Opinion-small2

استفاده از مقوله جنسیت (gender) و گفتمان جنسی (sexual) در عرصه سیاست، چه در حوزه سیاست داخلی کشورها و چه در روابط بین‌الملل، پدیده نادر یا پنهانی نیست. حتی در جوامع پیشرفته و دموکراتیک نیز که برابری جنسیتی از اهمیت فزاینده‌ای برخوردار است، برخی سیاستمداران از مقولاتی مانند «مردانگی» و «زنانگی» و دلالت‌ها و انگاره‌های مرتبط با آن‌ها برای پیشبرد اهداف سیاسی بهره می‌‌گیرند.

trump
دونالد ترامپ در رقابت‌های انتخاباتی

برای نمونه، در بحبوحه منازعات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای تعیین نامزد نهایی حزب جمهوری‌خواه، مارکو روبیو، سناتور ایالت فلوریدا، طی یک کارزار انتخاباتی در ماه مارس ٢٠١٦، «دست‌های کوچک» دونالد ترامپ را به تمسخر گرفت و گفت: «خودتان می‌دانید راجع به مردانی که دستان کوچک دارند چه می‌گویند؛ آدم نمی‌تواند به آن‌ها اعتماد کند!»

اما چند روزی نگذشت که ترامپ در مناظره انتخاباتی نامزدهای جمهوری‌خواه که به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد به این اشارات جنسی (که او احتمالاً آلت تناسلی کوچکی دارد) صریح پاسخ داد: «منظور این است که اگر دست‌های کسی کوچک باشند، حتماً چیز دیگری هم کوچک است. من اطمینان می‌دهم که مشکلی وجود ندارد، من به شما اطمینان می‌دهم.»

راشل هوپ کلیوز (Rachel Hope Cleves)، استاد تاریخ در دانشگاه بریتیش کلمبیای کانادا، این پدیده را «سیاست قضیب» (penis politics) نامیده و به برخی از نمونه‌های به کارگیری آن در تاریخ اولیه ایالات متحده -از جمله از سوی توماس جفرسون برای کسب استقلال و مقابله با بریتانیایی‌ها- اشاره می‌کند.

نوشته حاضر با برشمردن برخی از موارد مهم توسل به «دلالت‌های جنسی و جنسیتی در ایران» می‌کوشد استفاده سیاسی و استراتژیک از آن را تبیین کرده و به عبارتی گفتمان غالب جنسیتی در عرصه سیاست و ساختار سیاستگذاری در ایران را «واسازی» (deconstruct) کند.

بهره‌برداری سیاسی مذکور می‌تواند شامل تلاش برای شکست رقیب یا رقبا در کارزارها و منازعات سیاسی مانند انتخابات، جلب توجه افکار عمومی‌ و بسیج نیروها حول یک سیاست یا پروژه خاص و حتی مقابله با تهدیدات خارجی باشد.

نظریات فمینیستی و تحلیل‌های جنسیتی

با وجود اختلافات فراوان میان انواع فمینیسم‌ها و گرایش‌های معرفت‌شناختی و فکری‌شان (لیبرال، مارکسیستی، پسااستعماری، پساساختارگرا و …)، شاید مهم‌ترین شاخصه و در واقع مخرج مشترک تمام نظریات فمینیستی تأکید بر اهمیت «جنسیت» به منزله مقوله‌ای تحلیلی (analytic) و نگاه به پدیده‌های سیاسی-اجتماعی از «دریچه‌های جنسیتی» (gendered lenses) است.

فمینیست‌ها بر این باورند که جنسیت صرفاً متغیری توصیفی (descriptive) نیست که آن را برای وصف تفاوت یا شباهت سوژه‌ها و پدیده‌ها بر اساس ویژگی‌هایی خاص به کار گیریم یا به زبان عامیانه آن را تَنگ تفسیرهای‌مان بزنیم، بلکه مقوله‌ای‌ست که همچون دیگر مقولات تحلیلی مانند موقعیت تاریخی-جغرافیایی و بستر فرهنگی-گفتمانی، بر فهم ما از تحولات تأثیر گذاشته و بدین ترتیب حتی قدرتی علّی (causal) و سازا (constitutive) در شکل‌دهی به فرآیندهای اجتماعی-سیاسی نیز پیدا می‌کند.

معمولاً نقطه آغاز و فرض بنیادین تحلیل‌های جنسیتی تمایز نظری میان جنس (sex) و جنسیت (gender) است: جنس در واقع عاملی بیولوژیکی‌ست و به عضویت فرد در دسته‌های نر(male)، ماده (female) یا مابین/فرای این دو (trans)  اطلاق می‌‌شود، در حالی‌که جنسیت مجموعه خصوصیاتی‌ست که از اعضای دسته‌های مذکور بر اساس عضویت جنسی آن‌ها «انتظار» می‌رود و عمدتاً در قالب مردانگی (masculinity) و زنانگی (femininity) و ویژگی‌های مرتبط با اینها تصور می‌‌شود.

به بیان دیگر، جنسیت مجموعه تصوراتی‌ست که به طرز اجتماعی و فرهنگی برساخته (constructed) می‌‌شوند و بر خلاف مقوله‌های جنسی که اساساً بیولوژیکی‌اند، ماهیتی جوهری، ثابت، دائمی‌ یا تغییرناپذیر ندارند.

در این میان نکته مهم این است که ویژگی‌های «مثبت» و بالادستی مانند توانمندی، فعالیت، سخن، استقلال، عقلانیت، شجاعت و … به مردانگی و به تبع آن مردان نسبت داده شده و خصیصه‌های عمدتاً «منفی» و نازل مانند ضعف، انفعال، سکوت، وابستگی، احساسی‌گری، ترس و …، با زنانگی و به تبع آن زنان تداعی می‌شوند، در حالی‌که به زعم فمینیست‌ها ویژگی‌های مذکور که در قالب مردانگی‌ها و زنانگی‌ها تعریف می‌‌شوند، تصورات و برساخته‌هایی بیش نیستند که در طول تاریخ و در بسترهای اجتماعی-فرهنگی شکل گرفته‌اند و لذا می‌‌توان آن‌ها را تغییر داد.

این تغییر از آن جهت اهمیت دارد که برساخته‌های جنسیتی و تقابل‌های دوگانی (binary oppositions) ناشی از آن‌ها -زنانه/مردانه، ضعیف/قوی، عقلانی/احساسی، فعال/منفعل، شجاع/ترسو و امثالهم- مناسبات قدرت و ساختارهای سیاسی‌ای را تولید کرده که به بی‌عدالتی و نابرابری جنسیتی انجامیده و زنان یا نیمی‌ از بشریت را تحت انقیاد درآورده است.

گفتمان جنسیتی و اشارت‌های جنسی در ایران

پرواضح است که گفتمان جنسیتی در هر کشور و جامعه‌ای ریشه در سیر تحولات تاریخی، پویایی‌های اجتماعی و ایدئولوژی‌های حاکم بر آن جامعه دارد. چنین گفتمانی در ایران آشکارا مردانه‌گرا بوده ولی با وجود نقش محوری آن در سمت و سو دادن به سیاست داخلی و خارجی و تأثیرش بر ساختار سیاست‌گذاری چندان مورد واکاوی و موشکافی نقادانه قرار نگرفته است. همین غفلت نظری-تحلیلی صرف نظر از دلایل سیاسی و موانع عملی تا حدی گویای سلطه ساختاری و مشروعیت برساخته شده تفکر مردانه‌گراست که خود را در قالب «حقیقت» و تنها طرز فکر «درست» جلوه می‌دهد و گفتمان‌ها و نظام‌های فکری بدیل (alternative) را به حاشیه رانده و بی‌اعتبار می‌‌سازد.

در ادامه این نوشته به دو مفهوم کلیدی «ناموس» و «غیرت» که در بطن گفتمان جنسیتی مردانه‌گرا در فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایران قرار دارد می‌‌پردازیم.

politics
ماریچه اسخاکه، عضو هیأت پارلمان اروپا در جمع سیاستمداران ایرانی در تهران

ناموس که طبق فرهنگ‌های فارسی معین و عمید به معنای «شرف» و «آبرو»ست، ریشه یونانی دارد و به طور مجازی و عمدتاً در گفتار عامه برای اشاره به «خواهر یا مادر یا همسر مرد که وظیفه حفظ حرمت آن‌ها بر عهده اوست» نیز به کار می‌رود.

بنا به این تعریف، ناموس همان حرمت یا شرف مقدسی‌ست که هویت مردانه یا مردانگی واقعی مرد را شکل می‌دهد و تصور می‌شود جنس مؤنث یا زن حامل آن است.

طبق سنت اجتماعی و آموزه‌های دینی، وظیفه مرد است که از شرف خود که در وجود زن نهفته است محافظت کند، اما چنانکه واقعیت قتل‌های ناموسی (honor killing) نشان می‌دهد، اگر احیاناً این حامل شرف و ضامن مردانگی مرد -‌اعم از خواهر، مادر یا همسر- مورد تعرض قرار گیرد یا خدشه‌دار شود، او با قربانی کردن آن از تباه شدن آبرو و آلوده گشتن حرمت پیشگیری کرده و در واقع جوهره قداست‌آمیز شرف و مردانگی‌اش را حفظ می‌‌کند.

به بیان دیگر، زن قربانی می‌‌شود تا شرافت مردانه آسیبی نبیند. چنین نگرشی همچنین بر این امر دلالت دارد که زن به منزله حامل آبرو و ناموس (bearer of honor) چه بسا به تنهایی قادر به دفاع از خویش نیست و نیاز به مردی دارد که با تکیه بر قدرت و توانمندی ذاتی‌اش از گوهر و قداستی که او برایش حمل می‌‌کند با چنگ و دندان پاسداری کند.

در همین راستا، حساسیت به ناموس و اشتیاق عمدتاً تهاجمی‌ برای دفاع از آن «غیرت» نامیده می‌‌شود و مردی که فاقد آن است غیرمردانه، بی‌ناموس و به گفته نشریه یالثارات -خطاب به برخی از هنرمندان و بازیگران سینما در ایران-  «دیوث» تلقی می‌‌شود که دلالت‌هایی مانند سست عنصری، هرزگی و ضعف را به همراه دارد.

باز در راستای همین خط فکری و گفتمانی، اعمال و گرایش‌هایی مانند «نرمش» و «سازش» بیش از آنکه دال بر عقلانیت، هوشمندی و صلح‌طلبی باشند، نشانه ضعف و «زنانگی» قلمداد می‌‌شوند.

علی لاریجانی در دیدار با ماریه اسخاکه
علی لاریجانی در دیدار با ماریچه اسخاکه

به زعم نظریه‌پردازان فمینیست اما، مسأله بنیادی در ارتباط با مفاهیم، دلالت‌ها و تفاسیر مذکور آن است که تمامی‌ آن‌ها صرفاً در درون  گفتمان مردانه‌گرا معنی و موضوعیت (relevance) می‌‌یابند و خارج از آن مهمل و معناباخته‌اند. گفتمانی که خود ذاتاً مبتنی بر تقابل‌های دوگانی برساخته شده مانند مردانه/زنانه، عقلانی/عاطفی و فاعل/مفعول و مهم‌تر از آن برتری مفروض اما ماهیتاً کاذب و اثبات‌ناپذیر بخش نخست تقابل به بخش دیگر آن است.

ریوین کانل (Raewyn Connell)، جامعه‌شناس استرالیایی و نظریه‌پرداز فمینیست، این رویکرد جنسیتی مردانه‌گرا را در قالب «مردانگی هژمونیک» (hegemonic masculinity) تبیین می‌‌کند که از مشروعیت بخشیدن به سلطه و برتری مردان و خصوصیات مردانه بر زنان و ویژگی‌های زنانه در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی نشأت می‌گیرد.

برنامه هسته‌ای ایران یکی از نمونه‌های مهم سیاست داخلی و خارجی‌ست که در آن کاربرد سیاسی و استراتژیک گفتمان مردانه‌گرا را با تمرکز بر مفاهیمی‌ همچون ناموس و غیرت می‌‌توان آشکارا مشاهده کرد.

گروهی از محافظه‌کاران و اصولگرایان که طی بیش از یک دهه گذشته مخالف کاهش فعالیت‌های هسته‌ای کشور در مقابل فشارهای داخلی و خارجی بوده‌اند -‌از جمله عده‌ای که بعدها به نام «دلواپسان» شناخته شدند- کوشیده‌اند با چارچوب‌بندی (framing) این فعالیت‌ها در قالب یک گفتمان مردانه‌گرای سنتی-مذهبی که حول محور مفاهیمی‌ مانند ناموس، غیرت و «حریم» می‌‌چرخد، از مواضع خود در قبال برنامه هسته‌ای دفاع کنند.

محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران که زیر فشار محافظه‌کاران است
محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران که زیر فشار محافظه‌کاران است

این چارچوب‌بندی باعث ایجاد هاله‌ای از قداست، حرمت و مصونیت بر گرد فعالیت یا عمل مذکور می‌شود و بدین ترتیب واکنش‌های شدید و رادیکال در مقابل هر گونه اقدام یا رفتاری را که تصور می‌‌شود هتاکانه، مداخله‌جویانه، دخول‌آمیز (penetrative) یا تصاحبی‌ست، ممکن می‌‌سازد.

طبق این گفتمان، مراکز هسته‌ای و اماکن نظامی‌ جزو خصوصی‌ترین «حریم» مام ملت هستند که باید از هر گونه دسترسی یا دست یازیدنی از جمله «بازرسی‌های سرزده» مصون بمانند.

حسین سلامی‌، جانشین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌، در مصاحبهای تلویزیونی در فرودین ١٣٩٤ با تأکید بر اینکه بازدید از اماکن هسته‌ای-نظامی‌ (سایت پارچین به طور خاص) مترادف با «اشغال سرزمین» است، هشدار داد که ایران پاسخ این اقدامات را با «سرب داغ» خواهد داد.

کسانی نیز که تعصب و غیرت لازم را چنانکه باید و شاید در قبال «ناموس و حریم» کشور از خود نشان نمی‌‌دهند به «پفیوزی» متهم شده و در نهایت در جرگه خائنان قرار می‌گیرند.

شاخص چنین گفتمان پدرسالاری این است که صرفاً بعد دینی-مذهبی ندارد و از مایه‌های پررنگ سکولار و ملی‌گرایانه نیز برخوردار است، لذا می‌‌تواند با سهولت بیشتری خود را به منزله «حقیقت» و «منطق» جا انداخته و مورد استقبال اقشار مختلف جامعه و افکار عمومی‌ قرار گیرد.

اهمیت گفتمان مردانه‌گرا در عرصه سیاست خارجی ایران، از جمله سیاست‌گذاری‌های هسته‌ای، آنجا بیش از پیش آشکار می‌‌شود که حتی وقتی به دلیل تغییر قوه مجریه در داخل و فشار تحریم‌های اقتصادی از خارج نیاز به سازش با جامعه بین‌المللی و نرمش نشان دادن در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای پیش می‌‌آید، این نرمش باید «قهرمانانه» باشد -‌چنانکه رهبر ایران طی دیداری با فرماندهان سپاه پاسداران در شهریور ١٣٩٢ بر آن تأکید ورزید- مبادا اقتدار و مردانگی نظام زیر سوال برود و این شائبه متبادر شود که جمهوری اسلامی‌ «مفعول» فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفته است.

نمونه بارز دیگری از کاربرد اشارات‌ جنسی-جنسیتی در عرصه سیاست را می‌‌توان در اتهام «مازوخیسم سیاسی» به دولت روحانی در پی همکاری آن با گروه ضربت اقدام مالی (Financial Action Task Force) که نهادی بین دولتی برای مبارزه با پول‌شویی و تأمین مالی تروریسم است مشاهده کرد.

طبق گفته احمد رهدار، روحانی محافظه‌کار و استاد دانشگاه باقرالعلوم، «در حالی که طرف فرادست فشار‌ها و تحریم‌های بیشتری پیاده می‌‌کند، میل به اعتدال، گفت‌و‌گو و مذاکره در طرف فرودست یعنی دولت ما بیشتر و شدیدتر» شده است.

او در ادامه با انتقاد از سیاست خارجی اعتدال‌گرا و تعامل محور دولت روحانی گفته است: «در یک رابطه جنسی، شخص فرودست در حالی که همواره و به صورت روز افزون مورد تجاوز خشن‌تر شخص فرادست قرار می‌‌گیرد، به همین میزان میل به عمل جنسی در او بیشتر می‌‌شود.»

در نهایت باید خاطرنشان کرد که از دید نظریه‌پردازان فمینیست، مناسبات پدرسالار (patriarchal) و ساختارهای مردانه‌گرا (masculinist) چنان عمیق و پرنفوذند که خصوصی‌ترین ابعاد و زوایای زندگی اجتماعی نیز از آن‌ها مصون نیست. بنابراین به ظرس قاطع می‌‌توان گفت که حتی امر شخصی نیز سیاسی است (The personal is political).

با توجه به چنین نگرشی، جای تعجب نیست که نظریه‌پردازان فمینیست بر تحلیل انتقادی با تمرکز به واسازی گفتمان‌ها، انگاره‌ها و دلالت‌های جنسیتی غالب تأکید می‌‌ورزند و آن را لازمه رهایی‌بخشی (emancipation) زنان و بلکه مردان از یوغ ساختارهای ناعادلانه و سلطه‌گرانه در زندگی اجتماعی-سیاسی می‌‌دانند.


مطالب دیگر از این نویسنده را در اینجا ببینید.