انتخاب رکس تیلرسون مدیر شرکت بزرگ نفتی اکسون موبیل به وزارت خارجه آمریکا از پیچیدگی و نامعلومی معادله آینده روابط ایران و آمریکا نکاست. اگرچه انتخاب وزیر خارجه دشوارترین کار ترامپ بود و بیشترین اختلافات در دورن تیم وی در این ماجرا پدیدار شد، اما در نهایت فردی که انتخاب شد شبیه خود ترامپ است. او از حوزه اقتصاد و تجارت بدون سابقه سیاسی و یا برخورداری از تجربه احراز مناصب سیاسی در راس پر کارترین نهاد دیپلماسی جهان قرار گرفته است.
البته ویژگیهای شخصیتی تیلرسون و نوع فعالیتهای تجاری در جایگاه یک مدیر طراز اول در یکی از بزرگترین شرکتهای نفتی و انرژی دنیا، فاصله زیادی با ترامپ دارد. او بر خلاف ترامپ از احترام بالایی در آمریکا ومجامع بین المللی برخوردار بوده و ویژگیهای متعارف دولتمردی را دارا است.
ویژگیهای تیلرسون
فقدان تجربه سیاسی باعث شده تا اطلاعات زیادی از مواضع و دیدگاههای سیاسی شخصی وی وجود نداشته باشد و از همه ممهتر اینکه متعلق به کدام مکتب سیاسی است. تیلرسون در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا مدافع جب بوش بوده و در کل به حزب جمهوری خواه نزدیک است. است. برخی از مواضع تیلرسون همچون دفاع از قرارداد تجاری پاسفیک و دفاع از حقوق همجنس گرایان با دیدگاههای ترامپ تعارض دارد. اما سابقه او در مدیریت موفق همکاریهای تجاری بین المللی باعث شده تا نظر مثبت ترامپ را جلب کرده و این انتظار به وجود بیاید که خروجی اصلی وزارت خارجه آمریکا در آینده ایجاد فرصتهای ویژه اقتصادی باشد. روابط خوب با پوتین مهمترین وجه اشتراک نظرات ترامچ و تیلرسون است اگرچه در ارتباط با چین واگرایی بین آنها وجود دارد.
شاید اصلیترین ویژگی فردی تیلرسون پراگماتیسم و تاکید وی بر جلو بردن و هموار سازی توسعه تجارت در آمریکا و توجه به شعارهای ترامپ برای افزایش رفاه و بهبود موقعیت معیشتی مردم آمریکا باشد. مستقل از اینکه رویکرد ترامپ چقدر بخت موفقیت دارد و تا چه حد پوپولیستی است، اما تیلرسون باید سکان دیپلماسی آمریکا را به طرفی بچرخاند که دستکم در ظاهر وعدههای ترامپ، شدنی تصور شوند.
انتخاب فرد غیر سیاسی شاید به این معنا باشد که کارکرد وزارت خارجه در ایجاد و تسهیل مناسبات تجاری و بازرگانی نقش بسیار پررنگتری در مقایسه با دیگر کارکردها خواهد داشت و چه بسا آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
سخنان رینس پریبس رئیس دفتر ترامپ در کاخ سفید به روشنی چرایی انتخاب تیلرسون را نشان میدهد. وی اظهار داشته بود که خداوند نفت را فقط به کشورهای برخوردار از دمکراسی نداده است و تیلرسون میداند چگونه به خوبی با دولتهای غیر دمکراتیک تعامل کند. انتخاب فرد غیر سیاسی شاید به این معنا باشد که کارکرد وزارت خارجه در ایجاد و تسهیل مناسبات تجاری و بازرگانی نقش بسیار پررنگتری در مقایسه با دیگر کارکردها خواهد داشت و چه بسا آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
ترامپ در دوران تبلیغات انتخاباتی مرتب تصریح کرد که “دمکراسیسازی” در برنامههای وی جایی ندارد. این سخن را میتوان اینگونه تفسیر کرد که مباحث حقوق بشر و دمکراسی در سیاست خارجی ترامپ جایگاهی ندارند. ترامپ دکترین گذشته دولت آمریکا در اولویت بخشیدن به ثبات ظاهری و ابعاد فیزیکی امنیت را مد نظر دارد. ازاین رو دیکتاتورهایی چون بشار اسد از دید وی قابل همکاری هستند. البته در دولت اوباما و دولتهای قبلی نیز هیچگاه حقوق بشر و دمکراسی محوریت نداشت و همیشه نقش جانبی را ایفا میکرده است. همچنین سایه برخورد ابزاری نیز بر سیاستها ومواضع دولت آمریکا دیده میشود، اگر چه در مقایسه با روسیه یا چین در کل کارنامه قابل دفاعتری دارد. منتها ترامپ با انتخاب چهرههای اقتدار گرا و بخش افراطی جمهوری خواهان در پستهای امنیتی و نظامی کابینه نشان داده است که در زمینه صلح و موازنه قوای جهانی با تأکید بر رویکردهای سخت افزاری به دنبال تثبیت هژمونی آمریکا بر دنیا است. اما این برنامه را میخواهد در تنشزدایی با روسیه و مهار چین دنبال کند تا رقیب اقتصادی را از پیشتازی بازداشته و تراز بازرگانی فیما بین را به نفع منافع آمریکا تغییر دهد.
روابط خوب و حسنه تیلرسون با پوتین برگ برندهای است که ترامپ بر روی آن حساب کرده است. البته میزان تناقض و تعارض در نظرات ترامپ پیرامون سیاست خارجی زیاد است واین مسئله باعث شده تا نوعی بلاتکلیفی و سردگرمی در این رابطه در سطح جهانی و داخلی آمریکا پدیدار شود.
رابطه با ایران
حال با این توضیحات میتوان به گمانهزنی پیرامون آینده روابط ایران و آمریکا با توجه به انتخاب تیلرسون در جایگاه وزیر خارجه آمریکا پرداخت. پیش از ورود به بحث باید در نظر داشت اگرچه شخص وزیر خارجه بازیگر مهمی در معادلات دیپلماسی آمریکا است اما متغیرهای متعددی در تصمیمگیریهای جهانی واشنگتن وجود دارند که برخی از آنها عمدهتر هستند. یک عامل مهم شخص رئیس جمهوری است که تصمیمهای کلیدی کابینه را میگیرد یا به هر حال این تصمیمها به اسم او تمام میشود. سپس نهادهایی چون پنتاگون، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور، و ادارات اطلاعاتی و امنیتی هستند که هر کدام وظایف و کارکرد مشخصی را در زمینه سیاست خارجی دنبال میکنند. کنگره آمریکا نهاد مهم دیگری است که در زمینه قانونگذاری و تصویب معاهدهها و تفاهم نامهها اثرگذاری پر رنگی دارد.
بنابراین سیاست معطوف به ایران در این مجموعه تدوین میشود. با نگاهی به افرادی که در کابینه ترامپ حضور دارند و ترکیب جدید کنگره آمریکا تقریبا با ضریب اطمینان بالا میتوان گفت روابط ایران و آمریکا به سمت فاصله بیشتر و افزایش تنش میل میکند. البته در ماههای آخر دولت اوباما روند واگرایی بعد از تنش زدایی محدود و کم دامنه آغاز شد. اما شتاب آن در دوره ریاست جمهوری ترامپ بیشتر میشود.
سختترین کار تیلرسون اجرای سیاست اعلام شده ترامپ در مورد بازنگری در برجام است. وی ابتدا باید بتواند شرکای اروپایی را همراه سازد که کار سختی است. اما نقض برجام از سوی آمریکا به یکباره نخواهد بود و فرایند زمان بری را شامل میشود. از سوی دیگر از دید جمهوری اسلامی و هر دو جناح تند رو و معتدل آن برجام متزلزل شده و در دولت اوباما آمریکا به تعهداتش عمل نکرده است.
تیلرسون سابقه هیچ تعامل و ارتباطی با ایران ندارد. شرکت اکسون با ایران مراوده بازرگانی نداشته است. مخالفت صریح جمهوری خواهان در مبادلات تجاری با جمهوری اسلامی و موازنه قوا در کابینه ترامپ اجازه گشودن مسیر تجاری مستقیم با تهران و یا تشویق اروپا به توسعه همکاریها را نمیدهد. البته در آن سوی میدان ولی فقیه و بخش مسلط قدرت نیز نه تنها چنین تمایلی ندارند بلکه در برابر آن مقاومت میکنند. مخالفت تیلرسون با تحریمهای طولانی میتواند حداقل وزارت خارجه آمریکا را از حرکت به سمت تحریمهای جدید بازبدارد، اما دور از انتظار است که تیلرسون بتواند ترامپ را برای وتوی تحریمهای احتمالی کنگره آمریکا قانع کند. بخصوص که فشار دولت اسرائیل برای در تنگنا قرار دادن جمهوری اسلامی مدافعان جدی در کابینه ترامپ دارد.
سختترین کار تیلرسون اجرای سیاست اعلام شده ترامپ در مورد بازنگری در برجام است. وی ابتدا باید بتواند شرکای اروپایی را همراه سازد، امری که کار سختی است. اما نقض احتمالی برجام از سوی آمریکا به یکباره نخواهد بود و فرایند زمانبری را شامل میشود. از سوی دیگر از دید جمهوری اسلامی و هر دو جناح تند رو و معتدل آن برجام متزلزل شده و در دولت اوباما آمریکا به تعهداتش عمل نکرده است.
بنابراین پایان یافتن برجام در عمل تفاوت زیادی با شرایط فعلی نمیکند. چون بعید است دولت آمریکا بتواند تحریمهای سنگین علیه حکومت ایران مشابه قبل از برجام وضع کند. از سوی دیگر حکومت ایران با رعایت خطوط قرمز اروپا میتواند مسیر ارتباطی با آنها را حفظ کند. مزیت برجام برای جمهوری اسلامی برداشتن موانع فروش سوختهای فسیلی و انجام مبادلات بین المللی بانکی بود که به آنها دست یافته است و بعید است در میانمدت تهدیدی متوجه آن شود. البته کماکان محدودیتهایی در زمینه همکاری با بانکهای بزرگ وجود دارد و برجام به تنهایی نتوانسته این مشکل را حل کند. در زمینه سرمایه گذاری نیز موانع داخلی و خارجی اجازه پروژههای بزرگ و ماندگار را نمیدهد.
عاملهای سوریه و روسیه در مناسبات ایران و آمریکا
اما دو نقطه اتصال بالقوه به تهران وجود دارد. پذیرش بشار اسد از سوی ترامپ خوشایند رهبران جمهوری اسلامی و هر دو جناح است. همچنین تمایل به تنش زدایی با روسیه در شرایطی میتواند حکومت ایران را نیز در منافع شریک سازد. اگرچه احتمال دیگری نیز وجود دارد که روسیه با گرفتن امتیازاتی تهران را بدون سپر دفاعی در برابر فشارهای غرب قرار دهد و بازدارندگی ایجاد نکند.
با این همه، چشمانداز آینده روشن نیست. بهبود رابطه روسیه وآمریکا نیز فعلا در حد یک احتمال است و قطعیتی بر آن متصور نیست. سوریه در ابتدا با تثبیت بشار اسد در قدرت حوزه اشتراک منافع به نظر میرسد. اما قدرت گرفتن جمهوری اسلامی و انجام تحرکات احتمالی علیه اسرائیل خیلی زود میتواند ایران و آمریکا را در مقابل هم قرار دهد. از اینرو سوریه نمیتواند محور پیوند دهنده قدرتمندی برای ایجاد تعامل بین دو دولت شود.
در یک گمانه زنی کلی میتوان این فرضیه را مطرح کرد که دولت آمریکا و وزارت خارجه آن به سمت تلاش بیشتر برای مهار جمهوری اسلامی در خاور میانه حرکت میکنند. منتها احتمال افزایش آهنگ تقابل برخورد نظامی کم ارزیابی میشود و شرایط به نوعی بین دوران اوباما و بوش خواهد بود.
از سویی دیگر قدرت گرفتن حشد الشعبی در عراق دیگر حوزه ستیز بین ایران و آمریکا است. همچنین جمهوری اسلامی اگر در زیر فشار دولت جدید آمریکا احساس آسیب پذیری نماید و اهرم حزب الله لبنان و دیگر نیروهای همسو در منطقه بازدارندگی موثر نداشته باشند، آنگاه حاضر به حذف کامل داعش و اسلام گرایان جهادی سنی در عراق و دیگر نقاط خاور میانه نمیشود و در چارچوب برخورد تاکتیکی از آنها به عنوان اهرم فشار استفاده میکند.
البته با توجه به بافت تندروی نظامی و امنیتی جدید آمریکا و بی اعتنایی آنها به تفاوت ایران و جمهوری اسلامی، رویکرد حکومت محتاطانه خواهد بود و سعی میکند که حتی المقدور از رویارویی مستقیم با آمریکا دوری گزیند.
رویکرد کاهش مداخله ترامپ در خاورمیانه به نفع جمهوری اسلامی تمام میشود ولی معلوم نیست تا دولت آمریکا بعد از بالا گرفتن رقابتهای منطقهای و آسیب پذیری احتمالی اسرائیل تا چه حدی به این سیاست وفادار بماند، بخصوص که ترامپ نظر مثبتی به شکل گیری ناتوی عربی دارد.
گمانهزنی کلی
در مجموع میتوان گفت انتخاب تیلرسون در مقایسه با افرادی چون بولتون، جیلیانی و کروکر برای جمهوری اسلامی دردسر کمتری دارد، اما اگر آنگونه که برخی گزارشهای غیر قطعی میگویند، بولتون یا فردی با نظرات مشابه قائم مقام و یا شخص دوم وزارت خارجه جدید آمریکا شود، آنگاه این تفاوت دیگر تاثیر محصلی نخواهد داشت.
در یک گمانه زنی کلی میتوان این فرضیه را مطرح کرد که دولت آمریکا و وزارت خارجه آن به سمت تلاش بیشتر برای مهار جمهوری اسلامی در خاور میانه حرکت میکنند. منتها احتمال افزایش آهنگ تقابل برخورد نظامی کم ارزیابی میشود و شرایط به نوعی بین دوران اوباما و بوش خواهد بود.
به نظر میرسد برجام متزلزل تر شود اگرچه مرگ زودهنگام آن قطعیتی ندارد، ولی منافع برجام برای جمهوری اسلامی در فضای جدید سیاسی آمریکا تقریبا به انتهای ظرفیتش رسیده است. ترامپ و وزیر خارجهاش بعید است به امور داخلی سیاسی ایران و خواستههای مردم توجهی جدی داشته باشند. ازاینرو ممکن است برنامههایی که از سوی دولت آمریکا در مورد ایران مورد پشتیبانی مالی و رسانهای قرار میگیرد به نحو ملموسی کاهش یابد.
در پایان این نکته را باید متذکر شد که ورای گمانه زنی فوق، نکات مبهم زیادی در سیاست دولت جدید آمریکا نسبت به ایران وجود دارد. بنابراین فرض وقوع اتفاقات غافلگیر کننده را نباید از نظر دور داشت. ضمن اینکه در تحلیل آخر جدا از خواست هر دو طرف، واقعیتهای بر روی زمین و تحولات کلان خاور میانه نیز متغیرهای مهمی هستند.
دمکراسی سازی؟
این باز چه حرفی است؟
کی تا حالا امریکا یا هر کشور ی برای کشورهای دیگر، دمکراسی ساخته؟
امریکا و هیچ ابرقدرتی اساس نمی توانند در کشورهای دیگر دمکراسی به وجود آورند. اما می توانند از مردم کشورها دفاع کنند. دقیقا کاری که می توانند و البته کمتر انجام می دهند. این مردم هستند دمکراسی ایجاد می کنند.
اکنون در میانمار باز کشتار قومی و نسل کشی راه افتاده، امریکا چه کار میکند. ان سوچی با حمایت غرب به قدرت رسید ولی باز در میانمار کشتار می شود.
در واقع دمکراسی سازی پیش کش، ابرقدرتها فقط جلوی ظلم و ستم حکومتها بگیرند و جانورهای هاری که در کسوت حاکم و نظامی بر کشور حکومت می کنند رام کنند بقیه ملت ها خودشان انجام میدهند.
خ ا م ن ی / 17 December 2016