هشداری مهم است و واقعیتی تلخ: «جامعۀ ایرانی، که واپسین خلاقیتِ جمعیِ دو سه قرن اخیرش در ابداعِ نمایشِ تعزیه خلاصه میشود، جامعهایست که نمیتواند خود را از وضع اسفناکِ احساسِ مظلومیت نجات دهد و به تدریج و در یک فراگرد تاریخی، آن را به فرهنگ و کنشِ اجتماعی و سیاسی خود بدل کرده است و از آن کیفِ بیمارناکی هم میبرد و این چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت یا انکار کرد.» (جامعۀ تعزیه، محمود صباحی، اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۵، ص ۴)
کتاب تازه منتشر شدهٔ «جامعۀ تعزیه: جستاری در روانِ رنجورِ ایرانی» نوشتهٔ محمود صباحی، جامعهشناس و پژوهشگر ایرانی مقیم آلمان، نگاهی انداخته است به عمیقترین بحران روانشناسی اجتماعی ایران و به ناخودآگاه مشترک روان ایرانی، آنجا که علت و ریشه مشکلات بهظاهر لاینحل این ملت و این کشور نهفته است.
این کتاب راهحل نیز ارائه میدهد. البته پیش از ارائۀ راهحل، لازم میدارد که نگاهی عمیق به تاریخ بیندازیم و برای یافتن علت فراتر از اختناق جمهوری اسلامی و دوران پهلوی، قاجار و صفوی، حتی حمله اعراب و اسلام و پیدایش شیعه و چه بسا پیش از استبداد دینی موبدان ساسانی را بکاویم و تا دوران هخامنشیان را ببینیم.
صباحی به احمد شاملو اشاره میکند، به «شاعر معاصر ایرانی که نه تنها شاعر و مترجم خوبی بود، بلکه پای نقد روشنفکران از سویۀ اسلامی جامعۀ ایران را تا به آن سویترها، تا به جامعۀ پیش از اسلام نیز کشاند.»(پانویس، ص ۶۲)
به نقل از او «چهارراه هر دم بادِ» جغرافیای فرهنگ ایرانی را به یاد میآورد و دربارۀ جامعهاش مینویسد: «جامعهای است در میانمانده؛ جامعهای که ساختار و خویِ دینی ندارد (اگرچه به آن تظاهر میکند)، و نیز جامعهای نیست که فرمِ اساطیریِ رشد یافتهای داشته باشد: چیزی است در میانۀ یک جامعۀ اسطورهای، دینی و فلسفی؛ در هر چیزی اندک سهمی دارد اما نه آن قدر که بتواند بر فراز خود بایستد و بر آن پایه زندگی کند.»
مرگاندیشی و کینتوزی
صباحی در رسالهاش مینویسد: «مرگاندیشی از بنیاد میتواند آدمی را به فضاهای جابرانه و نیز به نظامهای بستۀ اجتماعی و سیاسی مشتاق کند زیرا چنین طرز تلقیای توازن قوا را به نفع مرگ و نیستی و کشتار بر هم میزند و نارواتر از آن، به تدریج مرگ را به امری ناکریه و عادی بدل میکند و در این میان نیز، رنج در مقام کنیزکِ مرگ تقدس مییابد و به پایگانِ الاهگی درمیآید.» (ص ۱۱)
این مرگاندیشی مرضی که جامعهای را فلج میکند و از سادهترین عملکردها بازمیدارد، در «جامعۀ تعزیه» شکل یک مصیبت لاعلاج فرهنگی را بهخود میگیرد. «فروید در مقالۀ مشهور خود به نام «ماتم و ماخولیا» اشاره میکند که اگر چه احساس ماتم شباهتی به ماخولیا دارد اما وضعی مرضی محسوب نمیشود بلکه زمانی ماتم به مرض مبدل میشود که از یک وضع موقتی به وضع دائمی تغییر شکل میدهد که در آن دیگر با ماتم به مثابه یک واکنشِ دفاعیِ معمولی که در اثر غمِ از دست دادن عزیزی رخ میدهد، روبهرو نیستیم بلکه این ماخولیا است که سر بر میآورد. همان ماتمی که از سر نگذشته و اینک به منش، به فرهنگ، به ماخولیا بدل شده است.» (ص ۲۴)
مفهوم «رسانتیمو» از اصطلاحات بنیادی نیچه، در این رساله «همچون مفهومی کلیدی برای بازگشودنِ قفلهایِ ساختاریِ نمایش/جامعۀ تعزیه» مورد استفاده قرار گرفته است. نویسنده در تعریف «رسانتیمو» که در متون فارسی «کینتوزی» معنی شده، به نقل از ماکس شِلِر، فیلسوف آلمانی پایهگذار جامعهشناسی معرفت نوشته است: «کینتوزی نوعی احساسِ بیدرمان و دائمیِ نفرت و تحقیر است که در برخی افراد و گروهها روی میدهد. کینتوزی ریشه در ناتوانیها یا ضعفهایی به همان پایه بیدرمان دارد که افراد یا گروههای مزبور خلاصی از آنها ندارند. این ناتوانیها نگرشهای عاطفیِ فردی یا جمعی پدید میآورند که در همه حال منفیاند. ممکن است در کل یک فرهنگ، یک عصر، و سرتاپایِ یک نظام اخلاقی رخنه کنند. احساس کینهتوزی به داوریهایِ اخلاقی نادرستی دربارۀ دیگر کسانی که از این احساس بریاند میانجامد …» (ص ۶۷)
حکومت تعزیه بر فرهنگ و جامعه
«تعزیه از چشماندازِ دلالتهایِ نشانهشناسی نوعی پرستش مرگ است، مرگی که از طریق کژاندیشی و کژ و کوژبینی میخواهد توهم نامیرایی را به کسانی القا کند که در آستانۀ مرگ به تماشای نامیرایی نشستهاند؛ این مسأله از آن جایی تناقض، تظاهر و دروغاش آشکار میشود که در روزهایِ عزاداری محرم و در هنگامِ اجرایِ تعزیه، همۀ آن چیزهایی که در بنیاد به امور این جهانِ به اصطلاح فانی تعلق دارند، بیش از هر زمانِ دیگر آشکار و آزاد میشوند.» (ص۱۶)
نویسندۀ «جامعۀ تعزیه» که در ایران به تدریس در دانشگاه مشغول بوده و چند سالیست که به علت مشکلات سیاسی و اجتماعی از آن کشور خارج شده است، با نظر افکندن در فرم نمایشی تعزیه، به خواننده نشان میدهد که چگونه جزییترین رفتار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی امروز جامعۀ ایرانی، از ژستها و رفتارها و منش حاکمان تا اطوار و گفتار روزمرهٔ عامه مردم و احوال و آثار روشنفکران و حتی مخالفان و خارجنشینان در تار و پود یک نمایش تعزیهوار تنیده شده است. او مینویسد: «ساختهایِ حکومتی {…} اغلب چیزی نیستند مگر برآیندی از نمایشها، تشریفات، مناسک و حتی انعکاسی از جزییترین اداها و خفیترین ساز و کارهای ذهنیِ جامعه!» (ص ۵)
او به علت تاریخی پیدایش تعزیه و متافیزیک آن میپردازد و در ژستشناسی، تکتک نشانگان تعزیه را، از تظاهر و وانمود و التقاط بیمایه تا تمسخر و توهین و رجزخوانی و مدح و مجیزگویی، چیرگی کلام بر کنش، چیرگی نقل بر عقل، مظلومنمایی و خودقربانیپنداری، انتظار نجاتبخش خارجی، تحقیر زنان و تنزل موسیقی در متن این نمایش و با مصداقهایی مشخص از رویدادهای این جامعه همچون دو آینه روبهروی هم میگذارد.
صباحی از جمله مینویسد: «در جامعۀ تعزیه افراد برای پیشبردِ امور خود، حتی در مقام کنشگران سیاسی، به مقایسۀ وضع و رفتارِ خود با وضع و رفتارِ اشخاصِ تعزیه میپردازند و خود و جبههٔ سیاسی خود را به ردهٔ پاکان و خوبان این نمایش استعلا میدهند و ردهٔ مخالفان و جبههٔ سیاسیِ مخالفانِ خود را نیز به افرادِ ظالم و تبهکارِ این نمایش فرو میکاهند.» (ص ۵)
راهی به رهایی
«آنچنان که بکِت در نامناپذیر گفته، برپا ساختنِ معبد آسانتر از برانداختنِ بتِ آیینِ معبد است. مقصود از بت، خدا و خدایان همان ساختها و سخنهاییاند که بیشرمانه بر همۀ امور چنگ انداختهاند …» (ص ۳)
کتاب «جامعۀ تعزیه» به تحلیل دقیق کنشهای سیاسی برآمده از تعزیه، تعزیهگری و تعزیهخویی پرداخته است؛ آنهم به تحلیل کنشهایی که از دید یک ناظر ناآشنا ـ با زمینههای فرهنگی و تاریخی آنها ـ چهبسا نامعقول، دیوانهوار، رواننژندانه و باورنکردنی به نظر برسند.
تحلیلهای کتاب «جامعۀ تعزیه» گاه بسیار نابههنگاماند. برای نمونه، برملا میسازند چه بسا مخالفان و روشنفکرانی که ظاهراً در تقابل با فرهنگ غالب سیاسی قرار دارند اما در نهان و در اعماق نادانستهٔ خود وابسته به آن ماندهاند چرا که از الگوی تعزیه و از منش تعزیتی تغذیه میکنند و بنابراین، به تقویت و تحکیم ساختارِ ناهنجار و نامیمونی یاری میرسانند که داعیهٔ مبارزه با آن را دارند. یعنی آنها به گونهای ناخودآگاه، همان فرهنگ سیاسیِ جبههٔ مقابل خود را از نو باز تولید میکنند.
نویسندهٔ کتاب از جمله به بیراهههایی همچون خودشیفتگی و ناسیونالیسمِ فرهنگی، شیفتگی کورکورانه و اگزوتیک نسبت به فرهنگ غرب و غربستیزیِ ایدئولوژیک پرداخته و راه برونرفت روشنفکران از این سردرگمی را در شناختن سنت روشنگری واقعی دانسته است. «همچنان که کانت اشاره میکند، نخستین شاخصۀ بلوغ و به درآمدن از کودکی همانا خودنقادی است؛ یعنی همان کاری که پژوهشگران و متفکران جدیِ جامعۀ غرب در کار آناند. راز پویش فرهنگ غرب نیز جز این نیست که راه خود را از طریق نیرویِ نقادان و سنجشگران، از راه رخوت و سنتگراییِ راحتطالبانهای که بیشینۀ مردم بنا بر ویژگی کاهلانۀ خود از آن استقبال خواهند کرد، جدا میکند و تن به خواستِ آن اکثریتِ همیشه خاموش نمیدهد.» (ص۲۰)
کتاب «جامعۀ تعزیه» را انتشارات اچ اس مدیا در لندن در ۲۶۸ صفحه در سال ۲۰۱۶ میلادی، به قیمت ۲۲ دلار (چاپی) و ۱۲ دلار (الکترونیک) منتشر کرده است. بهزعم نویسنده این متن، این کتابی است که خواندنش را به هر ایرانی، لااقل به هر ایرانیای که به دنبال راه گریزی از هزار توی تأسف و حسرت و ناکامی و ناامیدی میگردد، توصیه باید کرد.
شناسنامه کتاب: جامعه تعزیه، نوشته محمود صباحی، نشر اچ اند اس مدیا
هنوز عده ای، در وهم هستند، که مردم 2500 سال یا 1400 سال یا 500 سال و حتی 100 سال پیش ایران، شبیه همین مردم هستند.
در جهانی که میان دو نسل، اختلاف عقیدتی و فرهنگی تا حد گسست و نزاع است، این ارجاعات چندان درست نیست.
در واقع درست که اثرات این دوران های تاریخ در جامعه است.
اما نکته ای مهم تر با طرح یک سوال:
آیا شیعه در بدو اسلام بوده و ایا چنی بود؟
آیا حتی شیعه امروز همان تشیع صفوی است؟
حتی نوحه و تعزیه هم نسبت به دوران قبل تغییراتی کرده/
اصطلاح تعزیت پارتی… میان جوانان یک واقعیت عجیبی از دگردیسی می دهد. کج رفت هویداست ولی تغییر هم هست.
انحاط رو به توسعه، نشان تغییر ارتجاعی و تحجرانه است.
دین و مذهبی بودن مردم بیشتر وبیشتر به سمت تظاهر و دور شدن از منش اخلاقی و مهربانی است.
آلفرد / 30 November 2016
most iranian suffering of psychopathic personality
akbar / 30 November 2016
کتاب فوق به قلم استاد صباحی قبل از هر چیز یک کتاب کاملا فلسفی است. همراه با تحلیل های بکر و ناب که فقط از قلم استاد بر می آید بدون تعارف و سر راست و روشنگرانه. حالا استاد صباحی پس از داریوش آشوری یکه تاز میدان اندیشه در میان جوانان روشنفکر ایرانی است و البته کسانی که نیچه را از قلم آشوری فرا گرفتند یا معدود شاگردانی که نیچه را از کرسی های استاد در ایران آموخته اند، امروز به دنبال اندیشه ای بکر هستند که تنها قلم صباحی آنها را سیراب می کند و بس. آثار استاد صباحی عزیز امروز یکه تاز میدان اندیشه در ایران است و میبینیم که آثار ایشان با چه ولع خاصی بین جوانان روشنفکر و نوجوی ایرانی خوانده شده و دست به دست می گردد.
هنرمند ایرانی. ن / 14 February 2017