میگویند انسان اشرف مخلوقات است. این جمله بهطور معمول بهعنوان برتری نوع انسان بر سایر موجودات زنده تعبیر میشود. اما اگر از داستان خلقت و حاشیههای آن بگذریم و بهدنبال برداشتی منطقی از این جمله باشیم، میتوان گفت «اشرف بودن» انسان به اهمیت عقل او اشاره دارد که مسئولیت اخلاقی را به همراه میآورد و حفاظت و نگهداری از سایر موجودات را بر عهده او میگذارد. مگرنه از آنجایی که تمامی حیوانات و از جمله انسان مغز دارند در داشتن احساس و انگیزهای که برای حیات دارند با یکدیگر برابرند.
به بیان ساده: انسان که بهواسطه بهرهمندی از عقل از دیگر موجودات اعم از اشیاء و گیاهان و حیوانات قویتر شده است، باید از آنها حمایت و حفاظت کند.
حیات وحش و حیوانات خانگی، کانون رابطه ما با طبیعت
بحث از حقوق حیوانات دو وجه کلی دارد. یک بخش شامل حیات وحش و موجودات زندهای میشود که در جنگل، دریا، کوهستان و کویر زندگی میکنند و انسان میتواند بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم حیات آنها را تحت تاثیر قرار دهد. در این قسمت کارنامه ایران بسیار تیره و تار است و نمونههای فراوانی از بیمسئولیتی اخلاقی همراه با آزار و شکنجه حیاتوحش در آن دیده میشود.
شکارهای تفننی، وضعیت اسفناک زندانهای ملقب به «باغ وحش»، خرید و فروش گونههای در حال انقراض، فروشگاههای فروش حیوانات، بازار هرساله ماهی قرمز و سیرکهایی که قرار است مردم را سرگرم کند، همگی از جمله مسایلی است که بهطور کلی ترسیمگر رابطه ما با حیات وحش، محیط زیست و طبیعت است.
ماجرای «البرز» پلنگ ایرانی که اگر چه تیر در بدن داشت ولی به امید کمک گرفتن به شهر نزدیک شد و مردم بهجای کمک او را از پا درآوردند و یا داستان وحشتناک دیگری، توله خرسهایی که نه تنها مادرشان را بهشکل وحشیانهای جلوی چشمهایشان کشتند، بلکه از رنج و غم و سرگردانی آنها فیلم گرفتند، خندیدند و مسخرهشان کردند و فیلم خود را در اینترنت با دیگران به اشتراک گذاشتند، تنها مواردی از نمونههای بسیار است.
وجه دیگر که البته این یادداشت بهطور خاص روی آن متمرکز است، مربوط به موجوداتی میشود که در شهر و بسیار نزدیک به انسانها زندگی میکنند. از جمله پرندگان، حشرات، موشها و خزندگان و بهویژه حیوانات خانگی که مشخصا به سگ و گربه محدود میشود. در این مورد کمتر کسی از خود میپرسد که آیا نگهداری از حیوانات در محیطهای بسته حبس و زندانی کردن آنها نیست؟ سلب پرواز پرندگان و کندن بال و در قفس کردن آنها ضروری، اخلاقی و شایسته فهم انسان معاصر است؟ آیا ما مجازیم با حیوانات به مثابه اشیاء رفتار کنیم؟ و چنین اعمالی به همان روح برده داری شباهت ندارد که روزگاری و همچنان تا امروز، مخالفت با آن نشانه پایبندی به والاترین ارزشهای انسانی بوده است؟
بهدنبال پاسخ
از هزاران سال پیش، انسانها رابطه ویژهای با سگها و گربهها داشتهاند. این رابطه از آنجا شروع شده که آدمها نیازهایی را با کمک این حیوانات رفع میکرند که خود به تنهایی قادر به پاسخگویی به آن نبودند. بنابراین ابتدا با گرگها و گربهسانان ارتباط مسالمتآمیز برقرار کردند و بعد از آن بهمرور زمان سگها و گربهها اهلی شدند. آنها تجسم نیازهای نیاکان ما برای زندگی در طبیعت هستند.
سگها دوستان همیشه همراه و نگهبانان هوشیار جان و مال مردم بودند. گربهها هم با شکار حشرات و موجوداتی که برای انسان مزاحمت ایجاد میکردند، کیفیت زندگی را بالا میبردند، به صاحبان خود آسایش میبخشیدند و الهامبخش مهربانی و محبت بودند.
در آن زمان میان طبیعت و محیط زندگی آدمها فاصله و ضدیتی وجود نداشت. به نظر میرسد نوعی از هماهنگی طبیعی میان انسان و محیط زیستاش در جریان بود تا اینکه شهرها به آنچه اکنون میبینیم بدل شدند و شیوههای تازهای برای رفع نیازهای قدیمی به وجود آمد. مثلا دزدگیر بهجای سگ و حشرهکش بهجای گربه و…
حال میباید با این حیوانات چه کنیم؟ آیا نیازهای دیگری وجود دارد که نگهداری آنها را توجیه کند؟ آیا آنها برای حفظ خود همچنان به ما نیاز دارند؟ آیا در قبال سبک جدید زندگی خود احساس مسئولیت میکنیم؟
پاسخی در خور تامل دیده نمیشود. همهجا میتوان بینظمی و بیاخلاقی را در آشفتگی حال و روز گربههایی که در شهرها به حال خود رها شدهاند دید. خیلیها بدون کوچکترین تحقیق درباره بیماریهای مشترک انسان و حیوانات، دائما از کثیف بودن سگ و گربه حرف میزنند.
بسیاری از گربهها و سگها زیر چرخ ماشینها له میشوند و یا با سرما، گرما و آلودگیهای زیست محیطی و نبودن غذا و آب مناسب تلف میشوند. میانگین عمر گربهها در حالت عادی بین دوازده تا پانزده سال است اما بسیاری از آنها در بهترین شرایط و اگر خیلی زرنگ باشند در فضای شهری سه سال هم عمر نمیکنند چون برخی آدمها وقتی میبینند حیوانی از جاده و خیابان عبور میکند به قصد زیر گرفتنش سرعت خود را بیشتر میکنند.
در این میان، رفتار و عملکرد سازمانهای دولتی و دیگر نهادهای اجتماعی و آموزشی هم تعریفی ندارد که هیچ، دائم وضعیت حیوانات را بغرنجتر میکنند. فرهنگ عمومی و خانوادهها چشمهای خود را روی آموزش کودکان بستهاند. خرافات و باورهای غلط مثل نجس بودن سگ و یا نحسی گربه، خشونت به حیوانات را توجیه میکند و در کنار آن در کتابهای کودکان بهراحتی از دارزدن حیوانات و یا کندن دم گربهها صحبت میشود.
نتیجه اینکه، تصاویر و فیلمهای بسیاری از آزار و اذیت سگها و گربهها، در قیر انداختن، تکه تکه کردن و یا به قتل رساندن آنها، در اینترنت به اشتراک گذاشته میشود. چنین رفتارهایی در یک کلمه «ترسناک» است. به نظر شما کسانی که با حیوانات چنین میکنند با انسانها و در محیط اجتماعی چگونه رفتاری خواهند داشت؟
اینجاست که شیوه زندگی و برخورد ما با حیوانات و نبود ضمانتهای قانونی لازم برای رعایت حقوق آنها و تعقیب متخلفان، نشانگر بحرانی است که از مسئله «حقوق حیوانات» فراتر میرود و بیانگر وضعیت اخلاق عمومی و ساز و کارهای جامعهای است که در آن زندگی میکنیم.
فعال حقوق حیوانات، یک نفر بهجای جامعه
در جامعهای که هنوز درک و آگاهیهای لازم درباره همزیستی با حیوانات را ندارد، فرهنگ عمومی آن پر خشونت است و نظام آموزشیاش مطابق نیازهای روز برنامه ریزی نشده، فعالیتها و تلاشهای حامیان حقوق حیوانات نیز شخصی، پرهزینه، ناپایدار و سرشار از ابهامات مختلف است.
نبود تشکلهای مدنی با اهداف مشخص و روشن، همه مسئولیتها را بر دوش حامیان حقوق حیوانات میاندازد. کسانی که باید علاوه بر رسیدگی به وضع نابسامان حیوانات بیمار و آسیب دیده، دائما به خانواده و جامعه توضیح دهند کاری که میکنند بیارزش نیست و علیرغم اوضاع بد اقتصادی یک تنه هزینههای مالی سنگین فعالیتهای خود را تقبل کنند.
این در حالی است که طرح، پیگیری و پشتیبانی مالی برنامههای شهری و اجتماعی حفاظت از حیوانات و محیط زیست، بر عهده شهرداریها و سازمان محیط زیست است و این نهادها باید مرکزی برای تجمع و گفتگوی فعالان حقوق حیوانات باشند. اما چنانچه تجربه نشان داده تعقیب بسیاری از مطالبات، بهسرعت شکل سیاسی به خود میگیرد و سرکوب و کنترل شدید را بههمراه دارد.
با گسترش انبوهی از رسانهها و ارتباطات دیجیتال، حامیان حقوق حیوانات همچنان نتوانستهاند شبکههای ارتباطی قوی بین خودشان تشکیل دهند تا از آن طریق اطلاعرسانی و آگاهی بخشی عمومی را پیش ببرند. به همین علت آنها نتوانستهاند با نهاد قدرت و مردم دیالوگی پایدار برقرار کنند.
در شرایط فعلی اکثریت فعالان حقوق حیوانات، اجتماعات کوچک پراکندهای هستند که ارتباط چندانی با هم ندارند، روحیه همکاری و کار جمعی در آنها دیده نمیشود، اهداف مشترکی را تعقیب نمیکنند و گاهی حتی در تضاد با هم قرار میگیرند.
چنین اوضاعی زمینه فعالیت سوء استفاده گران و کسانی را که به اسم حمایت از حیوانات بدترین ظلمها را به آنها میکنند، فراهم کرده است. آدمهایی که خرید و فروش انواع جانوران، تجارت «پرشین کت»، نژادگیری از سگها و دیگر کارهای اینچنینی را پشت چهرهای دلسوز و دوستدار حیوانات پنهان میکنند.
حامی نمایان و گزارش از دو تجربه تلخ
پدیده «حامی نمایان»، بعد از رواج شبکههای اجتماعی، بهویژه فیسبوک و تلگرام رشد داشته و ابعاد تازهای به خود گرفته است. حامی نمایان، کسانی هستند که در شبکههای اجتماعی و گاهی فضای آفلاین میچرخند و با دست گرفتن مظلومیت حیوانات بیسرپرست، بیمار یا آسیبپذیر از احساسات، امکانات و یا نیروی انسانی فعالان حقوق حیوانات در جهت منافع و اهداف خود سوء استفاده میکنند.
در همین رابطه دو نمونه از تجربههای شخصیام را با شما در میان میگذارم.
در اولین تجربه از این خواهم گفت که چگونه بیتوجهی و کارشکنی سازمانهای دولتی و کمبود امکانات، تلاش برای راهاندازی پناهگاههای حیوانات را با بنبست مواجه میکند و حتی اگر در ابتدا نیت خیری وجود داشته باشد به مرور زمان، مؤسسان و فعالان این پناهگاهها را در مشکلات فراوان و گاهی فساد مالی گرفتار میکند.
دومین تجربه، درباره خیانت به اعتماد فعالان حقوق حیوانات است. به احتمال زیاد دیگرانی که در این میدان فعالیت دارند تجربیات مشابهی را پشت سر گذاشته باشند.
تجربه اول: روزی دوستی درخواست کرد که برای کمک به نظافت یکی از پناهگاههای سگها به جایی اطراف کرج برویم. او به من گفت: تعداد دیگری از داوطلبان هم ما را همراهی میکنند و با خودشان برای سگها غذا میآورند. آن روز بسیار خوشحال بودم از اینکه به جایی میروم که سگهای زیادی را از کشتار بهدست شهرداریها و شرایط سخت خیابان و بیابان نجات داده و محیط بهتری برای زندگی آنها فراهم کرده است.
در نگاه اول پناهگاه زمینی بسیار کوچک بود که انگار صدها سگ را توی آن زندانی کرده بودند. بعد متوجه شدم کل پناهگاه، چهار دیواری کوچکی است که با چند دیوار نصف و نیمه از فضای بیابان جدا شده است. به محض اینکه داخل شدیم، دستهای سگ بسیار گرسنه با وضعی رقتبار و در یک کلام نیازمند همهجور مراقبت روی سر و دست ما ریختند.
شروع کردیم به تمیز کردن آنجا. اما به نظر میرسید که تلاشهای ما هیچ نتیجهای نداشته باشد، چون وضع بسیار نابسامانی بود. یکی از سگها داشت کفشی را میخورد، بقیه با هم درگیر میشدند و وضعیت آب آشامیدنی و بهداشت عمومی آنها هم هیچ تعریفی نداشت. تنها بعد از چند دقیقه حتی گوشهای از مانتویی که تنم بود را خوردند. همه سگها عصبی بودند. غذایشان چه بود: یک گونی نان که حتی کفاف چند تای آنها را نمیداد و دائما سر کوچکترین خردههای نان دعوا و زد خورد میکردند. نگهبان آنجا میگفت این پناهگاه هر هفته بهخاطر نزاع سگها با هم، بیماری و یا گرسنگی تلفات زیادی میدهد.
خلاصه کنم، در عرض یکی دو ساعتی که آنجا بودم صحنههایی دیدم که من را نسبت به کارایی بلند مدت پناهگاههای حیوانات با سوالات جدی روبرو کرد.
در آخر با خود به این نتیجه رسیدم که بیبرنامگی سازمانهای دولتی و متولیان رسیدگی به حیوانات شهری تا چه حد عمیق و دامنه دار است. مثلا شهرداری یک روز مجوز میدهد و روز دیگر خودش دیوارهای پناهگاهها را خراب میکند و پیدا کردن راهکار را به دست پیمانکارانی میسپارد که برای تحویل جنازه سگها پول میگیرند. بسیاری هم که از زندگی خود مایه میگذارند و مثلا سگهای یک منطقه را غذا میدهند و واکسن میزنند و حتی عقیمشان میکنند، ناگهان میبینند که فرد یا گروهی ناشناس، در عرض یک شب همه سگها را کشتهاند.
در این مسائل واکنش مردم به چند کامنت در فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام یا به اشتراک گذاشتن فیلمهای خیرین پناهگاه ساز یا آگهی برای درخواست کمک به فلان گربه یا فلان سگ محدود میشود. کسانی هم صرفا عکسی میگذارند، خبری منتشر میکنند و غیر از آن هرگونه اقدام عملی را به دیگران واگذار میکنند. کمتر کسی به حمایت مستمر و برنامهریزی برای فعالیتهای اثر گذار فکر میکند.
چنین فضایی، شرایطی را فراهم میکند که عدهای از آب گل آلود ماهی بگیرند و با درست کردن پناهگاههای خانگی یا صفحات اینترنتی به هر طریقی که بتوانند از حیوانات و نیاز آنها به نگهداری و یا مراقبتهای معمول و یا پزشکی کسب درآمد کنند.
حامینماها گاهی اوقات بیماران روانی و یا معتادانی هستند که به اشکال مختلف شهروندان عادی، دوستداران سگ و گربهها و فعالان حیوانات را سرکسیه میکنند و اقدامات آنها بیشباهت به جرمهای تبهکارانه نیست.
تجربه دوم: این روزها صدها گروه حمایتگر حیوانات با اسامی گوناگون در تلگرام فعالیت میکنند. نام یکی از این گروهها «کمک به تعداد زیادی سگ و گربه» بود که تجربه دیدار با گردانندگان آن باعث شد خطر حامینماها برای حیوانات خانگی و دوستداران کمک به حیوانات را از جنبههای گوناگون و از نزدیک ببینم.
در این مورد ابتدا به نظر میرسید که خانمی مهربان پناهگاهی شخصی دایر کرده و از مردم درخواست کمک میکند. ادمین این گروه روزی اعلام کرد که نزدیک به بیست توله سگ به پناهگاه خانگی او سپرده شدهاند که نیاز به کمکرسانی فوری دارند، در غیر اینصورت در عرض چند ساعت همگی خواهند مرد. یکی از کاربران گروه که مرد جوانی بود گفت، تمامی مسئولیت این کار را بر عهده میگیرد و تنها لازم است که کسی برای او یک اتومبیل فراهم کند. من داوطلب شدم که اتومبیلم را ببرم و او را همراهی کنم. میخواستم سهمی در نجات جان توله سگها داشته باشم.
متاسفانه در نمونههای اینچنینی، تنهایی و بیماری حیوانات در کنار خلاءهای قانونی راه را برای کلاهبرداریهای شیادان و شارلاطانها و جیببری از عواطف و احساسات فعالان حقوق حیوانات باز میکند.
آن پناهگاه در واقع خرابهای به شکل یک خانه در منطقهای دورافتاده و بیرون از تهران بود که تا شهر حدود چهار ساعت فاصله داشت. زن معتادی آنجا زندگی میکرد که بعدا مشخص شد توله سگها را از نقاط مختلف و به اصطلاح از «زیر مادر» برداشته و به آنجا برده بود تا خوراک سگ مسابقهای وحشیاش شوند! حیرت زده بودم از اینکه میدیدم که نزدیک به پنجاه گربه بیمار هم آنجا حبس شده بودند که این خانم به ادعای اینکه از آنها مراقبت میکند مرتبا از صاحبانشان پول میگرفت وهیچ کاری هم نمیکرد. برای نمایش، یک تخت گوشهای از اتاق گذاشته بود و سرمی از دیوار آویزان کرده بود که گربهای رو به مرگ زیر آن در حال جان دادن بود.
برای نزدیک به صد حیوانی که اکثرا بهسختی بیمار بودند یا همانجا بیمار شده بودند، تنها دو کاسه کوچک آب کثیف وجود داشت و یک گونی نان کپک زده و خشک. صاحب پناهگاه دائما اشک میریخت که همه چیزش را برای مراقبت از این حیوانات گذاشته ولی این ادعا با شرایط نامسئولانه و حبس برخی از گربهها در اتاقکی که در آن مواد مخدر میکشید جور در نمیآمد. همه آن گربهها یا کور شده بودند یا در شرف کور شدن بودند و یا با مشکلات شدید تنفسی دست و پنجه نرم میکردند.
نهایتا توانستیم تنها ۳۰ توله سگ و ۱۵ گربه را برای درمان از آنجا خارج کنیم و علیرغم تلاشهایی که کردیم بعدا بیش از نیمی از آنها تلف شدند.
سگها به بیماری ویروسی کشنده «پاروا» مبتلا شده بودند، مرتب خون بالا میآوردند و اوضاعشان آنقدر بد بود که حتی دکترهای دامپزشک رغبتی برای کمک نداشتند. نیروی انسانی ما کم بود و هیچ بیمارستان دامپزشکی به ما کمک نمیکرد. حتی جایی نبود که آنها را اسکان بدهیم چه برسد به اینکه هر دوازده ساعت یکبار آنها را زیر سرم ببریم. هزینههای درمان و پانسوین بسیار زیاد شد و در آخر چیزی در حدود ده میلیون تومان خرج برداشت. اما مسئله اصلی این بود که بعد از این تلاشها و هزینهها، برای آینده آن حیوانات و زندگی پس از بیماریشان هیچ دورنمایی نداشتیم.
حتی اگر بعد از ماهها زنده میماندند و خوب میشدند کجا میبایست میرفتند و بعد از آن چگونه زندگی میکردند؟
دو هفتهای طول کشید تا بتوانم به تعداد انگشت شماری از گروه دوستداران حیوانات که با ما همراه بودند ثابت کنم که در آنجا چه اوضاعی در جریان بود. در این بین آن حیوانات بیچاره یکی یکی جلوی چشمانمان از بین میرفتند. نه جایی را میشناختیم که کمک بگیریم، نه مرجع قانونی وجود داشت که به میدان بیاید و نه خودمان میتوانستیم حتی برای یک حرکت جمعی موثر هماهنگ باشیم. آن خانم و دیگر حامینماهای مشابه او همچنان به همان شیوه زندگی ادامه میدهند و حیوانات دیگری را قربانی خود میکنند.
تلاش برای انسان بودن
وضعیت حیوانات در ایران گره کوری است که باز کردن آن نیازمند آموزش گسترده، پشتیبانی از افراد و گروههای اجتماعی دوستداران حیوانات و ترویج فرهنگ صلح در جامعه است. در این مورد فاصله فرهنگی و آموزشی ما با کشورهای رشدیافته یا در حال توسعه چیزی نیست که بتوانیم آن را پنهان کنیم. درست است که اخلاق، سازوکار آموزشی، نهادهای مدنی و امکانات اقتصادی آنها را نداریم، اما میتوانیم حداقل از تجربه کشورهایی با فرهنگ و سنتهای بسیار نزدیک به خودمان استفاده کنیم.
برای نمونه در ترکیه که دین رایج و فرهنگ عامیانهاش به ایران شباهت زیادی دارد در زمینه رعایت حقوق حیوانات، حفظ محیط زیست و ترویج مسئولیتپذیری عمومی دستآوردهای منطقی و قابلقبولی دیده میشود. اگرچه خدمات دولتی و نگاه مردم به حقوق حیوانات در سطح ایدهآل نیست، اما در توسعه فرهنگ زندگی مسالمتآمیز و ارایه خدمات گسترده موفق عمل کردهاند. شهرداری و شهروندان با همکاری یکدیگر کنترل امور را به دست گرفتهاند، مراکز درمانی رایگان به حیوانات شهری و بیسرپرست اختصاص داده شده و تمامی سگها و گربهها واکسیناسیون، عقیم و شمارهگذاری میشوند و هرکسی وظیفه دارد که در حد توان خود از آنها مراقبت کنند. هرکجا که هم که نمونهای از حیوانآزاری مشاهده شود، میتوان با پشتیبانی قانون از سازمانهای مسئول و جامعه مدنی قدرتمند حامی حیوانات کمک خواست و به نتیجه هم رسید. در کنار این، در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک، وجود سگها و گربهها در کوچه و خیابان نه تنها زندگی روزمره را آرامشبخش و طبیعی کرده است بلکه به جاذبهای زیبا برای مسافران و گردشگران خارجی تبدیل شده است.
زندگی مسالمت آمیز با حیوانات، رعایت حقوق آنها و احترام به طبیعت، از جمله ارزشهایی است که پایبندی به آنها چون و چرا بر نمیدارد. برای انسان بودن، لازم نیست خودمان را با استدلالهای پیچیده سردرگم کنیم. ما مسئول هستیم تا از محیط زیست، منابع طبیعی و انسانی و حیوانات مراقبت و نگهداری کنیم و تنها در این صورت میتوانیم چشم به راه آیندهای پرامید، صلحآمیز و مملوء از گوناگونی و تنوع باشیم و آن را برای خود و فرزندانمان تضمین کنیم.
ماهاتما گاندی، چهره الهام بخش استقلال هند و پیشرو در سبک زندگی دوستدار حیوانات و طبیعت معتقد بود: فرهنگ و تمدن مردم یک کشور را میتوان از رفتاری که با حیواناتشان میکنند تشخیص داد.
* میرا قائمی، دانش آموخته فلسفه و فعال حقوق حیوانات
در همین زمینه
اخلاقیات سگ کشی
شلاق و حبس؛ احکام قضایی حیوانآزاری در ایران
برای ایجاد فرهنگ حیوان دوستی در جامعه لازم است که قوانین مناسب با حقوق حیوانات تصویب و عملی شود تا جلوی این وحشیگری را بگیرد و برای نسلهای آینده خوب است از کانون خانواده و مهد کودک دوستی با حیوانات آموخته شود.
میترا هدایت / 26 November 2016
تنها حیوانی که در ایران بهشون خوب رسیدگی میشه مقام معظم رهبری هست
واسلام / 30 November 2016
ژان ژاک روسو می گوید اگر میخواهی به فرهنگ جامعه ای پی ببری نگاه کن رفتار آنها با زنان و کودکان و حیوانات شان چگونه است!
گرسنه / 30 November 2016