Opinion-small2

مانور سیاسی-عبادی اربعین، حالا به یکی از بزرگترین مراسم زیارت دنیا بدل شده است؛ مراسمی “با بیش از بیست میلیون زائر” در قلب بحران خاورمیانه یعنی عراق؛ جایگزینی شیعی برای حج که اکنون از نظر تعداد زائران نیز از زیارت خانه خدا پیشی گرفته است.

ببله، یک «کومبا میلا»‌ی سیاسی، و حتی بیشتر از آن؛ چراکه اگر میلیون‌ها هندو هر ۱۲ سال یک‌بار به سمت رودخانه گنگ هجوم می‌آورند تا گناهان خود را بشویند، اربعین یک مراسم پالایش و تزکیه سالانه است؛ مراسمی مذهبی و البته یک رزمایش سیاسی که در سال‌های اخیر با توجه به بالاگرفتن نبرد ژئوپولتیک جبهه ایران و عربستان و جنگ نیابتی آنها در یمن و سوریه و حالا در نیجریه، اهمیت سیاسی بیشتری پیدا کرده است. بی‌جهت نیست که آیت‌الله خامنه‌ای در پیام نوروزی‌اش در سال ۱۹۹۴، ارزش و اعتبار مراسم اربعین را تا حد راهپیمایی‌های قدس و ۲۲ بهمن و روز قدس بالا آورد.

arbaeen-1
عکس از عارف کریمی

سؤال پیش‌ رو را همه می‌دانند: حج یا اربعین؟ طواف خانه خدا یا پیاده‌روی به سمت بارگاه حسین در بین‌الحرمین؟ عربستان سعودی یا ایران؟ حشد وطنی یا حشد شعبی؟ تکفیری یا علوی؟ جبهه فتح شام یا مدافعان حرم؟ جندالله یا حزب‌الله؟

زائران قدیمی و راهیان جدید

مراسم مربوط به عاشورا و اربعین، یکی از معدود مناسک دینی مسلمانان است که پس از انقلاب اسلامی، توانسته از گزند جریان نهادین و قانونی‌سازی دین جان سالم بدر ببرد و همچنان وجهی شورانگیز، قدسی و در واقع عاطفی را حفظ کند. وجه احساسی عاشورا که دستمایه بسیج مردمی در هشت سال جنگ با عراق بود، با گذشته سه دهه هنوز قادر است بخش گسترده‌ای از جامعه ایران را تحریک و بسیج کند.

زائران اربعین حسینی را اما تنها عاشقان حسین تشکیل نمی‌دهند که پیر و جوان، زن و مرد به شکلی قانونی و غیرقانونی خود را به کربلا رسانده‌اند؛ بلکه راهیان دیگری نیز وجود دارند که همچون گروه اول مسأله‌شان به‌سادگی بهره‌مندی از ناهار مجانی و اینترنت رایگان و دیگر مزایای این سفر نیست؛ زائرانی جدید که محصول تفاهمی تازه‌ میان دولت و ملت در دوران اعتدال‌اند.

سخن از زائران گفتار «اولویت امنیت بر آزادی» است که قاسم سلیمانی قهرمان جدیدشان است، و مکتب ایرانی شیعه به فرصتی تازه برای بازیابی هویتی آنها در دوران شکست جهانی‌سازی بدل شده است.

ما همه قاسم سلیمانی هستیم!

به گزارش گروه مقاومت راهیان نور، از جمله اقلامی که در مسیر پیاده روی اربعین حسینی به فروش می‌رسد، تی‌شرت‌هایی است منقش به عکس سردار قاسم سلیمانی.

امروز این تی‌شرتها خریداران زیادی دارد. از جمله خریدارانش آن دسته از شهروندانی هستد که معتقد‌ند ایران امنیت خود را مدیون کسانی همچون سردار قاسم سلیمانی است؛ امنیت آری، اما به بهای خون هزاران سوری.

چه کسی تصور می‌کرد در کمتر از یک دهه از جنبش میلیونی سبز در خیابان‌های تهران، قاسمی سلیمانی به یکی از شخصیت‌های محبوب ایرانیان تبدیل شود؟

این محبوبیت را سردار سپاه قدس همزمان مدیون جنگ در سوریه (در نتیجه دخالت‌های قدرت‌های غربی در منطقه) و البته پیروزی جریان اعتدال در انتخابات ریاست جمهوری است؛ جریانی که نه به «سوریه‌ای شدن ایران» یکی از شعارهای اصلی‌اش بود و بر مبنای ترس از جنگ و در واقع «ترس از ترس»، ۱۹ میلیون نفر را در ایران بسیج کرد.

شکل‌گیری هویت ملی‌گرا-شیعی‌ای که قاسم سلیمانی را می‌ستاید و به مانور بیست میلیونی شیعیان در اربعین فخر می‌فروشد، بدون توافق ملت و دولت بر گفتار اعتدال در چهارراه انتخابات ۹۲ ممکن نبود؛ گفتاری که یک‌شبه توانست بسیاری از طرفداران جنبش سبز و حامیان تغییر را به مدافعان آیت الله خامنه‌امینی و هواخواهان امنیت بدل کند.

امروز همین گفتار است که با لباس سیاه در مراسم اربعین رژه می‌رود.

یک توپوگرافی جدید برای جهان اسلام

جمهوری اسلامی تأکید دارد که اربعین همچون حج، مراسمی فرا-ملیتی و فرا-نژادی است که در آن ایرانی و عراقی، افغانستانی و آفریقایی، عرب و ترک و کرد، و حتی سنی و مسیحی به شکلی مسلامت‌آمیز حاضر‌ند. این کلیت‌سازی غیر واقعی سویه‌ای مهم از استراتژی جمهوری اسلامی در منطقه را آشکار می‌کند. اربعین نه فقط مانور قدرت بل نمایشی است که به میانجی آن ایران می‌خواهد کلیت جایگزین از اسلام به جهان عرضه کند.

در شرایطی که سیاست غرب در تفکیک و تمیز مسلمان افراطی و معتدل در سوریه عملاً شکست خورده است، شیعیان ایرانی و متحدانشان می‌خواهند بسته جدیدی را به عنوان جایگزین ارائه و به مناسبات و محاسبات سیاسی در جهان تحمیل کنند. پیشنهاد ضمنی ایران به غرب این است: به جای مأموریت دشوار خلق مسلمان معتدل و تقویت آنها، به جای سردرگمی در تشخیص میانه‌روها از افراطی‌ها، با «مکتب ایرانی» اسلام مذاکره و آن را در جنگ با وهابی‌گری (که سرچشمه تروریسم اسلامی است) همراهی کنید.


بیشتر بخوانید:

معضل «میانه‌روهای افراطی»؛ صلح سوریه در گرو معانی


پیام اربعین به جهان را که گویا سیاستمداران غربی نیز آن را دریافته‌اند این طور می‌توان ترجمه کرد: نقشه اسلام را نه برحسب بلوک‌های افراطی/میانه‌رو که بر اساس بلوک شیعی/تکفیری ترسیم کنید.

روح مشایی در کربلا

اربعین یا حج؟ ایران یا عربستان سعودی؟ مکتب ایران یا مکتب اسلام؟

اولین کسی که روی این دوگانگی و تضاد دست گذاشت و آن را به شکل نظام‌مند برجسته کرد، بدون ‌شک اسفندیار رحیم مشایی بود.

اولین بار نیست که جمهوری اسلامی کسی را حذف و همزمان آموزه‌ او را تسخیر می‌کند و به خود تخصیص می‌دهد. حذف گروه‌های چپ در دهه شصت و تصاحب گفتار ضد امپریالیستی احتمالاً نخستین و بهترین مثال از این رویکرد است.

اگرچه مشایی دیگر در صحنه سیاسی حضور ندارد، اما این آموزه‌های اوست که به وضوح بر سیاست رسمی جمهوری اسلامی حاکم شده است. بله، آنچه در کربلا به جهان مخابره شد، مکتب شیعی ایرانی، یا به عبارت دیگری جان سخن رهبر “جریان انحرافی” بود؛ جریانی که می‌خواست کورش را با حسین آشتی دهد.

این طنز و طعنه تاریخ است؛ نه فقط حذف مشایی و همزمان پیروزی گفتار بلکه چگونگی آن نیز؛ جریان اعتدال که قرار بود پایان دوران احمدی‌نژاد‌ها و مشایی‌ها و ادامه جنبش سبز باشد، اکنون خود میانجی ظهور روح مشایی از تهران تا کربلا شده است.

نه فقط از تهران تا کربلا که سرتاسر جهان، چرا که امروز «شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور» نیز که مشایی درصدد تشکبل آن بود، در غیاب او به شکلی خودانگیخته و به عنوان بازوی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در غرب شکل گرفته است. کافی‌ست فهرستی درست کنید از انبوه ایرانیانی که در خارج از کشور از قاسم سلیمانی، از مانور اربعین، از بلوک شیعی، و از تقدم امنیت بر آزادی و … دفاع می‌کنند.


بیشتر بخوانید: