Opinion-small2

پیروزی غیرمنتظره انتخاباتی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده كه او را بر مسند رهبری بزرگ ترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان نشاند بسیاری را اعم از نخبگان سیاسی و مردم عادی، در داخل و خارج آمریكا در بهت فرو برد. این پیروزی شگرف در حالی اتفاق افتاد كه اكثر كارشناسان انتخاباتی و متخصصان سیاست داخلی آمریكا انتظار شكست او را در برابر سیاستمدار كهنه‌كار، هیلاری كلینتون داشتند و غالب نظرسنجی‌های عمومی هم هر چند با تفاوتی اندک، چنین نتیجه‌ای -پیروزی كلینتون- را پیش‌بینی می‌كردند.

میثم بهروش، پژوهشگر روابط بین‌الملل در مركز مطالعات خاورمیانه دانشگاه لوند در سوئد است
میثم بهروش، پژوهشگر روابط بین‌الملل در مركز مطالعات خاورمیانه دانشگاه لوند در سوئد است

این‌كه چرا كارشناسان و نخبگان سیاسی و حتی رسانه‌های داخل و خارج آمریكا مرتكب چنین خطای محاسباتی عظیمی شدند و اساسا چرا دونالد ترامپ با وجود مخالفت‌های بسیار با منش و رویكرد او، در نهایت پیروز انتخابات شد دلایل متعددی دارد و در واقع پرسشی‌ست كه تا مدت‌ها ذهن ناظران و تحلیل‌گران را به خود مشغول خواهد کرد. مهم‌تر از آن اما شاید این سوال باشد كه دونالد ترامپ در مقام رئیس جمهوری جدید ایالات متحده چه سیاست‌هایی را در داخل و خارج از كشور اتخاذ خواهد كرد؟

چنین پرسشی از این جهت بیش‌تر اهمیت پیدا می‌كند كه دونالد ترامپ بر خلاف هیلاری كلینتون یا روسای جمهوری سابق آمریكا به طور كلی، در طول عمرش صرفا یک تاجر و سرمایه‌گذار بوده و به بیان دیگر هیچ تجربه‌ای در حوزه سیاست و سیاست‌گذاری ندارد. همچنین مشاوران و سیاستمدارانی كه او به ویژه در زمینه سیاست خارجی و دفاعی برگزیده عمدتا افرادی گمنام و ناشناخته‌اند كه خود كار پیش‌بینی و گمانه‌زنی درباره سیاست‌های او در راس دولت ایالات متحده را بیش از پیش دشوار می‌سازد.

با این حال، نوشته حاضر نگاهی گذرا می‌اندازد به رویكرد دونالد ترامپ به روابط بین‌الملل با اتكا بر رفتار سیاسی و سخنرانی‌های او در طول كارزار انتخاباتی یک سال گذشته‌اش و می‌كوشد سیاست خارجی احتمالی آمریكا به رهبری ترامپ را تحلیل كند.

trump

بی‌میلی به مداخله نظامی در خارج

یكی از گرایش‌های عمده‌ای كه در سیاست خارجی دونالد ترامپ می‌توان مشاهده كرد مخالفت او با جنگ‌های پرهزینه و مداخله نظامی و به عبارت دیگر پروژه «ملت سازی» (Nation-building) از طریق برقراری دموكراسی با توسل به زور در نقاط دیگر جهان از جمله خاورمیانه است. او از ابتدای كارزار انتخاباتی به طور مستمر در سخنرانی هایش بر چنین سیاستی تاكید ورزیده و آن را به ضرر آمریكا و مردمش دانسته. نمونه بارز این نگرش، مخالفت سرسختانه او با جنگ عراق است كه آن را (با وجود تایید سرسری در یک مصاحبه در سال ٢٠٠٣) اشتباهی «فاجعه‌بار» برای ایالات متحده می‌داند و رقیب دموكراتش، هیلاری كلینتون را به خاطر رای مثبت دادن به مداخله نظامی در عراق در زمان ریاست جمهوری جورج بوش بارها به باد انتقاد گرفته است.

در واقع می‌توان ادعا كرد كه مخالفت ترامپ با ماجراجویی‌های نظامی پرهزینه در نقاط مختلف جهان و در مقابل تاكید بر صرف بودجه ملی و سرمایه‌های داخلی ایالات متحده بر روی خود آمریكایی‌ها -در قالب شعار “اولویت با آمریكا” (America First)- یكی از عوامل محبوبیت او نزد رای‌دهندگان به ویژه قشر كارگر و كارمند جامعه بوده است. رای دهندگانی كه احتمالا از جنگ‌های بلندمدت و فرسایشی ایالات متحده و اتلاف سرمایه‌های اقتصادی كشور در سرزمین‌های دوردست به ستوه آمده‌اند.

ضدیت ترامپ با سیاست خارجی مداخله‌جویانه (interventionist) -‌دست‌كم بر اساس آن‌چه تا به حال از او دیده و شنیده شده- تا حدی‌ست كه برخی تحلیلگران روابط بین‌الملل او را به انزواطلبی (isolationism) متهم كرده‌اند. یعنی رهبری كه سیاست خارجی محدود و منفعلانه‌ای را در پیش خواهد گرفت و بدین ترتیب باعث خواهد شد از قدرت و نفوذ گسترده واشینگتن در عرصه جهانی به شدت كاسته شود و آمریكا نقش رهبری جهانی خود را از دست بدهد. هر چند به نظر نگارنده چنین تحولی چندان واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

رویكرد مالی-تجاری به روابط بین‌الملل و سیاست خارجی

البته نباید به اشتباه تصور كرد كه اكراه دونالد ترامپ به مداخله نظامی و مخالفتش با جنگ‌های خارجی ناشی از احترام به حقوق بشر، تعهد به موازین جنگ ستیزانه بین‌المللی یا به طور كلی صلح‌جویی است. كاملا برعكس! از گفتار و منش سیاسی ترامپ پیداست كه او چندان سر سازگاری با گفتمان و قوانین حقوق بشری ندارد و به نظر نمی‌رسد حقوق بشر نقش تعیین كننده‌ای در محاسبات سیاست خارجی او ایفا كند.

دفاع او از روش های فراقانونی شكنجه -‌مانند غرق مصنوعی (waterboarding) مظنونان عملیات تروریستی- و نیز برخی از افكار نژاد‌پرستانه و زن ستیزانه و سخنان توهین‌ آمیزش نسبت به اقلیت‌ها و به ویژه مسلمان‌ها و مهاجران شواهدی بر این مدعاست. همچنین آن‌طور كه از سخنان و نحوه صحبت كردن ترامپ پیداست و بسیاری از روان‌شناسان سیاسی نیز آن را مورد توجه قرار داده‌اند، رئیس جمهوری جدید ایالات متحده دارای «شخصیتی اقتدارگرا» (authoritarian personality) است و تهور، قلدرمآبی، صراحت و …  در رفتار و گفتار سیاسی و حتی رفتار روزمره‌اش موج می‌زند.

با وجود این گرایش‌های فكری و شخصیتی اما ضدیت دونالد ترامپ با مداخله نظامی آمریكا در سرزمین‌های دیگر در اساس از رویكرد مالی-تجاری و به بیان دیگر تراكنشی (transactional) او به سیاست خارجی و به طور كلی روابط بین‌الملل نشأت می‌گیرد. ترامپ كه زندگی خود را صرف تجارت و سرمایه‌گذاری و جنگ و جدال برای ساختن امپراتوری تجاری‌اش كرده، روابط بین كشورها در عرصه سیاست جهانی را نیز تا حد زیادی از دریچه بده بستان مالی می‌نگرد و لذا بر این باور است كه هر گونه كمک آمریكا با هدف تامین امنیت متحدانش باید از طریق «بازپرداخت» پول و سرمایه و به شكل اقتصادی و مالی جبران شود.

او این طرز فکر را به ویژه در مورد سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) صادق می‌داند که بخش عمده بار امنیتی و نظامی آن بر دوش ایالات متحده آمریکاست. به شكلی مشابه، اعراب حاشیه خلیج فارس نيز برای تامین امنیت خود تا حد قابل توجهی به حضور و کمک‌های نظامی واشینگتن وابسته بوده‌اند.

در راستای این خط فكری، ترامپ در برخی از مصاحبه‌های مطبوعاتی خود در جریان كارزار انتخاباتی‌اش حتی تا جایی پیش رفت كه سیاست بازدارندگی یا چتر هسته‌ای (nuclear umbrella) آمریكا در آسیای شرقی -‌كه امنیت كشورهای غیرهسته‌ای مانند كره جنوبی و ژاپن را در مقابل حمله احتمالی كره شمالی تضمین می‌كند- زیر سوال برد، به این ترتیب كه كره جنوبی و ژاپن یا باید هزینه این تامین امنیت از سوی ایالات متحده را تمام و كمال بپردازند یا خود فكری به حال تامین امنیت ملی‌شان بكنند.

نزدیكی به روسیه، نابودی داعش و مخالفت با برجام

اگر شخصیت اقتدارگرای دونالد ترامپ از یک سو و رویكرد مالی-تراكنشی و بده بستان محور او به سیاست بین‌الملل را در كنار هم بگذاریم، شاید بهتر بتوان نزدیكی روحی و به تبع آن سیاسی او را به شخصیتی دیكتاتورمآب همچون ولادیمیر پوتین درک كرد.

ترامپ بارها و بارها در سخنرانی‌هایش «رهبری توانمندانه» پوتین را ستوده و آن را حتی بهتر و كارآمدتر از رهبری باراک اوباما دانسته است. او همچنین از مداخله نظامی روسیه در سوریه برای نابودی داعش -كه به یک معنی بار آمریكا را در نبرد با تروریسم سبک‌تر می‌كند- ستایش كرده و وعده داده است كه برای ریشه‌كن كردن «تروریسم اسلامی تندرو» (radical Islamic terrorism) در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان با روسیه همكاری خواهد كرد.

در همین راستا و بر خلاف بسیاری از سیاستمداران متعارف در واشینگتن از جمله باراک اوباما و به ویژه هیلاری كلینتون و حلقه مشاورانش، ترامپ رویكردی ملایم‌تر نسبت به رژیم بشار اسد و نیز ایران -كه هر دو علیه گروه دولت اسلامی در جنگند- دارد و الزاما به دنبال سرنگونی رئیس جمهوری سوریه یا حتی جایگزینی او نیست.

به بیان دیگر وقتی پای خاورمیانه به میان می‌آید به نظر می‌رسد دونالد ترامپ طرفدار هر آن چیزی‌ست كه شر منازعات پرهزینه‌ای این منطقه و پیامد‌های آن‌ها را – مانند تروریسم و مهاجرت- از دامن آمریكا كم كند.

مخالفت ترامپ با توافق هسته‌ای ایران یا برجام كه تحت رهبری و حمایت باراک اوباما و جان كری به فرجام رسید علاوه بر ابعاد تبلیغاتی آن كه بهانه‌ای برای مخالف‌خوانی به دست او می‌داد از همین طرز فكر می‌آید.

همان‌طور كه گفته شد، برای دونالد ترامپ عدم اشاعه تسلیحات هسته‌ای آن‌طور كه برای اوباما و دیگر رهبران جهان از لحاظ امنیتی مهم بوده و هست، اهمیت چندانی ندارد. حتی یک گزارشگر شبكه ان‌بی‌سی آمریكا از او نقل کرده است که در جریان گفت‌و‌گویی پشت پرده سه بار از مصاحبه‌گر می‌پرسد كه چرا نباید از تسلیحات هسته‌ای درزمان جنگ استفاده كرد. با این اوصاف، مخالفت او با برجام بیش‌تر در راستای همان نگرش مالی و به خصوص تقدیم به گفته او «١٥٠ میلیارد دلار» از سوی ایالات متحده به ایران است.

در نهایت اما اگر گفتار و رفتار انتخاباتی دونالد ترامپ را به مثابه الگویی برای پیش‌بینی رفتار سیاست خارجی او در نظر بگیریم، می‌توان گفت كه او پس از كسب پیروزی در مقایسه با گذشته ملایمت بیش‌تری به رقیب نشان می‌دهد و بدین ترتیب انتظار می‌رود در حوزه سیاست‌گذاری نیز با عملگرایی و انعطاف بیش‌تری نسبت به آن‌چه كه بر زبان می‌راند عمل كند.


در همین زمینه

پرونده انتخابات آمریکا