ساناز زارع ثانی- بار دیگر با صراحت خاصی که کمتردر گفت و شنودهای اجتماعی ما مطرح و منتشر میگردد به سراغ موضوعی عمومی میرود که بخش بزرگی از آداب ایرانی را در خود گنجانده است. همانطور که این شاعر ایرانی ساکن آلمان در مقاله قبلیاش اشاره کرد او ادعایی ندارد که همهی حرفها و نظریاتش درست باشد. قصد کمی گستاخانه او میدان دادن به شیوهای از بازگویی است که کمتر در فضای عمومی مجال ابراز مییابد. ساناز زارع ثانی معتقد است که:« این تستِ رفتارهای ایرانی قرار است شبیه آینهای باشد که باعث میشود گاهی اوقات خود را در آن ببینیم، بعضی وقتها قبل از اینکه دیگران به ما بخندند به خودمان بخندیم، بعضی وقتها هم چنان زار بزنیم که آینه ترک بردارد!».
روایت ساده ولی رندانهی ساناز زارع ثانی (با تاکید گاهی اغراقآمیز) بر روی رفتارها و واکنشهای ایرانی به راحتی میتوانند برای هر ملت دیگر در دنیای معاصر ما نیز مصداق داشته باشد. اشارات او به منزلهی تلنگر زدن به عادتهایی است که بدون شنیدن هر گونه اعتراض، مدتهاست که در ضمیر خودآگاه و حتی ناخودآگاه جمعی ما جا خوش کرده است.
موضوع: انواع واکنشهای سیاسی یک ایرانی
از شرایط سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه ناراضی هستیم
۱- فقط غر میزنیم
۲- همه چیز زیر سر انگلیسی هاست
۳- به یاد کوروش و ایام باشکوه میافتیم و ریشمان را بلند میکنیم
۴- شاملو میخوانیم
۵- زیارت عاشورا میخوانیم و برای رهایی جامعه آش نذری میپزیم
۶- سریالهای ۹۰ قسمتی میبینیم و تخمه میشکنیم و با پوست تخمههایمان بازی میکنیم
۷- روسریهای رنگیتر و مانتوهای تنگتر میپوشیم (در واقع اصل حجاب را زینت میبخشیم)
۸- فال حافظ میگیریم
۹- به روح شاه و پدرش صلوات میفرستیم
۱۰- کمی به رفتار خودمان نگاه میکنیم و به این اصل معتقدیم که شرایط سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه را درختان ایجاد نمیکنند. بلکه من به عنوان فردی از جامعه به همراه منهای دیگر جامعه این شرایط را ایجاد کردهایم.
شرایط سیاسی فرهنگی جامعه همچنان به هم ریخته است و زمان انتخابات ریاست جمهوری فرا میرسد:
۱- شدیدا سیاسی میشویم
۲- همه چیز را میفهمیم!!! و شعور سیاسیمان به طرز عجیبی رشد میکند
۳- به فرم عینک و عبا و عمامۀ کاندیداها دقت میکنیم
۴- به خاطر اسارت چندین و چند صد ساله، تا واژه «آزادی» از دهان کاندیدایی بیرون میپرد به دنبالش راه میافتیم
۵- سبز میشویم، سرخ میشویم، صورتی راه راه میشویم، سفید شطرنجی میشویم… رنگین کمان میشویم
۶- هر روز با محسن سازگارا نرمش میکنیم
۷- فقط همینطور حرف میزنیم و تفسیر میکنیم
۸- در حسینیه ارشاد جمع میشویم و بعد از دعای کمیل بازی مهرههای شطرنج را تحلیل میکنیم
۹- بازهم شاملو میخوانیم
۱۰- کاسه چه کنم چه کنم دستمان میگیریم و به پای صندوقهای رای میرویم
۱۱- ما کمی فکر میکنیم.
نتایج انتخابات مشخص شده ودر کمال ناباوری کاندیدایی انتخاب شده که به او رای ندادهایم. (چون به این اصل آگاهیم که یکی از شرایط کاندیدا شدن این است که شخص باید دارای ایمان و التزام عملی به اسلام و قانون اساسی و حسن شهرت و سواد خواندن و نوشتن بوده و از عوامل مؤثر در تحکیم رژیم سابق و وابسته به گروههای غیرقانونی نباشد). کاندیدای انتخاب شده زشتتر از بقیه است همیشه یک کاپشن میپوشد و حرف زدن بلد نیست.
۱- حس میکنیم که باید به همراه فامیل به میدان ژاله برویم. مثل سیزده بدر سال قبل
۲- همراه با کتاب شاملو به خیابان هجوم میآوریم و اعتراض میکنیم
۳- سبزتر، سرختر، صورتیتر میشویم غافلتر و پر رنگتر میشویم
۴- سرودهای انقلابی میخوانیم درست مثل نسل شاملو زدۀ بهمن ۵۷
۵- بیانیهها را میبوسیم و با سطر سطر بیانهها ارتباط عاطفی برقرار میکنیم
۶- ما کمی فکر میکنیم. چون سالهاست این کار را نکردهایم.
در اعتراضات خیلیها دستگیر میشوند، خیلیها بیگناه کشته میشوند
۱- همه ندا میشویم، همه سهراب میشویم، همه مجید میشویم و روسری سر میکنیم
۲- با سبزۀ هفت سین همدردی میکنیم و به او تسلیت میگوییم بدون اینکه حتی یکبار نام ندا و سهراب و مجید را از دهان سبزۀ هفت سین بشنویم. (حتی به خودمان اجازه نمیدهیم از سکوت سبزه تعجب کنیم)
۳- به تلاوت آیههایی چند از سازگارا در «اَمرداد ۸۹» گوش جان میسپاریم
۴- دستبندهایمان را سفت میبندیم و به کلاه مسیح علینژاد اقتدا میکنیم
۵- برنامههای شور آفرین از آنطرف آب به اینور آب پخش میکنیم و مردم داخل گود را حشری ترمیکنیم
۶- کشته شدگان را تشویق میکنیم که بیشتر بمیرند تا مبارزات تراژیکتر در سطح جهانی پخش شوند
۷- از هر خبر یا وسیلهای برای احساساتی کردن احساساتیترین آدمهای روی زمین استفاده میکنیم
۸- ما فکر میکنیم و حس میکنیم این بار باید کمی آگاهتر عمل کنیم و دیگر وقت آن رسیده که از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم
یکسال و چند ماه از جریان انتخابات گذشته. تقریبا عکس فیس بوکها به حالت عادی در آمده. دولت دست پرورده به قدری ترسناک شده که دیگر کمتر به خیابانها سرازیر میشویم:
۱- اوقات فراغتمان را با مقاله نویسی پر میکنیم
۲- میترسیم و حتی در خلوت هم از خودمان سوال نمیپرسیم
۳- سرمان را از زیر برف و لاک سبز بیرون میآوریم ولی چون حرف مرد یکیست این تغییر را بروز نمیدهیم
۴- پارازیت میبینیم و بازهم نمیفهمیم
۵- هر از چندی خبر آزادی زندانیان سیاسی را در فیس بوک لایک میکنیم
۶- سعی میکنیم به گران شدن نان سنگک فکر کنیم
۷- به تونس فکر میکنیم!
۸- فقط فکر میکنیم
جذاب بود ومتفاوت ازنوشته ی قبلی(آداب مهمانی)چراکه ایندفعه فقط قشرروشن زده!!وتحصیل کرده رو دربرمیگرفت.عامه مردم دغدغه ی نان سیاسی شان میکند.
کاربر مهمان / 25 January 2011
حرف حق جواب نداره!!!! دمت گرم!!!!!زدی وسط خال!!!! از امشب سعی میکنم با این تلنگر تکانی بخورم!!!!!!!! البته اگه این تکان خوردن را برایم دست نگیری!!!!!!!!!
کاربر مهمان / 25 January 2011
به سراغ موضوعی عمومی میرویم که بخش بزرگی از آداب ایرانی را در خود گنجانده است.
غیر مستقیم از همه چیز و همه کس ایراد میگیریم
ولی راه بهتری پیشنهاد نمیدهیم! شاید خودمان هم راه بهتری بلد نیستیم
نتیجه چی؟
کاربر مهمان / 25 January 2011
خانم زارع ثانی ایران نبوده اند و احتمالاً آن حس تحقیر و له شدگی نیمه شب ۲۳ خرداد را نچشیده اند… آن حسی که خیال میکردی مورد تجاوز جمعی در ملا عام قرار گرفته ای؟ اینطوریست که در بند سوم اینطوری مدل عاقل اندر سفیه به خود میگیرند و آن بیرون ریختن پر از بغض و خشم، آن حس پر از ناچاری مغروق را به سیزده به در مثل میزنند : حس میکنیم که باید به همراه فامیل به میدان ژاله برویم. مثل سیزده بدر سال قبل
در این سوزن زدن به چندین میلیون آدم کاش جوالدوزی هم به خودشان به عنوان روشنفکر بیرون گود نشین می زدند… روشنفکرانی که جز پوزخند زدن و بعد از هر واقعه ای “ما که از اول گفتیم” حواله دادن عموماً کاری نمیکنند… باشه! شما عاقل! شما باشعور! شما واقع بین! شما همه چیز دان! شما همه را گوسفند بین! اصلاً هرچه شما میگویی! اما این “همه نفهم و جوزده بینی” هم بخشی از ایرانی بودن است، عین خانم زارع ثانی که یک ایرانی اصیل است.
مهتاب / 25 January 2011
دوستان محترم مخالفی که از نوشتن نامتان می ترسید . گاهی کاربر مهمان میشوید . گاهی با اسامی جعلی تکراری برایم یادداشت میگذارید . برای من این رفتار بسیار عجیب است . شمایی که اینقدر به نظرات مخالف خود ایمان دارید و یادگرفته اید که با علامت تعجب متلک بگویید . شمایی که چپ و راست دوست دارید با سلاح و بی سلاح بجنگید ، چرا که دوست دارید مبارز ملی و ادبی باشید چرا هنوز در قرن حاضر این رفتار ساده را یاد نگرفته اید که حرفی را بزنید که به آن مطمئنید و از کسی ترس نداشته باشید اگر نامتان را کنار نظر و باورتان ببیند .
دوستان گرامی ، هدف من از نوشتن این مطالب نه تجویز داروست نه ارائه راه حل . فقط نوشتن مشاهداتم و تجربیاتم از برخورد با آدمهای ایرانیست . (چه داخل گود و چه خارج از آن ). من 28 سال از زندگی ام را در همان خاکی زیسته ام که شما و دیگران از آن خاطره دارید . 28 سال با مردمی زندگی کرده ام که هرگز نتوانستم بفهممشان . 28 سال به باورهایی خندیدم که جزء لاینفک مقدسات آن مرز و بوم پر گهر است !. زندگی ما هنوز با عقده های مذهبی و باورهای غلط گره خورده . فضای سیاسی سالم فضاییست که از دل فرهنگ سالم ، باورهای سالم و رفتارهای سالم زاده میشود. هنوز زنان ما به باکره بودنشان می نازند و آنهایی که بی کره اند از صعنت دوخت و دوز پرده و کرکره مدد می جویند تا دوشیزه های دوخیده شوند . هنوز مردان ما از موی رهای همسرانشان هراس دارند . ما رشد کرده ایم ! بعله! چرا که موفق شده ایم مهریه دخترانمان را از 14 معصوم به تاریخ شمسی و میلادی تبدیل کنیم .! ما چنان اوج گرفته ایم که دیگری چاله های زیر پایمان را نمی بینیم و هیچ عقابی به اوج سرمستی ما نمیرسد . چرا که ما تاریخی باشکوه داریم که شبها با لالایی نام آورانش به خواب می رویم و روز که از خواب برمیخیزیم نماز و روزه های برباد رفته مان را می شماریم .
ما از مرحله عبا عبور کرده ایم و به ریش خوش تراش رسیده ایم که به بوی کافور آغشته است . ما آرزوی رهایی داریم و عجیب است که به دنبال مردی راه می افتیم که زنش زیر چادر و روسری رنگی پنهان است ! و خودش هنوز در برابر منبر تعظیم میکند و یکی از افتخاراتش این است که از نوادگان سید اعظم است !!
اگر صحبت از احترام به باورهاست پس لطفا به باور همان رییس جمهوری که الان رییس جمهورمان هست احترام بگذارید . اگر صحبت از پذیرش آرا و نظرات مخالف است لطفا نظر آخوندی را که هفت روز هفته در مساجد میهن پر گهرمان اظهار فضله میکند با آغوشی گرم پذیرا باشید و اینقدر تلفات ندهید .
یا هنوز نفهمیده ایم کجای جهان ایستاده ایم یا غیر از خود، جهان دیگری را نمی شناسیم.
کاش کمی جرات این را داشته باشیم که به زندگی لنگه به لنگه خود بخندیم .
روی باورهایمان مارک دینهای 1400 سال پیش را چسبانده ایم ،آنوقت آرزوهایمان در حد سال 2020 است !
تا از این پوسیدگی فکری رهایی نیابیم محکومیم به تجربه کهنه ها و مکررها ….محکومیم به اینکه هر 30 سال یکبار به خیابانها بریزیم و جنازه هایمان را بشماریم …
خانه از پای بست ویران است عزیز من …خواجه در بند نقش ایوان است !!!!!!!!!!!
قدردان مهر و توجه تمام شما عزیزان هستم که مرا همراهی میکنید .
به امید روز رهایی که همه انتظارش را می کشیم
ساناز
ساناز زارع ثانی / 26 January 2011
به کاربر مهمان
اگر بنا به نظر شما این “موضوع عمومی” یا بهتر بگم این مساله و گیجی عمومی که صد البته پروفسورهای دانشگاههای آمریکا هم ازش برای خودشون کلاه در میارن، درد ملی ماست. خانم زارع ثانی هم به این درد اشاره میکند. ایشان کارشان تجویز درمان نیست. همینکه بدانیم و بپذیریم که مشکل بیفکری داریم خود بخشی از بهبودی اوضاع فرهنگیست. اگر نسخه میخواهید، خوب هستند کددیو… دبا… میرسپ… و (باز هم بگم؟؟).
Ali / 26 January 2011
زنی که سنگسار میشود، مرد مبارزی که به دار آویخته میشود ، قربانیان مذهب پوسیده ای هستند که سنسگار و چوبۀ دار را تایید می کند، نه قربانی حکومت سیاسی که حکم سنگسار یا اعدام را اجرا میکند .
ساناز زارع ثانی نه قصد تحقیر کسی را دارد و نه خود را در آن حدی می بیند که برای دیگران تعیین تکلیف کند . فقط گاهی چنان خود را تنها حس میکند که در خلوت خود به خود به گفتگو می نشیند و برای اینکه اثبات کند تنها نیست گاهی از این فضاهای مجازی استفاده میکند تا با شما حرف بزند . می توانید گوشی را در و گوشی دیگر را دروازه کنید تا زیاد روحتان از شنیدن حرفهای من آزار نبیند .
با سپاس / ساناز
ساناز زارع ثانی / 26 January 2011
خانوم مهتاب دقیقا مثل سبز اندیشهای مقیم خارج، مثلا استرالیا سخن میرانند. همین هم هست که اندکی از نظرات خانوم زارع ثانی یک کم ناراحت شدند. این ملت بیچارهٔ ایران چقدر دایهٔ عزیزتر از مادر داره!
Ali / 26 January 2011
دوستان عزیز که لطف میکنید و نظرات خوانندگان این صفحه را منعکس میکنید سپاسگزارتان هستم اگر به من بگویید چرا کامنت دیگر من را که همراه با کامنت بالایی در چهارشنبه 11/06/1389 در همین جا نوشتم منعکس نکرده اید .
با سپاس از شما
ساناز
[email protected]
اگر مایل بودید می توانید جواب را به آدرس ایمیلم بفرستید و نیازی به انعکاس این کامنت نیست
ساناز زارع ثانی / 27 January 2011
ساناز جان محشر بود به خدا
هما / 22 February 2011
مرسی ساناز جان . تو صدای خاموش نسل زنان روشن فکر این سرزمینی که یک تار مویشان می ارزد به کرور کرور از مردانی که جز ادعا و زندگی و افکار لنگه به لنگه افتخاری ندارند .
من خودم یک مرد ایرانی ام و از سوی آتئیست های جوان ایرانی به تو می گویم که : درود بر شرافت زنانه ات ساناز جان …
آتئیست / 26 February 2011