در بخش نخستین این گفتار بیان کردم که نواندیشی دینی را می‌توان به گونه طیفی در نظر گرفت که در یک انتهای آن “بازسازی دینی” قرار دارد. پروژه بازسازی که در جستجوی “حقیقت” دین است، در دو مجرای “بازسازی احیائی” (که با دیدی گذشته نگر به بازگرداندن دین موجود به سرچشمه حقیقی آن می‌اندیشد) و “بازسازی ابداعی” (که دین را تعریفی یکسره غیر سنتی و مطابق با حقیقتی مفروض می‌نماید) در جریان است. و اما در انتهای دیگر طیف نواندیشی دینی پروژه “بهسازی” قرار دارد که با عناوین رفرم یا اصلاحات نیز شناخته می‌شود.

quran-glasses

تأکید پروژه اصلاح، رفرم یا بهسازی، نه بر گذشته اصیل یا آینده آرمانی دین بلکه به زمان حال، و نه به حقیقت مکنون و مطلوب دین بلکه به واقعیت موجود آن معطوف است. در این نگرش هدف اصلی، حرکت گام به گام، با پرداختن کمترین هزینه ممکن، به سوی آبادی و آزادی است. در این مسیر باور‌ها و مناسک دینی تنها در صورتی که مانعی برای نیل به آزادی و آبادی ملت مسلمان ایجاد کنند مورد تفسیر دوباره قرار می‌گیرند تا دست و پاگیر اهداف دوگانه اصلاحات (آبادی و آزادی) نباشند. برخورد مستقیم با باورهای دینی و تحمل بهای گزاف این رویارویی تنها در صورتی توجیه‌پذیر است که همه راه‌های دیگر تفسیر مجدد یا دور زدن آن باورها و مناسک مسدود شده باشند.

در مقاله “تابش انگاری اقبال”[1] مثالی از این شگردهای اصلاحی زده ام. مهاتما گاندی که تربیتی انگلیسی داشت، پس از آن که ردای رهبری جنبش آزادی بخش هند را در بر کرد، در حالی که به خوبی از خرافات دامنه دار آئین هندو آگاه بود کمر به ریشه کن کردن آنها نبست، بلکه خویش را یک هندوی عامل به مناسک دینی معرفی نمود. در تنها موردی که با یکی از ستبر‌ترین باورهای هندوئیسم روبرو شد اعتقاد ریشه دار مردم به مراتب یا کاست‌های هندو بود. گاندی به خوبی پی برده بود که با تثبیت و گسترش این باور، مدرنیته و دموکراسی در کشورش ریشه نخواهد گرفت. در اینجا بود که بطور غیر مستقیم ولی با قاطعیت وارد عمل شد. در چنین بزنگاهی مقابله با خرافات ارزش هزینه آن را دارد چرا که آبادی و آزادی ملت در گرو آن است. گاندی صد میلیون عضو طبقه “دالیت”‌ها (یا “نجس”ها) را، با مدد از باور‌های مشفقانه هندو، “فرزندان خدا” (“هاری ویشنو”) نام گذاری کرد و به همراه سایر کاست‌های فرودست برکشید. او در عین حال که باورهای دینی حیطه فردی در مورد مناسک کاستی را به حال خود وانهاد، همه موانع ورود نجس‌ها و کاست‌های پست دیگر را در مدارس، ادارات، و ارتش از میان برداشت و حتی برای آنها سهمیه‌های ورودی در نظر گرفت.[2] گاندی با این سیاست موفق خطای داوری اقبال را (که در نامه‌ای به محمد علی جناح خرافات هندو را غیر قابل مرمّت و متناقض با مبانی دولتی مردمسالار و مترقی دانسته بود) در عمل اثبات نمود.

صلابت و رسالت اصلاحات

در ایران معاصر، پس از آنکه تب اندیشه رادیکال و آرمان گرای مرتبط با انقلاب ۱۳۵۷ (نفیاً و اثباتاً، و از چپ و راست) فروکش کرد تفکر اصلاحِ گام به گام سر برآورد. در این مسیر بود که شعار آبادی (سازندگی) در دولت رفسنجانی به گفتمان آزادی در دولت خاتمی پیوست و بالنده شد. می‌دانیم که نواندیشی دینی (در قالب تشکل‌هایی مانند “حلقه کیان”) در این سیر تکوینی اندیشه اصلاحات نقش بسزایی داشت. هر چند این جریانِ شانزده ساله با پایان دوران اصلاحات به کسوف هشت ساله رفت، مهلت کافی نیز یافت تا افراط و تفریط هایش را در هماورد با رقیب تمامیت طلب نیرومند بسنجد و بیازماید و در دولت روحانی با صورتبندی بدیع و پشتیبانی مردمی دوباره پا به میدان گذارد. البته ایده آلیست‌ها (و ایده آلیست‌های درون-ذهنی اصلاح طلبان) از آنچه واقعیت خارجی یافته خشنود نیستند ولی پس از تجربه گزنده عقب نشینی و عدم مشارکت در دوران پس از خاتمی ضرورت حضور در صحنه سیاست را با پوست و گوشت و خون خود احساس کرده‌اند. اندیشمندان جنبش نیز در عین تلاش برای رهبری انبوه هواداران اصلاحات، از نبوغ جمعی مردم درس‌ها اموخته اندیشه اصلاح را به رغم تخطئه و تحریف حریف به میدان باز آورده و “میدانی” [3] کرده‌اند. جنبش بخوبی دریافته که بجای انفعال و استیصال در کنار سیلاب سیاست، یا بی باک و بی گدار به آب زدن، باید در صرافت “گدار” نهادن از واقعیت موجود به واقعیت مطلوب بود. در برابر شیّادی که عکس مار می‌کشد، تنها گزینه‌ی ممکن نوشتن کلمه مار و باز به کناری نشستن نیست. می‌بایست به لطایف الحیل حاضرانی که عقلشان در چشمشان است را با رموز کتابت آشنا نمود که “هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست.”

برای نیل به این هدف حیاتی، پروژه بهسازی پشتیبان و مقوّم فکری عمیق تری می‌طلبد که همانا تفکر بازسازی است. در زمینه‌ی تاریخ معاصر ایران، پیروزی بلند مدت اندیشه بهسازانه را در گرو حفظ رابطه با تفکر بازسازانه می‌دانم. هیچ یک از این دو قطب نواندیشی دینی نمی‌تواند و نباید همتای دیگر را خرد و ناچیز بیانگارند. بویژه سرنوشت اندیشه‌ی سترونی که بازسازان پر شوری مانند احمد کسروی و شریعت سنگلجی از خود بجا گذاردند باید درسی برای نواندیشی دینی امروز باشد. جریان توانمند مردمی اصلاحات هنگامی عظمت و هیبت تمام دارد که در ورای خروش و جنجال سیاسی و فراز و فرود‌های انتخاباتی سریان صامت و ژرف فکری نیز داشته باشد.

باور دارم که هدف کنکاش و گفت‌و‌گو میان این دو جریان از میدان به در کردن رقیب نیست چرا که هردو در سنگری واحد، سنگر مواجهه با دین سنتی اسیر خودکامگی سیاسی، شانه به شانه یکدیگر ایستاده‌اند. بازسازی حقیقت جو ممکن است بدون التفات به لوازم بهسازی واقعیت نگر و در جستجوی اهداف آرمانی خویش به پرتگاه‌های نزدیک بی اعتنا گردد. بهسازی واقعیت نگر نیز بدون کمک بازسازی حقیقت جو در خطر آنست که بیش از اندازه نزدیک بین و مصالحه کار شود و در صرافت رسیدن به اهداف نزدیک تر، چشم انداز‌های وسیع تر را از یاد برد و سرانجام بدام استحاله در ساختار قدرت حاکم افتد.

آفت “بازسازی”، ایده آلیسم محض است و آفت “بهسازی”، پراگماتیسم محض. هر چند اخلاق بازسازان دینی “اخلاق غایات نهائی” و حقایق امور، و اخلاق بهسازان دینی “اخلاق مسئولیت” در برابر مردم و تاریخ است، [4] اما گسستن رشته این گفتگو موجب آسیب پذیر گشتن هر دو جریان خواهد بود. از همکاری و همفکری خلاق و دیالکتیکی این دو است که مقوله رسالت روشنفکری و روشنفکری مسئول جانی تازه خواهد گرفت. باز بگویم که در تقویت این علقه مسئولیت جناح بازسازی نواندیشی دینی را بیشتر می‌بینم، چرا که این بزرگواران به رغم (و شاید بواسطه) ژرفای اندیشه شان، بیشتر در معرض ذهن گرائی، تفکر انتزاعی، توهم استغنای از تاریخ و فرهنگ معاصر و باور مستعفیانه “مسئولیت تنها در برابر حقیقت” قرار دارند.

هماهنگی درونی نواندیشی دینی

دکتر عبدالکریم سروش هر چند پیشکسوت نواندیشی دینی و علم دار نهضت بازسازی دینی بوده اند، پهلوان این میدان نیز بوده و هستند. در گذشته نیز بر فراز اندیشه دینی شان نگران یمین و یسار جبهه اصلاحات بوده‌اند. در چند سال اخیر اما، با آشکار نمودن نظریات نوین خویش در زمینه توحید، نبوت و امامت بر همراهان و پیروانشان آشکار نیست که آیا هنوز هم به این هماهنگی می‌اندیشند یا خیر. اکنون نگرانی اصلاح گرایان اینست که مبادا یکی از مهم‌ترین پیشروان نهضت به راه تک روی و افراط در راززدائی رفته دشواری‌های مهیبی برای نواندیشی دینی پدید آورد. در این راه رشته گفتگوی میان نوسازی و بهسازی دینی نیز در خطر گسستن قرار میگیرد. برای پیشگیری از چنین خطری بر ایشان و دیگر اندیشمندان باک نیست که سخن خویش را به زبان دیگر، با تمهیداتی دیگر، و به گونه‌ای که بکار اصلاح دینی نیز بیاید (و لا اقل با آن تزاحمی ایجاد نکند) بازگو کنند. نگارنده باور ندارم که سروش در پی فرقه سازی یا دین پردازی است و آگاهم که خود او نیز از این اتهام در شگفت و برآشفته است.[5] این بدان معنا نیست که می‌توان به نتایج غیر مرادی رادیکالیزه شدن آرا اخیر ایشان در باره خدا و پیامبر و قران و اهل بیت بی اعتنا بود و هشدار ناظران دلسوز و همدل را از سر نادانی، بد سگالی، یا جاه طلبی دانست.

بسیاری از انتقادات بر مواضع اخیر دکتر سروش این سری (بهسازانه) است نه آن سری (بازسازانه). وقتی محسن کدیور از “استحاله‌ی روشنفکری دینی” ابراز نگرانی می‌کند به ریزش‌های جناح اصلاحی نواندیشی دینی اعم از پیشرو و پیرو نظر دارد نه به تکفیر اندیشمندان. هنگامی که نصر الله پورجوادی می‌گوید: “مشکل ما امروز این نیست که سعی کنیم مکانیسم وحی را توجیه کنیم، مشکل ما این است که چگونه محتوای وحی را تفسیر کنیم یا در حقیقت تأویل کنیم. امروزما بیش از هر زمان محتاج به تاویل محتوای وحی ایم.” نگران دقایق اسکولاستیکی جوشش وحی نیست بلکه ناظر بر نسبت میان تفسیر نواندیشی دینی از وحی با واقعیت‌های جهان امروز است. [6] هنگامی که منتقد دیگری از نگرانی اش در مورد امکان تربیت اسلامی فرزندانش با روایات منتسب به دکتر سروش از وحی و نبوت سخن می‌گوید توجه ما را به جوانبی از مسئولیت‌های نواندیشی دینی جلب می‌کند که نمی‌توان نادیده شان گرفت.[7]

همچنانکه گفتم، جریان اصلاحات هنگامی عظمت خواهد داشت که در ورای جنجال سیاسی سیر صامت و عمیق فکری و دینی نیز داشته باشد. گرایش‌های بازسازی و بهسازی در نواندیشی دینی به جریان اصلاحات ژرفا و نیرو می‌بخشند؛ وگرنه کارگزاران سیاسی اصلاحات که همه‌ی توانشان برای جبران مافات دولت پیشین، انجام وظایف روزمره، و دفع واقعه سیاسی قبل از وقوع هزینه می‌شود تخصص و توان ساز و برگ بخشیدن به یمین و یسار و قلب جبهه اصلاح را ندارند و به اندیشه بازسازانه و بهسازانه نواندیشان دینی نیاز دارند چرا که بدون آن در معرض غلطیدن در مسیر مصالحه با بنیادگرائی نیرومند و مافیای قدرت خود کامانه و عوام فریبانه آن قرار خواهند گرفت.

به عنوان مثال، یکی از اندیشمندانی که در قطب بازسازی طیف نواندیشی دینی به ابداعات سودمندی برای قطب بهسازی آن دست زده دکتر محسن کدیور است که با طرح مفاهیمی مانند “اجتهاد در اصول و مبانی” و “اجتهاد ساختاری” به پویایی نواندیشی دینی افزوده، از کرسی اجتهاد وجوب تقلید (و به تبع آن بنیان سنتی قدرت سیاسی و اقتصادی روحانیت) را به طور جدی زیر سوال برده است.[8]

هر یک از ما به فراخور ظرفیت و تخصص خویش و به حکم مسئولیت روشنفکری در مقام حفظ دستاورد‌های این جریان مهم فکری در این نقطه عطف تاریخی هستیم.

که از آن اوج هزاران پایی…

اجازه بفرمایید صریح تر و ملموس تر سخن بگویم. بازسازان آینده نگر که امیدوارند در این قرن تخمی بپاشند تا در قرن دیگر ثمر دهد باید با بهسازان حال اندیش که هراس آن دارند امسال سخنی – ولو به حق — بگویند که سال دیگر کفه انتخابات تاریخ ساز (دوران گذار قدرت در راس نظام) را به سود رقیب تمامیت خواه سنگین تر نماید، مشورت کنند.

اصلاح گرایان هستند که نبض حساسیت‌های جامعه را در دست دارند. باور دارم که یک نواندیش دینی، صرف نظر از باور‌های شخصی اش نسبت به قائم آل محمد یا قیام حسین بن علی، باید خبر داشته باشد که در نیمه شعبان اصفهان چند تن شیر کاکائو مصرف می‌شود یا در تبریز چند کیلو وات برق صرف چراغانی می‌گردد؛ یا در یزد چه نوآوری هائی در نوحه خوانی پیدا شده؛ یا محافل مذهبی مشهد چه زاویه هائی نسبت به محافل قم پیدا کرده اند؛ یا در تهران چه تفاوتهائی میان عزاداری محلات مرفه و غیر مرفه بوجود آمده.[9]

اندیشمند بازساز در هواپیما و از اوج ده هزار متری به منطقه‌ای می‌نگرد. متفکر بهساز با هلی کوپتر و از فاصله صد متری به همان منظره می‌نگرد. اگر آن تصویر با این تطبیق نشود بدیهی است که از خطا مصون نخواهد بود.

***

امروز به هر تقدیر جریان اصلاحات با صورتبندی بدیع و با تفتّن برضروریات و واقعیات سیاسی بر سر کار است. بخواهیم یا نخواهیم، این جریان ادامه دهنده جنبش اصلاحات است که با نواندیشی دینی قرابت استوار تاریخی دارد؛ جنبشی که با کوچکترین تسامحی متحمل شکستی تاریخی با عواقبی غیر قابل پیش بینی و احیانا فاجعه آمیز در انتخابات آینده خواهد شد. می‌دانیم همین مقدار دستاورد سیاسی نیز به رغم کار شکنی‌های شبانه روزی رقیب تمامیت طلب مرتجع ممکن شده است.

سبکباران ساحل‌ها نخواهیم بود. در عرصه‌ی نبرد سیاسی برای آبادی و آزادی حضور خواهیم داشت؛ و در این مجاهدت از پیشکسوتان و رهبران هر دو گرایش طیف نواندیشی دینی چشم یاری داریم. اخیرا آقای علیرضا علوی تبار در یادداشتی اظهار امیدواری کرده‌اند که “نواندیشی دینی از این گردنه نیز گذر خواهد کرد.” [10] هر چند در این امید با ایشان همدلم، ولی دغدغه آن دارم که با سهل انگاری در این مهم لطمه جبران ناپذیری به اصلاح دینی و اجتماعی ایران وارد شود. همه در برابر تاریخ و مردم مسئولیم؛ همه ما، بدون اسثنا.

پایان


پانویس‌ها

[1] منظور از کلمه “تابش‌اندیشی” در این مقاله خطایی معرفتی است که از سوی برخی از فلاسفه سر زده و تصور کرده اند واقعیت های تاریخی از دل مفاهیم مجرد بیرون می آیند. تصور صادقانه و خوش بینانه اقبال که اسلام بازسازی شده او می تواند کشوری اسلامی ،مدرن، دموکراتیک و مترقی ایجاد کند نیز به همین صنف از تفکر مربوط است. در این باره نگاه کنید به این مقاله.

[2] در نسلهای بعدی اعضا کاست نجس ها به استانداری و سایر مقامات عالیرتبه، حتی ریاست جمهوری هندوستان دست یافتند.  البته هنوز بسیاری از آنها از تبعیض و جور مذهبیون کاست های بالاتر رنج می برند اما در سپهر دولتی و حیطه عمومی از حقوق مساوی بهره مندند.

[3] “Operationalize”

[4]  در این دوگانه اخلاقی از تقسیم بندی ماکس وبر در مقاله “سیاست به مثابه یک حرفه” سود برده ام:

“Ethics of Ultimate Ends versus Ethics of Responsibility”, Max Weber, “Politics as a Vocation”, in: From Max Weber, Gerth and Mills, 1947.

[5] عبدالکریم سروش، “هین بگو که بخت من پیروز شد

[6]  منبع.

[7]  رجوع کنید به این مقاله از او.

[8] Mohsen Kadivar, “Reforming Islamic Thought through Structural Ijtihad” in: Iran Nameh, Vol. 30, No. 3, November, 2015

[9] به یاد دارم دوست انسان شناسم، دکتر محمد برقعی می گفت اسلام پیچیده‌تر و گسترده‌تر از ادیانی مانند مسیحیت است.  شهرداری تهران چه در زمان جمهوری اسلامی و چه در قبل و بعد آن می داند که به شکایت در مورد مستراحی را رو به قبله ساخته شده چگونه رسیدگی کند.  چه بسیار افرادی که سی سال است باور دینی خود را از دست داده اند اما هنوز با آب و آداب شرعی تطهیر می کنند، یا باور مندانی که مشروبشان را می خورند، دهانشان را می شویند نمازشان را هم می خوانند.  این دینی صرفا عقیدتی نیست که بتوان با یک اندیشه، ناگهان از ریشه دگرگون کرد.

[10] در این مقاله.


بخش نخست مقاله

در همین زمینه