طبقه حاکم هرگز از سوخت فسیلی دست نخواهد کشید، زیرا این کلیدِ قدرت آنها بر کارگران است.
سلسله همبسته خشکسالی، آتشگرفتن جنگل، سیلاب، گردباد و ظهور گونههای مهاجم(۱) در سالهای اخیر گواهی است بر این واقعیت که تغییرات آبوهوایی همین حالا رخ میدهند و بسیار هم خوفناکند. با این وجود، اگر شانسی برای کنترلکردن فاجعه و محدودکردن افزایش دما به دو درجه وجود داشته باشد، باید انتشار کربن پس از رسیدن به اوج خود در طی چهار سال آینده، فوراً تا سال ۲۰۴۰ به صفر میل کند. حتی این هدف نیز هدفی غیرعلمی و دلبخواهی است و میزان قابل توجهی از تخریب به دنبال خواهد داشت.
به علاوه، آلودگی دیاکسیدکربن تنها یکی از حلقههای زنجیرهای تهدیدهای محیط زیستی است: از مرگ وسیع صخرههای مرجانی به دلیل زایدات نیتروژندار کشاورزی صنعتی تا اقیانوسی خالی از حیات که در آن همهچیز حتی کریلها(۲) طعمه شکارچیهای باقیمانده میشوند.
با این حال، جِرم کل کشتیهای دریانوردی همین حالا از جِرم کل تمام ماهیهای جهان بیشتر است. از سوی دیگر، اقیانوس عظیم است و به همین خاطر گونههای در معرض خطر به ندرت کاملاً از آن محو میشوند. اما این مسئله ابداً در مورد حیوانات و گیاهان خشکی صادق نیست چرا که انتظار میرود نیمی از این گونههای جانوری تا آخر قرن حاضر منقرض شوند.
بسیاری از این حیوانات به دلایلی بسیار سادهتر از گرمایش جهانی در حال انقراض هستند؛ انسانها زیستگاههای جانوری را هر چه بیشتر اشغال میکنند و طبیعت بکر را به حومه شهر، معدن، زمین کشتوکار، و چراگاه بدل میکنند. این موارد بحرانهای محیط زیستی در هم گرهخوردهای هستند که چپ برای فهمیدن آنها هیچ چارچوبی در اختیار ندارد، چه برسد به اینکه قادر به ارائه راهحل برای آنها باشد. در کل، مارکسیستها چندان به مطالعه طبیعت دل نمیدهند و آثار آنها در این حیطه غالباً از آثاری درجه دوم فراتر نمیرود.
یکی از مفاهیم آکادمیکی که مالم آن را ویرانگرانه نقد میکند، مفهوم «آنتروپوسن» [انسانمرکز] است. نامیدن دوران ما به عنوان عصر آنتروپوسن یعنی دوران جغرافیایی کنونی بهواسطه مداخله جمعی «بشریت» در فرآیندهای طبیعی جهانی تعریف میشود.
اما این موضوع انگار در حال تغییر است. سرمایه فسیلی اثر آندراس مالم، یک اثر پژوهشی درخور است که با بررسی تاریخ قرنها و رشتههای علمی به مفهومپردازی دوباره رابطه بین طبیعت، سرمایهداری و مارکسیسم میپردازد.
نمیتوان خلاصهای از این اثر به دست داد، اما نگاه نافذ و دقیق مالم از همان اوایل آشکار میشود. او در نخستین صفحات کتاب موضوع باب روز «تاریخ آبوهوا» را ــ یعنی بررسی شیوه برخورد تمدنهای پیشین با آبوهوای غیرقابلپیشبینی را ــ کنار میگذارد و استدلال میکند که پژوهشگران نباید «به دنبال آبوهوا در تاریخ، بلکه تاریخ در آبوهوا باشند. دادههای مربوط به مقررات کارخانهها یا سیاستهای تجارت آزاد را باید ابتدا پیش کشید و سپس از باران و یخ حرف زد، و نه برعکس.»
سرمایه فسیلی تغییرات آبوهوایی را بهعنوان مسئلهای تاریخی و خاص سرمایهداری صنعتی طرح میکند که به باور مالم خاستگاه آن را باید در بریتانیای قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم جست. این هدفی بلندپروازانه است. با این وجود، مالم به عنوان یک پژوهشگر جوان از پس این کار برمیآید و با قاطعیت در تقریباً تمام بحثهای آکادمیک در این باره مداخله میکند. چرا انقلاب صنعتی رخ داد؟ چرا در بریتانیا؟ چرا در قرن هجدهم؟ چرا بر پایه زغال سنگ؟ مالم با اتخاذ چارجوبی مارکسیستی پاسخهایی قانعکننده به این پرسشها میدهد و با این کار، پژوهشهای پیشین این حیطه را که غالباً از اقتصادی نوکلاسیک استفاده میکنند، شدیداً به نقد میکشد.
یکی دیگر از مفاهیم آکادمیکی که مالم آن را ویرانگرانه نقد میکند، مفهوم «آنتروپوسن» [انسانمرکز] است. نامیدن دوران ما به عنوان عصر آنتروپوسن یعنی دوران جغرافیایی کنونی بهواسطه مداخله جمعی «بشریت» در فرآیندهای طبیعی جهانی تعریف میشود. مالم این مفهوم را تلاشی میداند برای مقصرشمردن فقیران و ضعیفان بر سر افتضاحی که ثروتمندان و قدرتمندان اتلافگر آفریدهاند.
او استدلال میکند که از همان آغاز، اقلیت سرمایهدار صنعتیسازی را بر اکثریت جمعیت تحمیل کردند. در واقع، طبقه کارگر در نیمه نخست قرن نوزدهم به کرات قیام کرد تا علیه توسیع و تعمیق نظام کارخانه مبارزه کند. کارگرها ــ یعنی زنان، کودکان و مردان ــ با تشکیل اتحادیهها، درهمشکستن ماشینآلات، اعتصاب، تظاهرات، و شورش در برابر مکانیزهکردن تولید و خوارشماری زندگی اعتراض میکردند.
بسیاری از تاریخدانهای اقتصاد نئوکلاسیک از این نکته غفلت میکنند که هیچکس دوست نداشت در کارخانههای اولیه کار کند. سرمایهدارها بهزور فقرا و فراموششدگان را به کار میکشیدند. کودکان رهاشده را به اجبار در کارهای طاقتفرسا میگماشتند و ساعات کاریشان تا دل شب کشانده میشد. یکی از مثالهای اولیه استعداد سرمایهدارها برای حسن تعبیر را میتوان در همین قضیه جست چرا که این کودکان یتیم به بردگی کشیدهشده را «کارآموز» میخواندند.
سرمایهدارانه در واقع زمانی حقیقتاً آغاز شد که سرمایهداری توانست آن چیزی را در اختیار خود بگیرد که کارل مارکس «نیروهای طبیعت» میخواند ــ یعنی ذخایر وسیع و سیلانهای نیرومند انرژی. ابتدا قدرت آب ــ و نه زغال سنگ ــ بود که به طور خاص به تکنولوژیهای سرمایهدارانه مجال ظهور بخشید.
پس از آنکه نیروی کار صنعتی با زور سرمایهداری بیچیز شد، امید به زندگی طبقات فرودست به سطحی سقوط کرد که از زمان «مرگ سیاه» [بر اثر شیوع طاعون] بیسابقه بود و متوسط قد آنها نیز کاهش یافت. به زبان ساده، این «بشریت» ــ یا «ما»ی جمعی ــ نیست که باید مقصر قلمداد شود؛ مقصر اصلی سرمایه است.
مالم با رد انگاره سادهسازانه آنتروپوسن، جای را برای ارائه روایت بدیلی از چگونگی درهمفرورفتن سرمایهداری و طبیعت میگشاید. مالم بر خلاف دیگر پژوهشگران سرمایهداری استدلال میکند که دوران سرمایهدارانه در واقع زمانی حقیقتاً آغاز شد که سرمایهداری توانست آن چیزی را در اختیار خود بگیرد که کارل مارکس «نیروهای طبیعت» میخواند ــ یعنی ذخایر وسیع و سیلانهای نیرومند انرژی. ابتدا قدرت آب ــ و نه زغال سنگ ــ بود که به طور خاص به تکنولوژیهای سرمایهدارانه مجال ظهور بخشید. به باور مارکس، «ماشین ریسندگی در واقع زمانی کامل شد که تعداد زیادی از این دست ماشینها … نیروی حرکت خود را از آب گرفتند.» سرمایهداری ابتدا بر انرژی تجدیدپذیر بنا شده بود.
چرخش به سوی زغال سنگ بعدتر رخ داد. مالم استدلال میکند که تاریخنگاران این گذار را نادرست تفسیر کردهاند. بسیاری فرض میگیرند که محدودیت اصلی تولید صنعتی کمبود چوب بودهاست که بهواسطه زغال سنگ از بین میرود. این فرض چندان معنادار نیست، زیرا زغال چوب در کارخانههای اولیه به کار نمیرفته است و اکثریت قریب به اتفاق آنها از نیروی آب استفاده میکردند.
با این وجود، حتی وقتی گذار به سوخت زغال سنگ در دهه ۱۸۳۰ آغاز میشود، هنوز غالب منابع انرژی آبی مورد استفاده قرار نگرفته بودند. در عین حال، هزینه انرژی آبی از زغال سنگ گرانتر نبود؛ در واقع، برای چهاردهه پس از آن این هزینه کماکان ارزانتر محسوب میشد. همچنین، نقص یا مشکلی نیز در میزان این نوع انرژی وجود نداشت. در اواخر دهه ۱۸۴۰ میلادی، آسیابهای آبی غولپیکر «هرکول» میتوانستند دو برابر بزرگترین موتورهای بخار در منچستر توان تولید کنند. پس چرا زغال سنگ غلبه کرد؟
مالم برای حل این معما از فهم مارکسیستی زمان و مکان «انتزاعی» [یا همان مجرد] بهره میبرد. اگر زمان و مکان «انضمامی» ریتمهای غیرمنظم و جغرافیای یگانه و خاص طبیعت باشد، آنگاه زمان و مکان انتزاعی خاصبودگی را میزداید. تحمیل زمان همگون و تهی کاپیتالیسم بر فراز زمان انضمامی حکمفرما بر طبیعت و آدمها از سوی سرمایهداران، مقاومت کارگران را در پی داشت و یکی از نخستین دلایل مبارزه طبقاتی درون سرمایهداری صنعتی بود.
بنا به ریتم طبیعی، جریان آب رودخانهها فروکش میکرد و کارخانه نیز به همین دلیل کارش را تعطیل میکرد. به همین خاطر رئیسان از کارگران انتظار داشتند وقتی آب جریانش را باز مییافت، ساعات کاری طولانی وحشتناکی را متحمل شوند و تا پاسی از نیمهشب مشغول باشند. به همین خاطر، مبارزه برای ساعات کار به نخستین مطالبه جنبش کارگری نوظهور بدل شد. مارکس نخستین محدودیت بر ساعات کاری، «قانون کارخانجات ۱۸۳۳» را «نه تنها به عنوان یک موفقیت عملی بزرگ، بلکه به عنوان پیروزی یک اصل» مورد ستایش قرار داد و نوشت: «این نخستین بار بود که اقتصاد سیاسی طبقه متوسط در روز روشن تسلیم اقتصاد سیاسی طبقه کارگر شد.»
توان آبی تنها میتوانست تا حد اندکی قدرتهای سرمایهدارانه انتزاع [یا مجردسازی] را برآورده سازد و سلاح مطمئنی برای سرمایهداران در جنگ طبقاتی نبود. زغال سنگ مسئلههای آغازین متعددی را در مواجهه با سرمایهدارها حل کرد. در عوض کارخانهداری که مطیع جریان مسفام رودخانه و مکان دورافتاده برای کارخانهاش باشد، زغال سنگ اجازه داد که تولید در هر مکان و زمانی رخ دهد. توانایی برای انتزاع زمان و مکان بر ارزانی انرژی آبی چربید زیرا کمک موثری در ضدحملههای سرمایهداران علیه حملههای کارگری بود. کارخانههای مجهز به موتورهای بخار دیگر در شهرها ساخته میشدند؛ یعنی در جایی که بیکاری و خشونت دولتی تبهکارانه مقاومت کارگران در برابر سرمایه را تضعیف کرد. کارخانههای متکی بر انرژی آب که در مناطق دوردست طبیعی بنا شده بودند نمیتوانستند در صورت بروز شورش کارگری بلافاصله به قدرت دولتی برای برقراری نظم توسل جویند. بهعلاوه، وقتی قوانین جدید ساعات کاری را محدود میکرد، کارخانههای متکی بر انرژی آبی در صورت کاهش جریان رود توان مقابله با کاهش تولید را نداشتند.
در فصلهای پایانی کتاب، مالم نظرگاههای خود را درباره رابطه بین سرمایهداری و طبیعت طی قرن هجدهم تا بیستویکم به کار میبندد. چرا سرمایهداری پس از دوران آغازین خود نسبت به انرژی تجدیدپذیر آلرژیک به نظر میرسد؟ چهارچوب مالم این مسئله را آشکار میکند. سیلانهای انرژی از باد و خورشید به زمان و مکان انضمامی گره خوردهاند و قدرتهای انتزاع کاپیتالیسم را کاهش میدهند.
سرمایهداری بدون سوختهای فسیلی نمیتواند از کارگران خشمگین بگریزد و تنها زمانی قادر به تولید است که انرژی در دسترس باشد. سرمایهای که چهارنعل در جهان میتازد، بدون سوختهای فسیلی کند و آسیبپذیر خواهد شد. تنها راه برای مقابله با این موضوع همکاری وسیع برای خلق شاکلههایی چنان بزرگ است که برای اطمینان از عرضه دائمی انرژی کفایت کند ــ به عبارت دیگر، نیاز به نوعی برنامهریزی مرکزی وجود دارد. و این موضوع با آشوب ذاتی بازار که به سرمایهدار منفرد برای پیگیری منافع خودش پروبال میبخشد، در تضاد است.
درست به همان شیوه که سوختهای فسیلی به فردیتگرایی مربوطند، سوختهای تجدیدپذیر نیز احتمالاً اساساً مبتنی بر اجتماع هستند. مالم تاکید میکند که لفظ «سرمایهداری سبز» جمع ضدین است.
بهعلاوه، هنوز نمیتوان از انرژی بادی یا خورشیدی ثروتاندوزی کلان کرد. شرکتهای عظیم نفتی پس از سال ۲۰۰۰ سرمایهگذاری چشمگیری در حیطه انرژی سبز انجام دادند (آیا اولین شعار بریتیش پترولیوم (بی.پی)، «فراسوی نفت» را به خاطر دارید؟) برای چندسال، بی.پی و شل دومین و سومین تولیدکنندگان بزرگ پنلهای خورشیدی بودند، اما پیش از پایان دهه ۲۰۰۰ تمام سهمهای خود در این کسبوکار را فروختند.
این موضوع در مورد بسیاری از شرکتهای انرژی تجدیدپذیر که اخیراً ورشکسته یا کاملاً نابود شدهاند، نیز صادق است. مالم مینویسد: «سرمایهگذاریهای جهانی در انرژی تجدیدپذیر در سال ۲۰۱۱ به اوج خود رسید اما بلافاصله تا سال ۲۰۱۳، ۲۳ درصد سقوط کرد. این میزان کاهش برای اروپا به تنهایی به رقم خیرهکننده ۴۴ درصد میرسد.» دلیل این اتفاق را چنین میتوان توضیح داد که پیشرفتهای دائمی قیمت انرژیهای تجدیدپذیر را کاهش میدهد و حاشیه سود را تحت فشار قرار میدهد. در حالی که قیمت سوختهای فسیلی ــ حتی اگر حالا ارزان باشد ــ عموماً از یک چرخه صعود و سقوط تبعیت میکند و بنابراین شرکتهای نفتی عظیم میتوانند دستکم گاه منتظر سودهای بسیار کلان باشند.
***
درحالیکه بحثهای مالم بسیار مورد استقبال قرار گرفته، اما عدم حضور آنها پیش از این تعحبآور است. خود مارکس دائماً و بهشکلی آگاهانه درباره طبیعت و انرژی مینوشت و بسیاری از استدلالهای مالم را میتوان تقریباً کلمهبهکلمه در متنهای مارکس مربوط به یکونیم قرن پیش یافت. او نیز همچون مالم نسبت به رابطه بین آسیاب آبی و سرمایهداری نخستین حساس بود و تلاش کردهبود تا نسبت بین انرژی آبی و انرژی بخار را تخمین بزند.
این همه ابداً به معنای نادیدهگرفتن کار فکری قابل توجه مالم نیست، بلکه نشان میدهد سنت مارکسیستی در اندیشه بومشناختی غنی است. پس امید آن میرود که کارهای دیگری نیز از این پس در همین حیطه با همان فوریتی منتشر شوند که در نیاز ما به آنها نهفته است.
پانویس:
(۱) گونههای مهاجم به گونههایی از جانداران اطلاق میشود که در محیط زیست غیرطبیعی خود قرار میگیرند و با تکثیر بیشازاندازه موجب آسیبرساندن به زیستگاه طبیعی دیگر گونههای جانوری میشوند و گاه حتی با شکار دیگر گونهها، آنها را نابود میکنند.
(۲) کریل جانداری دریایی از گونه سختپوستان بیمهره و شبیه به میگو است که در تمام اقیانوسهای جهان وجود دارند. کریل از فیتوپلانکتونها، ریزترین جانداران دریایی تغذیه میکند و به همین خاطر در قعر هرم غذایی جانداران بزرگتر دریایی و از مهمترین منابع غذایی آنها به حساب میآید.
منبع: وبسایت ژاکوبنیها