julie-a-nelson
جولی ا. نلسن، نویسنده این مقاله، استاد اقتصاد دانشگاه ماساچوست، پژوهشگر ارشد نهاد توسعه‌ی جهانی و محیط‌زیست، و مربی تعالیم بودایی (دارما) است. او نویسنده‌ی کتاب «اقتصاد برای انسان‌ها» و دیگر کتاب‌ها و مقالاتی است که رابطه‌ی اقتصاد را با فمینیسم و بوم‌شناسی و اخلاق می‌کاوند.

بسیاری از ما، که از رویدادهای جهانی بااطلاع هستیم و انگیزه‌ی عشق و شفقت داریم، نیاز به دگرگونی عمیق اقتصادی را حس می‌کنیم. ما خیلی وقت است که بی‌عدالتی و مصرف‌گرایی و روابط نظامی-تجاری را به نقد و پرسش گرفته‌ایم. شبح فزاینده‌ی تغییرات و اختلالات جوی، تعداد بیش‌تری از مردم را متقاعد ساخته که «شیوه‌ی معمول تجارت» گزینه‌ی عملی و مناسبی نیست.

این دگرگونی باید چه شکلی داشته باشد، و ما چگونه می‌توانیم کمک کنیم که روی دهد؟

باور من این است که با مطالعه‌ی دقیق اقتصاد و بودیسم ذن، بینش‌هایی به دست می‌آید که می‌توانند ما را، از هر سنت ایمانی‌ای که آمده باشیم، در این مسیر کمک کنند.

buddha

چرایی توجه من به بودیسم ذن

من علوم اجتماعی خواندم و دکتری‌ام را در رشته‌ی اقتصاد گرفتم، چون فکر می‌کردم این مطالعات می‌توانند مرا کمک کنند تا در رفع مشکلات جهانی فقر و گرسنگی سهیم شوم. ذن را هم شروع کردم به مطالعه‌کردن چون (مثل خیلی‌ها من هم) زندگی آشفته و به‌هم‌ریخته‌ای داشتم و باید راه بهتری برای بودن در این جهان می‌یافتم. اما چیزی که مرا در این مسیر پیش می‌برد این بود که ذن و علوم اجتماعی (و نه رشته‌ی اقتصاد، متاسفانه) مرا تشویق کردند که شک را بپذیرم و سعی کنم با یک «ذهن نمی‌دانمی» به جهان نگاه کنم.

کلاس‌های اقتصاد به من آموخت که منفعت شخصی و رقابت، بر زندگی اقتصادی حاکم هستند؛ که هدف شرکت‌های تجاری آن است که در خدمت سهام‌داران‌شان باشند؛ و این‌که اقتصادهای کاپیتالیستی باید بدون محدودیت رشد کنند. این‌ها در علم اقتصاد اصول اساسی یا حتی «قانون» به شمار می‌روند. و دیده‌ام که خیلی از کنشگران مترقی (از جمله دانش‌پژوهان بودیستی نیز) این اصول را تکرار کرده‌اند. برای مثال، دیوید لوی در مقاله‌ی خود درباره‌ی «سه زهر» طمع و خشم و غفلت می‌نویسد که این زهرها در نظام اقتصادی ما نهادینه شده‌اند.

وقتی از این زاویه به اقتصاد و رفاه نگاه کنیم، مسیر دگرگونی به نظر بدیهی می‌رسد: اگر نظام فعلیْ ارزش‌های اشتباهی را نهادینه می‌سازد، پس ما باید آن را براندازیم و اقتصادی دیگر جایگزین‌اش کنیم. این اقتصاد جدید باید بر ارزش‌هایی چون شفقت و همکاری و اجتماع و قناعت استوار شود. کوشندگان بسیاری گویا به این نتیجه‌گیری رسیده‌اند.

اما من با استفاده از ذهن «نمی‌دانمی»ام، به این مسئله کنجکاو شدم که اقتصاددان‌ها چگونه این اصول و «قوانین» را کشف کردند، و فهمیدم که آن‌ها اصلا از طریق تحقیق و پژوهش کشف نشده‌اند. بل، اقتصاددان‌ها آن‌ها را ساخته‌اند. اقتصاددانان که می‌خواستند با علوم «سخت» رقابت کنند، تعامل اجتماعی پیچیده و مبرمی که «اقتصاد» نام گرفته را از همه‌ی جنبه‌های انسانی‌اش تهی کردند. بعد با استفاده از مفاهیم شبه‌فیزیکی «قوانین» و «نیروها»، به تحلیل این الگوی خشک‌شده و تحریف‌شده پرداختند. اقتصاددان‌هایی که می‌خواستند اعتبار حرفه‌ای به دست آورند، اقتصاد بازار را ماشینی تصور کردند که بر طبق قوانین جهان‌شمول کار می‌کند.

من هم‌چنین این اصول اساسی را با اصول مقدماتی بودیستی مقایسه کردم و فهمیدم که آن اصول [اقتصادی]، کافی نیستند. مردم از بس عادت کرده‌اند که اقتصاد رایج را بر حسب سود-سازی و نفع شخصی و رقابت بفهمند، که دیگر متوجه نمی‌شوند که چنین تصویری بشرساخت است. اما یکی از آموزه‌های مرکزی فلسفه‌ی بودیسم، آناتا یا «نا-مَنی» (no-self) است که یعنی پدیده‌ها ماهیتی ذاتی ندارند. آموزه‌ی دیگر، آنیکا یا نپایندگی چیزها است.

علیه ذات‌باوری

در طریقت مراقبه‌ی ذن، مراقبه‌کننده یاد می‌گیرد تا این ایده را به پرسش بگیرد که یک «من» شخصی و کنونی و جدا-از-دیگران‌ی هست که ماهیت ثابت و تغییرناپذیری دارد. اما اگر همه‌ی چیزها فاقد ماهیت ذاتی هستند و مدام در حال تغییر می‌باشند، پس همین اصل باید درباره‌ی اقتصاد هم صادق باشد. اقتصادها نیز مانند چیزهای دیگر، برآمده از پدیده‌های محتمل و تاریخی‌ای هستند که به یک‌دیگر وابسته و مدام در حال تغییر هستند.

پس مطالعه‌ی تاریخ اقتصاد و مطالعه‌ی بودیسم، ما را به قوانین و اصول مفروضی که اساس نظام اقتصادی کنونی می‌باشند، مشکوک می‌سازد. وقتی به شواهد جهان واقعی نگاهی تازه داشته باشیم، اهمیتی که ما به آن قوانین و اصول می‌دهیم کم‌رنگ‌تر می‌شود.

برای مثال، این باور رایج را در نظر بگیرید که می‌گوید ذات یک شرکت همانا پول‌سازی برای سهام‌داران است. این ایده (به‌رغم رواج عظیمی که دارد) بر قانون [اقتصادی] بنا نشده و از مشاهده‌ی تجارتِ واقعی و زیسته نیز برنیامده است. چه خوب چه بد، رهبران تجاری در واقع آزادی عمل زیادی در کارشان دارند.

در نشریات تجاری می‌توانید درباره‌ی شرکت‌هایی بخوانید که (مثل گوگول) بیش‌تر به نوآوری یا (مانند آمازون) به توسعه‌ی فعالیت خود یا حتی بیشینه‌سازی دستمزد مدیرعاملان خود متوجه هستند و نه به ارزش سهام. شرکت‌هایی هم هستند که تلاش می‌کنند تا در سبز ماندن جهان سهیم باشند و تجارت‌شان را به نیروی نیکی تبدیل کنند. اکثر شرکت‌ها هدف‌های مختلفی دارند، که یکی‌اش سود است. گرچه می‌توانی ببینی که برخی شرکت‌ها شرکت نیستند و به نظر می‌رسد اصلا هدفی را با اثربخشی دنبال نمی‌کنند.

بیشینه‌سازی بی‌امان سود، تنها اسطوره‌ای نیست که اقتصاددان‌ها جعل کرده‌اند؛ «بازار آزاد»، «ضرورت رشد»، «رقابت کامل»، و ایده‌ای که می‌گوید اقتصاد می‌تواند بدون درگیرشدن با هنجارهای رایج همکاری و اعتماد، کار کند. نویسندگانی مانند ایو اسمیت و لین استوت به‌روشنی نشان می‌دهند که فرصت‌گرایی خودخواهانه (که اصلا در کارکرد اقتصادی، ضرورتی ندارد) در عمل دارد نظام‌های اقتصادی و شرکت‌ها را از بین می‌برد. کتاب خود من، «اقتصاد برای انسان‌ها»، نیز ضرورت حقیقی پیوند اقتصاد و مراقبت (care) را می‌کاود.

در همین راستا، آموزه‌های بودیستی می‌توانند به ما کمک کنند تا این‌قدر سفت به تصوری آرمانی از «اقتصاد جایگزین» نچسبیم. اگر تصور کنیم که اقتصاد جدید ماهیت ذاتی خوبی دارد، ما آناتا (نا-منی) را رد کرده‌ایم. اگر تصور ما از اقتصاد جایگزین، پایان‌گاه یا قله‌ی مطالبه‌ی عدالت اجتماعی باشد، آنیکا (ناگزیری نپایندگی و تغییر) را رد کرده‌ایم. اگر به اقتصادی آرمانی امید ببندیم که رنج (یا دوکا) را پایان خواهد داد، در واقع آموزه‌ای را رد کرده‌ایم که می‌گوید رنج مشخصه‌ی بنیادین هستی است.

علیه طمع‌کاری

وقتی اینگونه سفت و سخت به ذات‌ها باور نداشته باشیم، سه زهر طمع و خشم و غفلت را به طور متفاوتی تفسیر خواهیم کرد. واژه‌ی سانسکریت برای غفلت، موها، را می‌توان به «قطعیت» ترجمه کرد. ما هر چه بیش‌تر به چیزی (مثل ماهیت «ذاتی» نظام کنونی اقتصادی) قطعیت می‌یابیم، برای نگاه‌کردن به آن از یک ذهن «نمی‌دانمی» مقاومت بیش‌تری می‌کنیم و بیش‌تر غافل می‌شویم.

باور به الگوی اقتصاد جایگزین، خشم را نیز بیدار می‌کند. برای نمونه، مگر می‌شود طمع [شرکت چندملیتی نفت و گاز] اکسون‌موبیل را دید و خود را مجاز به خشم ندانست. اما آموزه‌ی بودیستی به ما یادآوری می‌کند که خشم یک زهر است و این‌که اندیشه‌ی «ما علیه شما» از توهم عمیق جدایی برمی‌آید. اگر ما مردم را (به‌ویژه «نخبگان تجاری» را) «درون سیستم» و ربات‌هایی ضعیف و متوهم و نقش‌باز بدانیم، پس انسانیت را از آن‌ها گرفته‌ایم.

و اگر تصور می‌کنیم که ما طمع نداریم، پس تعلق خود به نژاد انسانی را انکار کرده‌ایم. طمع پول صرفا یک پرده از پرده‌های این عمل غیراخلاقی است. من می‌خواهم تغییرات جوی و آزار کودکان و بی‌کاری و سکسیسم و نژادپرستی و جنگ و تجارت اسلحه و سلاح‌های هسته‌ای پایان گیرند. اما با کمی درون‌اندیشی، می‌فهمم که اشتیاق من فقط برای تسکین رنج‌ها و دردها نیست؛ من تمایلات دیگری (مطالبات دیگری) هم دارم که روی آن اشتیاق سوارشان کرده‌ام: «من می‌خواهم حس خوبی از خودم داشته باشم» و «می‌خواهم عاری از گناه باشم».

خود را متعلق به سپاه نیکوکاران دانستن و نیازهای «منیت» را از این طریق ارضاکردن، همان من‌سازی متوهمی است که بودیسم علیه‌اش هشدار می‌دهد. رنج وقتی پدیدار می‌شود که حس کنیم جهان ارضاکننده نیست و باید با خواسته‌های ما هماهنگ شود. این‌که من می‌خواهم جهان به کام من باشد تا من بتوانم همیشه حس کنم که نیکوکار و اثربخش هستم، همانا شکل ظریفی از طمع است، و به هر صورت طمع است.

برای تغییر

ما برای پرداختن به رنجی که مشکلات اقتصادی تولید می‌کنند، باید جان و قلب خود را تغییر دهیم، و بعد این تغییرات را به بیرون و به جهان بیاوریم. این‌که ما به یک اقتصاد کاملا دیگری نیاز نداریم، به این معنی نیست که ما به تغییرات ساختاری و سیستماتیک نیاز نداریم. در هر ملت و اجتماع و سازمانی، نیروهایی هستند که گردش اطلاعات و ارزش‌ها و تصمیم‌ها و الگوهای فعالیتی که شالوده‌ی نهادهای اقتصادی هستند را شکل می‌دهند، و درست همین جاست که فرصت‌های عظیمی برای کنش وجود دارد.

اقتصاد، بازار، شرکت‌ها، مانند فرد فرد انسان‌ها یا دیگر نهادها، ماهیتی احتمالی و تاریخی داشته، و وابستگی متقابل عمیقی نیز با یک‌دیگر دارند. با شناخت این واقعیت است که فرصت‌های بسیاری برای کنش عقلانی و شفقتی و عملی و جانانه پدیدار می‌شود، آن هم نه در جهانی دیگر و فرضی، بل درست در همین دنیای آشفته و دردآور. وقتی دگرگونی اقتصادی را نبرد عظیمی بین دو مجموعه متخاصم اصول ندانیم، رخصت پیدا می‌کنیم تا خیر را – از هر جا که جوشیده باشد – ترویج کنیم و شر را – به هر شکلی که در این‌جا-و-اکنون پدیدار شده باشد – خلع‌سلاح کنیم.

منبع: opendemocracy (میان‌تیترها از ویراستار ترجمه فارسی)