همان طور که در بخش اول بیان شد، اگر قرار است از حقوق افراد الجیبیتی کوییر و در اینجا از حقوق همجنسگرایان و دوجنسگرایان به طور خاص دفاع کنیم، نباید از حقوق آنها به مثابه هویتها دفاع کنیم (سیاست هویت) بلکه باید از حقوق آنها به مثابه انسان حمایت کنیم.
در واقع تاکید بر انسان به مثابه «یک کل» در نهایت باعث میشود که انسان به مثابه هویت کمرنگ شود و به نظرم این همان راهی است که میتواند افقهای جدیدی را برای آینده بازگشاید.
در این دیدگاه نه تنها دوجنسگرایان بلکه تمام افراد جامعه (دگرجنسگرا یا غیردگرجنسگرا) موظف هستند با همجنسگراهراسی، دوجنسگراهراسی، تبعیض، تنفر و خشونت مبتنی بر گرایش جنسی، دگرجنسگرامحوری و غیره مبارزه کنند.
اهمیت دفاع از حقوق افراد دوجنسگرا
چرا دفاع از حقوق افراد دوجنسگرا به مثابه انسان مهم است و نه صرفا به مثابه هویت؟ دلایل متعددی را میتوان برشمرد:
۱ – محدودیت مفهوم «هویت دوجنسگرا»
برای بسیاری از افراد دوجنس گرا، مفهوم «هویت دوجنسگرا» محدود کننده است. دوجنس گرایی نشان دهنده نوعی تعهد به فرارفتن از مقولات دوگانه محدود جنسیت و سکسوالیته است که معمولاً با گفتمانهای تک همسری همبسته است (برای تحلیل مفصل این موضوع نگاه کنید به صفحات ۱۱۸-۱۲۱ اینجا).
۲ – تبعیضهای سیستمی علیه افراد دوجنسگرا
عدم حمایت یا حمایت گزینشی سازمانهای بین المللی از حقوق افراد دوجنسگرا، به ویژه پناهجویان دوجنسگرا بر اساس «هویت دوجنسگرا» امری است که مستندسازی شده است.
با وجود اینکه کلمه «دوجنسگرا» به ادبیات حقخواهی اقلیتهای جنسی و حتی به ادبیات سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد اضافه شده است و این سازمانها چنین گرایشی را پذیرفتهاند، اما عملا دستگاههای حقوقی و اجرایی پذیرش پناهجویان در کشورهای میزان در مورد دوجنسگرایی انتخابی عمل میکنند.
گزارش «ترک وطن، همجنسگراهراسی و جستجوی امنیت در اروپا» تاکید میکند که کشورهای اروپایی در بسیاری از موارد درخواست پناهجویی دگرباشان جنسی را بر اساس تصورات قالبی و کلیشهای مورد بررسی قرار میدهند.
به عنوان نمونه، گرایش جنسی یک پناهجو تنها زمانی جدی گرفته میشود که فرد یک کشش درونی غیرقابل تغییر به رابطه با همجنس داشته باشد. این تصور قالبی دوجنسگرایانی را که مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند و نیز سایر دگرباشان جنسی را که مطابق کلیشههای مورد انتظار این تصمیم گیرندگان رفتار نمیکنند، از حمایتهای قانونی بینالمللی محروم میکند (در این رابطه نگاه کنید به اینجا).
تعهد همجنسگرایان به طور خاص در قبال دوجنسگرایان چیست؟
در اینجا به چند مورد اشاره میکنم:
۱ – نقد کلیشههای دیگریساز
درک و نقد کلیشهها و تصورات نادرست که علیه افراد دوجنسگرا در اجتماعات همجنسگرا وجود دارند.
به عنوان مثال، تا آن جا که به تنشها و کشمکشها میان اجتماعات لزبینها و زنان دوجنسگرا مربوط میشود، بخش عمدهای از آنها را میتوان برحسب شیوه سیاسی شدن لزبینیسم در فمینیسم توضیح داد. در دهه ۱۹۷۰، لزبینها زنانی بودند که بیش از آنکه عاشق زنان باشند، زنانی به شمار میآمدند که با مردان رابطه جنسی برقرار نمیکردند. پس بنا به این تعریف، زنان دوجنسگرا فمینیست واقعی نبودند. از آن پس نزاع هایی میان این دو اجتماع در گرفت، آن هم درباره اینکه: چه کسی به لحاظ سیاسی به خاطر سکسوالیته خود سرکوب شده است. بسیاری از لزبینها بیان میکنند که دوجنسگرایان سرکوب نشدهاند.
بخش عمدهای از این کشمکشها همچنین ناشی از تفکر ذاتگرا و سیاست هویت است. این تفکر منتهی به نگاه دوگانه انگار به سکسوالیته میشود که «ما» را در برابر «آنها» قرار میدهد. در نتیجه، دوجنسگرایان یا به عنوان «همجنسگرایانی تلقی میشوند که آشکارسازی نکردهاند و از خود بیزار هستند» یا به عنوان «دگرجنسگرایان بی بند و بار» تلقی میشوند (و یا به عنوان افرادی که در «مرحله گذار» هستند).
از این نگاه اگر دگرجنسگرا هستیم، پس نباید در پی «تجاوز» به فضای لزبینها باشیم؛ اگر همجنسگرا هستیم، پس باید از امتیاز دگرجنسگرا بودن دست بکشیم و کاملا به نبرد همجنسگرایان ملحق شویم.
به بیان دیگر، دوجنسگرایی غالبا به عنوان مقولهای از گرایش جنسی به رسمیت شناخته نشده است. به عبارت بهتر فرد دوجنسگرا، بسته به شریک جنسی کنونیاش، همجنسگرا یا دگرجنسگرا تلقی میشود [۱]
این اتهام همیشگی در مورد افراد دوجنس گرا که فعالیتها و روابط جنسی آنها ذاتاً بی قاعده و ناپایدار است به طور روزافزون در تضاد با پژوهشهای صورت گرفته در مورد افراد دوجنس گرا است.
افزون بر این، در فضای فارسی زبان نیز کم و بیش با همین کلیشهها مواجه هستیم نظیر الف) نادیده گرفتن دوجنسگرایان؛ ب) بیبند و بار شمردن آنها؛ ج) تبدیل کلیشههای همجنسگراستیزانه به کلیشههای دوجنسگراستیزانه؛ و د) اینکه دوجنسگرایان مورد تبعیض قرار نمیگیرند [۲].
۲ – ایجاد فضای مناسب برای ادغام بیشتر افراد دوجنسگرا در اجتماعات همجنسگرا و به طور کلی در اجتماعات غیردگرجنسگرا (در این رابطه نگاه کنید به اینجا).
۳ – فهم زندگی و تجربه زیستهی افراد دوجنسگرا همان طور که جریان دارد.
۴ – مبارزه مشترک با همجنسگراهراسی، دوجنسگراهراسی، دگرجنسگرامحوری، اَشکال تبعیض و محرومیت و غیره.
عناوین، موضوعات و مطالب دیگری را نیز میتوان ذکر کرد که در اینجا مجال بررسی آن نیست. در نهایت امیدوارم این دو بخش، گام کوچک و نقطه شروعی برای بازگشایی بحثها و افقهای جدید در همگراییهای بیشتر افراد الجیبیتی کوییر باشد، بی آنکه تفاوتهای آنها نادیده گرفته شود.
پانویس:
1 – Halwani, Raja, Carol V.A. Quinn and Andy Wible (eds). Queer Philosophy. Amsterdam: Rodopi, 2012. pp 23- 27.
۲ – در این رابطه به مقاله زیر نگاه کنید. این مقاله، گزارشی است از یک مطالعه تجربی که به بررسی این میپردازد که آیا دوجنسگراهراسی از هموفوبیا متمایز است. این مطالعه، وجود دوجنسگراهراسی را در اجتماعات دگرجنسگرا و اجتماعات لزبین ها/گیها نشان میدهد و این باور را تایید میکند که افراد دوجنسگرا ممکن است در معرض تبعیض مضاعف قرار گیرند:
Mulick, P. S. and Wright, L. W. (2002) Examining the existence of biphobia in the heterosexual and homosexual populations. Journal of Bisexuality, 2(4), 45–64.
همچنین نگاه کنید به اینجا.