یسنا آزمون ـ چندسالی است که وبسایت «نئونازی ایران» که مربوط به «جنبش ناسیونال سوسیالیست ایران» است در فضای اینترنت به گونه‌ای جدی حضور دارد. گرافیک خوش ساخت وبسایت نشان می‌دهد که طراحان و مدیران این مجموعه با آسودگی خاطر کارشان را انجام می‌دهند و به احتمال زیاد از محدودیت‌های اینترنتی کمتری برخوردار هستند.

با وجود آن‌که بخش بزرگی از وبلاگ‌های فارسی‌زبان مسدود شده و حتی وبلاگ‌نویسان دستگیر و روانه‌ی بازداشتگاه شده‌اند، ولی سایت نئونازی‌های ایران کماکان آشکارا از طریق خدمات مخابرات ایران به کار خود ادامه می‌دهد. با کمی جست‌وجو و پیگیری در شبکه‌ی اینترنت فارسی‌زبان می‌توان وبلاگ‌های بی‌شماری را یافت که همگی در راستای ایدئولوژی ناسیونالیسم افراطی وبرتری نژادی آریایی متونی را منتشر می‌کنند.
در سر لوحه‌ی اهداف اعلام شده‌ی این‌گونه سازمان‌های سیاسی مخالفت با دمکراسی، وطن پرستی و اعتقاد به برتری‌نژاد آریایی، مبارزه با کمونیسم و همجنس‌گرایی قرار دارد ولی با کمی جستجو در سایت‌های مشابه می‌توان ضدیت بی‌حد و حصر آنها با یهودیان، عرب‌ها، ترک‌ها و حتی افغان‌ها را نیز به‌وضوح مشاهده کرد.

گذشته‌گرایی با تأکید بر ایرانیت توأم با اسلام‌گرایی سیاسی و «نژاد بر‌تر ایرانی» این اواخر در فضای سیاسی مربوط به زمامداران دولت دهم نیز به طرز چشمگیری در گفتمان‌های سیاسی روز به چشم می‌خورد. این گرایش‌ها در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و در تبلیغات و مناظره‌های تلویزیونی، به‌خصوص از سوی برنامه‌ریزان ستاد انتخاباتی احمدی‌نژاد دیده شده است؛ الگویی که افراط‌گرایی آشکار آن برملا کننده‌ی استفاده از از تکنیک‌های تبلیغاتی است که یادآور پروپاگاندای دوران آلمان نازی بود. فضاحت تبلیغات سیاسی به‌حدی پیشرفت رفت که احساس حضور «دروغ بزرگ» یا «دروغ گوبلزی» در رسانه‌های اپوزوسیون آشکارا مطرح شده بود.

پس از انتخابات سال ۸۸ اما استفاده از استراتژی‌های نازی‌های آلمان به پایان نرسید. اخیراً این مسئله به دایره‌‌ی دین نیز کشیده شده و تلاش می‌شود در گفت‌وگو‌ها و بحث‌های جدید، حتی دین را به محدوده‌ی ملی‌گرایی بکشند. اسفندیار رحیم مشایی اصطلاح «مکتب ایرانی- اسلامی» را به‌کار می‌برد و احمدی‌نژاد دلیل مخالفتش با طرح کنترل جمعیت را «الگوی ایرانی- اسلامی» بیان می‌کند که یادآور دیدگاه هیتلر به توده‌ها و استفاده از افزایش جمعیت برای پیشبرد اهداف سیاسی است.

الگوی «ایرانی- اسلامی» نوع تازه‌ای از اندیشه‌ی بازگشت به شکوه باستانی امپراطوری ایران و استفاده از جذابیتی است که «نژاد بر‌تر ایرانی» ایجاد می‌کند و این یکی دیگر از روش‌های تأثیرگذار است که زمامداران سیاسی دولت دهم در هر فرصتی از آن استفاده می‌کنند.

بازخوانی این گفته‌ها و تعیین درجه‌ی تبلیغاتی بودن ادعا‌های دولتمردان و اینکه آیا شعارهای فوق تنها مصرف کوتاه‌مدت داخلی دارند در این مقاله‌ی کوتاه نمی‌گنجد. با این‌حال این پرسش مطرح می‌شود که در ایران چه زمینه‌ی اجتماعی وجود دارد که سیاسیون، هرچند از نوع احمدی‌نژاد و رحیم مشایی، تا این حد در استفاده از استراتژی مبتنی بر دیدگاه ناسیونالیستی از نوع افراطی و الهام گرفته از روش‌های ناسیونال سوسیالیست آلمان در دوران هیتلر اصرار دارند؟


به‌طور طبیعی جوامعی که در طول زمان به‌شکل‌های مختلف شکست خورده و تحقیر شده‌اند و یا در معرض هجوم و سلطه‌ی بیگانگان بوده‌اند، آمادگی بیشتری دارند که درمسیر اندیشه‌های نژادپرستانه قرار بگیرند و به این باور برسند که می‌توانند در میان ملت‌های دیگر هویتی یکتا و بر‌تر داشته باشند. این‌گونه ملت‌ها با چنین ذهنیت خودبزرگ‌بینانه‌ای تلاش می‌کنند سرخوردگی‌ها و شکست‌های تاریخی‌شان را به‌نوعی می‌تواند جبران کنند و از دیدن واقعیت‌ها بگریزند. چنین ذهنی آمادگی پذیرش باورهایی را دارد که علت‌های شکست‌ها و سرخوردگی‌های تاریخی را در عوامل خارجی جست‌وجو می‌کند و هرگونه پیشنهادی را که بتواند سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های تاریخی او را جبران کند، می‌پذیرد.

پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و با فعال‌تر شدن هیتلر و حزبش، مرتب این موضوع تبلیغ می‌شد که یهودیان به‌خاطر نفوذ و فعالیتی که در عرصه‌ی روزنامه‌نگاری داشتند افکار عمومی را وادار به پذیرش شکست کردند. نتیجه‌ی این تبلیغ و دیگر تبلیغات مشابه آن هولوکاست بود و اینکه در جریان جنگ جهانی دوم یهودیان روانه کوره‌های آدم سوزی شدند و جامعه‌ی آلمان به دلیل توهمات ایجاد شده نتوانست واکنش مناسبی نشان دهد.

این نخستین بار نیست که در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی ایران، ناسیونالیسم و نژادگرایی خود را به جامعه تحمیل می‌کند. با نگاهی به گذشت‌ی نه چندان دور ایران، نشانه‌های زیادی را می‌توان یافت که از ملی‌گرایی نژادپرستانه در رأس نظام سیاسی و یا در لایه‌های تصمیم‌گیری احزاب و گروههای سیاسی نشان دارد.

دولت آلمان با توجه به رقابتی که با دیگر کشورهای قدرتمند آن زمان یعنی روسیه و انگلیس داشت، با انتقال ایدئولوژی حزب نازی آلمان و با دست گذاشتن براحساسات ناسیونالیستی مردم و سیاستمداران در کشورهای مختلف از جمله ایران عرصه را بر رقبا تنگ می‌کرد.

با به قدرت رسیدن رضا شاه، روابط چندجانبه‌ی ایران و آلمان شکل تازه‌ای به‌خود گرفت. از طرفی رضا شاه به مدرنیزه کردن ساختارهای اقتصادی و سیستم اداری کشور تمایل داشت و از طرف دیگر آلمان تصمیم داشت با صدور توانایی‌های صنعتی و علمی‌اش، دامنه‌ی نفوذش را از مرزهای اروپا فرا‌تر ببرد.

دیدگاه‌های ناسیونالیستی رضاشاه و حوادث ناگواری که ایران بعد از انقلاب مشروطه به دلیل دخالت کشورهای انگلیس و روسیه تجربه کرده بود، زمینه مناسبی برای آلمانی‌ها مهیا کرد که با تأکید برایدئولوژی برتری نژاد آریایی، در لایه‌های مختلف جامعه‌ی ایران نفوذ سیاسی داشته باشند. تعدادی از ایرانی‌هایی که برای تحصیل به آلمان رفته بودند و یا درارتباط کاری با آلمانی‌ها بودند گروه‌ها و احزابی را تشکیل دادند که متاثر از اندیشه‌ی ناسیونالیسم افراطی بود.

احزابی مانند «حزب ایران» یا «پان ایرانیست» برمبنای ایدئولوژی برتری نژادی و در ظاهر برای حفظ تمامیت ارضی ایران اما در واقع برای رسیدن به قدرت سیاسی مبتنی بر الگوی آلمان تشکیل شدند. اما بعد از مدتی بیشتر آ‌نها منشعب و با سایر گروه‌ها و احزاب‌‌ آن دوره نظیر حزب توده و حزب دموکرات (حزب قوام) ائتلاف کردند. در این میان، فقط حزب پان ایرانیست توانست با برخورداری از حمایت بی‌دریغ رضا شاه به فعالیت خود ادامه دهد. بعد از تبعید رضا شاه، وقتی محمد رضا شاه به سلطنت رسید، او که عقاید پان‌ایرانیستی داشت، به حمایت خود از حزب پان ایرانیست ادامه داد.

سال ۱۳۳۱ داود منشی‌زاده همراه با منوچهر امیرمکری، منوچهر فروتن، پرویز حسین ضرابی و چندتن دیگر حزب «سوسیالیست ملی کارگران ایران» با نام اختصاری «سومکا» را بنا نهادند. این حزب در واقع بر گرته‌ی «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان»، هم‌زمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران تشکیل شد و استراتژی آن بیشتر ضد انگلیسی و ضد کمونیستی بود. ضمن اینکه بعد از اعلام موجودیت به تبلیغات ضد یهودی، ضد عربی و ضد اسلامی هم پرداخت.

پرچم سومکا به‌رنگ سرخ بود که دایره سفیدی میان آن و در مرکز دایره تصویر سیاهی که شبیه عقاب است قرار داشت. اعضای حزب لباس‌هایی به‌رنگ مشکی و خاکستری به تن می‌کردند و بازوبندی که آرم حزب بر آن بود بر بازوی خود می‌بستند. جلسات‌شان را در مکانی به‌نام خانه‌ی سیاه برگزار می‌کردند و نشریه‌ای حزبی به‌نام «سومکا» داشتند.

همزمانی تشکیل حزب سومکا در اوج جنبش ملی شدن صنعت نفت فرصتی بود برای این حزب تا بتواند استراتژی خود را پیش ببرد. اما دراین کار موفقیت چندانی نداشت زیرا در آن زمان حزب توده و جبهه ملی نفوذ زیادی بویژه در میان کارگران صنعت نفت داشتند، و این رقابت را برای سومکا سخت می‌کرد. از طرفی جامعه‌ی چند فرهنگی ایران شرایط را برای مطرح کردن ایدئولوژی مبتنی بر برتری نژادی که نازی‌های آلمانی به آن معتقد بودند را مشکل می‌کرد.

داود منشی‌زاده که برای تحصیل به فرانسه رفته بود، پس از پایان تحصیل در رشته ادبیات به آلمان رفت و درآنجا در رشته‌های اسلام‌شناسی، ایران‌شناسی و هند‌شناسی ادامه تحصیل داد و همزمان با رادیو آلمان همکاری می‌کرد. در این سال‌ها با حزب نازی آلمان آشنا شد و پس از مدتی به این حزب پیوست و در بخش تبلیغات حزب فعالیت می‌کرد و گاهی در نشریه‌ی حزب نازی «داس رایش» ( Das Reich) مطلب می‌نوشت.
منشی‌زاده در جریان جنگ جهانی دوم تا روزهای آخر در برلین علیه متفین جنگید و از ناحیه پا مجروح شد و پس از پایان جنگ به ایران بازگشت. او علاقه‌ی زیادی به هیتلر داشت و سعی می‌کرد خود را در ظاهر، مدل لباس و مو نیز شبیه به او نشان دهد.

پس از کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت مجدد محمدرضا پهلوی بر سر قدرت بسیاری از احزاب و گروه‌های فعال سیاسی غیرقانونی اعلام شدند. سومکا نیز منحل شد و با پیوستن اعضای آن به احزاب و گروهای دیگر، منشی‌زاده مجدداً به آلمان رفت و در آنجا در دانشگاه مونیخ به تدریس ایران‌شناسی مشغول شد اما با پیوستن اعضای حزبش به احزاب دیگرعقاید و روش‌های سیاسی به ارث مانده از آلمان نازی را نیز با خود بردند.

آنچه که گروه جدید زمامداران با نام «ایرانی- اسلامی» بیان می‌کنند شکل بومی‌شده ایدئولوژیی است که در دوره‌ای متفاوت، برای جلب علاقه‌ی عموم، نامی دیگر داشت. تجربه‌ی سی ساله یک حکومت دینی با مشخصاتی که تاکنون از خودش نشان داده این ضرورت را ایجاب می‌کند که حتی ماهیت و شکل مذهب شیعه که در واقع شکل ایرانی‌شده‌ی اسلام است را به قصد عوام‌فریبی و جلب افکار عمومی میهنی‌تر جلوه دهد.

این دیدگاه را در بخش غیر حکومتی، به‌خصوص آن بخش که هنوز بر برتری فرهنگ کهن آریایی اصرار دارد نیز می‌توان دید. مجموعه‌ی فوق در این راه، از تمام امکانات رسانه‌ای هم استفاده می‌کند، آنها به پشتوانه‌ی سرخوردگی‌هایی که جامعه در چند سال گذشته تجربه کرده، موضوعاتی را بزرگ‌نمایی می‌کنند تا بخشی از جامعه را دچار توهم سازند. بدین ترتیب پیشوند «حضرت» پیش از نام کوروش می‌آید و قبر او به زیارتگاه تبدیل می‌شود. از آن پس به مذهبِ اکثریت مردم، لقب دین «تحمیل شده از یک نژادِ پَست» می‌دهند.
منشی‌زاده یا رحیم مشایی و یا منادیان فرهنگ کهن آریایی، موج سواران تحولات ناخوش آیند و نامطبوع یک جامعه بحران زده‌اند. اگرمنشی‌زاده از یک جنگ شکست خورده آمده بود و دریک شرایط نامناسب نه ازحمایت دولتی برخوردار بود و نه احزاب رقیب مجالی برای فعالیت حزبش می‌دادند، و اگر کهن پرستان از دور دستی بر آتش دارند، مشایی و احمدی‌نژاد اما ازحمایت یک سیستم حکومتی عریض و طویل با ماهیت نظامی برخوردارهستند و این شانس را دارند که از امکانات بی‌حساب و کتاب دولتی استفاده کرده و کار خود را پیش ببرند.

شرایط مرتب در حال عوض شدن است و تاریخ مصرف بسیاری از واژه‌ها و نام‌ها و گفتمان‌هایی همچون نژادپرستی به پایان رسیده است اما این به این معنا نیست که نتوان پدیده‌ای مخرب را در یک بسته‌بندی دیگر و با نام و آرم دیگری به جامعه‌ی بسته و بدون رسانه‌های انتقادی قبولاند. مشکل این است که جامعه‌ای که با زندگی روزمره از هر زاویه‌ای درگیر است، این آمادگی را دارد که در شرایط بحرانی به بیراهه برود.

*** همکار جدید هفت کوچه خانم یسنا آزمون دانشجوی رشته علوم سیاسی در یکی از شهرهای آلمان هستند.