کمتر از ۷ ماه مانده به انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری در ایران مشخص نیست حسن روحانی، هفتمین رئیس جمهوری کشور مجددا بر مسند کنونی خواهد نشست یا سرنوشت دیگری در سیستم حکومتی جمهوری اسلامی خواهد یافت. اکثر روسای جمهور پیش از او بعد از پایان دورهشان به خارج از حاکمیت رانده شده و به نوعی منتقد قدرت حاکم شدهاند.
“ضدانقلاب فراری، رئیس جمهور شهید، ولی فقیه، ساکت فتنه، فتنهگر و انحرافی” عناوین شش رئيس جمهورایران در عرصه حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی ایران است.
غیر از آیتالله خامنهای که از مسند ریاست جمهوری به مسند ولایت فقیه و رهبری جمهوری اسلامی رسید و محمدعلی رجایی که در انفجار دفتر ریاست جمهوری در شهریور ماه ۱۳۶۰ کشته شد، سایر روسای جمهوری ایران پس از پایان دوران کار خود به بیرون از دایره قدرت رانده شده و توفیق بازگشت بر مسند ریاست جمهوری یا پستهای رده اول سیاسی در ایران را نیافتهاند تا جایی که خرداد ماه ۱۳۹۱ روزنامه اصولگرای رسالت در سرمقالهای با عنوان “با رؤسای جمهور ایران چه کنیم” از “نوعی بحران در این جایگاه” خبر داده و سؤال کرده بود: «چرا جز یک مورد کسی سر به سلامت نبرده است. آیا اشکال در قانون اساسی و ساختار قانونی ماست که از روسای جمهور اپوزیسیون یا شبه اپوزیسیون میسازد یا این امر به خصلتهای اخلاقی و سیاسی برگزیدگان این منصب یا ناپختگیهای سیاسی برمی گردد؟»
در این سرمقاله به قلم امیر محبیان، روزنامه نگار و تحلیلگر اصولگرا نوشته شده بود: «بنی صدر رئیس جمهور نخستین بود ولی بعد ضد انقلاب شد. هاشمی دو دوره رئیس جمهور بود ولی بعد از راه انقلاب برون افتاد؛ خاتمی دو دوره رئیس جمهور شد ولی سکولار و در پی براندازی بود. احمدی نژاد هم دو دوره رئیس جمهور شد ولی هر چند اصولگرا بود ولی صدر جریان انحرافی و… هم بود. عرف آنست که در جهان روسای جمهور در مسند قدرت، سرمایه در گردش هستند و در دوری از مسند، سرمایه پس انداز که در زمان مناسب در جهت منافع ملی بهکار میآیند. اما آیا ما این سرمایهها را به گونهای پسانداز میکنیم که روزی بهکار آیند؛ بگذریم که متاسفانه به گونهای عمل کردهایم که بیگانگان، رؤسای جمهور سابق ما را به چشم طمع گاه سرمایه خود میپندارند.»
تضاد در سیستم
در اکثر کشورهای جهان روسای جمهوری پس از پایان دوره مسولیت خود، جزئی از سرمایههای اجتماعی و ملی کشورشان محسوب میشوند، اما چرا در ایران چنین وضعیتی نیست؟
عباس عبدی، روزنامه نگار و تحلیلگر اصلاحطلب در ایران معتقد است که علت اصلی چنین مسئلهای به ساختار قانون اساسی و شکاف بین قدرت و مسولیت در قانون باز میگردد. عبدی در گفت و گو با رادیو زمانه میگوید: «درواقع روسای جمهور معمولا مسئول هستند ولی در عمل ممکن است قدرت مناسب را نتوانند داشته باشند. در عرصه عمومی مسئولیت متوجه آنها است ولی در عرصه عمل قدرت لازم در اختیار آنها نیست. در رژیم شاه مسئولیت متوجه نخست وزیر بود ولی او پذیرفته بود و همیشه میگفت من غلام خانه زادم و چاکرم و … او از ابتدا با همین فرض پذیرفته بود که مسئول بیاختیار باشد. اما این وضعیت الان نیست بنابراین از این نظر مثبت است کسی نمیآید در آنجا به هر قیمتی قرار بگیرد بخصوص که رای هم از مردم میگیرد. او میخواهد قدرت داشته باشد که بتواند پاسخگوی مسئولیت خود باشد. این موجب شکاف میشود حتی اگر جای رئیس جمهور و رهبر را عوض کنید باز همین اختلافها به همین شکل به وجود میآید یعنی چیزی نیست که مختص این افراد باشد بیشتر ریشهاش جایگاهی است که وجود دارد البته نکته مثبتاش هم است که جامعه، جامعه زندهای است از این نظر.»
عباس عبدی علت دیگر این مسئله را “ناپایداری سیاسی جامعه ایران در گذار از سنت به مدرنیسم” میداند: «وقتی که سعی میکنند نقش یکی از این دو وجه را بازی کنند در تقابل با هم قرار میگیرند. رؤسای جمهوری به دلیل اینکه منشأ انتخابی داشتند در عمل بیشتر سعی میکنند نقش وجه مدرن جامعه را به عهده بگیرند و در این حالت یک تقابل با نقش سنتی رخ میدهد. تا وقتی سنت و مدرنیته در ایران به تفاهم کلی نرسند و همدیگر را به رسمیت نشناسند بازتاباش همه جا است از جمله در این قسمت. البته قضیه آقای بنی صدر متفاوت بود دوره هشت ساله آقای خامنهای هم که به رهبری منجر شد متفاوت است، ولی سه رییس جمهوری اخیر شاید بیشتر مورد نظر این تحلیل باشند. ریشه همه اختلافات اینها به دوره ریاست جمهوری آنان و شکافهایی که بین این دو جایگاه و شخصیت حقوقی وجود دارد برمیگردد و در طول زمان تشدید شده، آقای هاشمی به یک شکل که اختلاف در دوره ریاست جمهوریاش هم بود اما به دلایلی در اوائل حاد نشد ولی در سه سال اخرش شدید شد.»
عباس عبدی یادآوری میکند که در دوره خاتمی از اول اختلاف بود: «آقای احمدینژاد هم علیرغم اینکه چهار سال اول شکافی نبود ولی در چهار سال دومش به وجود آمد. آقای روحانی هم به همین شکل است، فرقی نمیکند و به مرور شکاف تشدید شده. اما اینکه چرا سرنوشت اینها اینطور شده به همان دلیل است که ابتدا گفتم؛ یعنی وجه سنت و مدرنیته هنوز همدیگر را به رسمیت نمیشناسند. بنابراین اگر یک دستاوردی از بخش مدرن جامعه باشد سنت زیر بار نمیرود و برعکس. اجازه نمیدهد این دستاورد تبدیل به سرمایهای ملی و نمادین و سرمایهای اجتماعی شود. چون این سرمایه را نافی وضعیت خودش میداند. اگر فردا بخش سنت و مدرنیسم یک جوری با همدیگر تفاهم کنند و همدیگر را به رسمیت بشناسند خواهید دید که همه این افراد میتوانند جایگاه یک سرمایه ملی و سیاسی را بگیرند و مورد قبول همه نیروها هم قرار بگیرند.»
اولین رئیس جمهور، ضدانقلاب فراری
ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران همراه با آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی از پاریس به تهران آمد. او در تیرماه ۱۳۵۸ به معاونت وزارت اقتصاد و دارایی و سپس در آبان همان سال به سمت وزیر اقتصاد و دارایی منصوب شد. مدتی بعد از استعفای دولت موقت مهدی بازرگان، او با حمایت جامعه روحانیت مبارز، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد و به عنوان اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران از ۱۵ بهمن ماه ۱۳۵۸ تا ۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۰ بر مسند دستگاه اجرایی ایران نشست. دورهای پرتنش که در نهایت به عزل او از ریاست جمهوری و فرار از ایران انجامید.
اختلاف او با حزب جمهوری اسلامی، از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی و محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت تا جایی بالا گرفت که هاشمی رفسنجانی در نامهای به آیتالله خمینی در ۲۵ بهمن ۱۳۵۹ نوشت: «قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنیصدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که ما برای اجرای آن تلاش میکنیم و اکنون هم بر همان نظر هستیم و شما فرمودید ریاست جمهوری مقام سیاسی است و کاری دستش نیست؛ امروز ملاحظه میفرمائید که چگونه در کار کابینه و… میتواند کارشکنی کند و چگونه با استفاده از مقام، مجلس و دولت و نهادهای انقلابی را تضعیف میکنند و ما فقط میتوانیم دفاع کنیم؛ چون تضعیف متقابل را با گفتن نواقص رئیس جمهور صلاح نمیدانیم و همان دفاع هم مشاجره تلقی میشود و بحق مورد مخالفت جنابعالی قرار میگیرد و آتش بس میدهید و خودتان هم دفاع لازم را نمیفرمائید.. ما پس از پیروزی آقای بنیصدر برای اینکه ایشان خیالش از جانب ما راحت باشد، ایشان را به ریاست شورای انقلاب برگزیدیم و به جنابعالی پیشنهاد نیابت فرماندهی کل قوای ایشان را دادیم که سریعا تصمیم بگیرند و کار کنند، اما ایشان به اینها هم قانع نشد و مرتبا کمبودها را متوجه ما میکرد و میگفت «من میخواهم کار کنم ولی نمیگذارند»، در مرکز قدرت بود و دیگران را مقصر معرفی میکرد و امروز هم میبینید نقش اقلیت مخالف را [بازی میکند]. پس چه باید کرد؟»
مناقشه با نخست وزیر بر سر کابینه، اختلاف با مجلس و اختلافات بر سر نحوه اداره کشور و مدیریت جنگ از مهمترین مسائلی بود که ابوالحسن بنی صدر با آنها مواجه و درگیر بود.
۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی رای به عدم کفایت آقای بنی صدر داد و شش هفته بعد او به اتفاق مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، از ایران گریخت. ابوالحسن بنی صدر اینک در فرانسه اقامت دارد و یکی از مخالفان جمهوری اسلامی است.
رئیس جمهور شهید
محمدعلی رجایی، دومین رئیس جمهور ایران بود که از ۱۱ مرداد ماه ۱۳۶۰ تا ۸ شهریور ماه همین سال و تنها ۲۷ روز بر این مسند نشست. او در انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور ماه ۱۳۶۰ به اتفاق محمدجواد باهنر، نخست وزیر وقت کشته شد. رجایی عضو نهضت آزادی ایران بود و پیش از انقلاب با سازمان مجاهدین خلق هم ارتباط محفلی داشت. او درباره عضویت خود در نهضت آزادی و همچنین نزدیکی به سازمان مجاهدین گفته است: «مهندس بازرگان در ماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران را اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم. سپس کمکم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم آشنا شده بودم. در سال ۴۷ یک بار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد، ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچکس نگویم.»
هرچند بعد از ترور محمدعلی رجایی، حکومت با ترسیم چهرهای کاملا همسو با قدرت حاکمه از او، هر سال مراسم بزرگذاشت برای او برگزار میکرد اما مهدی طائب، رئیس قرارگاه عمار ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ به وب سایت پارسینه گفته است: »من معاون اطلاعات نخستوزیر بودم، وقتی ایشان بهزاد (نبوی) را آورد، ما پرونده بهزاد را دیدیم، عجب چیز خطرناکی بود. وقتی به رجایی گفتیم، قبول نکرد، گفت من بهزاد را میشناسم. شدت اعتقاد رجایی به بهزاد، اگر شهادت به کمکش نمیآمد، باعث میشد که رجایی بهزاد را جلوی امام به میدان بیاورد.»
ولی فقیه زمان
سیدعلی خامنهای که از ۱۷ مهر ماه ۱۳۶۰ تا ۱۲ مرداد ماه ۱۳۶۸ رئیس جمهور ایران بود سرنوشتی متفاوت از سایر رئیسان جمهور این کشور داشت. او هرچند که در دوران ریاست جمهوری خود با تنشهایی چون اختلاف با میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت روبرو بود اما با مرگ آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، او از سوی مجلس خبرگان رهبری به عنوان جانشین تعیین شد. اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس و عضو مجلس خبرگان رهبری که از افراد بانفوذ در حکومت بود، گفته بود که آیت الله خمینی در زمان حیات خود، شایستگی آقای خامنهای را برای رهبری آینده تایید کرده است.
علی خامنهای بیش از ۲۷ سال است که با اختیاراتی فراقانونی به عنوان ولی فقیه، رهبر جمهوری اسلامی است.
ساکت فتنه
بعد از سیدعلی خامنهای این اکبر هاشمی رفسنجانی بود که دو دوره بر مسند ریاست جمهوری ایران نشست. سیاستمدار بانفوذ و از نزدیکان آیت الله خمینی که سابقه ریاست مجلس ایران را هم داشت اما حالا دیگر خبری از نفوذ سابق نیست و اطرافیان آیت الله خامنهای از او به عنوان “ساکت فتنه” نام میبرند. فتنه عنوانی است که رهبر جمهوری اسلامی و اطرافیان او به معترضان به اعلام نام محمود احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ دادهاند.
هاشمی رفسنجانی مرداد ۱۳۷۶ که ساختمان پاستور را ترک کرد و در حال حاضر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری است. او در ششمسن دوره انتخابات مجلس در ایران در سال ۱۳۷۸ کاندیدا شده بود که به عنوان نفر سی ام از حوزه انتخابیه تهران وارد مجلس شده اما انصراف داد. آقای هاشمی در سال ۱۳۹۲ کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد اما شورای نگهبان صلاحیت او را رد کرد. او پیشتر و در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ عرصه رقابت را به محمود احمدی نژاد باخته بود اما درباره ردصلاحیت خود در انتخابات سال ۱۳۹۲ گفته است: “به من گفتند انصراف بده تا رد صلاحیت پیش نیاید. من گفتم نه. فردا صبح دو تن از بزرگان نظام به مجمع آمدند تا بنده را به انصراف راضی کنند که هزینه رد صلاحیت کاهش پیدا کند، نپذیرفتم.”
هاشمی رفسنجانی از تیر ۱۳۶۰ امامجمعه موقت تهران بود و در ۲۶ تیرماه ۱۳۸۸ آخرین نماز جمعه خود را اقامه کرد و بعد از آن از این سمت حذف شد. او در آخرین نماز جمعه خود به عنوان خطیب جمعه تهران از شرایط حاکم بر کشور پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری جنجالبرانگیز سال ۸۸ انتقاد کرده و درباره “به خطر افتادن مشروعیت حکومت جمهوری اسلامی” هشدار داده بود.
او خواستار آزادی زندانیان سیاسی و دلجویی از خانواده آنها شده بود و احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان در واکنش به این سخنان، آقای هاشمی رفسنجانی را مسئول ناآرامیهای بعد از انتخابات معرفی کرد. آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی هم در یک نماز جمعه در سال ۱۳۸۸ در تهران او را دوست ۵۰ ساله خود معرفی کرد اما با عنوان اینکه نظرش به نظر محمود احمدی نژاد نزدیک تر است از دوست ۵۰ ساله خود فاصله گرفت.
رئیس جمهور برانداز و فتنهگر
محمد خاتمی در حالی از ۱۲ مرداد ماه ۱۳۷۶ بر مسند ریاست جمهوری ایران نشست که افکار عمومی ایران معتقد بودند رهبر جمهوری اسلامی اجازه نخواهد داد فردی غیر از علی اکبر ناطق نوری، کاندیدای جناح راست، برنده انتخابات باشد. آقای خاتمی اما با رای مردم ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ برنده انتخابات شد و تا ۱۲ مرداد ماه ۱۳۸۴ رئیس جمهور ایران بود. او عضو مجمع روحانیون مبارز بود و براساس اعلام خود در دوران ریاست جمهوری اش هر نه روز با یک بحران مواجه بود. اما بحرانهای واقعی برای سیدمحمد خاتمی بعد از اتمام دوران ریاست جمهوری او آغاز شد و تا جایی رسید که براساس اعلام دادستانی تهران و سخنگوی قوه قضائیه ایران هیچ یک از رسانهها حق انتشار تصویر یا مطلبی از او را ندارند.
خاتمی ممنوع الخروج، ممنوع التصویر و ممنوع البیان و تبدیل به خط قرمز نظام شد. او یکبار بعد از پایان دوران ریاست جمهوری اش کاندیدا شد اما یک ماه پس از اعلام کاندیداتوری در انخابات سال ۸۸ انصراف داد. اطرافیان آیتالله خامنهای از سیدمحمد خاتمی به عنوان فتنهگر و برانداز نام میبرند.
دولت انحرافی
محمود احمدینژاد که در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ با شکست اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت شده بود در دوره اول دولت خود از حمایت یکپارچه اصوگرایان و قدرت حاکمه برخوردار بود. اعلام نام او به عنوان برنده انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ اما اعتراضات خیابانی مردم ایران را به دنبال داشت دهها تن از معترضان کشته و هزاران نفر زندانی یا ناچار به ترک ایران شدند. همان زمان آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی اعلام کرد که نظرش به نظر او نزدیکتر است.
۷ سال بعد اما خامنهای او را از کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری منع کرد. مسئلهای که در این سطح حداقل سابقه نداشته است. پنجم مهر ماه، سایت خامنهای خبرهای منتشر شده درباره منع احمدی نژاد از حضور در انتخابات را تایید کرد و به نقل از رهبر جمهوری اسلامی نوشت: «با ملاحظه حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دو قطبی در کشور ایجاد میشود. دو قطبی در کشور مضر است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید. این چیز خیلی مهمی که نیست. خیلی طبیعی و ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایه اختلاف بشود بین برادران مومن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو.»
محمود احمدینژاد و اسنفدیار رحیم مشایی، معاون اول او عنوان جریان انحرافی گرفتند و در حالی دولت و مسند ریاست جمهوری را در ۱۲ مرداد ماه ۱۳۹۲ تحویل حسن روحانی دادند که اصولگرایان هم چندان دل خوشی از دولت دوم او نداشتند.
درباره سرنوشت حسن روحانی، رئیس جمهور فعلی ایران نمیتوان از حالا سخنی گفت اما فشارها و نوع حملات به دولت او از سوی طیف تندروی حاکمیت ایران چندان امیدی به متفاوت بودن سرنوشت او از همتایان خود باقی نمیگذارد.