میگویند:
وقتی حکومت مانع از تفریح و لذت بردن افراد جامعه است چه کار دیگری میتوان انجام داد جز خوردن؟
چندی پیش دکتر علی اکبر سیاری، معاون بهداشتی وزیر بهداشت دولت حسن روحانی اعلام کرد که «در حال حاضر ۳۰ درصد مردم ایران گرسنهاند و نان خوردن ندارند كه اين آمار را وزارت رفاه هم تأييد ميكند.» به گفته این مقام دولتی: «سالانه ۷۰۰ هزار نفر در ايران به دليل پرداخت هزينههاي درمانی، ورشکسته میشوند.»
این مقام دولتی ظرف تنها ۱۰ روز حرفهای قبلی خود را پس گرفت و این بار ضمن تکذیب آمار گرسنگی ۳۰ درصد از مردم ایران گفت: «اگر مردم ندارند بخورند چرا چاق هستند؟»
واکاوی یک تناقض
اگر فرد یا مرجعی از افزایش چاقی در میان ایرانیان صحبت کند اظهارات او با مخالفت چندانی روبهرو نخواهد شد. مشاهدات روزمره هرکس در جامعه پیرامون خود، تأیید کننده این ادعاست که تعداد افراد چاق در حال افزایش است. از طرف دیگر اگر اعلام شود در اثر افزایش شکاف طبقاتی در ایران و تاثیرات ویرانگر تحریمهای اقتصادی ناشی از فعالیتهای اتمی جمهوریاسلامی ایران، قشرهای ضعیف جامعه با گرسنگی واقعی و بی چون و چرا مواجه هستند، باز هم این اظهارات با مخالفت جدی مواجه نخواهد شد و احتمالاً مسئولی که جرأت بیان این واقعیت را داشته باشد محبوب مردم و جامعه خواهد شد. اما مگر میشود که ایرانیان هم گرسنه باشند و هم در حال چاق شدن باشند؟
یک اقتصاددان ایرانی بعد از کمی گمانهزنی با زبان طنز درباره دلایل تغییر موضع معاون وزیر بهداشت، به تایید هر دو ادعا میپردازد و دلیل این تناقض را ناشی از نگاه یکسان به افراد تشکیل دهنده جامعه میداند. او از جدول مندلیف که جدولی برای دستهبندی عناصر شیمیایی است یاد میکند و معتقد است که همانطور که شیمیدانها عناصر دارای خاصیتهای یکسان و مشابه را کنار هم قرار میدهند اقتصاددانان و جامعه شناسان نیز باید افرادی که دارای مشابهتهایی از نظر وضع زندگی هستند را کنار یکدیگر بگذارند و از این تقسیمبندیهای کلی برای توضیح پدیدههای اجتماعی استفاده کنند.
معمولا در تقسیمبندی افراد جامعه از سه برچسب طبقه کارگر، طبقه متوسط و طبقه سرمایهدار استفاده میشود. شاید با این تقسیمبندی میتوان ادعا کرد در حالی که بخشی از طبقه محروم جامعه ایران با گرسنگی دست و پنجه نرم میکند، بخشی از طبقه دیگر به دلایلی از نظر فیزیکی و بدنی در حال چاق شدن هستند. برای بررسی این ایده به سراغ سه پزشک عمومی و دو متخصص تغذیه میروم تا نظرات آنان را درباره ادعای گرسنگی یا چاقی ایرانیان مطلع شوم.
سه پزشک عمومی میگویند که بنا به مشاهدات خود میتوانند تایید کنند که افراد ضعیف جامعه به دلایل اقتصادی دچار فقر غذایی، فقر بهداشتی و فقر آگاهی در زمینه سلامت و مسائل پزشکی هستند. همچنین این سه پزشک دلیل اولی چاقی را به ترتیب مسائل ژنتیکی، عادات بد غذایی (پر خوری و استفاده از مواد غذایی ناسالم) و سبک زندگی افراد عنوان میکنند. دو متخصص تغذیه نیز کم و بیش با دلایل فهرست شده برای افزایش چاقی ایرانیان موافق هستند اما دلایل بلندبالایی مانند بیتوجهی به ورزش، تنبلی، رواج استفاده از دستگاههای کامپیوتری، اعتیاد به تماشای تلویزیون، رواج استفاده از فستفودها، افزایش محصولات چرب و پر نمک، اشباع بازار غذایی از محصولات دارای قند بالا، آزاد بودن تبلیغ مواد غذایی ناسالم، بیتوجهی به آموزش کودکان در مدارس، تاثیر سوء عادات غذایی خانواده بر کودکان و غیره را نیز وارد فهرست میکنند.
اپیدمی روانرنجوری در ایران
یکی از پزشکان عمومی که به درمانگاهی دولتی در یک منطقه فقیرنشین رفت و آمد دارد، آدرس یک پزشک متخصص مغز و اعصاب در یک بیمارستان دولتی را میدهد و درخواست میکند تا درباره رواج چاقی در بین ایرانیان از این متخصص هم نظرخواهی شود. معرفی کننده و معرفی شونده اعلام میکنند به دلیل رواج بیماریهای روحی و روانی در جامعه ایران و بالا رفتن مصرف داروهای موسوم به داروی اعصاب، یک نوع چاقی در این بیماران رواج دارد که عامل اولیه آن پرخوری نیست. ظاهرا داروهای اعصاب باعث ایجاد احساس گرسنگی کاذب در این بیماران میشود. متخصص مغز و اعصاب مذکور اسامی تعدادی از این داروها را بیان میکند اما تاکید دارد که نباید نام این داروها در رسانهها مطرح شوند. به گفته پزشکان در حال حاضر بسیاری از کسانی که نیاز به درمان در حوزه سلامت روان دارند بنا به دلایل زیادی از مراجعه به روانپزشک و روانکاو خودداری میکنند. ظاهرا یکی از دلایل جدی عدم پرداختن به درمان یا رها کردن درمان در میان خانمها، ترس شدید آنها از چاقی است.
یک پزشک خانم اضافه میکند که بعضی از بیماریها مانند بیماریهای کلیوی و خونی میتواند باعث انباشت مواد زائد در بدن و ایجاد چاقی شود. یک دانشجوی دکترای روانشناسی معتقد است که استرس و اضطراب میتواند عامل چاقی باشد. او میگوید که در بیماریهایی مانند وسواس فکری و در مواردی مانند استرس و اضطراب که مغز انسان درگیر زنجیرهای از اوهام است، میل به خوردن مواد غذایی شیرین افزایش مییابد. این دانشجوی روانشناسی میگوید با موارد پرشماری روبهرو شده است که بیمار از خوردن به عنوان راه حلی برای رفع استرس و اضطراب استفاده میکند. او، با اتکا به دورههای مختلف کارآموزی خود، از یک تقسیم بندی اجتماعی در این زمینه یاد میکند: «تا آنجا که من متوجه شدهام در خانوادههای فقیر ظرفیت پذیرش بیماری روانی وجود ندارد. آنها معمولا وقتی یک کودک یا بزرگ سال اختلال رفتاری از خود نشان میدهد، متوجه مشکل روانی فرد میشوند، قبول ندارند که مشکل ممکن است مراحل اولیه یک بیماری روانی باشد. در خانوادههایی که مرفه هستند این پذیرش بیشتر است. من دیدهام که بعضی خانوادهها بدون دلیل بچه خودشان را میآورند و فکر میکنند مشکل روحی و روانی دارد، ولی اینطور نیست. در مقابل، خانوادههای فقیر فکر میکنند با مراجعه به روانپزشک به قول معروف روی بچه خودشان حرف گذاشتهاند.» این دانشجو و پژوهشگر، بر طبق مشاهدات خود در محیط های درمانی از تاثیر وضعیت اقتصادی بیمار بر نوع تغذیه نیز میگوید: «مشکل بروز میکند، به صورت همان چیزی که مردم به آن میگویند ضعف کردن. این قرصها معمولا باعث ضعیف شدن افراد فقیر میشود. چون به جز وعدههای غذایی اصلی امکان دریافت مواد غذایی بیشتر را ندارند و امکان کمتری برای استراحت دارند. مغز تلاش میکند تا به هر طریق ممکن انرژی خود را تامین کند که بتواند اختلال هوشیاری بیمار را جبران کند. همین منجر به لاغر شدن تدریجی فرد میشود، ولی در خانوادههای مرفه چون امکان دریافت کالری اضافه وجود دارد، چاقی اتفاق میافتد.»
خانم ۲۷ سالهای که از داروهای اعصاب استفاده میکند اظهار میکند که مواد غذایی مورد استفادهاش که بعد از مصرف داروها میل میکند “بیشتر حالت هله هوله دارد” و همین قدر که باعث جنبیدن دهان بشود کافی است. او از تخمه، پاستیل، چیپس، پفک، بیسکوئیت، قهوه، چای، شیرینی خامهای، خشکبار و موارد اینچنینی مثال میزند.
خوردن همچون عملی فرهنگی
جدای از مسائل اقتصادی، پزشکی و روان پزشکی، رواج چاقی در بین طبقه متوسط علل فرهنگی نیز دارد. عوامل اقتصادی و سیاسی حاکم بر جامعه ایران سبب ایجاد سبکی از زندگی و نوعی از فرهنگ در ایران شده است که افزاش چاقی در بین ایرانیان با آن گره خورده است.
دکتر محمدرضا عبدالحسینی از اعضای انجمن جراحی متابولیک و چاقی، سال گذشته اعلام کرده بود که نرخ چاقی در ایران، دو برابر نرخ رایج در جهان است . ادعا میشود که نیمی از ایرانیان پرخور هستند. وزير بهداشت ایران میگوید نود درصد موارد سرطان ریه به دليل سيگار و نود درصد سكتههاي قلبي و مغزي به دليل چاقي است. رسول دیناروند، معاون غذا و داروی وزیر بهداشت میگوید مصرف نمک در ایران دو برابر سرانه جهانی آن است.
از چاقی به عنوان یکی از دلایل ایجاد نارضایتیهای در روابط عاطفی و جنسی و زناشویی نام برده میشود.
با نظر به این همه مشکل، دو سوال عمده قابل طرح است:
۱: چرا پدیده پرخوری در طبقه متوسط ایران رو به افزایش است و عوامل رشد چاقی در بین این لایه اجتماعی چیست؟
۲: اگر مسئله افزایش چاقی ربط مستقیم و یک سویه با برخورداری اقتصادی دارد، طبقه بالادستی طبقه متوسط باید بیشتر درگیر این پدیده باشد. آیا آمار و مشاهدات میدانی چنینی ادعایی را تایید میکند؟
اصولا پژوهشهای بسیار کمی در ایران به تفکیک طبقات اجتماعی انجام میشود یا اگر انجام میشود نتایج آن در اختیارهای نهادهای قدرت قرار میگیرد و دسترسی مردم و پژوهشگران مستقل به آنها ممکن نیست. آماری برای مقایسه نرخ چاقی در بین طبقه بسیار مرفه و طبقه میانهحال در ایران وجود ندارد اما میتوان به مشاهدات میدانی برای این بررسی اشاراتی کرد.
چاقی در بین کودکان تمامی خانوادههای نسبتا مرفه در حال افزایش است. هنوز که هوز است چاقی برای یک کودک معادل با قدرت و سلامت است و برای خانواده، نشانه و سندی برای اثبات ثروتمند بودن خانواده در چشم جامعه پیرامونی است. با ورود کودکان به سنین نوجوانی و جوانی، بدنهایایدهآلی از هنرپیشگان و ورزشکاران داخلی و خارجی در ذهن آنها ایجاد انگیزه میکند که به دنبال تناسب اندام خود باشند. با ورود به سنین جوانی، ارزشهای حاکم بر روابط اجتماعی به خصوص روابط میان دو جنس مخالف، میل بیشتری را برای تناسب اندام در جوانان ایجاد میکند. از این جا به بعد مسیر طبقه متوسطیها و بورژوآها از هم جدا میشود. کسانی که مجبور هستند برای استقلال از خانواده و تامین درآمد خود کار کنند به مرور زمان از حوصله و وقت آزاد کمتری برای پرداختن به این دغدغه بهرهمند خواهند بود اما برای جوانانی که نیاز مالی ندارند و میتوانند، کل روز برای رسیدگی به وضعیت جسمی فرصت وجود دارد.
اما این تنها دلیل افزایش بیشتر چاقی در بین جوانان طبقه متوسط ایران نیست. امروزه خوردن چیزی بیشتر از یک عمل فیزیولوزیک است. خوردن در جامعه امروز ایران تبدیل به امری فرهنگی شده است. خوردن برای تفریح، خوردن برای اثبات خوشبختی، خوردن برای فخر فروشی، خوردن به مثابه راهی برای پر کردن اوقات فراغت، خوردن به عنوان بهانهای برای قرار گرفتن در یک گروه اجتماعی و خوردن به مثابه جبر!
چرا خوردن تفریح است؟
از مجموع گفتههای تعداد زیادی از جوانانی که در رستورانهای معروف شهرهای مختلف برای یک وعده غذا، مبلغی بین ۳۰ تا ۱۲۰ هزار تومان خرج میکنند اینطور نتیجه گیری میشود که «خوردن یک تفریح است چون راحت ترین کار دنیاست.» خانم ۳۲ سالهای که خود را مربی یوگا معرفی میکند و در یک جمع ۱۷ نفره از کسانی با اشتها در حال خوردن فست فودهای مختلف هستند به مشغول کردن خود با یک ظرف سیبزمینی سرخ شده سرگرم است میگوید: «خوردن یک تفریح است چون راحتترین کار دنیاست. و هیچ زحمتی ندارد.»
یک خانم ۳۶ ساله که با وضعی مشابه در یک جمع دیگر در رستوران سنتی مشغول صرف غذا است میگوید: «خوردن، فکر و زحمت نمیخواهد. خلاقیت زیادی لازم ندارد چون اسم رستورانها از پیش مشخص است…اما… آشپزی یک کار بسیار خلاقانه است. به خصوص اگر آشپزی یک کار جمعی باشد یا حالت هنری پیدا کند. خیلی حس خوبی است اگر کسی به درجهای از آآرامش برسد برای خودش یا کسانی که دوست دارد با عشق آشپزی کند.»
انتقادیترین مواضع را نسبت به پرخوری، خانمهایی دارند که سن ۳۰ تا ۳۳ سالگی را پست سر گذاشته و کمکم به فکر ترک فرهنگ «خوردن به مثابه تفریح» هستند. بیشتر آنها دلایلی مربوط به سلامت جسمی ارائه میکنند و عدهای دیگر از فضای حاکم بر جمعهایی که هویت آنها با خوردن شکل گرفته است انتقاد میکنند.
ظاهرا پسران و دختران جوانتر خیلی راحتتر از همگنان میان سال خود واقعیتها را میپذیرند. از مجموع صحبتهای افرادی بین ۲۲ تا ۲۶ سال میتوان به این نکته رسید که خوردن برای طبقه متوسط به نوعی تنها تفریحِ سهل الوصول، در دسترس و کم هزینه است. آنها میگویند مسافرت شمال و کویرنوردی دیگر تکراری شده است و «سفر ترکیه، ارمنستان و تایلند، این طوری نیست که بشود آخر هفته رفت. دنگ و فنگ دارد. هزینهاش بالاست. سالی دوبار میشود از این کارها کرد»، اما برای خوردن «هرکجای شهر بالاخره رستوران معروفی هست».
عدهای دیگر میپرسند که وقتی حکومت مانع از تفریح و لذت بردن افراد جامعه است چه کار دیگری میتوان انجام داد؟ «اگر کلاب و دیسکو قانونی بود به جای خوردن، میتوانستیم برویم و کالری بسوزانیم ولی اسلام اجازه نمیدهد مردم شاد باشند.»
جوانان طبقه متوسط میپرسند: وقتی در یک سال “شاید” پنج فیلم خوب در سینما اکران شود، چقدر امکان دارد که با سینما اوقات فراغت خود را پر کرد؟
خانمی ۲۷ ساله با وزن ۵۲ کیلوگرم میگوید ترجیح میدهد یک چاق احمق باشد تا اینکه اجازه بدهد فکر و خیال او را سکته بدهد. دغدغه این خانم هم مانند بسیاری دیگر از جوانان طبقه متوسط در یک کلمه خلاصه میشود: آینده! از نظر این جوانان برای خوشبخت شدن یا باید پولدار بود و یا باید به خارج رفت؛ ماندن در ایران مساوی است با بدبختی. این جوانان از اینکه موج پناهندگان سوری و لیبیایی وارد اروپا شدهاند و شرایط را برای آنها سخت کردهاند عمیقا احساس ناامیدی پیدا کردهاند.
در همین احساس ناامیدی است که خوردن به مثابه راهی برای فراموشی پدیدار میشود. سنگین شدن همانند استفاده از قرص آرامبخش، خوابآور است. شاید بیشتر شدن رواج استفاده از دوغ به جای نوشابههای گازدار، همان تاثیر خوابآور بودن آن است وگرنه آنجا که خوشمزگی و لذت از غذا با نمک بیشتر، چربی بیشتر و حجم بیشتر مواد غذایی همراه است نگرانی جداگانه درباره نوشابهگازدار کمی دور از ذهن است.
یک خانم ۳۸ ساله که مدیر یک شعبه بانکی است با نشان دادن موبایل ساده و بدون امکانات خود بر این نکته تاکید میکند که «اینستاگرام عامل افسردگی است». این خانم میگوید که به توصیه دوست پسر خود، گوشی هوشمند را کنار گذاشته تا راحتتر زندگی کند. او جملهای فیلسوفانه از دوستپسر خود نقل میکند: «شما دخترها از اینستاگرام یک غول درست کردهاید و خودتان و دیگران را اسیرش کردهاید.»
یک کوهنورد حرفهای به نوعی دیگری دست روی تبلیغات جبرگونه فرهنگی میگذارد. او میپرسد: «تا به حال دیدهاید که کسی از یک میوه ساده و ولی خیلی مفید عکس بگذارد؟ تقریبا نه. ولی اگر یکی نفر در یک رستوران شیک عکس یک غذای ناسالم ولی گران قیمت را بگذارد همه میروند و تقلید میکنند.»
در بررسی علل افزایش چاقی در بین متوسط نباید فراموش کرد که هر عاملی از جمله پر خوری، به عنوان جزئی از یک سبک زندگی تاثیرگذار است و خود را بازتولید میکنند. همچنانکه ساعتهای زیاد آنلاین بودن نسل جوان ایران، استفاده متوالی از تلفن هوشمند و لبتاب برای انجام بازی کامپیوتری، دیدن سریال و خواندن مطالب اجتماعی و سیاسی باعث عادت افراد به یکجانشینی و گریزان بودن از تحرک شده است.
ایرانیان در پس همه شکستها، بیمها و ناامیدیها در دنیای واقعی، برای خودشان در دنیال مجازی دنیای دیگری ساخته اند که ترجیح میدهند به جای جهان واقعی اوقات خود را در دنیای مجازی سپری کنند. امری که سرها را پائین میآورد، تحرک را کم میکند و کالریهای فراوان وارد شده به بدن را نسوخته و دست نخورده باقی میگذارد و بر قطر لایه های چربی میافزاید.
این گزارش گاهی لحن تحقیری نسبت به چاقها و پدیده چاقی دارد.
بهتر است به موضوع چاقی و بیماری چاقی با حس “همدردی” نگاه شود و اقتصاد سیاسی آن هم مورد نقد و بررسی قرار گیرد. در همه جای جهان هزاران مطالعه شده بر مسأله بحران چاقی در اجتماع و این بیش از هر کس گریبان گیر کسانی است که ۱- به دلیل مشکلات مالی نمیتوانند غذاهای سالم از جمله پروتئینها و سبزیجات را به طور مدام بخرند و در نتیجه به غذاهای فست فود، پر از هیدرات کربن و چربی روی میآورند که قیمت ارزان تری دارند. خلاصه به نظرم اقتصاد سیاسی چاقی خیلی مهم است. اما نه به صورتی که مقاله خیلی حرف کلی زده است و شعاری. به نظرم حرفهای جزئی اینجا مهم تر است یا یک مشت برچسب طبقه کارگر و فلان وسط انداختن بدون اینکه آدم حرف دقیق بزند. این نشانه که طبقه متوسط چاق شده، بیش از هرچیز نزدیک شدن شان به فقر است.
همچنین موضوع فقط بخش اقتصاد سیاسی هم نیست. از لحاظ سویه انسانی آن موضوع چاقی با موضوع مشکلات سلامت روانی از جمله افسردگی و اضطراب پیوند خورده است. که مقاله به آن پرداخته اما باز هم کلی.
منتقد / 02 October 2016
من فکر میکنم یکی از دلایل علاقه ایرانیان به پرخوری ریشه در فقر خوراکی این کشور داره
ایران بر خلاف تصور ذهنی عموم یک کشور فقیر هست ، بیشتر بخش های این کشور خشکه و قابلیت کشاورزی یا دامداری نداره
کشاورزی در ایران بر خلاف کشورهای غربی استرالیا و آمریکا یک شغل فقیرانه هست.
بنا بر این به تعداد همه ی افراد خوراک موجود نیست
البته ایرانیان با خوراک های نامرغوب این کمبود را جبران کردن ، خوراک هایی که قالبا سد جوع میکند یعنی فقط شکم را پر میکند بدون فایده و کالری مفید
به همین دلیل دسترسی به خوراک مرغوب یک پرستیژ اجتماعی است
ساده لوح / 02 October 2016
۱- کالری ارزان ( شکر و چربی و نشاسته از ارزانترین مواد عذایست)
۲- دسترسی آسان در همه جا ( یخچال فریز و ماکرویو بعلاوه تنقلات بسته بندی شده بعلاوه هر نوع غذایی با یک تلفن در خونه)
۳- کم شدن مشاغلی که نیاز به کار بدنی زیاد نیازمند باشد.
وووووو
roozbeh / 03 October 2016
به نظر من که در تهران زندگی میکنم معمولا قشر متوسط رو به پایین و کارگر که تقریبا میتوان گفت اکثرا از پل کریمخان به پایین زندگی میکنند و معمولا با حقوق کارمندی شرکتهای متوسط و پایین و یا حقوق بازنشستگی و کارگری و یا کسب و کار کم رونق روزگار میگذرانند در غذا خوردن بسیار بیشتر رعایت میکنند و فقط جوانهای زیر سی سالشان گاهی سری به رستورانهای گران قیمت هم میزنند . ولی از تقریبا پل کریمخان به بالا که اقشار متوسط رو به بالا زندگی میکنند و یا پولدارترها از اتوبان همت به بالا در خوردن تنقلات و فست فود بسیار اسراف میکنند با اینکه میدانند کیفیت غذای رستورانها و فست فودهای ایرانی بسیار پایین است. در بین این قشر البته روز به روز شاهد افزایش رژیمهای غذایی به خصوص در بین خانمها هستیم. هر چند بیشتر رژیمهای غذایی با صرف یک غذای مفصل و چرب ایرانی در اخر هفته و مهمانیها و یا یک مسافرت داخل و خارج بی اثر میشوند. آمار سرطان معده و روده و بیماریهای گوارشی در ایران نیز بسیار بالاست که البته بخشی از آن به دلیل آفات و سموم و یا آبیاری اشتباه سبزیجات است ولی به نظر من بیشترش به خاطر فست فودهای آلوده و با کیفیت پایین است. به جرات میتوانم بگویم تنها شاید دو یا سه فست فود تهران از بین صدها فست فود این شهر واقعا قابل خوردن باشد.
بینام / 04 October 2016
رژیم سر تا پا دروغ. با مردمی بی خرد پیوند خورده. کی به فکر مردم ایرانه. در چاپیدن اموال مردم ایران مسابقه گذاشتند هر کی بیشتر دزدی کنه به پست های بالاتری ارتقا پیدا می کند. این است رژیم اسلامی آخوندی
رضا / 05 October 2016