این مقاله در دو بخش منتشر میشود. در بخش اول درباره تعهد دوجنسگرایان در قبال همجنسگرایان صحبت میکنیم و در بخش دوم درباره تعهد همجنسگرایان در قبال دوجنسگرایان.
تعهد دوجنسگرایان در قبال همجنسگرایان
اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که تعهد متقابل دوجنسگرایان و همجنسگرایان چیست، در ابتدا باید به پرسشهای مهمتری بپردازیم که به ما به عنوان معیار و راهنما برای پیدا کردن مسیر پیش روی مان کمک میکنند. یکی از این پرسشها این است که: «ما به کدام سو و به کدام مقصد میخواهیم برسیم؟». بدیهی است که تعیین مقصد و شیوه رسیدن به آن میتواند به ما در موضعگیریهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره یاری کند.
فارغ از اینکه طرفدار نظریه کوییر باشیم و به ابهام در مرزهای سکسوالیتهها باور داشته باشیم یا از منظر حقوق بشری و علم حقوق، سکسوالیتهها را به مثابه هویتهای ثابت و مرزهای مشخص در نظر بگیریم، میتوان حداقل یک مقصد مشترک را در نظر گرفت.
مقصد مشترک ایجاد جامعه یا حداقل اجتماعی است که انسان به مثابه انسان به رسمیت شناخته شود و دچار طرد، محرومیت و تبعیض نشود. در واقع ما فراتر از اینکه همجنسگرا، دوجنسگرا، ترنس، کوییر، دگرجنسگرا، سفیدپوست، سیاه پوست، زن، مرد و غیره باشیم، انسان هستیم و از این جهت هیچ هویتی نباید به مثابه هویت عامل برتری و نابرابری باشد.
اما در گذر از وضعیت کنونی به وضعیتی که در فوق ترسیم شد، ما با جنبشهای حقوق بشری مواجه میشویم که گاهی این هویتها را ثابت، مقدس و فینفسه ارزشمند میپندارند و به جای دفاع از حقوق انسان به مثابه انسان، مدافع حقوق هویتها به مثابه هویتها هستند.
سخن من این نیست که از حقوق اقلیتها دفاع نشود. سخن من این است که: اگر قرار است از حقوق افراد الجیبیتی یا کوییر و در اینجا از حقوق همجنسگرایان و دوجنسگرایان به طور خاص دفاع کنیم، نباید از حقوق آنها به مثابه هویتها دفاع کنیم (سیاست هویت) بلکه باید از حقوق آنها به مثابه انسان حمایت کنیم.
در واقع تاکید بر انسان به مثابه «یک کل» در نهایت باعث میشود که انسان به مثابه هویت کم رنگ شود و به نظرم این همان راهی است که میتواند افقهای جدیدی را برای آینده بازگشاید.
از این دیدگاه نه تنها دوجنسگرایان بلکه تمام افراد جامعه (دگرجنسگرا یا غیردگرجنسگرا) موظف هستند با همجنسگراهراسی، تبعیض، تنفر و خشونت مبتنی بر گرایش جنسی، هویت جنسیتی، دگرجنسگرامحوری و غیره مبارزه کنند.
اما گاهی اوقات مشاهده میشود که برخی رویکردها با «دیگری سازی»، هویت پرستی و تفکیک دوجنسگرایان به افراد خوب یا بد از این مسیر دور میشوند و به جای تمرکز بر ویژگیها و اهداف مشترک، توجه خود را بر اختلافها و واگراییها معطوف میکنند. از آن جا که بررسی مفصل این موضوع در این مقاله نمیگنجد، در زیر به طور خلاصه و به عنوان مثال به نقد و بررسی یکی از این رویکردها یعنی رویکرد «دیگری سازی» میپردازم.
تفکیک دوجنسگرایان به خودی و ناخودی
موضع گیریهای متفاوتی در این رابطه وجود دارد که تعهد دوجنسگرایان به همجنسگرایان چیست. برای مثال، کارول کویین در مقالهای با عنوان «دوجنسگرایان چه کاری باید انجام دهند؟» از رویکرد «دیگری سازی» دوجنسگرایان استفاده میکند.[1] او در ابتدا دوجنسگرایان را به دوجنسگرایان بد و خوب تقسیم میکند و سپس توضیح میدهد که دوجنسگرایان بد چه تعهداتی در قبال همجنسگرایان دارند.
او دوجنسگرایان بد را همان دوجنسگرایانی میداند که وارد روابط با جنس مخالف میشوند و بدین ترتیب به امتیازهایی نظیر ازدواج قانونی و امنیت در ابراز محبت آشکار دست مییابند و «دوجنسگرایان خوب» همان دوجنسگرایانی هستند که لزبین یا گی تلقی میشوند و به اجتماع همجنسگرایان آسیب نمیرسانند، اما دوجنسگرایان بد چنین میکنند.
به نظر او اجتماع همجنسگرایان از این حق برخوردارند که دیگران را (و به ویژه اجتماع دوجنسگرایان بد را) وادار به مبارزه با همجنسگراهراسی، تبعیض، تنفر و خشونت مبتنی بر گرایش جنسی، دگرجنسگرامحوری و امتیاز مردانه کنند.
دوجنسگرایان بد، بیش از دوجنسگرایان خوب، برای مبارزه آماده تر هستند زیرا از امتیاز دگرجنسگرا برخوردارند. همچنین دوجنسگرایان بد بیش از دگرجنسگرایان برای مبارزه آماده تر هستند زیرا هم به اجتماعات همجنسگرایان و هم اجتماعات دگرجنسگرایان دسترسی دارند و میتوانند به عنوان میانجی عمل کنند.
او در توضیح اینکه دوجنسگرایان بد چگونه به اجتماع همجنسگرایان آسیب میرسانند میگوید:
«آنها با مشارکت (توام با سکوت) در اجتماع دگرجنسگرا، به این تصور کمک میکنند که غیردگرجنسگرا بودن شرم آور است. منظور من همان کسانی است که خودشان را با اجتماع دگرجنسگرا معرفی میکنند، کسانی که روابط دگرجنسگرا را انتخاب میکنند، آزادانه تصمیم میگیرند که جنس مخالف را در زندگی خصوصی خود وارد کنند و بنابر این در امتیاز دگرجنسگرا سهیم هستند و از این طریق پذیرش عمومی را به دست میآورند و همچون دگرجنسگرا زندگی میکنند….. پس دوجنسگرایان بد صرفا کسانی نیستند که از روی قصد و اراده، به رابطه با جنس مخالف تن میدهند بلکه کسانی هستند که این کار را برای بهره مندی از امتیاز دگرجنسگرا انجام میدهند. این کار شرم آور است» (همان، ص ۲۶ـ۲۵).
از چند جهت میتوان این رویکرد را نقد کرد:
۱) افراد و اجتماع همجنسگرا را همگون تلقی میکند و از روابط قدرت میان افراد همجنسگرا غفلت میورزد. به بیان ساده چنین نیست که تمام افراد همجنسگرا یا اکثر آنها به طور کلی در حال مبارزه با همجنسگراهراسی، تبعیض، تنفر و خشونت مبتنی بر گرایش جنسی، دگرجنسگرامحوری باشند و میزان کمی و کیفی مبارزه آنها بیش از افراد دوجنسگرا باشد. بسته به اینکه فرد همجنسگرا یا دوجنسگرا در کدام نسبت با قدرت است و به چه میزان به تعهد اخلاقی و سیاسی اهمیت میدهد، این تمایزگذاریها متفاوت خواهد بود.
۲) اگر از همین رویکرد استفاده کنیم، باید میان همجنسگرایان خوب و همجنسگرایان بد نیز تمایز قایل شویم و بگوییم: همجنسگرایانی که با همجنسگراهراسی، تبعیض، تنفر و خشونت مبتنی بر گرایش جنسی، دگرجنسگرامحوری از یک سو و با دوجنسگراهراسی از سوی دیگر مبارزه نمیکنند و فقط به فکر خوشگذرانی خودشان هستند، همجنسگرایان بد هستند. اما این دیگری سازیها ما را به مقصد نمیرساند.
۳) عدم تشخیص علت و معلوم و تاکید بیش از حد بر اخلاق فردی. اینکه بخشی از یک گروه، اجتماع یا جامعه (خواه دگرجنسگرا باشند یا غیرجنسگرا) با نابرابریها و تبعیضهای صورت گرفته در مورد افراد همجنسگرا یا افراد الجیبیتی کوییر شرکت نمیکنند، نیاز به آسیب شناسی دارد و خود معلول است و نه علت. اینکه افراد دوجنسگرا را صرفا به لحاظ اخلاقی وادار به این مبارزه بکنیم بی آنکه ریشههای ساختاری و روابط قدرت را در نظر بگیریم، تلاشی بی سرانجام خواهد بود.
در نهایت اینکه تعهد دوجنسگرایان در قبال همجنسگرایان، تعهد برای مبارزه با همجنسگراهراسی، تبعیض، تنفر و خشونت مبتنی بر گرایش جنسی، دگرجنسگرامحوری، مردسالاری و نظایر این است بی آنکه رویکرد دیگری سازی دوجنسگرایان را بپذیریم.
پانویس:
[1] Halwani, Raja, Carol V.A. Quinn and Andy Wible (eds). Queer Philosophy. Amsterdam: Rodopi, 2012. pp 23- 27.