سعید مرتضوی که خود را «دادستان عمومی و انقلاب تهران در زمان فتنه بزرگ سال ۸۸» می‌خواند و با وجود این‌که -دست‌کم ظاهرا- از همه مشاغل و مناصب دولتی منفصل شده است، با محافظ شخصی و گاه مسلح به دادگاه می‌رود، در نامه‌ای به قضات شعبه ۲۲ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، مطالبی را در «تکمیل دفاعیاتش» -که اطلاعی از آن نداریم-، از «واقعه خون‌بار تیرماه ۱۳۸۸» -که اطلاعات رسمی‌ چندانی از چند و چون آن منتشر نشده است و دانسته‌های ما متکی به شهادت شاهدان عینی است- مطرح کرده است.

saeed-Mortazavi3

او از این حوادث که «رهبری آن را جنایت نامیده» ابراز تاسف کرده و از «مقام شهیدان مظلوم» این «حادثه» -که ما هنوز نمی‌دانیم دقیقا چند نفرند- طلب پوزش کرده است.

او از «امام زمان، روح امام راحل و شهیدان، رهبری عظیم‌الشان انقلاب، ملت بزرگوار ایران و خانواده‌ها [ی کشته‌شدگان]» به «سهم خودش» پوزش طلبیده و در بند آخر، بابت «حادثه هولناک کهریزک» که «خداوند شاهد است که هیچ عمدی در آن نبوده» ابراز شرمندگی کرده است.

جز محتوای پر از تناقض نامه مرتضوی، فرم آن هم قابل توجه است. در مقدمه نامه، بخشی از آن با لاک سفید غلط‌گیر پوشانده شده است که البته به نظر می‌رسد فقط مشخصات اوست، اما در بند چهار، به شکل واضحی پس از «حادثه هولناک کهریزک» عبارت «هیچ نقشی نداشته‌ام» خط خورده است. گویا قاضی مرتضوی در هفت سال گذشته فرصت فکر کردن نداشته و در چند ساعت یا دقیقه فاصله بین نوشتن نامه و انتشار آن، به این نتیجه رسیده که در ماجرای کهریزک نقش داشته و این قسمت را خط زده است. محتمل‌تر البته این است که پس از هفت سال، مرتضوی حالا دارد با خودش یا با آمرانش کلنجار می‌رود که چطور و چه‌میزان از واقعیت را علنی کند.

جز آن، گویا مرتضوی فرصت/انگیزه/حوصله کافی نداشته که دست‌کم یک نسخه اصلاح‌شده از نامه پرینت بگیرد و آن را در اختیار دادگاه و رسانه‌ها قرار دهد. این احتمال هم وجود دارد که او به عمد این قسمت را به شکلی خط زده که مخاطب بتواند آن را بخواند. حتی می‌شود این امکان را مطرح کرد که شخص دیگری، شاید یکی از معتمدین او، نامه را قبل از تحویل به دادگاه/انتشار در رسانه‌ها خوانده و این قسمت را تغییر داده است. از آن‌جا که از مرتضوی به‌عنوان یکی از یاران نزدیک محمود احمدی‌نژاد یاد می‌شود، نشان به آن نشان که تا زمان سر کار بودن رئیس دولت پیشین، کسی نتوانست مرتضوی را به دادگاه بکشاند، این میزان از پیچیدگی در رفتار او چندان دور از ذهن نیست.

اما قبل از همه این‌ها مساله این است که نامه مرتضوی نه تنها هیچ‌چیز جدیدی به ما نمی‌گوید، بلکه حتی اوضاع را مبهم‌تر می‌کند، البته اگر بخواهیم آن را جدی بگیریم.

او بابت «سهم خود» از واقعه، پوزش می‌طلبد، بدون آن‌که مشخص کند سهمش چقدر است و آن بقیه‌ای که سهم دارند، دقیقا کیستند. در نامه او فتنه‌گران دیروز یک‌باره «شهید» می‌شوند، کلمه‌ای که در گفتمان رسمی نظام مقدس، بار معنایی و حقوقی و البته اقتصادی کمی ندارد.

مخاطب دقیق نامه مرتضوی، حتی نمی‌داند که بالاخره خود او معتقد است «نقشی» در جنایت داشته یا نه.

تاکنون تقریبا همه خانواده‌های کشته‌شدگان کهریزک گفته‌اند که عذرخواهی مرتضوی را نمی‌پذیرند.

نامه مرتضوی البته ممکن است در معادلات قدرت یا در روند دادرسی او تاثیر داشته باشد و به‌ لحاظ حقوقی هم «اقرار به جنایت» محسوب شود، اما از منظر «حقیقت و عدالت» چندان اهمیتی ندارد.

چرا حقیقت مهم است؟

در ۲۴ مارس ۱۹۸۰، جوخه‌های مرگ دولت کودتا در السالوادور که تحت حمایت دولت آمریکا هم بود، اسقف اسکار رومرو را در دروازه کلیسای کوچکی به ضرب گلوله کشتند.

اسکار رومرو، معروف به «صدای بی‌صدایان»، دست‌کم از ۱۹۷۷ که اسقف اعظم شده بود، یک‌تنه در برابر دولت سرکوب‌گر السالوادور و بعدها دولت کودتا، و همین‌طور کلیسای کاتولیک رم و کلیسای آمریکای لاتین ایستاده بود و برای حقوق فقرا می‌جنگید. ویژگی او، مبارزه خستگی‌ناپذیرش برای روشن شدن چند و چون سرکوب و نقض حقوق مخالفان در السالوادور ِ درگیر جنگ داخلی و مبارزات چریکی بود.

۳۰ سال پس از ترور او، سازمان ملل روز مرگش را روز جهانی «حق بر صحت و درستی درباره نقض فاحش حقوق بشر و منزلت قربانیان» نامید.

علاوه بر به رسمیت شناختن اهمیت فعالیت و ارزش کارهای او، هدف از نام‌گذاری این روز بزرگداشت خاطره قربانیان نقض گسترده و سازمان‌یافته حقوق بشر و ارتقای اهمیت حق دانستن حقیقت و برقراری عدالت است و همچنین قدردانی از آنان که زندگی‌شان را وقف تلاش برای ارتقا و حفاظت از حقوق بشر برای همه کرده‌اند و همین‌طور کسانی که زندگی‌شان را در این راه باخته‌اند.

در سال ۲۰۰۶، چهار سال قبل از بزرگداشت اولین روز جهانی «حق بر صحت و درستی درباره نقض فاحش حقوق بشر و منزلت قربانیان»، کمیساریای عالی حقوق بشر اعلام کرد: حق دانستن حقیقت درباره نقض فاحش و جدی حقوق بشر، یک حق سلب‌نشدنی و مستقل است و دولت‌ها بر اساس تعهدشان مبنی حفاظت و تضمین حقوق بشر، موظف‌ به اجرای تحقیقات موثر برای کشف حقیقت و تضمین جبران و مداوای موثر قربانیان نقض حقوق بشر هستند.

به گفته سازمان ملل، این حق دلالت دارد بر دانستن تمام و کمال حقیقت در مورد وقایعی که اتفاق افتاده‌اند، جزییات واضح وقایع و کسانی که در آن مشارکت داشته‌اند، موقعیتی که در آن نقض حقوق بشر اتفاق افتاده و همچنین دلایل آن.

بر اساس این حق، قربانیان نقض فاحش حقوق بشر و خانواده‌شان مستحق‌اند حقیقت را در مورد جزییات این وقایع، دلایل آن و هویت نقض‌کنندگان حقوق بشر بدانند.

بسیاری از نهادهای بین‌المللی، همچنین قوانین داخلی کشورها، سازمان‌های دولتی بین‌المللی و همین‌طور نهادهای علمی و آکادمیک حقوقی «حق بر دانستن حقیقت» را به رسمیت می‌شناسند.

حق بر دانستن حقیقت، در واقع بخشی از حق برقراری عدالت و دادرسی عادلانه است یا در واقع مقدمه آن.

تنها با دانستن حقیقت، با جزییات و بی‌کم‌ و کاست است که می‌توان به برقراری عدالت امید داشت.

نمونه موفق حق بر دانستن حقیقت

هر چند مساله حق بر دانستن حقیقت در قرن ۲۱ مطرح شده، اما یکی از نمونه‌های اجرای آن یا چیزی شبیه به آن، تجربه آفریقای جنوبی است. نظام عفو مشروط آفریقای جنوبی برای اولین بار اعطای عفو را مشروط به «افشای کامل تمامی وقایع مرتبط با اعمال در پیوند با یک هدف سیاسی» کرد و بدین‌سان تقاضای عفو را به وسیله‌ای برای کشف حقیقت تبدیل ‌کرد.

متقاضیان عفو ملزم بودند که فرم‌هایی مشخص و از پیش‌ تنظیم‌شده را تکمیل کنند و در آن‌ها با جزییات کامل جرایمی را که برایش عفو می‌طلبند همراه با دستور‌العمل‌ها و اوامر، نام قربانیان، اهداف سیاسی مورد نظر و «سود و منفعت‌های حاصل» شرح دهند.

حقیقت و عدالت

قبل از هر چیزی، «حق بر دانستن حقیقت» زمینه آشکار شدن دقیق آن‌چه به وقوع پیوسته است را فراهم می‌کند.

آشکار شدن دقیق آن‌چه به وقوع پیوسته است، در مورد حوادثی چون کهریزک دردناک به‌نظر می‌رسد و شاید حتی باعث آزار دوباره آسیب‌دیدگان شود، اما سازمان ملل همچنان بر آن تاکید دارد.

از نظر سازمان ملل، حق دانستن حقیقت، امکانی برای قربانیان و بستگان‌شان فراهم می‌کند که به فرجامی دست یابند، منزلت‌شان را باز یابند و فرصتی به دست می‌دهد تا دست‌کم بخشی از آن‌چه از دست داده‌اند، جبران شود.

از نظر روانی، از آن‌جا که روند کشف حقیقت معمولا شامل افشای واقعیت‌ها و شهادت قربانیان و عاملان خشونت در محضر عموم می‌شود، می‌تواند زمینه پاکسازی عواطف و احساسات را فراهم کند و زمینه انتقام‌جویی را از بین ببرد.

افشا شدن حقیقت همچنین به همگان یادآوری می‌کند که باید در قبال خشونت پاسخ‌گو باشند یا خشونت‌ورزان را وادار به پاسخ‌گویی کنند.

سازمان ملل می‌گوید تنها عامل بازدارنده تکرار نقض حقوق بشر، افشای کامل حقیقت با جزییات است.

کِی می‌توان بخشید؟

با در نظر گرفتن این حق سلب‌نشدنی، پوزش مرتضوی، نه یک مساله سیاسی است -سیاست به‌معنای «مداخله برای تغییر وضع موجود» و نه صرفا روابط قدرت-، و نه مساله اصلی آسیب‌دیدگان (دست‌کم فعلا).

تنها زمانی می‌توان به بخشیدن او فکر کرد که بدانیم در کهریزک دقیقا و با جزییات کامل، چه اتفاقی افتاده، چه کسانی آسیب دیده‌اند، چه‌طور و چه آسیبی دیده‌اند؛ دقیقا چه کسانی در آن مشارکت داشته‌اند (از جمله این‌که، آیا مرجعی بالاتر از مرتضوی هم در آن شریک است؟)؛ مساله در چه فضای سیاسی‌ای و با کدام انگیزه‌های سیاسی اتفاق افتاده و مشارکت‌کنندگان (از مرتضوی گرفته تا سرباز وظیفه‌ای که در شکنجه و قتل زندانیان نقش داشته)، دقیقا چه نفعی از جنایات‌های خود برده‌اند؟

حتی اگر مرتضوی بالاترین مرجع شریک در جنایت کهریزک نباشد، اعتراف به تمام حقیقت‌ از زبان او و همین‌طور محاکمه او مهم است. این ایده که «نباید به عاملان اهمیت داد و باید به آمران رسید»، از این جهت عقیم است که علاوه‌ بر این‌که مسئولیت شخصی انسان‌ها را نادیده می‌گیرد، این تصور را به‌وجود می‌آورد که جنایت در خلاء اتفاق می‌افتد. در واقع سوال این است که بدون وجود عاملان و تنها به فرمان آمران، آیا وقوع جنایت عملا شدنی‌ است؟ تاکید بر نقش عاملان زیردست مرتضوی در جنایت کهریزک هم از همین جهت است.

حقیقت کهریزک و آن‌جا که رامین پوراندرجانی ایستاد

از میان چهارنفری که کشته شدن‌شان در کهریزک مسلم است، دستگاه قضایی به پرونده سه نفر رسیدگی کرد و یکی دیگر را تنها با پرداخت دیه مجبور به رضایت کرد. عده دیگری از زندانیان کهریزک هم که شکنجه شدند و آسیب جسمی و روحی دیدند اما جان به‌ در بردند، از مرتضوی شکایت کردند ولی نهایتا این خود آن‌ها بودند که احتمالا به‌خاطر فشارها و تهدیدها، ناچار به خروج از کشور شدند.

جز یک نفر که در رسانه‌ها و مجامع حقوق بشری مختلف در مورد کهریزک بارها شهادت داده، نویسنده این متن تعدادی از آن‌ها را می‌شناسد که در مورد کهریزک چندان حرف نمی‌زنند. آن‌ها شکل نگاه رسانه‌ها و فعالان حقوق بشر به کهریزک را نمی‌پسندند، چون در روایت غالب آن‌ها تنها قربانیان منفعل و بی‌اراده مرتضوی معرفی می‌شوند که انگار طعمه هوس‌بازی و روح شیطانی او شده‌اند. در حالی‌که آن‌ها خود را کنش‌گران فعالی می‌دانند که آرمان و ایمانی به «تغییر وضع موجود» داشتند و معتقدند آرمان‌شان فراتر از آن است که به بند اراده مرتضوی کشیده شود؛ چه از طریق شکنجه و قتل در کهریزک، چه از طریق «قربانی‌سازی» بعد از کهریزک.

جنایت کهریزک را دو روزنامه‌نگار افشا کردند که به همین جرم سال‌ها در زندان ماندند و بعید است حالا که حقانیت‌شان مشخص شده، کسی از ایشان دلجویی کند. مهدی کروبی هم که نقش اساسی در افشای آن داشت، شش سال است بی‌محاکمه در حصر خانگی‌ست. (باید اضافه کرد «حق بر صحت و درستی نقض حقوق بشر»، از قربانیان «ناپدیدشدگی اجباری»، یعنی بازداشت و زندانی شدن بدون محاکمه که معمولا با بی‌اطلاعی از وضعیت و سرنوشت فرد همراه است نیز حمایت می‌کند.)

اما در جنایت کهریزک یک نام دیگر هم وجود دارد: دکتر رامین پوراندرجانی، پزشک وظیفه کهریزک که در پاییز ۸۸ دچار «مرگی مشکوک» شد، گویا چون زیر بار این نرفت که بر روایت مرتضوی و احمدی‌مقدم بر جنایت کهریزک مهر تایید بزند.

پوراندرجانی، سرباز وظیفه‌ای بود که با این‌که -به گفته خانواده‌اش- مستقیما درگیر مسائل سیاسی نبود، زیر بار قاعده مرسوم «مامور و معذور»‌ نرفت و با این‌که تهدید به مرگ شده بود، پای حقیقت ایستاد.

در ایران آینده، شاید بشود روز مرگ او را روز ملی «حق بر صحت و درستی درباره نقض فاحش حقوق بشر و منزلت قربانیان» نامید.


در همین زمینه