از لیما رفتیم به محله فقیر سانتا رزا و پس از گذاشتن یک کلاس برای بچههای آنجا، یک کار نمایشی و شرکت در جشن فرهنگی محله رهسپار جنگلهای آمازون شدیم. مستقر شدیم در مدرسه هنر “نی” تا با بچههای آنجا تئاتر کار کنیم.
پس از ده روز تمرین فشرده، نمایشنامه و کمپوزیسیون ویژهای که برای شاگردان مدرسه نقاشی “نی” تهیه کرده بودیم، به پایان رساندیم. گروه نوجوانان تا آن زمان هنر تئاتر و بازیگری را مطلقا نمیشناختند. یک روز پیش از روی صحنه رفتن تئاتر ما، همگی با قایق بزرگی که در اختیارمان بود به سوی نائوتا (Nauta) رفتیم.
رُزهای صورتی حاشیه رودخانه و کرشمههای دلفینهای صورتی در مسیر رودخانه جادویی به ما نوید موفقیت میداد. بازیگران نوجوان ما با سر و روی آراسته و لباسهایی شکیل همانند بازیگران حرفهای به نظر میرسیدند و مثل همیشه شوخ و پرنشاط بودند.
درست در چنین روز مهمی تب شدیدی به سراغم آمده بود و نگران بودم که شاید به تب دِنگی یا مالاریا مبتلا شدهام. خوشبختانه روز بعد بر اثر مراقبتهای خوب و پر مهر کاسیلدا، مدیر مدرسه “نی”، که به طب شفابخش آمازون آشنایی داشت، حالم بهتر شد، و تمرین نهایی برای روی صحنه آوردن گروه تئاتر نوجوانان را آغاز کردیم.
درونمایه نمایش را با الهام از دو افسانه کهن نوشته بودیم که به منشأ کوکاما، قومی که بچهها به آن تعلق داشتند، مربوط میشدند. یکی از آنها درباره خدای کوکاما بود که با تیروکمانش رودخانهها، دریاچهها و تالابها را آفریده بود و دیگری درباره درخت لوپونا، کهنسالترین و با شکوهترین درخت آمازون که آب جهان را در درون لایههایش جای داده بود. قوم کوکاما با کمک حیوانات و با چنگ و دندان این درخت را شکافتند تا تشنگی خود را با آب آن فرو بنشانند.
آب یعنی زندگی
از این دو افسانه به خوبی میتوان به نقش پایهای و پرعظمت آب و رابطه قوم آمازون با این عنصر حیاتی پی برد. ” آب یعنی زندگی” گفتار رایجی است. اما آب برای اقوامی که در کناره رودخانهها زندگی میکنند، حقیقتا معنایی غنی دارد. ماهیها و دیگر حیوانات آبزی در رودخانهها، منبع بسیار مهمی برای تغذیه اقوام ساکن کناره رودخانهها هستند. این مردم هیچ چیزی را هدر نمیدهند. از ماهیهای دورههای کهنتر تکامل با سبیلهای بلند و دندانهای تیز که پوسته شاخی سختی دارند تا مار ماهی، کروکدیل و لاکپشتهای آبی، همه و همه برای مصرف غذایی روی آتش کباب و یا در ماهیتابه بریان میشوند و همراه با برنج، یوکا و موز روی سفره غذا چیده میشوند. در آمازون تنوع زیادی از درختان موز وجود دارد. موزهای کوچک شیرین، موز بزرگ سبز که برای مصرف غذایی پخته میشود، و مادورس (Maduros) زرد که خیلی شیرین است. مادورس هم به شکل کبابی و هم سرخ کرده، مصرف میشود.
در زمینهای مرطوب و پرآب این منطقه، به میزان زیادی یوکا و به میزانی کمتر گوچه فرنگی و پاپریکا کشت میشود. ریشه غدهای یوکا سرشار از مواد نشاستهای است. مردم این دیار از آب رودخانه برای شستن رخت و لباسها و هم برای شستشوی خودشان استفاده میکنند. در تمام ساعات روز میتوان کودکان و بزرگسالان کفآلودی را دید که آسوده خاطر و بی شتاب به شستشوی خود، در کنار رودخانه مشغول هستند. مهمترین بخش تجارت و حمل و نقل نیز از طریق این رودخانهها انجام میگیرد.
بایستی در نظر گرفت که ساکنین حاشیه رودخانه نیمی از سال را زیر ریزش مدام بارانهای سیلآسای استوایی سر میکنند، آب به گونهای تمام جنگل و خانههای مسکونی را در برمیگیرد که گویی همه چیز در میان آب غوطه میخورد. من هرگز لحظات شگفتانگیزی را فراموش نمیکنم که در اثر طغیان رودخانه، آب سراسر جنگل را گرفته بود. درچنین وضعیتی هیچ کاری و هیچ حرکتی به جز سوار شدن بر قایق و عبور از آب ممکن نبود.
بنابراین اهمیت آب برای اقوام ساکن در این منطقه و حضور سمبلهای آب به عنوان سرچشمه حیات در اغلب افسانههای اولیه آنها، کاملا قابل درک است.
کار جمعی موفق
باری خودمان را برای رفتن روی صحنه آماده کردیم. بازیگران نوجوان ما که سالها هنر نقاشی را در مدرسه هنر “نی” آموخته بودند، با رنگهای الوان و زیبایی، روی پوست همه بازیگران را به گونهای نقاشی کردند که وقتی کنار هم میایستادیم، مثل یک تابلوی بزرگ سراسری دیده میشدیم. چند لحظه قبل از ورود به صحنه، هیجان تبآلودی گروه نمایش را به لرزه درآورد. پس از چند دقیقه مدیتاسیون گروهی، آرامش یافتیم و به روی صحنه رفتیم.
همهچیز عالی پیش رفت. تمرکز و خلاقیت در اجرای نقشها در بالاترین حد ممکن انجام شد. تماشاگران آشکارا متأثر و هیجانزده بودند. به ویژه لئوناردو، مسئول رادیو اوکامارا، که همه پروژههای زندگیش بر محور برگردانیدن حرمت و ارزشهای ازدست رفته قوم کوکاما تنظیم میشوند.
نمایشنامه ما که به شیوهای شعرگونه، منشأ اسطورهای کوکاما را به تصویر در میآورد، لئوناردو را مجذوب کرده بود. ما در این نمایشنامه از عناصر رقص، سرودخوانی، داستانسرایی و آواز استفاده کرده بودیم. نمایشنامه را با سرود آب شروع کردیم و با آن به پایان رساندیم:
در چشمان تو ای آب بیکران
ستارهها شنا میکنند
آب روشنایی
آب ستارهها
مادر آب، تو از آسمان میآیی
بشوی، بشوی، بشوی قلبها را
ای آب درخشنده
شفا، شفا، شفا ببخشای به قلبها، ای آب شفابخش
آرامش، آرامش، آرامش ببخشای به قلبها،، ای مادر آسمانی آب.
تصویری که نمایش ما ارائه میداد برخلاف برنامههای متداول در منطقه بود که عمدتا از کنسرتهای تروپیکال و عیش و نوش تشکیل میشود. همه تماشاچیان متفقالقول تاکید میکردند که این تئاتر بایستی در مجامع و محافل بزرگ به نمایش درآید. غرق در شادمانی و سرگیجه موفقیت گروه نمایش بودیم که ماریتسا تامانی (Maritza Tamani) رئیس اداره فرهنگ ایکیتوس (Iquitos) که در میان تماشگران حضور داشت، تمجید کنان به سراغ ما آمد و ما را همراه با گروه تئاترمان، برای شرکت در فستیوال تئاتر ایکیتوس دعوت کرد. ما با ماریتسا تامانی مدتی پیش در ایکیتوس آشنا شده بودیم. شادی و هیجان بچهها حد و مرزی نمیشناخت. کاسیلدا که از شدت غرور در پوست خودش نمیگنجید، برای ما تعریف کرد که دعوت به ایکیتوس و نمایش تئاتری که درباره فرهنگ و منشأ آنهاست برای او و گروه نوجوانان به عنوان یک قوم کوچک آمازون، چه اهمیت فوقالعادهای دارد.
ارجگذاری به هنر
ماریتسا که حقیقتا از کار بچهها به شوق آمده بود، از مدرسه هنر و کارهای نقاشی هنر آموزان نیز بازدید کرد و ترتیبی داد که یک نمایشگاه نقاشی برای به نمایش گذاشتن تابلوهای نقاشی هنر آموزان مدرسه هنر در ایکیتوس فراهم شود. قرار شد که در این نمایشگاه که یک روز پیش از برگزاری فستیوال تئاتر در ایکیتوس، بازگشایی میشد، ضمن ارجگذاری نسبت به هنرجویان مدرسه “نی”، به آنها نشان رسمی “هنرمند” اهدا شود. همچنین مقرر شد که میان مدرسه هنر “نی” و آکادمی هنرهای زیبا ارتباط رسمی و امکان مبادله موضوعات آکادمیک و تجربی فراهم شود، تا هم برای کودکان و نوجوانان ساکن حاشیه رودخانه امکان آموزش آکادمیک در مدرسههای عالی هنر فراهم شود و هم دانشجویان شهری، از طریق پیوند با طبیعت و فرهنگ جنگل، به افقهای گستردهتر هنری دست بیابند.
ماریتسا تامانی زن بسیار جالب و از معدود سیاستمدارانی است که در دوره مسئولیت سیاسیاش، با جدیت و دلسوزانه برای حمایت و حیاتبخشیدن به فرهنگهای در حال انقراض اقوام بومی آمازون، فعالیت میکند. او خودش از همین منطقه میآید.
ما مصمم شدیم که کار با گروه نوجوانان را برای شرکت در فستیوال ادامه دهیم و آنها را در راه پر ماجرای به رسمیت شناختن هنرشان به عنوان هنرمندان کوکاما همراهی کنیم.
ادامه دارد
در بخش بعد با هم به فستیوال تئاتر ایکیتوس میرویم. خواهید دید که بچههای ما چه خوش میدرخشند.
بخشهای پیشین
۱. لیمای رنگارنگ و جنبش کودکان کار
۲. کودکان رنج، دون کیشوت و مانچیتای او
۳. آموزش تئاتر، بچههای وحشی و نذری مرغ سوخاری