– به عنوان دادستان وقت عمیقا ابراز تأسف و اعتذار می‌نمایم و از مقام شهیدان مظلوم این حادثه، جوادی‌فر، روح‌الامینی و کامرانی طلب پوزش نموده و علو درجات آنها را از خداوند بزرگ مسئلت می‌نمایم…. به عنوان دادستان وقت تهران در پیشگاه خداوند و وجدان خود از وقوع این حادثه هولناک اگرچه خداوند باریتعالی عالم است در شکل‌گیری آن هیچ عمدی نبوده، ابراز شرمندگی می‌کنم.

  • از نامه سعید مرتضوی، ۲۱ شهریور ۱۳۹۵
Opinion-small2

سعید مرتضوی را نخستین بار اوایل سال ۱۳۸۱ در مجتمع قضایی کارکنان دولت در خیابان میر‌ عماد ملاقات کردم. این برای نخستین بار بود که پس از بارها مکاتبه درباره کتاب‌هایی که او معترض به انتشار آن بود و پس از چند بار مکالمه تلفنی از نزدیک گفت‌و‌گو می‌کردیم.

ramezan-poor
علی اصغر رمضانپور

در آن زمان من معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد بودم و مرتضوی به وزارت ارشاد احضاریه‌ای فرستاده بود تا برای صدور مجوز انتشار یک کتاب پاسخگو باشم. جوانی را تازه پشت سر گذاشته بود و اعتماد به نفس نخستین سال‌های میانسالی در او موج می‌زد. پر‌غرور و متکبر و در عین حال باهوش به نظر می‌رسید. بازی کردن نقش مفتش اعظم در دستگاه قدرت به او اطمینان خاطری بی‌پایان می‌داد. ساعتی کلنجار رفتیم. پس از آن به نظر می‌رسید قانع شده است، اما نامه‌ای که بعدا برای صدور دستور جمع‌آوری کتاب داد، نشان داد که احساس رضایتش در آن زمان بیش‌تر به دلیل ناتوانی در پاسخ دادن به استدلال‌ها درباره مغایر نبودن کتاب با قوانین نشر بود.

این عادتی بود که دیگر دوستان مطبوعاتی و ناشر هم که سر و کارشان به او افتاده بود، در‌باره‌اش می‌گفتند. اگر وارد بحثی می‌شد که جوابی نداشت، به نظر می‌آمد که کوتاه آمده است اما معمولا در زمانی دیگر با صدور یک حکم یا دستور قضایی انتقام می‌گرفت. به این دلیل، نسبت به نامه اخیر او مبنی عذرخواهی از آن‌چه در بازداشتگاه کهریزک رخ داده است نیز می‌توان این تردید را روا داشت. او حالا مجبور به عقب‌نشینی شده است تا در زمانی دیگر از کسانی که او را ناگزیر به عقب‌نشینی کرده‌اند انتقام بگیرد.

mortazavi-1388-apology-2009-green-movement-kahrizak-saeed-mortazavi-cartoon-assad-binakhahi
کارتون از اسد بیناخواهی

اما از منظری دیگر نیز می‌توان به این مساله نگاه کرد: تا آنجا که به یاد داریم این برای نخستین بار است که یک مقام جمهوری اسلامی‌ و از آن بیش‌تر یک مقام قضایی در نظام قضایی ایران به خاطر آن‌چه خود بر آن نام جنایت می‌نهد، پوزش می‌‌خواهد و ابراز شرمندگی می‌‌کند. حتی در ماجرای افشا شدن قتل‌های زنجیره‌ای در دی ماه ۱۳۷۷ با وجود آن‌که وزارت اطلاعات در اطلاعیه رسمی‌ خود از آن‌چه به گفته این وزارت به دست نیروهای خودسر انجام شده بود ابراز تاسف شد، اما نشانی از عذر‌خواهی و پذیرش مسئولیت دیده نمی‌‌شود.

نمونه تازه‌تر ماجرای انتشار نوار صدای آیت‌الله حسینعلی منتظری در دیدار با هیات مامور اعدام های سال ۱۳۶۷ است. حتی چهره‌های پر ادعایی مانند حسن خمینی و مصطفی پور‌محمدی و اکبر هاشمی‌ رفسنجانی و محمد موسوی تبریزی* که این روزها بسیار دم از حقوق شهروندی می‌‌زنند، از آن جنایت دفاع کردند و به این ترتیب نه فقط نشانه‌ای از پوزش‌خواهی و ابراز تاسف در آنان دیده نمی‌‌شود، بلکه صراحتا وقوع جنایت را انکار می‌کنند.

در چنین موقعیتی، تغییر رویه سعید مرتضوی از انکار اولیه به ابراز شرمندگی و عذر‌خواهی باید روندی متفاوت با جریان غالب در جمهوری اسلامی‌ تلقی شود. می‌‌توان به روشنی دید که مرتضوی در نامه خود با پنهان شدن در پشت خامنه‌ای و به نام رفع مسئولیت فداکارانه از او، در پی پوشاندن نقش محوری خود و ارباب بی‌شفقت خود در جنایت کهریزک است. اربابی که حالا از سر ضرورت او را به محکمه فرستاده است.

همچنین روشن است که اگر مرتضوی به دادگاه نرفته بود و اسناد مشارکت او افشا نشده بود، هرگز تن به پذیرش جنایت و ابراز شرمندگی نمی‌‌داد.

اما به چه دلیل او مجبور شده است در نامه‌ای سرگشاده عذرخواهی کند یا به توصیه‌هایی که برای عذر‌خواهی کردن به او شده است گوش کند؟ در حالی که او می‌‌توانست در سکوت هم از همان مزایایی برخوردار باشد که اکنون هست.

دو فرضیه را باید در این زمینه جدی گرفت: یکی این‌که مرتضوی با گردن گرفتن ماجرای کهریزک یک بار دیگر خود را به عنوان پیشمرگ نظام و علی خامنه‌ای معرفی کرده و انتظار دارد با این خوش‌خدمتی به قوه قضاییه، دل مقام‌های قوه قضاییه را برای تامین آینده حرفه‌ای خود یا صدور حکمی‌ معتدل‌تر به دست آورده باشد.

فرضیه دوم این است که موقعیت سعید مرتضوی او را در موضعی متفاوت با کسانی نظیر حسن خمینی، اکبر هاشمی‌ رفسنجانی، مصطفی پورمحمدی و محمد موسوی بجنوردی قرار می‌‌دهد.

mortazavi-2

در حالی که گروه نخست یعنی نسل نزدیکان خمینی خود را در موقعیت بنیانگذار و صاحب انقلاب تعریف کرده‌اند، سعید مرتضوی هیچ‌گاه برای خود موقعیتی بیش از یک کارمند خدمتگزار قائل نبوده است. بنا‌بر‌این موضع او نسبت به گروه اول تا حد زیادی شخصی‌تر است.

تغییر موضع او پس از مسلم شدن حکم دادگاه در محکومیتش و احساس اضطرابی که دیگران گزارش کرده‌اند، نشان می‌‌دهد مساله تا حد زیادی به احساس شخصی مرتضوی درباره موقعیت تازه خود بستگی دارد. مرتضوی از این فرصت برخوردار نیست که خود را در پس هاله‌ای از اعتبار تبلیغاتی یکی از جناح‌های صاحب قدرت پنهان کند. بنابراین او تنها‌تر از دیگران است. به تعبیری دیگر، در حالی که گروه اول خود را در مرکز پدیده‌ای می‌‌بیند که جمهوری اسلامی‌ می‌‌نامد، مرتضوی‌ها خارج از این هسته اصلی هستند. بیرون ماندن از این هسته اصلی زمینه را برای احساس تنها ماندگی و در نتیجه مواجه شدن با حس قابل سرزنش بودن فراهم می‌‌کند. این احساس تنهایی، از منظر اجتماعی و سیاسی در شرایطی‌ست که تغییر فضای رسانه‌ای سبب شده است تا جنایت‌هایی مانند جنایت کهریزک و عاملین آن به سختی از دید مردم پنهان بماند. به این دلیل چهره‌ای مانند مرتضوی ناگزیر است بیش از گروه نخست در میان مردم پاسخگو باشند. او امکانی برای پنهان شدن ندارد.

حتی اگر فرضیه اول درست باشد، این فرضیه دوم است که توضیح می‌‌دهد چرا سعید مرتضوی از منظر روان‌شناسی سیاسی ناگزیر است نقش خدمتگزار نادمی‌ را بازی کند که گناه ارباب خود را به گردن گرفته است و نه قاضی قدرتمند نظام که مظلوم واقع شده است. او پشتوانه‌ای برای احساس قدرت نمی‌‌بیند.

عذرخواهی سعید مرتضوی گواه روشن این واقعیت است: گروهی از عاملان جنایت در جمهوری اسلامی‌ که خارج از هسته اصلی قدرت قرار دارند، به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر جایی برای پنهان ماندن از نگاه مردم نمانده است و آنها که از منظر روان‌شناسی سیاسی (و نه لزوما واقعیت بیرونی) در هسته اصلی قدرت قرار دارند و می‌‌خواهند همچنان بمانند، می‌‌دانند که اعتراف به پذیرش جنایت‌های بزرگ آنان را از هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی‌ بیرون می‌‌کند.


پانوشت:

* من از این چهار تن نام می‌برم هم به این دلیل که مشخصا پس از انتشار نوار آقای منتظری در دفاع از آقای خمینی سخن گفته‌اند و هم این‌که هر یک نماد یک گروه از شرکای هسته اصلی قدرت هستند: حسن خمینی نماد وابستگی خانوادگی است. مصطفی پور‌محمدی نماد رده اجرایی است که در زمان وقوع جنایت حتی از سعید مرتضوی در زمان جنایت کهریزک جوان‌تر بود. اکبر هاشمی‌ رفسنجانی نماد حامیان سیاسی جنایت است و محمد موسوی بجنوردی نماد حامیان فقهی و ایديولوژیک جنایت است.

در همین زمینه