آماجِ این یادداشت پرداختن به دو آفتِ نهادینه در ژرفساختِ نظام استبدادی دینی حاکم بر ایران است، که ما ایرانیان قریب به چهار دهه است بدان مبتلا و باآن دست به گریبانیم. نظاماتِ استبدادی بهویژه از نوع دینی و آسمانی آن، کشتارگاهِ فضایل اخلاقیاند؛ زانرو که با سلبِ امکان اخلاقیزیستن، امکان انسانشدن و شدنِ انسانی را هم سلب میکنند و آدمی را به باشندهای بیهویّت و بیگانه با خود و همنوعاناش تبدیل و با او چنان میکنند که تمّام همّ و غم و هستی خود را بر سَر تمدید حیاتِ نباتی برکَنده از فکر و فرهنگ و هنر مینهد و در پایان با تن و جان و روانی آکنده از درد و رنج و حرمان و خروارها عقدهی ناگشوده، سرخورده از جهانِ تبعیضها و سرکوبهای نظاممند دست از زندگی میشوید و در برابر مرگ زانو میزند.
اکنون آن دو آفتِ نهادین را که بدانها اشارت رفت به تفکیک میکاوم:
■ نخست ترویج ویژهخواری و تربیت ویژهخواران؛ به سخنِ دیگر تکثیر و تقدیسِ نحوهی زیستِ انگلی. زانرو که در این گونه از نظام، در توازی و گاه تقابل با دستگاهِ دیوانسالاری دولتی، دیوانسالاری دینی به مثابه موتور محرّکِ دولتِ در سایه سربرمیآورد و بیهیچ منفعتی برای کشور و آنچه در عرفِ اهلِ سیاست منافع ملّی نامیده میشود، منشأ تحمیل عظیمترین هزینهها به بودجهی عمومی است. کارکنانِ آن که به واقع مُهرههای ماشینِ استبداد دینیاند، بیکمترین تخصّصی در معنای متعارفِ کلمه و یا خدمتی در راستای تأمین منافع ملّی و برآوردنِ خیر عمومی، از امتیازهای ویژه برخوردارند. گاه به طنز با خود میگویم روزی اگر نظام استبدادی دینی از میان برخیزد، تکلیفِ هزارها کارمند بیهنرِ دیوانسالاری توبرتو و علیلِ آن چه خواهد شد، خوب است اپوزیسیون از هماینک برای آنان چارهای بیندیشد!
خیابانهای اصلی کلانشهر قم آکنده است از بَنرهایی که با عبارتِ ویژهی… خانوادههای شهدا، طلّاب و ایثارگران و رزمندگان، آنان را به استفاده از تسهیلاتِ متنوّع فرامیخواند.آیا این رفتار آشکارترین مصداق آپارتاید دینی و نهاد حامی آن، تبعیضیگذاری عدالتستیز نیست!؟
باری! خطّ تولیدِ انسانهای مزدور، نامتخصّص و سرسپرده در نظاماتِ استبدادِ دینی به قوّت در کار است و هر گاه نظام با چالشی امنیّتی یا بحرانی سیاسی مواجه میشود بر اهمیّت و ضرورتِ آن افزوده میشود. این بخش در حقیقت مهمترین رکنِ ساختاری اقتصاد سیاسی دین است. کارگرانِ این کارخانه مُهیب پیش از هرچیز میباید سرسپردگی و ارادتِ مطلقِ خود را به ولی مطلقِ فقیه که همان پیشوا در نظامهای توتالیتر و فاشیستی است نشان دهند و در هر چه میکنند و میگویند و مینویسند قوام و دوام نظام استبدادی را تضمین و زوالِ آنرا تا حدّ ممکن به تعویق افکنند.
طُرفه آنکه بسیاری از آنان دارای القاب دهنپُرکن و بیمسمّای استاد، علّامه، آیتالله، پژوهشگر، دکتر، «حجّتالاسلام» دکتر و «آیتالله» دکتراند!
■ آفتِ بُنیادی دیگر قطع کامل و گسستِ همهسویهی ارتباط دین با زندگی و اخلاق و آموزههای دینی است. تا آنجا که در بسیاری از نقاط خطّهی فرهنگی تناقضخیزمان، فیالمثل در کلانشهرهای قم و مشهد تنها قرینهای که مسافران و تازهواردان را متوجبه مذهبی بودنِ فضا میکند نه کار و کردار برآمده از آموزههای اخلاقی مندرج در سنّتِ پیامبر و سیرهی اهل بیت که پُر است از دعوتِ بیامان پیروان به حیاتِ اخلاقی!، بلکه تنها و تنها بانگِ اذانی است که به پشتوانهی قوّهی قهریّه و ارادهی معطوف به قدرتِ دینِ مبین از آفاق و منارهها در جایجایِ شهر طنینانداز میشود.
بیگمان این بزرگترین لطمهای است که دینِ طبیعی در ظلّ نظامِ استبدادیِ پشتگرم به حمایت دین متحمّل میشود. قدرتِ شریعتمدار با فروکاستنِ ایمانِ دینی به اعمال و مناسکِ تهی از معنا و بُریده از ضرباهنگِ شتابناک و تپندهی زندگی و در تخاصم آشکار با آن دین را از یکسو به ایدئولوژی تأمین اقتدار سیاسی، تجهیز ماشینِ سرکوب، گسترشِ دامنهی اختناق و به مددِ تسلّط بر رسانه، مافیای استحمار ملّی و از سوی دیگر به شکلی سخت متناقض ذخیرهای برای جهانِ پس از مرگ تبدیل میکند؛ که آن نیز در اعماق رویهی دیگر همان شق نخست است. فرجام این ماجرا چیرگی رانههای مرگ بر نیروهای زندگی است.
بر بُنیاد آنچه آمد
- تکثیر و تربیتِ انسانهای خوگَر با نحوهی زیستِ انگلی، بیهیچ کنشِ مثبت و مولّدی در راستای منافع ملّی و برآوردنِ خیر عمومی که به کاستن از درد و رنج همنوعان میانجامد و دو دیگر
- بریدنِ بندِ نافِ دین از اخلاق و توسّعاً زندگی،
دو شناسهی اصلی نظام استبدادی دینی در جامعهی امروزِ ایران است.
به امید تولد دوباره سرزمین عزیزمان ایران…
امین / 15 September 2016
بهترین راه انسان شدن مجدد اخوند ها کار یدی است. همه شان را باید در حومه کویر به کار گرفت تا کویر را اباد کنند.( هر چند اعتقاد به اجبار ندارم ولی در این مساله طرح بهتری ندارم)
شهروند / 15 September 2016
تحلیل خوب و فارسینویسی عالی. ممنون.
سهراب / 15 September 2016
دین یعنی قانون و هر قانونی یعنی یک دین. شاه فاسق سابق ایران خود یک نمونه بارز بی قانونی بود که بی اعتنا به قانون اساسی مشروطه کشور بجای سلطنت حکومتی استبدادی که خود در صدر آن قرار داشت را به راه انداخته بود. خمینی و خامنه ای هم که هر دو از دین اسلام بهره ای نبرده و نبرده اند طریقه حکومتی شاه را در خدمت گرفته و میگیرند زیر عنوان ولایت فقیه همان آش شلغم را به زور به خورد ملت داده و میدهند.
رهبر / 15 September 2016
به جای انبوه واژگان نا آشنای عربی ای کاش نویسنده تلاش می کرد تا بیشتر از واژگان فارسی استفاده کند. دشمنی به جای تخاصم، آشنا به جای متعارف، بخش به جای شق، پشتیبانی به جای توازی، مانند به جای فی المثل، نظام ها به جای نظامات (در فارسی واژگان با “ها” و “ان” جمع بسته می شوند نه با “ات” عربی)، و بسیاری دیگر. دوستی گفته است این نوشته “فارسی نویسی” خوبی دارد! جای بسی شگفتی است! این نوشته پر است از واژگان عربی که نیازی به استفاده از آنها نبوده و به نظر می رسد که نویسنده برای “اندیشمندانه” تر جلوه دادن متن از آنها بهره جسته است.شکل و فرم نوشته همانند ادبیات و منبرهای “آخوندی” است (استفاده بی رویه از واژگان سنگین عربی برای ترساندن و نمایش “سواد” به شنونده پا منبری نا آشنا با زبان عربی) در حالی که درون مایه آن در نقد سبک زندگی ملا هاست! می شد این نوشته را با همین پیام (که پیام و درون مایه خوبی هم هست) بسیار ساده تر و بی پیرایه تر و “فارسی” تر نوشت.
فردوسی / 15 September 2016
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان که را بود زهره این
میرضا رضا / 16 September 2016
دقیقا منظورتون از این مقاله چیه؟ می خواید بگید آخوندا مفت خور هستند؟ اگه اینه که بالای 90 درصد همینه. بالای 95 درصد. شایدم همش. از علم اینا فقط همون عربی خوندنشون شاید بدرد بخوره. باقیش همه چرندیاته. برا همینه نتایج چرند هم ازشون صادر میشه.
ئثسه / 17 September 2016
عربیزدگی و آخوندزدگی از خود این نوشته میبارد.
mahmood / 23 October 2016