طی یک هفتهای که از مرگ اسلام کریماف، رئیس جمهوری ازبکستان میگذرد، جهان فرصت داشت با این کشور بیشتر آشنا بشود. رسانهها مسایل سیاسی و اجتماعی و حکومت ۲۷ ساله تنها رئیسجمهور آن از زمان فروپاشی شوروی و استقلال را بررسی کردند اما به این موضوع کمتر پرداخته شد که چرا مردم ازبکستان که نیمی از آنها در زیر خط فقر به سر میبرند در ماتم سه روزهای برای کریماف به سر بردند؟ چرا چنین سوگی در کشوری که آزادی بیان در آن در شرایط وخیمی قرار دارد حاکم میشود؟
فقدان احزاب مخالف، خودکامگی ساختار سیاسی و سرکوب شدیدی در کشورهای آسیای میانه مشاهده میشود. آیا میتوان تاسف عمومی مردم ازبکستان برای از دست دادن یک رهبر دیکتاتور را ناشی از ناآگاهی و فقر دانش سیاسی آنها دانست؟ چرا مردم ازبکستان اسلام کریموف را رهبر واقعی و حقیقی خود میدانستند و برای او احترام قائل بودند؟
دلیل آن شاید در مغزشویی گستردهای باشد که در طول بیست و پنج سال گذشته به طور برنامه ریزیشده انجام گرفته است. تصاویری که شهروندان ازبکستان شبانه روز از شبکههای ملی میبینند و میشنوند، تهدید اسلامگرایان افراطی، حملات، کشتارهای داعش و رویدادهای انتحاری در کشور همسایه، افغانستان را برجسته میکند.
مردم ازبکستان بر اساس این تبلیغات رسانهای، در یک سو تهدید اسلامگرایان افراطی را حس میکنند و در دیگر سو صلح و آرامشی را میبینند که اسلام کریماف برایشان تامین کرده بود. به آنها مدام یادآوری میشد که به خاطر کریماف، شاهد جنگی داخلی نبودهاند و او بوده که مرزهای مشترک با افغانستان را محکم و امن نگه داشته است. برای مردم ازبکستان که در طول بیست و پنج سال استقلال، به غیر اسم اسلام کریماف، دیگر هیچ اسمی را نشنیدهاند و سیمای دیگری جز او به عنوان چهره حکومت ندیدهاند، دشوار است رئیس جمهور آینده را ترسیم کنند. مردم ازبکستان انگار پدر خود را از دست داده باشند، فکر میکنند نمیشود برای پدر جانشین پیدا کرد.
در عین حال، طی هفته گذشته نشانههایی دیده شد که بیانگر شکسته شدن ابهت کریماف نیز هست. حالا نخستوزیر وارد میدان سیاست شده؛ نخست وزیری که تا امروز مردم عادی از او نامی نمیشنیدند و تصویری نمیدیدند.
شوکت میرضیایف، نخستوزیر این کشور زودتر از آن چه انتظار میرفت از بیماری رئیسجمهور خبر داد و مرگ او را هم، زودتر از آن چه که تصور میشد اعلام کرد. تصور نمیرفت که به این زودیها مرگ کریماف رسما اعلام شود تا مقامات بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. احتمال داده میشود که میرضیایف دومین رئیس جمهوری ازبکستان پس از استقلال باشد.
بسته شدن مرزها
هم اینک، تمام مرزهای ازبکستان با همسایگانش بسته است و به تمام شرکتهای توریستی و مهمانخانههای کشور اعلام شده که تا اطلاع بعدی نه مهمان قبول کنند و کسی را به کشور راه دهند. چندین روزنامهنگار که قصد پوشش مراسم مراسم خاکسپاری اسلام کریماف را داشتند، پشت مرزها ماندند.
بستن مرزهای ازبکستان همیشه با استدلال پیشگیری از خطر اسلامگرایان افراطی توجیه میشد. بعلاوه، ازبکستان تنها کشور سابق اتحاد شوروی است که هنوز ساختارهای سیاسی و شهروندی دوران شوروی را حفظ کرده و اجازه سفرهای خارجی به مردم را به سختی میدهد. هر شهروندی که خواستار سفر است باید از سازمان امنیت این کشور مجوز بگیرد و تمام مدارک خود و خانواده اش را تحویل مقامات امنیتی بدهد و دو تا سه ماه منتظر بماند. هر اجازهای هم صرفا برای دو سال اعتبار دارد. معنای این اعتبار آن است که اگر شهروندی به کشور دیگری مهاجرت کند برای حفظ شهروندی خود باید هر دو سال به کشور بازگردد و باز منتظر اجازه خروج بماند. رعایت نکردن این قاعده به عنوان نقض قانون ارزیابی میشود و ممکن است به بازداشت در مرز و محرومیت از آزادی به مدتهای طولانی بینجامد.
با وجود محدودیتهای مسافرتی، ازبکستان بیش از یک میلیون مهاجر کاری در روسیه دارد. اما چرا همین مهاجران کاری و آن شهروندانی که در داخل کشور از همه نوع فساد مالی و اداری رنج میبرند، از مرگ اسلام کریموف متاثر و ماتمزده هستند؟ بارها شنیدهام و مدام میخوانم که شهروندان ازبکستان چه ازبک، چه تاجیک و قرقیز و قزاق، از آن میگویند که دوران اسلام کریماف از دوران شوروی بهتر است. در زمان شوروی امکان سفر به اروپا و آمریکا نداشتیم، امکان دیدن یورو و دلار را نداشتیم.
محدودیتهای ساختاری
ساختار آموزشی در مدارس ازبکستان محدود به آن دانشیست که در دوران شوروی تولید شده و یا از روسیه میرسد. ارتباط مستقیم دانشجویان و استادان با دانشگاههای خارجی بسیار محدود است و دلیل آن هم چارچوبهای سیاسی-امنیتی این دولت و همین طور ندانستن زبانهای خارجیست.
بعلاوه در دهه اخیر فضای روابط ازبکستان با جهان تیرهتر بوده است. اسلام کریماف، از سال ۲۰۰۵ و پس از قتلعام اندیجان و آغاز تحریمهای کجدار و مریز کشورهای اروپایی و آمریکا، قراردادهای این کشور با سازمانهای خارجی را لغو کرد. از همان سال تا به حال دست رسانههای بین المللی، مثل سیانان، بیبیسی، رادیو اروپای آزاد و تمام سازمانهای خیریه از ازبکستان کوتاه شد و برنامههای داد و گرفت دانشگاههای خارجی نیز متوقف ماند.
این تحریم، مهمترین ضربه را به رشد کشور وارد کرد. تحریمها باعث شد که مردم ازبکستان تنهاتر شوند نه صدای آنها به گوش بیرونیان برسد و نه خودشان به بیرونیان دسترسی داشته باشند. نتیجه آن تحریم دهساله این بود که مردم تبدیل به کارمند ارزان در کشورهای روسیه بشوند. رویدادی که شخص اسلام کریماف نمیپسندید. او چندین بار مهاجران کاری را باعث آبروریزی ملی عنوان کرد و آنهارا که به کارهای سخت در روسیه مشغول بودند «تنبل» هایی خواند که به بازسازی و رونق کشور خودشان علاقه ندارند و سراغ کار آسان در کشورهای دیگر میگردند. اما حتی این مساله که مهاجران در صورت بازگشت با کار و درامد پیوسته تامین نیستند، یک بار هم در رسانههای داخلی مطرح نشد.
حالا با این که بیش از نیمی از مردم ازبکستان عمیقا و صمیمانه در ماتم کریماف نشستهاند، امید است که رئیس جمهور بعدی، روابط بین المللی و شرایط شهروندان کشور را بهبود دهد تا بتواند جایگزین «پدر ملت» بشود. اما نگرانیهایی هم وجود دارد که سه گزینه احتمالی جانشینی کریماف، با سیاستهای سختگیرانهتر از رئیس جمهوری قبلی به قدرت برسند.
پس از کریماف
بر اساس قانون اساسی کشور به مدت سه ماه، نعمتالله یولداشوف، رئیس مجلس عالی کشور این وظیفه را بر عهده خواهد داشت و احتمال میرود در انتخابات ریاست جمهوری، نخستوزیر فعلی بر سر قدرت آید.
شوکت میرضیایف، ۵۸ ساله، زاده شهر جِزّخ، در همسایگی سمرقند است. به غیر از او، رستم عنایتاوف، ۷۲ ساله، زاده ولایت سُرخاندریا و رئیس سازمان امنیت ملیست. نفر سوم رستم عظیماوف، ۵۶ ساله، زاده شهر تاشکند، وزیر دارایی این کشور است.
هر کدام از این سه نامزد احتمالی سه گروه متفاوت سیاسی را نمایندگی میکنند و در صورت عدم تفاهم ممکن است که کشور در برابر گروههای اسلامی مثل حزبالتحریر تضعیف بشود. فرض حاکم در داخل کشور این است که دوران حکومت خاندان کریماوفها با مرگ او به پایان رسیده است. کریماوف در دوران حیات خود نه تنها دخترش گلناره را از سیاست برکنار کرد، بلکه ارتباط خود با او را نیز قطع کرد. گلناره اما معتقد است که پدر او چنین تصمیمی نگرفته است و اطرافیان او که همین سه مقام یادشده باشند، چنین محدودیتی را بر او اعمال کردهاند. گلناره در طول حیات پدر، در سه سال گذشته، در حصر خانگی بود و از استفاده تلفن همراه و دسترسی به اینترنت محروم. او در مراسم خاکسپاری پدر نیز حضور نداشت.
وضعیت این «شاهدختر» معروف به «گوگوشه» روشن نیست و کسی به غیر خود گلناره قادر به پاسخ این سوال نیست که چه شد بین پدر و دختر مجبوبش چنین اختلاف عمیقی به وجود آمد. لقب گوگوشه را اسلام کریماف در کودکی به گلناره داده بود به آرزوی این که روزی مثل گوگوش، زیبا و خواننده محبوب بشود. گلناره برای به دست آوردن دل پدر وارد عرصه موسیقی پاپ شد، همزمان با این که در سمتهای رسمی دولتی نیز فعال بود.
لاله دختر دوم اسلام کریموف، از آغاز علاقهای به سیاست نداشت و تلاش میکرد ناشناخته بماند. اما پس از اختلافهای خانوادگی با تشویق مادرش، تاتیانا کریموا، که از قومیت تاتار است، در شبکههای اجتماعی فعال شد و تمام فعالیتهای فرهنگی و نمایشی خواهر بزرگ خود را ادامه داد. لاله کریموا و همسر اسلام کریماف، تنها نزدیکان او بودند که در مراسم خاکسپاری دیده شدند. حال آن که رئیس جمهوری متوفق در سمرقند خانواده بزرگی دارد.
از رئیسجمهوری بعدی این کشور انتظار میرود که بهبودی در وضع حقوق بشر، وضع اقتصاد، ارتباط با همسایگان به وجود بیاورد. زندانیان سیاسی را آزاد کند و اجازه دهد که سازمانهای بینالمللی بتوانند در این کشور فعال بشوند. در غیر این صورت آگاهی شهروندان ازبکستان با مسایل داخلی و جهانی همین گونه محدود باقی خواهد ماند و تغیری در ساختار سیاسی این کشور به وجود نخواهد آمد.