قانون منع پوشیدن بورکینی یا مایو‌های اسلامی در سواحل فرانسه، هفته گذشته سرو صدای زیادی به پا کرد. بسیاری از رسانه‌های غربی عکسی را منتشر کردند که در آن چند پلیس فرانسوی زنی با حجاب را مجبور به در آوردن لباسش کردند. انتشار این عکس موجب اعتراضات گسترده ای شد. بسیاری این عمل پلیس فرانسه را با کشورهایی چون ایران و عربستان و اجرای قانون حجاب اجباری در این کشورها مقایسه کرده‌اند. برخی از مقامات در فرانسه به خصوص دادگاه عالی این کشور، این نوع برخورد را خلاف قانون احترام به آزادی‌های فردی در اجتماع دانسته‌اند و در دادگاه عالی فرانسه این قانون به طور موقت و در برخی از شهرها منع شده است.

Burkini

این در حالی است که فرانسه دارای بیشترین تعداد مسلمانان در میان کشورهای اروپایی است. جمعیت مسلمانان در این کشور چیزی در حدود ۵ تا میلیون است که حدود ۸ درصد از جمعیت کل مسلمانان را در اروپا تشکیل می‌دهد. مطابق گفته مقام‌های فرانسه. منع این قانون ارتباط مستقیمی با حملات تروریستی اخیر دارد.

در همین حال بسیاری از مخالفان این قانون بر این باورند که احیای مایو‌های اسلامی حرکتی به نفع زنان و برای حضور و رفع گوشه‌گیری زنان از شرکت در اجتماع شده است. طراحان این نوع لباس بر این باورند که زنان محجبه که پیش از این نمی‌توانستند در کلاس‌های شنا شرکت کنند، اکنون با وجود طراحی این نوع مایو‌ها می‌توانند در جامعه حضور فعال‌تری داشته باشند.

این توجیه، مشابه نظر مخالفان منع برقع در فرانسه است چرا که بر طبق نظر این دسته از منتقدان بسیاری از زنان به دلیل برداشتن برقع نمی‌توانند وارد اجتماع شوند.

مقامات فرانسه در توجیه این قانون اعلام کرده‌اند که نگران رشد بنیادگرایی اسلامی در این کشورها هستند. کشورهای فرانسوی زبان، بیشتر از سایر کشورها،  افرادی را داشته‌اند که به جنگ با تروریست‌ها در سوریه و عراق پیوسته‌اند. اما تحقيقاتي که در کشور فرانسه صورت گرفته است نشان داده که لایستیه در کشور فرانسه هم موجب جدا شدن مسلمانان از فرهنگ ملی شده است و همین جدا شدن به پیوستن گروهای مسلمان به نیروهای رادیکال کمک کرده است.

در حالی که هنوز دلایل واضحی برای پیوستن مسلمانان به گروه‌های بنیادگرای اسلامی وجود ندارد، اما به نظر می‌رسد حضور جمعیت زیاد مسلمانان و در عین حال محروم شدن آنان از مزیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، همینطور دشمنی با اسلام و رشد آن در اروپا، و برخورد با اقلیت‌های مسلمان به عنوان گروه‌های مشکوک به تروریست از عوامل تاثیر گذار پیوستن افراد به گروه‌های تروریستی باشد.

با اینکه اجرای این قانون در برخی از شهرها معلق شده است، اما وضعیت زنان محجبه در این کشورها همچنان مورد بحث است. دیدگاه‌های متفاوت منع یا عدم منع پوشش در کشورهای اروپایی را به چالش می‌کشند. برخی از منتقدان منع پوشش، بر این باورند که این نوع قانون یعنی اجبار در برداشتن پوشش نفعی برای زنان ندارد و در واقع تفاوتی با پوشش اجباری نمی‌کند.

بحث بر سر این مسأله حول دو محور اصلی است: اول مقایسه آن با اجرای قانون پوشش اجباری است. مساله از آن جا مطرح می‌شود که چه قدر اجرای قانون می‌تواند مغایر با آزادی‌های فردی زنان باشد. مساله آزادی‌های فردی و حق انتخاب زنان در هر دو مورد نادیده گرفته می‌شود، تفاوتی نمی‌کند که زنان به اجبار پوشش داشته باشند یا به اجبار پوشش را بردارند. در هر دو حالت، آزادی‌های فردی و حق شهروندی زنان به عنوان عضوی از اجتماع نادیده گرفته می‌شود.

از سوی دیگر، بسیاری از زنان مسلمان در کشورهای غیر مسلمان با پوشش معمول اسلامی برای مثال سر کردن روسری یا لباس‌های آستین بلند توانسته‌اند در بسیاری از محیط‌های اجتماعی حاضر شوند، استخدام شوند و در فعالیت‌های روزانه اجتماع شرکت کنند. در بسیاری از موارد پوشش زنان منعی برای حضور آنان در اجتماع نشده است، چرا که در غیر صورت برخی از زنان مجبور می‌شدند ناخواسته و به دلیل نداشتن پوشش از یک سری از مزایای اجتماعی محروم شوند.

البته این مساله یعنی انتخاب آزادانه زنان برای پوشش با نگاه ایدئولوژکی پوشش که حکومت ایران در طول ۳۷ سال گذشته تبلیغ کرده است، بسیار متفاوت است. حجاب اجباری در ایران مغایر با آزادی‌های فردی زنان در جامعه و نقض حقوق اولیه آنان است، همان اتفاقی که در برداشتن اجباری حجاب می‌افتد. در واقع حجاب اجباری در ایران، کمکی به امنیت زنان نکرده است و برعکس بیشتر به نگاه ایدئولوژیکی حول تن زنان دامن زده است. عده ای که به چالش کشیدن حجاب اجباری در ایران را ضروری نمی‌دانند، در واقع حق آزادی‌های فردی را در خصوص زنان نادیده می‌گیرند.

اما محور دوم، مساله انتخاب و حق زنان مسلمان در این انتخاب است. پوشش‌هایی مثل برقع زنان در کشورهای اروپایی در برخی موارد به نفع زنان نیست. زنان مسلمان زیادی هستند که در به دلیل مسائل ایدئولوژیکی، فرهنگ، تحمیل باورهای دینی به زنان ناچارند که این پوشش را داشته باشند. بسیاری از زنان به دلیل پوشیدن برقع از حضور برابر در اجتماع منع می‌شوند یا نمی‌توانند مانند سایر افراد جامعه از رفاه اجتماعی استفاده کنند. برخی از این زنان خود این نوع پوشش را انتخاب نکرده اند، بلکه به خاطر اجبار به پذیرش باورهای دینی و یا نگاه مرد سالارانه جامعه‌ای که از آن آمده‌اند، مجبور به رعایت آن هستند. پوشش‌هایی مثل برقع در شرایط خاص آب و هوایی، برای بسیاری از این زنان سخت و دشوار است. در بسیاری از موارد این زنان با نگاه‌های پرسش گر افراد جامعه، طرد شدن یا عدم امکان ارتباط با افراد مواجه می‌شوند. این نوع پوشش خلاف دفاع بسیاری موجب رشد بیشتر این زنان در اجتماع نشده است، بلکه به دلیل رشد عملیات تروریستی در اروپا و اسلام هراسی برعکس بر آزادی حضور این زنان در اجتماع تاثیر منفی گذاشته است. مشخص نیست اگر فردی نظر شخصی آنها را بدون ترس از مجازات بپرسد، آنها بازهم تمایل به گذاشتن برقع داشته باشند یا نه. این پرسش مطرح است که چند درصد از این زنان با وجود این تبعیض‌ها به اختیار و انتخاب خود برقع می‌گذارند و تحت تاثیر ایده‌های ایدئولوژیکی دین و نگاه افراد عضو اجتماع اقلیت به خصوص مردان نیستند؟ چند درصد از زنانی که برقع می گذارند تحت تاثیر ایدئولوژی‌های اسلامی در اجتماع‌شان قرار نگرفته‌اند و با تصمیم خود و بدون این محدودیت‌ها برقع دارند؟

در واقع حجاب در برخی از موارد در این گروه‌های اقلیت موجب کنترل زنان در کشورهای غیر مسلمان و جلوگیری از حضور برابر آنان در اجتماع با سایر افراد شده است. اما در عین حال نمی‌توان جواب دقیقی هم برای آن یافت. به هر حال مسأله ایدئولوژی و نگاه مردسالار درون خانواده، اجتماع مسلمانان در کشورهای مهاجر و بسیاری از عوامل دیگر زنان زیادی را از تصمیم گیری در خصوص نوع پوشش‌ان منع کرده است و در واقع آنها را تابعی از نظر مردان نسبت به نوع پوشش‌شان قرار داده است.

حجاب اجباری

در عین حال اجرای قانون منع پوشش با اجرای قانون پوشش در کشورهایی مثل ایران و عربستان نقطه مشترکی هم دارد و آن هم استفاده از تن زنان برای به ثمر نشاندن اهداف سیاسی است.

حجاب اجباری در ایران در زمان انقلاب نمونه‌ای از هدف قرار دادن بدن زنان برای نشان دادن آمال ایدئولوژی اسلامی است. زمانی که بدن زنان اولین هدف این منظور استفاده می شود و ابزار مناسبی است که بتوان از طریق آنان زنان را محدود و کنترل کرد. در طول دوران ۳۷ ساله حکومت اسلامی در ایران، هر زمان که مساله دین و شرع مطرح می شود اولین نگاه متوجه حجاب زنان است. پوشش زنان در میادین ورزشی، عدم حضور زنان در ورزشگاه‌ها، گشت‌های ارشاد و همه و همه به دلیل نگه داشتن ایدئولوژی تن و بدن زنان در ایران است که استفاده ابزاری حکومت ایران از حجاب زنان برای به ثمر نشاندن ایدئولوژی‌های اسلامی و نگاه داشتن پرچم قانون اسلام در این کشور است.

اما مشابه این حرکت در قانون منع حجاب هم وجود دارد؛ به این معنی که مبارزه با بنیاد گرایی و جلوگیری از پیوستن به نیروهای رادیکال دوباره از زنان و حجاب آنان شروع شده است. سیاست مبارزه با افراط گرایی در فرانسه این بار هم از زنان شروع شده است. اینجا دیگر مساله رفاه زنان مطرح نیست، بلکه نگاه حاکمیت و ایدئولوژی است که تن زنان را هدف قرار می‌دهد.

تصویب این قانون که مطابق نظر سیاستمداران برای رفاه عمومی شهروندان و جلوگیری از اقدام‌های تروریستی است، نماد حجاب را به سیاست علنی مبارزه با رادیکالیزم تبدیل کرده است، در حالی که بسیاری از همین زنان خود قربانی ایدئولوژی‌های دین و نگاه عقب‌گرای برخی از نهادهای دینی به زنان هستند.

به نظر می رسد که مساله حجاب زنان و شدت گرفتن نیروهای رادیکال بخشی از حقیقت موجود در خصوص وضعیت زنان و اسلام هراسی در کشورهای اروپایی است. با این که اجبار در عدم استفاده از برقع نمی‌تواند راه حل مناسبی برای حل معضل افراط‌گرایی باشد، اما عدم اجبار در آن و آزاد گذاشتن مردان در اعمال پوشش‌هایی چون برقع هم نمی‌تواند ضامن حفظ حقوق شهروندی و امنیت شهروندی زنان باشد.

در عین حال، آنچه که در این میان از اهمیت خاصی برخوردار است، تمرکز بر حضور زنان مسلمان در اجتماع و جلوگیری از اعمال خشونت علیه آنهاست. اجبار در اعمال قانون چه در منع پوشش‌های اسلامی همچون برقع و چه اجبار در پوشیدن حجاب، هر دو نوعی نگاه افراطی به حضور زنان در اجتماع است. مساله ای که از دید منتقدین و نگاه دو سویه آن به دور مانده و نتوانسته است به چالش حجاب در هر صورت کمک کند. زمانی این معضل حل می‌شود که نگاه به مساله پوشش زنان از سد ایدئولوژی بگذرد و تنها در حوزه حق شهروندی زنان و اختیار و انتخاب آنان در هر اجتماعی باشد.