دوشنبه ۲۵ ژوییه/ چهار مرداد، برای مخاطبان و فعالان توییتر آلمانی نه با خبر انفجار، تیراندازی، بمبگذاری، قمهکشی و …، که با یادداشت خداحافظی یک وبلاگنویس اهل بوخوم آغاز شد.
یوهانس کورتن، وبلاگنویس و فعال آیتی، ساعت ۶:۵۰ صبح دوشنبه، لینک آخرین مطلب وبلاگش، «در پایان» را توییت کرد: «این [وضعیت] برای یک زندگی کامل، کافی نبود.»
یوهانس در یادداشت خود نوشته بود زندگیاش پر از شک و تردید نسبت به «مفهوم زندگی» است.
او نوشت وقتی این شک و تردید دائمی و متکی به خود شود، یعنی زمان رفتن رسیده است.
پارههایی از یادداشت او با عنوان «در پایان»
همیشه تلاش کردم همهچیز را هر طور شده درست انجام دهم که از چالش و مناقشه به دور باشم. اما نهایتا آدمهای عزیز زیادی را آزار دادم …. تردیدهای من به خودم بسیار زیاد بودند و ارزشی که من برای خودم قائل بودم، بسیار اندک بود.
من در نهایت نتوانستم خودم را دوست بدارم و قادر نبودم به دیگران عشق بورزم …. اتفاقات این روزها، هفتهها و ماههای اخیر من را به آخر خط رسانده است …. آدمی که بزرگترین شجاعت زندگیاش، پایان دادن به آن است، به یک موجود بزدل تبدیل شده است. در مورد من هم چنین است …. شاید دستکم عزیمت بزدلانه من معنایی داشته باشد، همین که اخطاری برای بقیه باشد که توجه دائمی به بیرون [و نه به درون آدمی] و مراقبت مداوم از جلوه زندگی [به جای واقعیت آن] در نهایت نمیتواند کافی باشد.
با یکدیگر صادق باشید. قبل از اینکه به دیگران اهمیت بدهید، در قبال خودتان مسئول باشید؛ همیشه.
در پایان نمیتوانم خودم را ببخشم. کاری که من کردم، بخشودنی نیست. فقط میتوانم شما را ببخشم. شما در قبال هیچکدام از این اتفاقات مسئولیتی ندارید. خیلی از شما تلاش زیادی کردید و من بابتش از تکتکتان ممنونم. در لحظات زیادی شما جهان را برای من چند لحظه روشنتر کردید، اما نه آنقدر روشن که من بر شیاطین درونم غلبه کنم …. حالا دیگر “ناامیدی نهایی” اینجاست.
اگر آخرین خواستهای داشته باشم، این است که مراقب خودتان و یکدیگر باشید. جهان را در مسائل کلان و در مسائل کوچک به جای بهتری تبدیل کنید. به اندیشیدن ادامه دهید و این فقط در کنار هم ممکن است. این آخرین تسلی برای من است. شاید اگر شما چنین کنید، زندگی من هم معنا پیدا کند.
یوهانس کورتن در پایان یادداشت خود از کسانی که خانوادهاش را میشناسند خواسته که در روزهای سخت به آنها کمک کنند و نوشته: «آنچه من عشق بهشمار میآوردم برای خودم هم کافی نبود، چه برسد به آنها.»
چند دقیقه بعد از این که یوهانس توییت و پست وبلاگش را منتشر کرد، دوستانش تلاش کردند با او تماس بگیرند اما موفق نشدند. آنها بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و پلیس هم او را در خانهاش پیدا نکرد.
همزمان با اینکه پلیس بوخوم در شهر و اطراف شهر دنبال او میگشت و عکسهای او در رسانهها و تلویزیونهای محلی پخش میشد، دوستان، آشنایان، مخاطبان وبلاگ و دنبالکنندگان او در توییتر از ساکنان بوخوم و اطراف میخواستند حواسشان را جمع کنند و اگر کسی شبیه هانس دیدند، پلیس را خبر کنند.
گذشته از آن، هشتگی در توییتر آلمانی بهراه افتاد و به سرعت ترند شد: «ما برای هانس» (WirFürHannes)
کاربران زیادی اعم از دوستان، آشنایان و فالوئرها و بعد تعداد بسیار بیشتری که اصلا یوهانس را نمیشناختند و اسمش را هم نشنیده بودند، شروع کردند به توییت کردن زیر این هشتگ. آنها از وضعیت هانس و سرنوشت او ابراز نگرانی میکردند و همزمان از او میخواستند این کار را نکند.
یکی از دوستان او نوشت: «هانس! خواهش میکنم، بهخاطر بچههایت …» و دیگری: «هانس! تو هیچ گندی نمیزنی. من با پلیس تماس گرفتهام و یک آمبولانس در راه خانه توست.»
در حالی که هزاران توییت با مفهوم مشابه در چند ساعت نوشته شد، اما هیچکدام آنها یوهانس کورتن را از تصمیمش منصرف نکرد -و البته بعید است که او اصلا چیزی از آنها را خوانده باشد.
اوایل بعدازظهر دوشنبه پلیس جنازه او را پیدا کرد. گزارشی از نحوه کشته شدن او منتشر نشده و پلیس فقط گفته است که بنا به شواهد اولیه، احتمال قتل پایین است.
یوهانس کورتن یکی از حدود ۱۵۰ هزار نفری شد که هر روز در جهان میمیرند، اما از معدود افرادی بود که مرگ خودخواستهاش در توییتر گزارش شد. افراد زیادی برای نجات جان او کوشیدند و آدمهای زیادی که خیلیهایشان حتی اسم او را نشنیده بودند، چند ساعت برای او آرزوی سلامتی کردند و امیدوار بودند که او زنده باشد و بعد بهخاطر پیدا شدن جنازهاش غمگین شدند.
دنیای قشنگ نو؟
– امروز روز غمانگیزیست. اما بگذارید به یاد یوهانس به این هم فکر کنیم که اینترنت جای خوبی است.
این توییت صاحب یک شرکت ارتباطات و آیتیست که در توییتر آلمانی بارها و بارها ریتوییت شده است.
افراد زیادی مطالبی با مضمون مشابه نوشتهاند. اینکه اینترنت میتواند ما را به آدمیهایی که نمیشناسیم وصل کند و زندگی آنها را برای ما پراهمیت کند.
یکی از روزنامهنگاران اشپیگلآنلاین هم با همین هشتگ نوشته است: «اینترنت امروز جای خوبی بود.»
توییتر به عنوان یکی از شبکههای اجتماعی مجازی که از وجوه تمایز اصلی و اساسی قرن ۲۱ نسبت به قبل از آن هستند، نتوانست جان یک وبلاگنویس را که از قضا فعال آیتی هم بود نجات دهد، اما میزان همدردی با او -و بعد خانوادهاش- در حدی بود که برای بسیاری از کاربران در کنار تمام غمانگیز بودنش، اینترنت را به یک جای خوب تبدیل کرد.
سرعت و شیوه انتشار اطلاعات در فضای مجازی، و بهخصوص توییتر، دنیا را به جای عجیبی تبدیل کرده است.
از دیوید علی سنبلی که گفته میشود بخشی از قربانیانش را با فیسبوک به قتلگاه کشاند تا کودتای ترکیه که با دسترسی رییسجمهوری این کشور به هوادارانش از طریق فضای مجازی شکست خورد، رد پای فضای مجازی دیده میشود.
جهانی که انسانها در آن میتوانند تعقیب و گریز یک تروریست در خیابانهای آمریکا، پاریس یا مونیخ را لحظه به لحظه دنبال کنند، با دنیایی که در آن خبر زلزله سهمگین رودبار و منجیل را مسافرانی به مردم مرکز استان رساندند که صبح فردایش از تهران راهی رشت بودند، دنیای متفاوتی است.
یک روزنامهنگار ایرانی همزمان با کودتای نافرجام ترکیه نوشته بود: « حالا #كودتا خوب نيست، اما حيف بود ما يكى از كودتاهاى تركيه را در عصر سوشالمدياها و چنين از نزديک درک نكنيم.»
یک کاربر آلمانی هم در اولین ساعاتی که توییتر آلمانی نگران جان یوهانس کورتن بود، نوشت: «این که آدم عمیقا نگران غریبهها شود، فقط از اینترنت برمیآید.»
سلام و یک سوال:
من از خوانندگان همیشگی زمانه هستم و متوجه نشدم که هدف از ذکر لحظه به لحظه یک خودکشی در این سایت چیست و از کدام شرح وظیفه روزنامهنگاری پیروی میکند.
اگر قصدتان این بود که فراگیری توئیتر یا شبکههای اجتماعی را نشان دهید، موفق نبودهاید چون رپرتاژتان بیشتر جنبه الگو سازی، آموزش و تشویق به تقلید این شیوه پیدا کرده است.
کتابی که در خانه دیوید س پیدا شد، در تقبیح حملات کور نوشته شده بود، اما اینک بحث میشود که محتویات اینگونه کتابها، عملا به جای بازدارندگی نقش محرک دارند. ضمنا نام عامل تهاجم را نیز در تمام گزارشهایتان به صورت کامل میآورید در حالی که رسانههای حرفهای، مراقب حریم خصوصی خانواده او هستند و این هم از تعهدات اخلاقی و شغلی روزنامهنگاری است.
صفورا / 27 July 2016