بسیاری از سازمان‌های دولتی و غیردولتی جهانی و در راس آنها سازمان بهداشت جهانی همواره بر «شیردهی» به عنوان یک ضرورت، دست‌کم در شش ماه نخست زندگی نوزادان تاکید می‌کنند و بر اساس مطالعات و تحقیقات متعددی که در این زمینه انجام گرفته، تغذیه با شیر مادر را بهترین روش تغذیه کودک می‌دانند.

baby-breastfeeding

تاکید سازمان بهداشت جهانی و دیگر نهادهای مرتبط از جمله آکادمی پزشکان کودکان در آمریکا بر تغذیه با شیر مادر تا جایی است که حتی این روش شیردهی را برای حداقل یک سال و گاه بیشتر توصیه می‌کنند و در مقابل، هرگونه تغذیه دیگر را برای نوزاد، شیردهی مصنوعی عنوان داده و بر غیرمفید و خطرناک بودن آن تاکید دارند. از جمله جنبه‌های مثبت شیردهی که این سازمان‌ها بر آنها تاکید دارند، می‌توان ایمنی بیشتر نوزاد در برابر بیماری‌های متعدد همچون عفونت، اسهال، سندرم مرگ ناگهانی نوزاد، حساسیت و آلرژی نام برد. برخی مطالعات حتی مدعی هستند که نوزادانی که با شیر مادر تغذیه می شوند در مقایسه با نوزادانی که شیرخشک می‌خورند از هوش بالاتری برخوردارند و نیز در آینده احتمال ابتلا به دیابت و چاقی در آنها کمتر است.

در ارتباط با مادر نیز، از تاثیر مثبت شیردهی بر کاهش وزن مادر بعد از زایمان، کاهش خطر ابتلا به سرطان پستان و سرطان تخمدان و برخی بیمارهای دیگر سخن گفته می‌شود حال آنکه نتایج برخی مطالعات و تحقیقات دیگر، این پژوهش‌ها را زیر سوال می‌برد؛ از جمله این ادعا که بین شیردهی و سطح هوش کودک ارتباط مستقیم وجود دارد.

در کنار توصیه‌های علمی و پزشکی درباره شیردهی و ارائه مطالعات متعدد با نتایج گوناگون در این زمینه، برخی مذاهب نیز بر تغذیه کودک توسط شیر مادر تاکید دارند؛ از جمله دین اسلام که در آن به مادران توصیه می‌شوند کودکان خود را تا دو سال شیر بدهند. علاوه بر این، در بسیاری از جوامع هنوز این روش سنتی، به عنوان مهم‌ترین، معمول‌ترین، بدیهی‌ترین و بهترین روش تغذیه نوزاد، مورد توجه و تاکید است تا جایی که گاه به مثابه یک وظیفه شناخته می‌شود که هر مادر موظف به ادای آن است؛ حقی که از آن کودک است و باید به او داده شود، حقی که بعدها همچون “بدهی” بر گردن فرزند می‌ماند. اصطلاحاتی مثل «شیرم را حلالت نمی کنم» یا «شیر مادر خورده» یا «شیر مادرت حلالت باشد»، نیز به احتمال بسیار از اهمیت شیردهی در برخی جوامع حکایت دارند که به این امر قداستی ویژه می‌بخشند؛ و این قداست را در روزها ماه‌ها و سال‌های نخست زندگی فرزند، مادر است که باید پاس بدارد و سال‌ها پس از آن، بر عهده فرزند است که حرمت آن را حفظ کند.

اما آیا برای همه مادران، شیردهی مساله‌ای محترمانه، مهم و یک وظیفه تلقی می‌شود؟ آیا همه نوزادان باید با شیر مادر تغذیه شوند؟

با فرض تاکید بر اهمیت و ضرورت این مساله، نوزادانی که به سرپرستی گرفته می شوند و نیز نوزادانی که در خانواده‌های همجنسگرا که هر دو نفر گی هستند متولد می شوند چگونه باید از این حق برخوردار شوند؟ علاوه بر این، اگر زنی نتواند یا نخواهد فرزندش را شیر بدهد چگونه باید با این مساله برخورد کند؟ آیا تاوان او عذاب وجدانی است که از سوی جامعه و اطرافیان به او القا می‌شود یا مواجهه با آموزه‌هایی که به او این حق را می‌دهند بر اساس خواسته خود رفتار کند و نه بر اساس باورها و ارزش‌هایی که حتی ممکن است در ذهن او نهادینه شده باشند؟

لذت بخش یا خسته کننده؟

یوهانا، زن سوئدی و کارمند بانک است و ۳۵ ساله. او یک سال پیش نخستین فرزند خود را به دنیا آورده و او را تا پنج هفته شیر داده است. به نظر او شیر دادن کاری است خسته کننده و دشوار. یوهانا می گوید : «اوایل شیر نمی آمد و بسیار سخت بود که به دخترم شیر بدهم. دو هفته اول، او اصلا وزن اضافه نکرد چون تمام شرایط استرس زا بود، یعنی من در شرایط پر از استرس و فشار به او شیر می‌دادم. بعد از دو هفته از سرپلاستیکی کمکی برای شیردهی استفاده کردم و وضعیت بهتر شد، یعنی شیر بیشتری آمد و تماما با شیر خودم او را تغذیه کردم اما باز هم بسیار سخت بود.»

یوهانا می‌گوید که هیچ وقت فکر نکرده باید حتما به فرزندش شیر بدهد و این مساله را هرگز ضروری ندانسته، بلکه به جایگزین‌های دیگری مثل شیر خشک هم فکر کرده. به همین دلیل وقتی شیردادن را متوقف کرده به نوعی آرامش داشته. او دراین باره به تجربه خواهرش در تغذیه نوزاد با شیر خشک اشاره می کند و می‌گوید: «خواهر من هشت ماه پیش از به دنیا آمدن فرزند من، صاحب نوزاد شد و  او را با شیرخشک تغذیه کرد. به همین دلیل من وقتی تصمیم گرفتم شیردهی را متوقف کنم احساس بدی نداشتم چون تجربه خوب او را در این زمینه دیده بودم.»

یوهانا از حمایت همسر و اطرافیانش در این تصمیم برخوردار بوده؛ آنگونه که خود می‌گوید: «من از هیچ‌کس عکس‌العمل منفی دراین‌باره ندیدم به جز یک ماما که البته او هم مامای خود من نبود. بقیه درباره این تصمیم نظر مثبت داشتند و به ویژه همراهی همسرم بسیار موثر بود.»

اما یک زن ایرانی ساکن سوئد تجربه دیگری از شیردهی دارد که با تجربه یوهانا بسیار متفاوت است. او می‌گوید: «کسی به من نگفت شیر بدهم یا ندهم. اما بعدها که به سوئد آمدم چون فرزندم هنوز شیر می‌خورد برخورد پرستارها و دکترها در مرکز درمانی جالب بود. دراصل برای آنها جالب بود که من به فرزندم این همه مدت شیر داده‌ام. آنها نظر مثبتی داشتند و می گفتند زن ها در سوئد به بچه شیر نمی دهند چون حوصله ندارند یا تنبلی می کنند.»

او اضافه می‌کند: «من با شیر دادن خیلی راحت بودم و لذت می‌بردم. ولی می‌توانم بگویم که در ناخودآگاهم احتمالا این فکر بوده که باید به بچه شیر داد چون می‌گویند که شیر مادر خیلی خوب است، به ویژه در ایران خیلی تبلیغ می‌شود که تا دو سال اول مادر به بچه شیر بدهد. البته در عین حال آن رابطه عاطفی که بین مادر و فرزند ایجاد می شود مهمتر است، شاید شیر به عنوان یک تغذیه خیلی هم اهمیت نداشته نباشد. مثلا نزدیکی که بین من و فرزندم بود با شیردهی ایجاد می‌شد. در طول روز یا شب وقتی او استرس داشت، اگر در آغوش من می‌آمد و شیر من را می‌خورد آرام می‌شد و همین به من نشان می‌داد که این شیردهی برایش جنبه عاطفی دارد. شاید اگر من فقط بغلش می‌کردم آرام نمی‌شد اما همینکه روی سینه من قرار می‌گرفت و شیر می‌خورد آرام می شد.»

با این‌همه او می‌گوید که بعد از مدتی احساس کرده که شیردهی دارد به استقلال او صدمه می‌زند و از فعالیت‌های بیرونی او  می‌کاهد: «شرایط زندگی‌ام طوری بود که می‌توانستم تا یک سال و نیم به فرزندم شیر بدهم. اما وقتی فعالیت‌های بیرونی‌ام شروع شد باید می‌رفتم مسافرت، جلسه و خلاصه می‌خواستم مستقل باشم و وقتی بیرون می‌روم خیالم از بابت تغذیه فرزندم راحت باشد. از طرفی از نظر جسمی و روحی هم احساس خستگی می‌کردم و دوست نداشتم یک نفر بهم آویزان باشد. چون او دیگر به اندازه قبل هم کوچک نبود و من حس می‌کردم این برایم اذیت کننده است که هربار که او از کنار من رد می‌شود لباسم را بالا بزند و بخواهد شیر بخورد.»

او همچون بسیاری دیگر از مادران در گرفتن فرزندش از شیر دشواری‌هایی داشته: «آن موقع فهمیدم که این کار خیلی سخت است چون فرزندم بزرگ شده بود و بیشتر می‌فهمید و برایش جدایی از پستان من دردناک‌تر بود. برای من از نظر جسمی فقط یک شب دشوار بود که پستانم درد گرفت اما احتمالا برای او از نظر روانی خیلی سخت بوده. چون بچه‌ای که حدود دو سال دارد می‌فهمد وقتی چیزی را که دوست دارد از او می‌گیریم. شاید اگر کوچک‌تر بود و این اتفاق می‌افتاد زیاد اذیت نمی‌شد.»

رابطه عاطفی مهم‌تر از روش شیردهی است

پری عیسی زاده، روانشناس کودک رابطه عاطفی والدین با فرزند را مهم تر از نوع شیردهی ارزیابی می کند و می‌گوید: «من در مساله شیر دادن مادر به فرزند نه تنها اشکالی نمی‌بینم بلکه این روش تغذیه را بسیار خوب می‌دانم به شرطی که مادر بخواهد و بتواند این کار را انجام بدهد و شیر دادن به او تحمیل نشده باشد. از دید روانشناسی مهمترین قضیه این است که آدم با بچه بتواند ارتباط عاطفی درست برقرار کند و حتما این نیست که مادر پستانش را بگذارد در دهان بچه. چون ممکن است یک نفر این کار را بکند اما حواسش به بچه نباشد، ارتباط چشمی و عاطفی با او برقرار نکند و تمام حواسش به آی پد یا تلفنش باشد. در این صورت بچه متوجه عدم حضور عاطفی مادر خواهد شد. در مقابل، می‌توان شیشه گذاشت دهان بچه اما با او ارتباط درست برقرار کرد. مهمترین مساله ایجاد ارتباط عاطفی نزدیک است بین مادر و بچه و این صرفا با شیر دادن از طریق سینه میسر نمی شود بلکه یک مساله کیفیتی است.»

baby_feeding_breastfeeding_or_bottle_feeding

پری عیسی زاده درباره این که کودک با مک زدن پستان مادر آرام می‌شود تاکید می‌کند: «این آرامش میتواند به چند دلیل باشد. یکی طبیعتا  برطرف کردن گرسنگی و تسکین عاطفی در ارتباط با مادر و اینکه این ارتباط پوستی و حسی که برقرار می شود هورمون اکسی توسین را ترشح می‌کند و ترشح این هورمون باعث آرامش می‌شود. وقتی ما همدیگر را نوازش می‌کنیم در بدن ما این هورمون ترشح می‌شود. بنابراین می‌توانیم بگوییم که بخشی از احساس آرامشی که بچه می‌گیرد بیولوژیک و طبیعی است؛ اما شیر خوردن از پستان مادر چنانچه برای رفع گرسنگی نباشد مثلا کودکی که با غذاهای دیگر به جز شیر تغذیه می‌شود، ارتباط عاطفی و پوستی هم برقرار باشد می‌تواند بعد از مدتی برایش به عادت تبدیل شود. به همین دلیل است که وقتی پستانک می‌گذاریم دهان بچه او آرام می شود.»

مهرداد درویش پور، جامعه شناس و پژوهشگر فمینیست هم در همین راستا تاکید می‌کند که شیر دادن به نوزاد بخشی از مکانیزم طبیعت است: «اینکه شیر از پستان مادر خارج می شود به خودی خود نشانگر بیولوژیک و طبیعی بودن امر شیردهی است. برای انسان اولیه این تنها راه تغذیه نوزاد بوده است. اما امروز الزاما چنین نیست. علاوه بر آن نه تنها دوره پرورش جنین بلکه دوران شیرخوارگی نوزاد و تغذیه و مراقبت از کودک در انسان یکی از طولانی‌ترین‌ها در میان کل حیوانات است. هم از این رو دوره نسبتا طولانی وابستگی کودک به مادر در شیرخوارگی و نقش مادر در شیردهی به ویژه در دوره‌های زندگی نخستین بشر تقریبا غیر قابل جایگزین بوده است. امری که باعث شده نقش اجتماعی و بیولوژیک مادریت از جمله در شیردهی درهم تنیده شوند.»

او با اشاره به اینکه امروز در شرایطی که روش‌های دیگری تغذیه کودک به جز از طریق شیر پستان مادر وجود دارد، هیچ جبر و ضرورت بیولوژیکی در این کار وجود ندارد، بلکه این پندارها و توقعات جامعه پدرسالار است که به زنان آموخته است شیردهی از پستان مادر بخشی جدانشدنی از مفهوم و وظیفه مادری است: «تا زمانی که این تصویر از نقش مادری تغییر نکند مکلف بودن مادر به بچه شیر دهی از پستان خویش امری انتظاری طبیعی است. اما هرچه با ارزش‌های آزادی زن بیشتر آشنا شویم، بازآفرینی‌های اجتماعی از نقش مادری که به نام “طبیعت بیولوژیک” زنانه یا مادرانه معرفی می شوند بیشتر زیر سوال می رود و بیشتر به عنوان بخشی از قصه پردازی‌های پدرسالارانه مورد نقد قرار می گیرند. همانطور که امروز این افسانه که نوزاد حتما نیازمند حضور مادر برای پرورش خود است، با چون و چرا روبرو شده. در برخی کشورها از جمله سوئد سخن بر سر این است که مادران و پدران هردو نه فقط می توانند بلکه موظف شوند از زمان زایمان تا یک سالگی و بیشتر از مرخصی والدین استفاده کرده و به نوبت مسئولیت نگهداری از کودک را بر عهده بگیرند. البته هنوز چه به دلیل درآمد مالی معمولا بیشتر مردان و چه به دلیل دیرپایی باورهای مردسالار و رل جنسیتی سنتی بیشتر این زنان هستند که یک سره از این امکان استفاده می‌کنند. به هر رو این یک توقع، توهم یا دقیقتر بگویم یک افسانه پدرسالار است که مدعی شویم الزاما این تنها مادران هستند که پس از زایمان کودک باید از آن مراقبت کنند و بین ویژگی‌های بیولوژیک (نظیر زایش) با برداشت‌های اجتماعی از نقش مادر همپوشی ایجاد کنیم. درست به همین ترتیب هم مساله فضلیت شیردهی مادر همچون یک تلکیف زیر سوال رفته است. گرچه هنوز زنان بسیاری متاثر از باورهای گذشته، شیر دادن به نوزاد را وظیفه انحصاری مادران می‌دانند.»

درویش پور در توضیح این که چرا انحصاری کردن وظیفه مراقبت از کودک توسط مادر همچون یک افسانه پدرسالار و دگر جنس خواهی اجباری تصریح می‌کند: «نه اینکه بخواهیم اهمیت، مطلوبیت و “طبیعی بودن” شیردهی توسط پستان مادر  یا تغذیه از طریق شیر مادر را یکسره انکار کنیم، بلکه منظور این است که شیردهی مادر را به یک ارزش، فضیلت، تکلیف یا توقع بدل نسازیم. ارزش ساختن از آن بدان معنی است که تخطی از این “وظیفه” نوعی گناه، نوعی کمبود یا دستکم عذاب وجدان را دربر خواهد داشت.

این برداشت و احساسی  است که پدرسالاری به ارمغان آورده است. در نظام جنسیتی قدرت، زن برای مرد یک اوبژه جنسی است؛ سرویس دهنده خانوادگی است، مادر و مراقب کننده از فرزندان مرد و به عبارت روشن تر ابزار تولیدمثل کننده و مسئوول پرورش نسل است. صریح تر بگویم تقدیس رل مادری و جملاتی  نظیر “بهشت زیر پای مادران است” هم بخشی از افسانه پدرسالارانه است. هم از این رو زن‌هایی که نمی‌توانند یا نمی‌خواهند  مادر شوند در این فرهنگ اعتبارشان نزول می‌کند. حتی زنانی که مادر می‌شوند اما شیر نمی‌توانند بدهند یا نمی‌خواهند بدهند در بسیاری از موارد با واکنش منفی پیرامونیان روبه‌رو می‌شوند یا خود احساس عذاب وجدان و کمبود می‌کنند. در مقابل، شیر دادن با شیشه نه به لحاظ عاطفی به خودی خود ایرادی به همراه دارد، نه به لحاظ تغذیه کمبود خاصی دارد و از سوی دیگر زمینه برابری جنسیتی را هم افزایش می‌دهد. در صورت شیردهی بچه با شیشه شیر نه تنها زنان آزادی عمل بیشتری می‌یابند، بلکه شانس اینکه مردان بتوانند از نقش “پدر بودن” به “بابا شدن” گذار کنند، افزایش می دهد. این مراقبت از کودک و رابطه بیشتر و نزدیک تر با او است که نقش “بابا بودن” را ایجاد می‌کند؛ رابطه جسمی، تغذیه کودک، تعویض پوشاک و شیر دادن به او و….  اگر شیر دادن قلمروی یکسره مادرانه تلقی شود که کسی نباید یا نتواند به آن نزدیک شود یا جایگزینی وجود داشته باشد، آنگاه از منظر برابری جنسیتی و آزادی زنان نیز با مشکل مواجه خواهیم شد. یکی از اصلی‌ترین بحث‌های فمینیستی این است که هرچه  نقش زنان در اجتماع بیشتر و نقش مردان در خانه بیشتر شود، برابری بیشتری ایجاد خواهد شد.»

پری عیسی زاده هم به اهمیت ارتباط عاطفی پدر با بچه اشاره می‌کند: «در زمینه ایجاد ارتباط عاطفی نزدیک بین فرزند و والدین، شیر دادن با شیشه یک حسن دارد و آن هم مساله تساوی بین مادر و پدر یا پارتنرهاست. شیر دادن با شیشه این امکان را به پدر می‌دهد که  در ایجاد ارتباط عاطفی که تا به حال سهم مادر بوده شریک شود. البته این به ان معنا نیست که پدر نمیتواند به خاطر شیر دادن مادر با فرزند ارتباط معنوی ایجاد کند. چون همانطوری که اشاره شد، ایجاد ارتباط  درست یک موضوع کیفیتی است. مهم است که  وقتی بچه را که شیر می‌دهیم او را بغل کنیم و شیشه را به دست او ندهیم تا خودش آن را بخورد. چون این امکان مناسبی است برای ایجاد ارتباط عاطفی. علاوه بر این، یا جدا از مساله شیر دادن، درآغوش گرفتن کودک. توجه به نیازهای او، حرف زدن با کودک، آواز خواندن برای او، کتاب خواندن برایش فرصت‌های بسیار خوبی هستند برای ایجاد این ارتباط که هم پدر و هم مادر می توانند از این فرصت‌ها بهره بگیرند.»

تبعیض علیه زنان و همجنسگرایان

نتایج مختلف پژوهش‌های گوناگونی که طی سال‌ها درباره شیردهی و تغذیه کودک ارائه شده‌اند احتمالا به سردرگمی زنانی منجر می‌شود که در دوراهی تصمیم درباره شیر دادن یا ندادن به فرزند خود هستند و یا به مطالعه و کسب اطلاعات دراین باره می پردازند.

به گفته پری عیسی زاده این مساله حتی گاه باعث بروز عذاب وجدان و آزار و اذیت روانی مادرها می شود. «توصیه سازمان بهداشت جهانی که مادران حتما شیر خودشان را به بچه بدهند در کشورهای جهان سوم از اهمیت بیشتری برخوردار است چون آلودگی آب و در دسترس نبودن شیر خشک مناسب می تواند خطرآفرین باشد. اما در کشورهایی مثل سوئد حتی شیرخشک‌های تولید شده گاه مقوی‌تر و کامل‌تر از شیر مادر هستند با در نظر گرفتن این قضیه که همه مادران الزاما شیر مغذی ندارند. اما جامعه متاسفانه شیر ندادن را یک ضعف در مادر می بیند درحالیکه این مساله باید یک تصمیم گیری شخصی باشد که بر عهده مادر است. به نظر من خیلی بهتر است که یک مادر راحت و خوشحال باشد و با شیشه به بچه شیر بدهد تا اینکه با سینه زخمی و عدم آمادگی و خستگی بچه را از از سینه اش تغذیه کند. جامعه باید این تصمیم گیری را به مادر واگذار کند که می خواهد به بچه شیر خودش را بدهد یا نه، و در همین راستا نباید هیچگونه عذاب وجدانی به او تحمیل شود.»

تحمیل حس گناه و عذاب وجدان به مادری که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد به فرزندش شیر بدهد به باور درویش پور به این دلیل ایجاد می‌شود که در گفتمان پدرسالارانه همانطور که نازایی زنان موضوع حقارت آنهاست، عدم توانایی شیر دادن یا عدم تمایل مادر به شیردهی نیز نوعی خودخواهی مادر و نوعی کمبود تلقی می شود. او دراینباره می گوید: «ممکن است اختگی مرد هم موضوع انتقاد قرار بگیرد ولی اصلا قابل مقایسه با نازایی زنانه نیست. نازایی زنان کسر شان اجتماعی آنها تلقی شده و معمولا به ترک زنان توسط مردان منجر می‌شود. اما موارد عکس آن به مراتب کمتر است. این تنها مردان مبلغ این باورها نیستند. بسیاری از زنان خود آگاه یا ناخودآگاه مبلغ این ایده هستند که زنی که نخواهد یا نتواند شیر بدهد زنی ناتوان یا خودخواه است و مستحق عذاب وجدان.»

ارزش ساختن از شیردهی توسط مادر  بلکه بخشی از باور دگرجنس خواهی اجباری نیز تلقی می‌شود که با تبعیض علیه همجنسگرایان همراه است. به این ترتیب زوج‌هایی که هردو زن یا هردو مرد هستند و کودکی را به سرپرستی انتخاب کرده اند باید در این زمینه نیز با نوعی کسر شان اجتماعی روبرو شوند. حتی درباره زوج‌های لزبین، یکی از طرفین از تماس بیشتر با بچه محروم خواهد بود تنها به این دلیل که مادر بیولوژیک بچه باید به او شیر بدهد. درویش پور دراین باره می گوید: «این افسانه پدرسالار در درجه اول تبعیضی است علیه زنان و در درجه دوم علیه اشکال دیگر خانواده که خانواده سنتی هسته ای دگر جنس خواه متشکل از یک مادر و یک پدر و فرزند نیست. بنابراین با فرض فضیلت خواندن شیردهی از پستان مادر، همه خانواده‌های غیرسنتی، خانواده‌های برخوردار از “فرزند خواندگان” یا همجنس خواهان باید با حس غیرعادی بودن مواجه شوند. به این ترتیب لابد زوج‌هایی که کودکی را به سرپرستی قبول می کنند دارند یک زندگی “غیرطبیعی” را به او تحمیل می کنند. چنین ایده ای حتی می تواند بر ذهن کودک هم اثراتی بگذارد، یعنی اگر کودکی با این فرهنگ بزرگ شود و دریابد که شیر مادرش را نخورده است می تواند با احساس منفی با آن روبرو شود.»

مشروعیت بخشیدن به شیردهی از پستان مادر گاه نه تنها به بخشی از باور انسان‌ها و ملاک سلامت و چابکی فرزند تبدیل شده بلکه ادبیات روزمره را نیز تحت تاثیر قرار داده است تا جایی که به عنوان طعنه برای یادآوری غیر قابل جایگزین بودن نقش مادریت بیولوژیک، به فردی که پرورش یک کودک را برعهده دارد گاه در این ادبیات به اصطلاح «دایه مهربان تر از مادر» گفته می شود.

حال آنکه واقعیت‌های اجتماعی، پیچیده‌تر از باورهای سنتی هستند و ما را با پدیده‌های متناقضی روبه رو می کنند؛ واقعیت اینکه کودک بیشترین ارتباط عاطفی را با فردی می‌گیرد که او را پرورش می‌دهد نه لزوما با “مادر” ی که از او زاییده شده یا از پستان و شیر او تغذیه شده است؛ حتی اگر باورهای پدرسالارانه و دگرجنسخواهانه اجباری و سنتی نخواهند این مساله را به عنوان واقعیتی اجتماعی بپذیرند.