کتاب گیاهخوار اثر نویسندۀ کره‌ای هان کانگ[1] نباید نیازی به معرفی داشته باشد. کتاب در سطح جهان با استقبال خوانندگان روبرو شده است؛ یکی از بزرگترین جوایز جهانی، جایزۀ من بوکر بین‌المللی را برده است و متنقدین زیادی آنرا تحسین کرده‌اند. ولی این کتابی نیست که بتوان آن را خواند و سپس دَم فروبست و به زندگی همچون پیش ادامه داد. کتاب ذهنیت خواننده را تغییر داده و او را به واکنش وامی‌دارد. به او زندگی نو یا عشقی نو نمی‌بخشد که برعکس جهان او را واژگون ساخته، مجبور به رویاروئی با خود می‌سازد. در او احساساتی برمی‌انگیزد که به زندگی روزمره و تجربه‌های متعارف تعلق ندارند و در شدت و نابهنحاری اطمینان به خود را از او باز می‌ستانند. ولی ما در جهان خوانندگان گوناگونی داریم و چه بسا که بسیاری از آن تأثیر خاصی برنگیرند. این را اما می‌توان به اطمینان گفت که شاید پس از خواندن گیاهخوار خواننده بتواند زندگی خود را به سیاق پیشین ادامه دهد ولی او دیگر نخواهد توانست به سیاق پیش کتاب (داستانی) بخواند. در مقایسه با کتاب گیاهخوار، بیشتر کتاب‌های داستانی جهان سطحی و مبتذل به نظر خواهند آمد.

گیاهخوار، نوشته هان کانگ
گیاهخوار، نوشته هان کانگ

حادثه‌ای در ادبیات

رمان کوتاه و فشردۀ گیاهخوار حادثه‌ای در ادبیات جهانی است. با این کتاب پایان یک دوره و آغاز دوره‌ای دیگر اعلام می‌شود. با آن دوران طولانی ادبیات خود-محورِ متمرکز بر سبک نگارش و بازی زبانی به پایان رسیده، دوران ادبیات مخاطب-محورِ متمرکز بر تأثیرگذاری بر روح و روان خواننده آغاز می‌شود. در دوران آغازین رمان، در آثار دوفو، بالزاک و هوگو رمان اثری سیاسی اجتماعی بود. نوشته می‌شد تا وضعیت روز، اوضاع اجتماعی عصر بررسی و نقد شود. مخاطب متن در کانون توجه قرار نداشت ولی رمان نوشته می‌شد تا تأثیر اجتماعی و سیاسی معینی به جای گذارد. با فلوبر رمان از توجه به جهان برون دست کشید و به درون خود خزید. نگارش و پرورش متن مسئلۀ اصلی نویسنده شد. با مدرنیسم این رویکرد به شکوفائی رسید. از پروست و جویس تا ولف و بعدها فاکنر و همینگوی، نویسندگان متنی را می‌نوشتند که تجلی زیبائی نگارش، نوآوری در سبک و ایجاز زبان باشد. خواننده نیز در پی لذت (از متن) آن را می‌خواند. نویسندگانی همچون کافکا و هدایت در این میان استثنا بودند. مضمون و پیام اثر برای آنها مهم بود. می‌نوشتند تا موضوعی را بکاوند و طرح کنند ولی حتی آنها نیز به نگارش متن توجهی بیشتر داشتند تا امر تأثیرگذاری بر خواننده و متحول ساختن او.

هان کانگ، نویسنده کره‌ای و برنده جایزه من بوکر
هان کانگ، نویسنده کره‌ای و برنده جایزه من بوکر

چرخش‌های نو ادبیات جهانی، چه در قالب جریان سیال ذهن و چه در قالب رئالیسم جادوئی در همان چارچوب مدرنیسم باقی ماندند. نوآوری ارتباط با خواننده را تقویت و پویا می‌کرد. ادبیات همچنین بازگوئی تجربیاتی دیگرگونه را به عهده می‌گرفت. در آن، خواننده با جهانی از ممکن‌های تخیلی و ذهنیت باز روبرو می‌شد – در مقایسه با ممکن‌هائی بسته و ذهنیتی پوشیده در جهان واقع. با اینهمه، بازیگوشی در آفرینش جهانی متفاوت و نوآوری در شیوۀ نگارش مسئلۀ اصلی این سبک‌های ادبیات بود. خواننده در آنها گستره‌ای صد البته پهناور از تخیل و تفریح می‌یافت.

گیاهخوار در این روند گسست ایجاد می‌کند. نوگرائی در سبک نگارش یا بازی زبانی مسئلۀ آن نیست. کتاب نوشته شده تا خواننده را متأثر سازد و نه برای آنکه اثری زیبا و جالب نوشته شود. در این راستا، موجز و دقیق نوشته شده است و در آن اثری از ابتذال روزمرگی یا ماجراهای آفریده شده برای نگارش اثر داستانی، که به بسیاری از آثار داستانی راه می‌یابد، نمی‌توان یافت. کتاب چنان منسجم نیز نوشته شده که خوانش آن بدون مشکل پیش رود. به یکی از مهم‌ترین مسائل عصر، گیاه‌خواری و مهمتر از آن تغذیه و نابهنجاری در تغذیه می‌پردازد. شخصیت اصلی آن زنی است که به گیاه‌خواری روی می‌آورد و در این فرایند گرفتار درد و رنج می‌شود، هر چند مشکلات او محدود به گیاه‌خواری نمی‌ماند. مهمترین مسلۀ او و مسئله‌ای که به اثر پویائی می‌بخشد شور زندگیِ درآمیخته با شور مرگ است. در این چارچوب نیز خشونت و شهوت به کتاب راه پیدا می‌کنند. داستان در سه فصل به ترتیب از زبان همسر وی، روای داستانیِ عینی‌نگر و خواهر او بازگو می‌شود. آنچه داستان و سیر حوادث را به پیش می‌راند در فصل اول شور چرخش در شیوۀ زیست، در فصل دوم شور شهوی و در فصل سوم شور مرگ است.

مهمترین ویژگی گیاهخوار برانگیزانندگی است. کتاب اثری عمیق بر خواننده به جای می‌گذارد و واکنش عاطفی او را بر می‌انگیزد. کتاب همچون نارنجکی است که نه فقط در ذهن که همچنین در وجود خواننده انفجار ایجاد می‌کند. نه ترس خام، نه اندوه محض، نه شور شهوی، نه انزجار ساده و نه حسرت، هیچکدام، به تنهائی احساسی نیستند که در وجود خواننده شکل می‌گیرند. مجموعه‌ای از این احساسات به وجود خواننده راه پیدا می‌کنند. این امر خواننده را دچار التهاب می‌کند. اندوهگین، رنجور، وامانده ولی همزمان گرفتار حس شرم‌آگین از یکسو اندوه و از سوی دیگر برانگیختگی جنسی به خواندن ادامه می‌دهد. حتی اگر کوشش کند نیز نمی‌تواند از هیچکدام از این احساسات رهائی یابد.

رهائی درآمیخته با تشویش

گیاهخوار شاید نوشته شده تا تأثیر سیاسی و فرهنگی معینی نزد خواننده به جای گذارد. چنین تأثیری را نیز به جای می‌گذارد. اثر در همدلی با درد و رنج روحی و روانی انسان نوشته شده است و به خشونت در برخورد با دگرزیستی و نابهنجاری زیستی توجه نشان می‌دهد. ولی این عاملی نیست که از کتاب اثری بارز و تأثیرگذار می‌سازد. تأثیر گیاهخوار بیشتر روحی-روانی است و به حوزۀ پالایش روانی تعلق دارد. خوانندۀ کتاب همچون خواننده (یا بیننده) تراژدی‌های یونانی در بستر خوانش آن، درد و رنجها، ترس و شور جنسی فروخورردۀ خود را برونی و آشکار می‌سازد. او از هزارتوی پیچ در پیچ درون پا به برون می‌نهند. در درد و رنج، انده، بدبختی و لذتهای جنسی کسانی دیگر نشانی از خود می‌یابد. از آن می‌لرزد، بر آن می‌گرید، با آن به التهاب جنسی می‌رسد و در آن از خود بیخود می‌شود. همه چیز را آنجا برون از خود تجسد یافته لای صفحات کتاب و در زندگی کسانی دیگر می‌یابد. در یک کلام، ره‌آورد خوانش گیاهخوار رهائی از دغدغه‌ها و زخمهای فروخوردۀ روانی است.

پالایش روحی-روانی فقط رهائی را در بر ندارد، لَختی و رخوت را نیز در بر دارد. رهائی خطرناک است. انسان را دست‌کم برای مدتی کوتاه از تنشهای عاطفی تهی می‌سازد. بدون تنشها نیز انسان از تک و تاب می‌افتد. انسان دیگر شور کنش، شور ابتکار و مداخله در امور نخواهد داشت. به آرامش خواهد رسید ولی سرزندگی را از دست خواهد داد. در هراس از چنین وضعیتی، خواننده کتاب را به کنار خواهد نهاد. از آن می‌ترسد که یکسره شور زندگی را از دست بدهد. شاید رهائی را به خاطر خاتمه بخشی به تنشهای عاطفی سنخی از سرخوشی بخوانیم. ولی این سرخوشی آمیخته به دغدغه‌ای است که آن را از مقام خوشی خلع می‌کند. دغدغۀ باختِ سرزندگی احساس سرخوشی را آلوده به احساس تشویش می‌کند. از ستیز رهائی و لَختی و از تشویش برخاسته از آن فاعلیت (subjectivity) برمی‌خیزد. فاعلیت نشان از دو چیز دارد: کنشگری و سنجشگری ذهنی. کنشگری باید با اندیشۀ هدفمند به شکل سنجشگری، بازاندیشی و تأمل توأم باشد تا فاعلیت  را جان بخشد. رهائی کنشگری را از قید و بند دغدغه‌ها و زخمهای گذشته می‌رهاند و تشویش سنجشگری را دامن می‌زند. فاعلیت اما در عرصۀ ادبیات وجهی خاصی به خود می‌گیرد –  فاعلیت اینحا بیشتر امری رویکردی است تا امری مرتبط با درگیری‌های مادی. به هنگام خواندن گیاهخوار، خواننده مجبور می‌شود با نگاهی به خویش و سنجش وضعیت روحی-روانی خود رابطۀ خود با کتاب را تنظیم کند و در تداوم آن، رابطۀ خود با جهان پیرامون را نظمی نو ببخشد.

در گیاهخوار لذتی در کار نیست. نه لذت کلاسیک متن و نه لذت رهائی ناشی از تأثیرگیری از روایت در قالب سیر حوادث رمان. متن در چنبره‌های زنجیر حوادث داستان گم می‌شود و احساس رهائی پی در پی دغدغۀ باخت سرزندگی را دامن می‌زند. پالایشی که گیاهخوار در وجود/ذهنیت خواننده دامن می‌زند عمیق و وسیع است. در کتاب با فرایندها و سرنوشتهائی روبرو می‌شویم که هیچ توضیحی برای آنها وجود ندارد. حوادث رخ می‌دهند. انسانها آنها را می‌آفرینند ولی ارادۀ آنها هدفمند و عقلائی نیست. شوری که در نهایت ویرانگر از آب در می‌آید آنها را به جلو می‌راند. این شور تک‌ساحتی نیست. باز شناختن آن نیز ساده نیست و خود را به شکلهای گوناگون باز می‌نماید. گاه شکل شور زیست متفاوت پیدا می‌کند، گاه شکل شور شهوی و گاه شکل شور یگانگی با مرگ و در نهایت شور مرگ. شور اینجا همچون رانه عمل می‌کند. اگر ما در تراژدی‌های یونانی با عقدۀ ادیپ و شور ویرانگری روبرو هستیم، در گیاهخوار با شور جنسی و مرگ سر و کار داریم. توضیح‌ناپذیری حوادث و سرنوشتها بر ابعاد پالایش می‌افزاید. خواننده رهائی از پرسش، از توضیح، از مسئولیت و به عهده‌گیری مسئولیت را احساس می‌کند. در جهانی که شورهای بنیادین انسان درد و بلا می‌آفرینند چه جای پرسش و شکایت است. ولی احساس رهائی همانگونه که پیشتر مشخص شد دلهرۀ لَختی را در بر دارد و نه لذت محض. تشویش اینجا نیز مانند همیشه عیش انسان را منقض می‌سازد.

شگفتی‌آفرینی

وجهی دیگر از رمان گیاهخوار که پالایش روحی-روانی را ممکن می‌سازد سیر شگفتی‌آفرینی روند حوادث آن است. سیر شگفتی‌آفرین توان برانگیزانندگی اثر را تقویت کرده به خواننده فرصت می‌دهد تا بهتر بتواند احساسات خود را برونی سازد. شگفتی‌آفرینی ویژگی بارز هنر مدرن است اما به تازگی موراکامی آن را در ادبیات جا انداخته است. می‌توان گمان داشت که هان کانگ متأثر از موراکامی آن را همچون یک شگرد یا سبک روائی در کتاب خود به کار می‌گیرد. در این سبک انسانها در نهایت عقلانیت بگونه‌ای عجیب و در نتیجه غیر عقلائی رفتار می‌کنند. کنش انسانها اینجا هر آن ممکن است فرایندی غیر مترقبه بیابد. خشونت را گاه کسانی به خرج می‌دهند که از آنها انتظار آن نیست، افراد گاه تمایلاتی از خود بروز می‌دهند که با شخصیت آنها خوانائی چندانی ندارد و برخی به سادگی دست به کنشهائی همچون قتل یا ترک همسر و خانواده می‌زنند که از هیچ‌کس در جهان به سادگی بر نمی‌آید. این شگرد عنصر تعلیق را وارد داستان کرده بدان جذابیت می‌بخشد. داستان را دیگر می‌توان با هیجان  خواند.

زندگی روزمرۀ خواننده بیشتر بیگانه با و تهی از حوادث و چرخشهای ناگهانیِ غیر عقلائی است. روند زندگی بطور عمده در چارچوب تکرار پیش می‌رود. ضرورتها نیز انسان را وادار به در پیش گرفتن رفتاری هدفمند و عقلائی می‌کنند. کار، خوردن، خوابیدن و کمی تفریح؛ این زندگی روزمرۀ بیشتر انسانهاست. کسانی دست به دزدی می‌زنند، خشونت را با شهوت در هم می‌آمیزند، ماجراجوئی می‌کنند و انسان یا انسانهائی را می‌کشند. ولی اینها نه فقط استثنا هستند که بیشترِ اوقات از سر ناچاری و سردرگمی اینکار را انجام می‌دهند. ضرب‌آهنگ سنتی زندگی سرسخت‌تر از آن است که به سادگی در هم شکند یا حتی  ترک بردارد. صد البته، آنگونه که ساد، فروید و باتای نشان داده‌اند، آرزوی زیست و تجربه وضعیتهای متفاوت، به شکل برون پریدن از قالبِ تنگِ ضرورتهای زندگی روزمره، همواره با ماست. خون، خشونت، تجربۀ جنسی (سکس) رها از قید و بند، شادخواری و شادنوشی، همه جا، وسوسه‌برانگیز جلوه می‌کند. اینهمه را ولی به قلمرو خواب و خیال می‌سپاریم و در چارچوب زندگی روزمره به آنها پشت می کنیم. این اما کار ساده‌ای نیست. نه تنها خوابمان را آشفته می‌سازد که گاه ما را به کنشهای عحیب و غریب می‌کشاند.

خواننده در کتاب گیاهخوار با شکل‌هائی از زیست متفاوت روبرو می‌شود. در کتاب، آرزوها و یا حتی کابوسهای او تصویری عینی پیدا می‌کنند. زیست نامتعارف، خشونت، تجربه‌های شهوی دیگرگونه و شورش مقابل چشمان خواننده تجسد می‌یابند. آنچه او از واقعیت آنها می‌گریزد در فضای تخیلی ولی مادیت یافته در داستان و نوشتار عینیت پیدا می‌کند. آرزوها و کابوسهای او موقعیتی برونی و عینی پیدا می‌کنند. او دیگر لازم نیست در خواب و خیال با آنها ور برود. توصیف شده به گونه‌ای دقیق در کتاب مقابل چشمان او قرار می‌گیرند. این رهائی را ممکن می‌سازد، رهائی از همۀ آرزوهائی که می‌توانند نظم زندگی را درهم شکنند و به شکل کابوس، زندگی را زیر و رو سازند. خواب و خیال او واقعیت یک زندگی داستانی می‌شوند.

سبک متفاوت زیست

زمانۀ ما زمانۀ سبکهای زیست متفاوت است. هر کس امروزی سبک خاص خود را برای زیستن دارد. در همۀ حوزه‌ها، از جنسیت و رابطۀ جنسی گرفته تا تغذیه، پوشاک و گرایش سیاسی می‌توان سبک زیست خود را داشت. یکی همجنس‌گراست، دیگری گیاهخوار؛ یکی زاهدانه می‌زید دیگری خوش‌باشانه؛ برای یکی مهم وفاداری به اصول مهم است، برای دیگری به چالش خواندن سرحدات. زمانۀ ما به رواداری خود افتخار می‌کند. انتخاب آزاد، چندگونگی و ارجگذاری برابر همۀ انتخابها و ارزشها روح زمانه بشمار می‌آیند. حتی گاه بنظر می‌رسد انسانها به انتخاب سبک زیست خاص خود تشویق می‌شوند. ولی این به معنای آن نیست که انتخاب سبک خاص زندگی بدون دشواری رخ می‌دهد و دیگران بدون رنجیدگی و اعتراض آن را از همان آغاز ارج می‌نهند. هر شکل گسست از شیوۀ متعارف و بهنجار زیست با پرداخت بهای انزوا، شماتت و خشم رخ می‌دهد. انتخاب بدیلهای رادیکالِ یکسره متفاوت با هنجارهای غالب نیز واکنشهای تندتر و پرداخت بهای سنگین‌تری را در پی دارد.

اگر در این زمینه کتاب گیاهخوار دارای پیامی است آن است که در جهان سکولار معاصر سختی‌های انتخاب سبک زندگی چیزی همانند ریاضت جامعۀ سنتی دینی است. ریاضت دینی به قصد تضمین رستگاری انجام می‌گرفت. بخشی از آن در چارچوب دوری‌جوئی از زندگی این‌جهانی و نزدیکی به آن جهانِ بیکرانگیِ وجود الهی انجام می‌شد. بخشی دیگر از آن دربرگیرنده توبه و پرداخت تاوان گناه زندگی اولیۀ دنیوی تا لحظۀ انتخاب زندگی دینی بود. ریاضت دینی راهی برای پاکیزه ساختن خود برای ورود به سپهر رحمت الهی بود. سختی گزینش سبک زندگی در جهان سکولار هم تأکیدی است بر اهمیت تفاوت، اهمیت تکینگی سبک انتخاب شده. انتخابی که سختی در پی نداشته باشد انتخابی آگاهانه و هوشیارانه نیست بلکه حادثه‌ای است که به گونه‌ای اتفاقی رخ داده است. در گیاهخوار مشخص می شود که سختی نه فقط نماد که نشانی است از اراده‌مندی انتخاب. هر چه سختی بیشتر باشد تا همان حد نیز انسان می‌تواند مطمئن‌تر باشد که سبکی خاص را برای زیست برگزیده است.

سختی را سرحدی نیست. کسانی که امروز به عنوان تروریست شناخته می‌شوند در گسترۀ انتخابی که کرده‌اند مرگ را به بازی می‌گیرند. می‌میرند تا ثابت کنند که به معنای واقعی کلمه سبک دیگرگونۀ زندگی، سبکی از آن خود جسته‌اند. از گذشته‌ای که در آن هیچ بوده‌اند، از وضعیتی که در آن کسی بشمار نمی‌آمده‌اند، می‌گریزند تا در آینده‌ای یکسره آکنده از مرگ و نیستی کسی شوند. تمامی هستی را به سُخره می‌گیرند تا در لحظه ای که مرگ را تجربه می‌کنند کسی شوند. این اما برای شخصیت اصلی کتاب گیاهخوار تفریحی بیش نیست. او در زمینۀ استقبال از سختی بسی پیشتر می‌رود. مرگ برای او سختی نیست، رهائی است. سختی برای او سبک زندگی انتخاب شده نیز نیست. او شیفتۀ آن سبک است. سختی ساختن با واکنش تمامی دیگرانی است که می‌خواهند او را به زندگی به سیاق زندگی زندگان بازگردانند.سبک زندگی او برای دیگران و تا حد زیادی در برآمد واقعی نیروها، نه زندگی که مرگ را در پی دارد و این را باید به‌سان بدیل از او باز ستانند.

در زمینۀ سبک زندگی انتخاب رادیکال امروز چیست؟ چنین انتخابی دارای چه ویژگی‌هائی است؟ در زمانه‌ای که هر انتخابی ممکن است، چه انتخابی می‌تواند رادیکال و ویژۀ خود فرد باشد؟ جوانانی در اروپا و خاورمیانه در پیوستن به داعش سبکی از زیست را بر می‌گزینند که در تفاوت یکسره بنیادین خود با سبکهای معمول رادیکال می‌نماید. ولی ما اکنون می‌دانیم انتخاب آنها رادیکال نیست. در بعد سیاسی، در مقابل نیروهائی که می‌خواهند بجنگند انتخاب آنها رادیکال است. در مبارزه با این نیروها نیز آنها رادیکال عمل می‌کنند. خود را می‌کشند تا آنها را شکست دهند. ولی آنها این کار را در پی خواسته‌های سیاسی انجام می‌دهند که هیچ تفاوتی با خواسته‌‌های دیگران ندارد. آنها در پی قدرت و برای بنیان‌گذاری حاکمیت سیاسی در قلمروی معین، حال به نام خلافت، آن کار را می‌کنند. حاکمیت آنها نیز جز در زمینۀ سرکوب سیاسی قرار نیست تفاوتی با دیگر حاکمیتهای سیاسی داشته باشد. رادیکالیسم باید در تفاوت بنیادین خود را نشان دهد. در این زمینه، گیاهخوار نمونۀ جالبی ارائه می‌دهد. ما با کسانی و در رأس آنها با کسی روبرو هستیم که سبک زندگی‌ای را بر می‌گزیند که چنان به گونه‌ای بنیادین تکینه است که در سرحد زندگی و دیگری آن (که شاید مرگ نامش نهیم) قرار می‌گیرد. زندگی در وادی نا-زندگی، و نه یکی از آنها، این است انتخاب رادیکال.  انتخاب اینجا نه زندگی و نه مرگ، که زیستن مرگ است.

انتخاب رادیکال در حد شخصیتهای گیاهخوار به دنیای متعارف ما تعلق ندارد. تعداد بسیار کمی از ما دست به چنین انتخابی در سرحد زندگی و مرگ می‌زنیم. ما بیشتر دربارۀ آن می‌خوانیم (یا فیلم می‌بینیم) تا آنکه آن را بطور مستقیم تجربه کنیم. ادبیات مجالی برای شناخت و تجربۀ غیر مستقیم فراهم می‌آورد. در ادبیات، ماجراها، قتل‌ها، دزدی‌ها، خیانتها و لذتهای تند ممنوعه‌ای رخ می‌دهند که به سختی نمودی در زندگی ما می‌یابند. بسیاری برای همین کتاب می‌خوانند. رمان می خوانند تا در ارتباط با جهانی متفاوت و ترافرازنده نسبت به جهان زیست خود قرار گیرند و شناخت و تجربه‌ای هر چند غیر مستقیم از آن به دست آورند. در این زمینه ادبیات به‌سان دیگری زندگی عمل می‌کند. جائی می‌شود برای رخداد اموری متفاوت. جائی که دیگر لازم نیست با سختی انتخاب دست و پنجه نرم کرد بلکه از دور آن را شناخت و تجربه کرد. گیاهخوار نیز چنین زمینه‌ای را فراهم می‌آورد. خواندن آن به منزلۀ آشنائی با و تجربۀ غیر مستقیم یکی از رادیکالترین انتخاب‌ها است. ولی گیاهخوار همزمان مانعی در این رابطه ایجاد می‌کند. انتخاب شخصیت اصلی کتاب بیش از آن گنگ و نامتعارف است که به‌سان تجربه‌ای ممکن جلوه کند. انتخابی در ورای عقلانیت و هوشیاری. انتخابی است که مانند تمامی انتخاب‌های یکسره رادیکال متعلق به حوزۀ دیوانگی است. در دیوانگی می‌توان رادیکال بود.

کلام آخر

زندگی چیست جز درد، اندوه، دیوانگی و مرگ؟ زاده می‌شویم تا انبوهی از درد و رنج را تحمل کنیم و سپس گیج و سر درگم رهسپار دیار فانی شویم. این شاید به تمامی سرنوشت همۀ ما در جهان نباشد. چه بسا کسانی از ما فقط در لحظه‌ای از ناهوشیاری با یکی از این عناصر روبرو شوند و رستگار جهان را ترک کنند. دیگران اما مجبورند از ابتدا تا انتهای حضور خود در جهان با آنها تا کنند. شکوه زندگی نیز در آن قرار دارد. کتاب گیاهخوار همین را می‌خواهد به ما بگوید. زاده می‌شویم تا زیبائی جهانی را ادراک کنیم که سپس همراه با توان ادراکمان در هم فرو می‌پاشد. دیوانه می‌شویم. می‌خواهیم نیز که همچون نیچه دیوانه شویم تا بار گران هستی و فهم آن را تحمل کنیم. در دیوانگی به آن چیزی دست می‌یابیم که جوهر وجودمان را می‌سازد: فاعلیت. هر چند همین فاعلیت فروپاشیمان را رقم می‌زند. در جهانی به زنجیر نظم و عقلانیت درآمده تنها راه فاعلیت دیوانگی است.

[1]– Han Kang (2015), The Vegetarian, Hogarth, London/New York.

بیشتر بخوانید: