سینمای عباس کیارستمی بر اساس یک باور به ظاهر ساده شکل گرفته: «فیلم بد، فیلمی است که باورپذیر نیست و فیلم خوب فیلمی است که باورپذیر باشد.»
فلسفه کیارستمی در فیلمسازی و پیچیدگی آثار پرمعنای او را در همین یک جمله میتوان خلاصه کرد.
او در فیلم «کپی برابر اصل» (۱۳۸۹) به طرزی نبوغآمیز اصل باورپذیری را نشان میدهد. در این فیلم یک زن گالریدار (با بازی ژولیت بینوش) یک روز را با نویسندهای میگذراند که کتابی نوشته است با عنوان «کپی برابر اصل». نویسنده بر آن است که برای درک ماهیت هنر مهم نیست که بدانیم اثری اصل است یا جعلی و به همین ترتیب در فیلم هم این پرسش که آیا این زن و مرد به راستی یک زوجاند یا فقط چنین وانمود میکنند، تا پایان در ابهام باقی میماند.
واقعیت و فریب
چنین است که کیارستمی مفهوم سینما را با این پرسش به بیان درمیآورد که آیا سینما میبایست بیش و کم بیانگر «واقعیت»ها باشد یا اینکه با تصاویری فریبنده، «واقعیت»ِ خودش را میآفریند. کیارستمی چنین تصور میکند که واقعیت در یک فیلم تعیینکننده نیست، بلکه بستگی دارد به آنچه که تماشاگر از واقعیت درک میکند. او در فیلمهایی که فقط به ظاهر مینیمالیستیاند جهانی چندمعنایی و در همتنیده پدید میآورد. تصاویر او در چشم تماشاگر است که جنبه روایی مییابند. در این پروسه هیچ چیزی واقعیت مطلق نیست و همه چیز به درک فرد از واقعیت بستگی دارد. چنین است که فیلمهای کیارستمی همواره از او و افق فکری او برمیگذرند و به معنایی ژرفتر میرسند.
عباس کیارستمی یکم تیر ماه ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. مدتی در رشته هنر تحصیل کرد و مدتی هم به عنوان گرافیست کار کرد. در سی سالگی اما به سینما روی آورد. او عکاس و شاعر هم بود. در سال ۱۳۸۵ مجموعه شعر «همراه با باد» را منتشر کرد که به زبانهای دیگر از جمله به زبان آلمانی هم ترجمه و انتشار یافته است.
اشعار او که با هایکو خویشاوند است، درکی از یک لحظه را بیان میکنند و نمایانگر چگونگی تکوین زبان سینمایی و سبک ویژه او در فیلمسازیاند. او که در صنعت «کاهش» استاد است، مانند روبرت برسون، کارگردان و فیلمساز فرانسوی اعتقاد داشت که خلاقیت در حذف زوائد اتفاق میافتد. او هنر ساختارمند و معناگرای ژاپن را سرمشق خود قرار داده بود و در ژاپن هم بود که آخرین فیلم خود «مثل یک عاشق» (۱۳۹۱) را ساخت. این فیلم هم شاهکاری بود با شخصیتهایی رازآمیز و موقعیتهایی چند معنایی و رویدادهایی پرابهام.
با وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، عباس کیارستمی در ایران ماند. سانسور و رویکردهای سلبی در آثار او که غیر سیاسیاند، اما تردید و تزلزل آدمی را بیان میکنند، بدون آنکه به درماندگی انسان راه ببرند، بیاثر نماند.
در «طعم گیلاس» (۱۳۷۶) یک شخصیت مرگکام، آقای بدیعی (با بازی همایون ارشادی) مردی میانسال، قصد خودکشی دارد و قبرش را در کنار درختی کنده است. او میخواهد قرصهای خوابش را یک جا بخورد و شب در این قبر بخوابد. بدیعی دنبال کسی است که پس از مرگش، صبح فردا روی جسد او خاک بریزد. کسانی که او با آنها ارتباط میگیرد طبعاً از این کار سر باز میزنند و تلاش میکنند او را از خودکشی منع کنند. کیارستمی دو سال پیش در گفتو گویی گفته بود «طعم گیلاس» تنها فیلمیست که فقط یک بار دیده است، آن هم به این دلیل که این فیلم را در دورهای از آفرینش هنریاش پدید آورده که مایل نیست به آن زمان بیندیشد.
در جشنواره فیلم کن «طعم گیلاس» نخل طلا را به دست آورد، اما با اینحال در ایران این فیلم به این بهانه که مروج خودکشیست مورد توجه سانسورچیان وزارت ارشاد اسلامی قرار گرفت. کیارستمی اما گفته بود در واقع قصد داشته است با این فیلم زندگی را ستایش کند و گفته باشد که ارزش این جهان بیش از بهشتیست که وعدهاش را دادهاند.
پایان یک سفر کوتاه
در سال ۱۳۷۸ کیارستمی با فیلم «باد ما را خواهد برد» یک بار دیگر به شکلی تأویلپذیر به موضوع مرگ و زندگی پرداخت. موضوع این فیلم سوگواری اهالی روستاهای کردنشین سیاهدره و شاهپورآباد در بخش دینور، دهستان حر در کرمانشاه است و زنی بسیار سالخورده و محتضر که نمیمیرد. کیارستمی در جمهوری اسلامی، در فیلمسازی با مشکلات و محدودیتهای بسیاری دست و پنجه نرم میکرد. او خواهان آزادی مطلق هنرمند در آفرینش هنری بود.
در سال ۱۳۸۰ سرانجام در فیلم «ده» سبک خاص خود را که بر گفتو گوی شخصیتها در اتوموبیلهای در حال آمد و شد استوار بود، به کمال رساند. فیلمسازانی مانند جعفر پناهی (تاکسی) و علی احمدزاده (مادر قلب اتمی) از این شیوه بیان سینمایی الهام گرفتند.
در فیلم «ده» اتوموبیل فضای عمومی را از فضای خصوصی جدا میکند و شخصیتها را از آسیبهای اجتماعی و تعرض جمهوری اسلامی دور نگه میدارد.
در فیلم بسیار ساختارمند «ده» یک زن امروزی ایرانی در اتوموبیل نشسته و در حال رانندگی با ۱۰ شخصیت از لایههای مختلف جامعه گفتو گو میکند. رویدادها از زاویه دو دوربین روایت میشوند و یک بار دیگر نشان میدهند که همه «واقعیت» را به سختی میتوان بیان کرد و هرگز همه واقعیت را نمیتوان نشان داد.
کیارستمی در گفتو گویی گفته بود: «اتوموبیل بهترین دوست من است. دفتر کارم، خانهام، مکان من است.»
او اکنون سفری را که آغاز کرده بود، به پایان رساند. عباس کیارستمی، بعد از ظهر دوشنبه ۱۵ تیر در ۷۶ سالگی در بیمارستانی در پاریس چشم بر جهان ما فروبست.