جذابیت فوق‌العاده پول برای انسان‌های امروزی از کجا ناشی می‌شود؟ منظور پولی نیست که برای یک‌جفت کفش یا اجاره‌خانه نیازمند آن هستیم، بلکه خود پول، ورای هرگونه استفاده کاربردی آن و با کمیتی بی‌حد و حصر مورد نظر است. در اصل پاسخ بسیار ساده است: پول، امکان دسترسی، دستیابی و غلبه بر جهان را فراهم می‌کند.

اگر ثروتمند باشیم، هرلحظه می‌توانیم به هرکجا سفر کنیم، قایقی تفریحی بخریم یا خانه‌ای بسازیم. پول شکل مشخصی از ارتباط با جهان را سبب می‌شود. فرهنگ مدرنیته عملا از امید و وعده‌ای ارتزاق می‌کند که مبتنی بر قابل دسترس کردن جهان است. برای سکونت، شهرها را بر روستاها ترجیح می‌دهیم، چرا که آنجا از امکانات بیشتری برخورداریم. مشوق فرزندان‌مان در تحصیلات عالی هستیم، حتی اگر بخواهند باغبان باشند؛ چرا که تحصیل، موقعیت‌های بیشتری فراهم می‌کند و ما نمی‌خواهیم فرزندان‌مان از بدو تولد تا پایان عمر، بلای جان و هدر دهنده فرصت‌ها باشند.

Edvard Munch -
سرسام – اثر ادوارد مونک – نقاش نروژی سبک سمبولیسم و امپرسیونیسم (۱۸۶۳-۱۹۴۴)

جهان در کف دست

تلفن هوشمند از این منظر گامی بزرگ به جلو است، زیرا این دستگاه در کیف یا جیب‌ ما، همه جهان دانش، هنر، اخبار، ارتباطات، سرگرمی و حتی علاقمندی‌های جنسی را هم‌زمان در دسترس قرار می‌دهد. نشانه‌های بسیاری دلالت بر آن دارند که ما چنان واله و شیدای ایده گسترش پهنه دسترسی‌مان شده‌ایم که میل، هوس و شهوت‌مان تنها معطوف به افزایش گزینه‌ها و نه انجام‌ رساند‌ن آنها شده است: شیفته پول هستیم بیش از آنچه به‌ کمک آن بتوانیم چیزی بخریم. شیفته گوشی‌هوشمند هستیم، بیش از آن‌چه در صفحه آن بتوانیم چیزی ببینیم یا بخوانیم.

ساختار کنونی اقتصاد جهان، پیرو جبر رشد مداوم و نوآوری‌های بی‌وقفه‌ای است که وجه فرهنگی آن افزایش فرصت‌ها، پهنه دسترسی و ارتباط‌هاست؛ امری که برای شهروند امروزی تبدیل به اموری لازم‌الاجرا شده‌ است. جوامع مدرن این‌گونه تعریف شده‌اند که تنها با پویایی به ثبات دست می‌یابند. آنها ملزمند برای حفظ ساختار خود و بازتولید وضعیت موجود، سال‌به‌سال رشد کنند، شتاب گیرند و توان نو‌آوری خود را دائما افزایش دهند.

از منظر اقتصادی می‌توان این رشد الزامی را با فرمولی ساده توجیه کرد: پول-کالا-پول. پول تنها در صورتی سرمایه‌گذاری می‌شود، و اساسا با این تضمین خلق می‌شود که سود بیشتری بدست آید. اقتصاد اگر رشد نکند، بازار اشتغال آسیب می‌بیند، بنگاه‌ها تعطیل می‌شوند، آمار بیکارها افزایش می‌یابد، درآمدهای مالیاتی کاهش می‌یابند، هزینه‌های خدمات اجتماعی بالا می‌روند که به نوبه خود، منجر به بحران کسری بودجه و قروض دولتی می‌شود و در پایان سیستم سیاسی مشروعیت خود را از دست می‌دهد. این‌گونه است که در مواجهه با بحران مالی جهانی، فرمول ساده یادشده، جبر افزایش در اقتصاد سرمایه‌داری مدرن را قابل فهم می‌کند.

افزایش فرصت‌های جهانی

به خاطر الزام‌های ساختاری و فرهنگ زیاده‌خواهی، بنیان مدرنیته مستقیما بر محور افزایش استوار شده است. بدین ترتیب ما از ۲۵۰ سال پیش تا کنون به شکل خارق‌العاده‌ای در زمینه افزایش فرصت‌ها و امکانات به موفقیت دست یافته‌ایم. در حال حاضر یک خانوار متوسط در اروپای مرکزی، حدودا مالک ۱۰هزار وسیله است؛ در حالی که در سال ۱۹۰۰ میلادی این میزان حدود ۴۰۰ قلم بود. حجم اقتصاد آلمان در سال نه‌چندان موفق ۲۰۱۵، رشدی معادل ارزش کل محصولات امپراتوری آلمان (۱۸۷۱-۱۹۱۸) داشت. علاوه بر این به واسطه فناوری مدرن ارتباطات، تماس‌ها و امکان اقدام یا تجربه‌های ما افزایشی چندبرابری داشته‌اند.

این وضع پرشتاب، نه فقط قشرهای اجتماعی متمکن، بلکه لایه‌های پایینی را هم در بر می‌گیرد. نتیجه گرایش به فزونی، علاوه بر پیامدهای اقتصادی، بحران وقت در جامعه را هم غیرقابل پیشگیری می‌کند. ما برای همه فعالیت‌هایمان به زمان نیاز داریم؛ چیزی که جزء منابع قابل افزایش و قابل رشد نیست.

ما می‌توانیم به حجم کالاها و اجناس بیافزاییم، تماس‌ها را چند برابر کنیم یا گزینه‌ها را بی‌اندازه افزایش دهیم، اما مجبوریم همه این امکانات و انتخاب‌ها، تماس‌ها و کالاهایی را که بدون تغییر در دسترس ما قرار دارند در ۲۴ ساعت یک روز یا ۳۶۵ روز یک سال جا دهیم. افزایش زمان میسر نیست بلکه زمان را فقط می‌توان فشرده کرد، به همین دلیل زمان کمیاب‌ترین ماده خام مدرنیته متاخر است. آن را برخلاف نفت خام نمی‌توانیم با چیزی دیگری جایگزین کنیم. نتیجه، ظهور بحران تنگی‌وقت در مدرنیته است.

صرفه‌جویی در وقت، وعده‌ای خلاف

به همین دلیل هر نوآوری فنی با دو وعده به ما عرضه می‌شود: کامپیوتر، گوشی هوشمند و حتی خودپرداز بانک، مایکروویو یا کنترل از راه دور، همه این‌ها وعده افزایش پهنه دسترسی به جهان و صرفه‌جویی در وقت را می‌دهند. تقریبا فناوری مدرنی وجود ندارد که مدعی شتاب‌دهندگی نباشد. این موضوع شامل رهیاب (جی‌پی‌اس خودرو)، سشوار، ماشین ظرفشویی یا ماشین چمن‌زنی هم می‌شود، همه این‌ها، بهینه‌سازی در مصرف منابع شدیدا محدود زمانی را وعده می‌دهند.

gegenwart

اما این فناوری‌‌ها به ویژه ارتباطات، بی‌آنکه متوجه شویم به دستگاه پرمصرف زمان تبدیل می‌شوند، زیرا ما در سیلاب گسترش پهنه دسترسی به جهان غرق می‌شویم. زیرا هرچه بیشتر به جهان دسترسی می‌یابیم و قابل‌دسترس‌تر می‌شویم، وقت ما کمتر می‌شود: همان وقتی که برای تجربه و شناخت جهان به آن نیاز داریم.

این روند را تقریبا می‌توان در مورد هر بخش از زندگی مدرن به تصویر کشید: به عنوان مثال موسیقی. تا پیش از اختراع صفحه گرامافون، تنها آواهای زنده اطراف‌مان را می‌توانستیم بشنویم. صفحه موسیقی، برشی بزرگ از آواهای جهان را در اختیار ما قرار داد، البته متقابلا بهای صفحه گرامافون محدودیتی ایجاد می‌کرد.

اکنون که امکانات فنی موجب کاهش قیمت‌ها تا مرز بی‌اهمیتی آن شده است، می‌توانیم تمامی آثار بتهوون، موتسارت یا پینک‌فلوید را با بخشی از حقوق ماهیانه‌ بخریم. این امکان تا چند دهه پیش قابل تصور نبود. اما چیزی که مانع می‌شود همه این آثار را گوش کنیم، وقتی است که نداریم؛ زیرا خیلی طول می‌کشد.

لیست بی‌انتهای کارهای انجام نشده

با سرویس‌هایی مانند یوتیوب و اسپاتیفای (پخش آهنگ) که تمام ثروت موسیقایی جهان را تقریبا مجانی در دسترس قرار می‌دهند، حس اسراف‌گرایی شرم‌آوری به وجود می‌آید. زیرا ناممکن است که حتی بخش کوچک و قابل محاسبه‌ای از تمامی برش آوایی جهان را واقعا گوش کرد، چه رسد به استفاده‌ای خلاق و کاربردی. این امر عواقب جدی برای چگونگی در-جهان-بودن (از واژگان مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی) ما دارد: همواره آن میزانی که از ما انتظار می‌رود، از حدی که مایل به انجام آن هستیم تجاوز می‌کند، یعنی «لیست انجام کارها» همیشه بیشتر از منابع زمانی در دسترس ماست.

بنابراین چیزی را که در اصل دیگر نمی‌توان تنظیم کرد، نوعی از ارتباط با جهان است که فراغت نامیده می‌شود و به بهترین شکل در لغت آلمانی «Feierabend» بیان می‌شود. (اوقات بعد از پایان ساعت کار روزانه. این لغت از روز جشن، تعطیل یا استراحت ریشه گرفته است.)

فراغت وضعیتی‌ است که ما بعد از اتمام یک روز کاری در آن قرار می‌گیریم، در صورتی که توقعات اجتماعی مشروعی متوجه ما نشود، و هنگامی که خود ما انتظارات به تعویق افتاده‌ای نداشته باشیم. این وضعیت که بتوانیم کاملا در اکنون غرق شویم هیچ‌گاه نصیب ما نمی‌شود: همیشه دستورکار ویژه‌ای در لیست انجام وجود دارد، و حتی اگر تصمیم به انصراف از انجام آن کارها بگیریم، ذهن ما باز هم درگیر این است که زمان برای یادگیری‌ است: یک بار دیگر به اخبار گوش بسپاریم، می‌بایست فاوست را بخوانیم، که زمان مناسبات است، تماس‌گرفتن با عمه یا آشنایی که مدت‌هاست عقب افتاده است، زمان سلامتی‌ست: فعالیت ورزشی مانند پیاده‌روی یا حداقل مدیتیشن…

فقر تصنعی برای کاهش سرعت

فراغت تبدیل به کالایی شدیدا لوکس شده است، چرا که ما به‌ ندرت از آن استفاده می‌کنیم. فراغت یعنی برای سه هفته پشت دیوارهای صومعه‌ای گم‌شویم یا در تنهایی کلبه‌ای کوهستانی از هیاهو فاصله‌ بگیریم، جایی که از اینترنت، شبکه تلفن همراه و حتی تلویزیون خبری نباشد و راه‌های ارتباطی هم دور یا گاهی غیرقابل دسترس باشند. حتی به فرض آن که ما از این مزیت «اشرافی» بهره‌مند شویم، بلافاصله همانند «پروتستان‌های وبر» دچار عذاب وجدان خواهیم شد. برخلاف آن‌ها ما باید کفاره زمینی بدهیم زیرا بعد از بازگشت به زندگی روزمره، لیست کارهای انجام نشده به شکلی باورنکردنی طولانی‌تر شده است.

این وضعیت غیرقابل باور در حالی امری تجملی به نظر می‌رسد که در اصل ناشی از فقر و یک محرومیت تصنعی‌ است. بدین‌ترتیب ما از طریق فقر دسترسی به جهان، به غنی‌سازی زمانی رو می‌آوریم. در کلبه کوهستانی هنگام غروب خورشید تنها برشی بی‌نهایت کوچک از جهان در دسترس ماست.

منبع: تاتس


  • Hartmut Rosaهارتموت روزا، (متولد ۱۹۶۵)، جامعه‌شناس و پژوهش‌گر علوم سیاسی در آلمان، استاد دانشگاه فریدریش شیلر شهر ینا، رئیس کالج ماکس وبر دانشگاه ارفورت و ناشر مجله تخصصی «زمان و جامعه» است.