در مقالۀ « کاوشهای فلسفی و تلقی آگوستینی از معنا»، و «ویتگنشتاین متأخر، بازی و بازیِ زبانی» نقد تلقی ذات گرایانه به روایت ویتگنشتاین متاخر به بحث گذاشته شد. همچنین تلقی لاک و دیگر امپریسیستهای کلاسیک از «صویر ذهنی» و حدود و ثغور معناداری، مفاهیم «بازیِ زبانی» و «بازی» تبیین گشت. در این نوشتار، مفهوم «شباهت خانوادگی» در کاوشهای فلسفی و قرائتهای مختلف از آن در ادبیات ویتگنشتاین پژوهی به بحث گذاشته میشود.
شباهت خانوادگی
چنانکه آمد، مبحث شباهت خانوادگی، در نظام فلسفی ویتگنشتاین دربارۀ چگونگی پیدایی معانی واژگان صبغۀ ایجابی دارد. وی با رد ذاتگرایی ارسطویی، بحث از شباهت خانوادگی را پیش میکشد و مطرح میکند. ذاتگرایی ارسطویی دو سویه دارد: سویۀ وجودشناختی و سویۀ دلالتشناختی. نومینالیسم[1] نیز، که در مقابل ذاتگرایی قرار میگیرد، دو سویه وجودشناختی و دلالتشناختی دارد.
«ذاتگرایی وجودشناختی»[2] متضمن این امر است که پدیدههایی مانند آب، میز، درخت و… واجد ذاتند؛ ذاتی که حاوی مؤلفهها و خصوصیاتی چند است و در جهان پیرامون یافت میشود. به عنوان مثال، به لحاظ وجودشناختی، درختها واجد مؤلفههایی مشترکاند که در میان تمام درختان یافت میشود. «ذاتگرایی دلالتشناسانه»[3] بر این امر تاکید میکند که تعیین مراد کردن از مفهومی مانند « درخت» به سبب دلالت کلیای به نام «درخت» بر مصادیقش در عالم خارج است. در مقابل ذاتگرایی، نومینالیسم قرار دارد. «نومینالیسم وجودشناختی»[4] قائل به وجود کلیها در عالم نیست؛ در عین حال «نومینالیسمِ دلالتشناختی» تاکید میکند، آنچه قوام بخش دلالت واژگان بر مصادیق متعدد است، مفاهیم کلی نیست. یعنی، فی المثل دلالت کلیای به نام «لیوان» بر لیوانهای متعدد نیست که قوام بخش معنای مفهوم « لیوان» است. به عبارت دیگر، اگر کسی قائل به وجود کلیها در عالم باشد، آنگاه یک ذاتگرا به لحاظ وجودشناختی است، اما اگر معتقد باشد دلالت واژۀ «سرو» بر یک مدلول خارجی به مدد کلیِ «سرو» محقق میشود، آنگاه از منظر دلالتشناختی یک ذاتگرا خواهد بود.
در سنت امپریسیستی، تفکیک میان جنبۀ وجودشناختی و جنبه دلالتشناختی دو گانه ذاتگرایی/ نومینالیسم اهمیت چندانی نداشت. بهعنوان مثال، لاک هم به معنای وجودشناختی و هم به معنای دلالتشناختی، نومینالیست است. در نیمه دوم قرن بیستم، کریپکی[5] استدلال کرد که میتوان از نوعی ذاتگرایی دفاع کرد؛ آنچه مد نظر کریپکی است، ذاتگرایی دلالتشناختی است و نه ذاتگرایی وجودشناختی. وی با طرح بحث سمنتیک «جهانهای ممکن»[6]، از ذات گرایی دلالت شناختی دفاع کرد، روایتی از ذات گرایی که متوقف بر ذاتگرایی انتولوژیک نیست. «شباهت خانوادگی» ناظر به نومینالیسمِ دلالتشناختی است؛ ویتگنشتاین در کاوشهای فلسفی، قرائتی از نومینالیسم دلالت شناختی را پیش میکشد و از آن دفاع میکند؛ نومینالیسمی که دلالت واژگان بر مصادیق را متوقف بر تبعیت از مفاهیم کلی و الگوهای زیانیِ از پیش موجود نمیداند.[7]
سه قرائت از مفهوم «شباهت خانوادگی»
■ تلقی اول:
کسانی مانند پتیت[8] و جکسون[9] این تلقی را بسط دادهاند. بنابر نظر آنها، شباهت خانوادگی، یک نظریۀ نومینالیستی دلالتشناختی است؛ بدین معنا شباهت خانوادگی در تقابل با ذاتگرایی دلالتشناسانه است، در عین حال منافاتی با ذاتگرایی وجودشناختی ندارد.
مطابق با این تلقی، کاربران زبان از صورتبندی زبانی تمام خصوصیاتِ مشترک در میان مصادیقی مفهومی نظیر «بازی» ناتوان هستند. به عبارت دیگر، به علت پیچیدگی زبان، کاربران زبان با به کارگیری شهودهای زبانی خود از ارائه و به دست دادنِ تبیینی که متضمن تمام اوصاف بازیساز باشد ناتواناند. عالم پیرامون پیچیده و تو در تو است؛ این امر مانع از برشمردن تمام مؤلفهها و مقومات مفهومی نظیر «بازی» میشود. در این تلقی، بیش از هر چیز بر ناتوانی کاربر زبان در احصای تمام مؤلفهها و خصوصیات سازندۀ یک مفهوم تاکید میرود.
■ تلقی دوم:
مطابق این دیدگاه، هر چند کاربر زبان از تعریف یک مفهوم بر حسب جنس و فصل آن ناتوان است، اما این ناتوانی مورد توجه و تأکید ویتگنشتاین نبوده؛ بلکه مسئلۀ مهم عبارتست از چگونگی کاربست واژه در سیاقهای مختلف، امری که قوام بخش پیداییِ معانیِ واژگان است.
تلقی دوم، بر خلاف تلقی اول، سویهای جماعتگرایانه[10] دارد. مطابق با این تلقی، برای احزار نحوۀ دلالت واژگان بر معانی، راهی به جز فهم نحوۀ بهکار بسته شدن واژگان در سیاقهای گوناگون توسط سایر کاربران زبان نداریم. در واقع، کاربر زبان مانند کسی است که به یک بازی دعوت میشود و در آن بازی از سایر کاربران زبان میآموزد که چگونه واژگان را در سیاقهای مختلف به کار برد. بهعنوان مثال، کسی که با زبان فارسی آشنا میگردد، ابتدائا متوجه میشود که کاربران زبان فارسی، واژه «آبی» را چگونه و در چه معنایی بهکار میبرند. مدتی بعد میآموزد همین واژه را طرفداران یک تیم به صورت «آبیته» بهکار میبرند و در دایرۀ معنایی مفهوم « آبی»، سعه و فراخی پدید آوردهاند. بهطور خلاصه میتوان گفت در تلقی دوم بحث از «جامعۀ زبانی» و مفهوم «کاربرد» محوریت دارد و این دو مفهوم همۀ آن چیزی است که در بحث از معناداری از ما دستگیری میکند.
دیوید بلور[11] که از مدافعان این رویکرد است، با سخن گفتن از مجموعهای از وقایع ساختاری[12] بر این باور است که جدا از کاربران زبان یا جامعۀ زبانی واقعیتی نداریم. فی المثل، «میز» واقعیتی دارد که کاربران زبان در مکالمات روزمرۀ خود بدان ارجاع میدهند. در این تلقی جامعۀ زبانی محوریت دارد و کاربر زبان منفعل[13] است. بهعبارت دیگر، وی به درون یک بازی دعوت شده و توسط دیگر کاربران زبان از مفاهیم و چگونگی استفادۀ از آنها پر میشود. در این تلقی فردِ تحت تأثیر جامعۀ زبانی منفعل است و از قواعد درون بازیهای زبانی تبعیت میکند. این تلقی، متضمن قرائت غیر فعال از کاربر زبان است؛ چرا که در آن، فعالیت و مشارکت شخص صرفاً محدود به دقت در یادگیری کاربست واژگان در سیاقهای مختلف است. در این تلقی جامعۀ زبانی و قواعد جاری در آن، «منشأ هنجارمندی[14]» و ملاک تشخیص کاربست درست از نادرست واژگان است. چیزی بیرون از جامعۀ زبانی وجود ندارد؛ و جامعه زبانی را نمیتوان با محکهای بیرونی سنجید. به همین دلیل این تلقی غیرواقعگرایانه[15] است.
سائول کریپکی در ویتگنشتاین درباب قواعد و زبان خصوصی [16] کوشیده قرائتی جماعتگرایانه از ویتگنشتاین متاخر بسط دهد. از منظر وی، این تلقی از معناداری که ارتباط وثیقی با «استدلال تبعیت از قاعده»[17] دارد، به «تلقی شکاکانه از معنا»[18] منتهی میشود. در این تلقی، معانی واژگان، « شروط صدق»[19] ندارند، بلکه «شروط اظهارپذیری»[20]، قوام بخش پیداییِ معانی است. در واقع، امری بیرون از جامعه وجود ندارد که ملاک و محک معناداری باشد؛ همچنین مرجعی وجود ندارد که هنجارهای زبانی جامعه را تصحیح کند؛ بلکه، هنجارهای زبانی و معانیِ واژگان توسط جامعۀ زبانی و تمام کاربران زبان اصلاح میشود.
■ تلقی سوم:
تفاوت این تلقی با تلقی دوم، در فعال[21] در نظر گرفتنِ کاربر زبان است. در این تلقی مفهوم کاربرد در معنای هنجاری[22] به کار میرود، نه توصیفی. بهعبارت دیگر، کاربر زبان، در تکوین الگوهای زبانی مدخلیت دارد و مانند تلقی دوم منفعل و پرتاب شده در جامعه زبانی نیست. الگوهای زبانیِ مد نظر تلقی سوم، از جنس «الگوهای زبانی بروز و ظهور کننده»[23] است، نه الگوهای زبانیِ از پیش موجود. هر چند کاربر زبان در تعامل با جامعۀ زبانی، معانیِ واژگان را احراز میکند، در عین حال خود نیز در پیداییِ هنجارهای زبانی و الگوهای بروز و ظهورکننده مدخلیت دارد.
در ذات گرایی دلالت شناختی، الگوهای زبانیِ از پیش موجود وجود دارد. در مقابل، در نومینالیسم دلالتشناختی، الگوهای زبانیِ از پیش تعیین شده نداریم. در تلقی دوم از مفهوم « شباهت خانوادگی»، کاربر زبان کم و بیش نظیر لوح سفیدی است که توسط جامعه پر شده و قویا متاثر از دیگر کاربران زبان است. در مقابل، در تلقی سوم، چنانکه آمد، کاربر زبان فعال است و با اشتغال به عمل ورزیدن، در پیداییِ معانی نقش مهمی ایفا میکند. در واقع، تلقی سوم صبغه و سویۀ فردگرایانه[24] دارد و بر ظرفیتهای زبانیِ کاربر زبان، در وهلۀ نخست انگشت تاکید مینهد، بدون اینکه منکر سویۀ جماعت گرایانۀ مباحث ویتگنشتاین متاخر باشد. برخی از شارحان ویتگنشتاین، تلقی سوم از «شباهت خانوادگی» را « واقع گرایی حداقلی»[25] نامیده اند؛ بدین معنا که کاربر زبان، نه به جهان پیشا-زبانیِ پیرامونی، که در فلسفۀ ویتگنشتاین متاخر محلی از اعراب ندارد، بلکه به الگوهای زبانی بروز و ظهور کننده پاسخگو[26]ست؛ لازمۀ این سخن این است که هر چند کاربر زبان مشارکت و مساهمت جدی ای در پیدایی معانی واژگان دارد، اما فعال ما یشاء نیست و نمیتواند هر معنایی را به واژگان ببخشد. به تعبیر دیگر، در این تلقی، کاربر زبان در بکار بستن واژگان در سیاقهای مختلف به الگوهای زبانیِ بروز و ظهور کننده پاسخگوست.
نقدی بر شباهت خانوادگی
از انتفاداتی که بر مفهوم «شباهت خانوادگی» در ادبیات طرح شده، چگونگیِ تبیینِ شباهت میان مصادیق مختلف یک مفهوم است. سؤال بر سر چگونگیِ صورتبندیِ حدود و ثغور مفاهیم و تمایز نهادن میان آنهاست. به تعبیر دیگر، آیا نقطۀ افتراقی[27] میان مصادیق مفهومی مثل « بازی» و آنچه « بازی» نیست وجود دارد؟ اگر پاسخ منفی باشد و حدّ یققی در این میان وجود نداشته باشد، مرز میان «بازی» و « غیر بازی» مخدوش میشود. تاکجا «بازی» هست و و از کجا به بعد دیگر «بازی» نیست؟ شهودهای زبانیِ ما میگوید که پدیدههای فوتبال، بسکتبال، والیبال، اسنوکر، مارپله و دوز، مصادیقی از مفهوم بازیاند. فوتبال آمریکایی و گاوبازی و جودو و کاراته نیز مصادیقی دیگر از «بازی»اند. در عین حال نبرد تن به تن در میدان جنگ که از نگاه ناظر بیرونی قرابت زیادی با جودو و کاراته دارد، «بازی» نیست. در واقع، به رغم شباهتهای چشمگیری در که در میان پدیدههای جودو، کشتی و نبرد تن به تن در میدان جنگ دیده میشود، شهودهای زبانی ما، «نبرد تن به تن در میدان جنگ» را بازی قلمداد نمیکند. حال، سؤال مهم این است که یک ناظر بیرونی چگونه میتواند جودو و کاراته را از پدیدهای که در آن دو نفر در حال منازعه و کشتن یکدیگر هستند، تفکیک کند؟ نقطه افتراق کجاست و چگونه دیده میشود و بدست میآید؟ هر چند موضع نومینالیستیِ ویتگنشتاین، متضمن نقد کردن و به زیر کشیدن جنس و فصل در معنای ارسطویی کلمه است، اما این امر مانع از آن نمیشود که تبیینی از حدود و ثغور پیدایی معنای مفاهیم و تمایز دایرۀ مصادیق آنها از یکدیگر بدست دهد. چنانکه در مییابم، میتوان با تفکیک میان تلقی مرتبۀ اول[28] و تلقیِ مرتبۀ دوم[29] از مفهوم « ورزیدن»، توضیح داد که چگونه با اشتغال به عمل ورزیدن، میتوان در مقام عمل، « نفطه افتراق» را که بر خلاف تلقیِ ارسطویی، از پیش تعیین شده و موجود نیست، احراز کرد و شناخت.[30]
ویتگنشتاینِ متأخر، برخلافِ فرگه، قائل به وجود عینی مفاهیم در وعائی شبه افلاطونی نیست. همچنین، وی در مباحث دلالتشناسانه خود، فرایند واسطهگری الفاظ در پیدایی معنا را متوقف بر تصویر ذهنی نمیداند. ویتگنشتاین واسطهگری تصویر ذهنی در فرایند دلالت کردن واژگان بر معانی را به کنار مینهد. مبحث «شباهت خانوادگی» متکفل تبیین موضع ویتگنشتاین است در مقام پاسخ به این سؤال که: «چگونه میتوان معانی واژگانی که آنها را در مکالمات روزمره در سیاقهای مختلف به کار میبندیم، احراز کرد و بدست آورد».
ادامه دارد
پانویسها
[1] . nominalism
[2] . ontological essentialism
[3] Semantic nominalism
[4] Ontological nominLISM
[5]. سائول کریپکی، فیلسوف امریکایی، در دهه های اخیر مباحثی درباب ضرورت و امکان طرح کرده، به ادبیات «فلسفه تحلیلی» افزوده است، به نحوی که نامگذاری و ضرورت او اکنون به اثری کلاسیک بدل شده است. یکی از دلایل اهمیت یافتن «استدلال تبعیت از قاعدۀ» ویتگنشتاین، انتشار اثر ویتگنشتاین در باب قواعد و زبان خصوصی به قلم کریپکی در سال ۱۹۸۲ بوده است. وی در این اثر صورتبندی جدیدی از مبحث «استدلال تبعیت از قاعده» بدست داده ؛ قرائتی که صبغه و سویۀ شکاکانه دارد.
[6] possible worlds
[7] برای بسط بیشتر ربط و نسبت میان انواع نومینالیسم و انواع ذات گرایی به روایت نویسنده، نگاه کنید به:
سروش دباغ و حسین دباغ، «نومینالیسم وجودشناختی و فلسفۀ تحلیلی»، امر اخلاقی، امر متعالی: جستارهای فلسفی، تهران، نشر پارسه، ۱۳۹۲، چاپ دوم، صفحات ۲۰۴-۱۹۱.
[8] . Philip pettit
[9] . Frank Jackson
[10] communitarian
[11] . David Bloor
[12] . institutional facts
[13] . passive
[14] source of normativity
[15]. این تلقی ضدواقعگرایانه است بدین معنا که واژگان در زبان لزوماً به یک مدلول بیرونی ارجاع نمیدهند؛ در واقع، در این تلقی آنچه مهم است کاربرد واژگان در جامعه زبانی است.
[16] Wittgenstein on Rules and Private Language
[17] rule-following argument
[18] Skeptical account of meaning
[19] truth-conditions
[20] assertability conditions
[21] . active
[22] normative
[23] emerging linguistic patterns
[24] individualistic
[25] minimal realism
[26] answerable
[27] cut- off point
[28] First order account
[29] Second order accound
[30] برای بسط بیشتر این مطلب، نگاه کنید به مقالات « شباهت خانوادگی و ابهام دلالت شناختِ آن» و « هنجارمندی، درمان و ورزیدن»، زبان و تصویر جهان : مقولاتی در فلسفۀ ویتگنشتاین، تهران، نشر نی، ۱۳۹۳، چاپ سوم.