رهبر جمهوری اسلامی در اردیبهشت ۹۲ سیاستهای کلی «ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش کشور» را به رؤسای قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ کرد. سپس وزارت آموزش و پرورش مقرر کرد که کتابهای درسی بازنویسی شود. به گفته معاونت پژوهشی وزارت آموزش و پرورش سند جامعی تدوین شد و بر این اساس و بر مبنای سند تحول، بازنویسی کتابهای درسی آغاز شد. چنین بود که یک بار دیگر محتوای کتابهای درسی ادبیات فارسی در دوران متوسطه تغییر کرد.
با بررسی محتوای کتابهایی که وزارت آموزش و پرورش برای تدریس ادبیات فارسی تألیف کرده، در یک نگاه پی میبریم که این کتابها نه تنها درک و فهم ادبی دانشآموزان از آثار ادبیات فارسی در زمینههای ادبیات حماسی، ادبیات غنایی، عرفانی و تعلیمی را افزایش نمیدهد، بلکه یکسر در خدمت اهداف استراتژیک نظام اسلامی درآمدهاند.
در جستاری جداگانه کیفیت این کتابها را بررسی کردهایم.
در یک نظرخواهی در شبکههای اجتماعی عدهای از ناظرانی که اکنون خود روزنامهنگار، شاعر یا نویسنده و منتقدند و برخی از آنها، مدتی به عنوان معلم ادبیات گذران میکردند تجربیاتشان در دوران متوسطه در یادگیری و آموزش ادبیات فارسی را با من در میان گذاشتهاند.
کیفیت آموزش و اهمیت معلمان ادبیات
محتوای کتابهای درسی و میزان سازگاری آنها با اهداف استراتژیک حکومتها در ایران در یک صد سال گذشته یک سوی ماجراست. سوی دیگر کیفیت آموزش ادبیات در مدارس کشور است.
امیلیا نظری درباره کیفیت آموزش میگوید: «یادم است یک بار که یکی از معلمان ادبیات رمان سووشون را به میان آورد برای من عجیب بود. از کتاب درسی فارسی هم انتظاری جز متون کلاسیک نداشتم. هم خواندنش را دوست داشتم هم حفظ کردن شعرها را.»
در کتابهای ادبیات فارسی در دوره جدید دانشآموزان ناگزیر نیستند اشعار را به شکل سابق از بر کنند، اما از آثاری مانند «سووشون» نوشته سیمین دانشور و اصولاً از ادبیات معاصر ایران در سالهای پیش از انقلاب نیز اثر و نشان چندانی یافت نمیشود. نویسندگان و شاعرانی مانند محمد حقوقی، علی اشرف درویشیان، صمد بهرنگی، جلال آلاحمد و هوشنگ گلشیری برای گذران زندگی در دبیرستانها ادبیات فارسی تدریس میکردند و تحولاتی را در برخی از شاگردانشان به وجود آوردند. اما همه معلمان چنین نیستند.
امیلیا نظری میگوید: «در مجموع از دبیرهای ادبیات ناراضی بودم. یکیشان فقط دوست داشت از خواستگارهای زمان جوانیاش حرف بزند، از جواب دادن به سوْالات درسی طفره میرفت و موقع تجزیه و ترکیب که میشد من را میفرستاد پای تخته. معلم سال بعد دو تا جزوه داشت. یکی حاوی معنی همه متنها و شعرهای کتاب درسی بود که از روی آن میخواند و ما در کتابهامان با مداد زیر هر خط مینوشتیم. بقیه وقت کلاس را از روی جزوه دیگرش سخنان و تعالیم پیر مکتب عرفانی را که پیرو آن بود میخواند و توضیح میداد و ما در دفتری مخصوص مینوشتیم.»
انوشه دلاوری درباره نقش و اهمیت معلمان ادبیات فارسی در دوران متوسطه میگوید: «من هم خوشبختانه چند تایی معلم درجه یک داشتم. یکیشان که از همه بهتر بود شاملو و اخوان و فروغ و گلسرخی و کسروی میخواند و صدسال تنهایی و مدیر مدرسه و دنیای سوفی دستمان میداد. از بهترین خاطراتم مسابقه حفظ درفش کاویان کسروی بود که آمدیم و یکی یکی تمام منظومه را سر کلاس از بر خواندیم و دیگری معرفی کتاب راز فال ورق یوستین گردر بود که تاثیر بزرگش را برای همیشه در ذهن من گذاشت و تا همیشه پابرجاست. البته اینها مربوط به سالهای اول و سوم راهنمایی است و دبیرستان ماجراهای دیگری داشت.»
محمود بیتا در این زمینه میگوید: «معمولاً دبیران ادبیات در گذشته باعث شدهاند عدهای به راه ادبیات بروند و بسیار تاثیرگذار بودهاند. دبیر ادبیات من برای هر درسی کتاب اصل همان درس را به سر کلاس میآورد. مثلاً کتابهای غلامحسین یوسفی و محمدعلی اسلامیندوشن و غیره… کتابهای کلاسیک از اشعار بزرگان ادبیات فارسی گرفته تا متون نثر چون بیهقی و… این باعث میشد کنجکاو شویم و فراتر از کتابها به مقوله ادبیات بنگریم.»
نعیمه دوستدار، شاعر و روزنامهنگار ماجرا را از دریچه چشم یک معلم درگیر بازگو میکند: «من در فاصله سالهای ١٣٧۶ تا ١٣٨۵ در دبیرستان و راهنمایی ادبیات تدریس کردهام. مسأله تدریس ادبیات دو وجه دارد: محتوای کتاب درسی، سواد و درک ادبی دانشآموزان. متأسفانه بچهها اغلب از خانوادههایی مى آیند که مطالعه در آنها معنایی ندارد. کتاب غیر درسی اغلب نخوانده و نمى خوانند. در نتیجه درک ادبیشان بالا نیست. متنها را حاضر و آماده مى خواهند: معنی کن ما بنویسیم! حاضر نیستند به معنای یک شعر فکر کنند، دایره لغاتشان محدود است و از آن طرف هم متنها گزینشی است و تصویر کاملی از ادبیات کلاسیک و معاصر ارائه نمى دهد. خیلی از معلمها خودشان عرق و عشقی به ادبیات ندارند. گاهی سواد کافی هم ندارند، مىخواهند محتواى درسی را در مهلت مقرر درس بدهند و بروند. تشویق بچهها به مطالعه عواقب دارد. عاقبتش این است که مدیر و اولیای دانش آموز مواخذهات مىکنند.»
حمید بابایی، نویسنده ایرانی یکی از معلمانیست که تلاش کرده درک دانشآموزانش را فراتر از کتابهای درسی ارتقا دهد. او میگوید: « امسال چون معلم محبوب دانشآموزان شدم و بچهها را کتابخوان کردم، عذرم را به صورت مؤدبانه خواستند. ادبیات هم درس میدهم.»
رویکردهای ایدئولوژیک: ژرفتر و نهادینهتر از قبل
تغییر کتابهای درسی ادبیات فارسی رویداد تازهای نیست. از فردای انقلاب فرهنگی که با شعار اسلامی کردن دانشگاهها آغاز شد، دگرگونی نظام آموزش و پرورش مبتنی بر آموزههای «مکتبی» در دستور کار قرار گرفت.
محمد قاسمزاده که در آن سالها ادبیات درس میداده است، میگوید: «[تا پیش از انقلاب فرهنگی] کتاب ادبیات معاصر را محمد حقوقی نوشته بود و نقد ادبی را دکتر زرینکوب. این کتابها یادگار پیش از انقلاب بود. الان میشود گفت آموزش و پرورشی وجود ندارد که بشود از کتاب ادبیات آن حرف زد. از سال ۶۲ ریزش مطالب در کتابها شروع شد. به کمک اشخاصی مانند مهرداد اوستا، اسماعیل حاکمی و جلیل تجلیل. تجلیل جمله معروفی درباره دروس دانشگاهی دارد و میگوید ادبیات را با رمان ملوث نکنید. من سال ۱۳۶۷ از آموزش و پرورش فرار کردم.»
این رویکردهای ایدئولوژیک ادامه پیدا کرد و به تدریج، هر دم در نظام آموزشی ایران ژرفتر و نهادینهتر شد. لیلا سامانی، نویسنده و روزنامهنگار به نسل دیگری تعلق دارد. میگوید: «در سالهای ۸۶ تا ۸۹ به دانش آموزان دوره راهنمایی ادبیات درس میدادم، زمانی بود که مؤلفان [کتابهای درسی] وصیتنامه شهدا را هم جزو ادبیات معاصر محسوب کرده بودند. یادم است که با خودم میگفتم خوشا به روزگار خود ما که متون کلاسیک را خواندیم و لااقل بچهها اسم و رسم تاریخ بیهقی به گوششان میخورد.»
داود علیزاده که در همان مقطع ادبیات درس میداده است، تجربهای بیش و کم مشابه دارد: « سال ۸۸ در مقطع متوسطه تدریس کردم. تجربه خوبی هم نبود. هیچ وقت هم بعدش تمایل نداشتم در آن مقطع تدریس کنم. مطالبی را که در شرایط عادی میل و رغبتی به خواندنشان نداشتم میبایست تدریس میکردم. مطالبی از حداد عادل، مناجات چمران، شعرهای قزوه و…»
تعصب ادبی معلمان
رویکردهای سلبی در تألیف کتابهای ادبیات فارسی در دوره متوسطه تنها مشکل دانشآموزان و معلمان نیست. گاهی تعصبهای ادبی و برخوردهای سلیقهای نیز بر کیفیت آموزش ادبیات فارسی اثر میگذارد. نیما ناب میگوید: «یادم است معلم فارسی دبیرستان (ده پانزده سال پیش) که جوان هم بود عاشق شعر کلاسیک بود و با شور و هیجان خاصی درسها را میخواند. اما از شعر نو و معاصر خیلی خوشش نمیآمد. با شاملو هم سر ماجرای تمایز نظم و شعر و فردوسی عناد عجیبی داشت. اگرچه قاعدتاً از شاملو و فروغ و نصرت و امثالهم شعری در کتاب فارسی نبود و به جایش تا بخواهی مزخرفاتی از امثال علیرضا قزوه و طاهره صفارزاده بود. یک بار گفت اگر کسی اسم شاملو را سر کلاس من بیاورد از کلاس میاندازمش بیرون.»
واندر مهرداد درباره همین سختگیریها و رویکردهای سلیقهای میگوید: « دبیر ادبیات ما، کلیله و دمنه کتاب آسانش بود. چهار مقاله عروضی سمرقندی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی و قابوس نامهٔ عنصرالمعالی را هم درس میداد. ما رشته ریاضی بودیم نه ادبی. با اینحال میگفت از بچههای رشته ادبی درک و فهم ادبی بهتری داریم.»
ساره سکوت که شاعر است، به عدم خلاقیت در کلاسهای ادبیات اشاره میکند: «برای من اکثر کلاسهای ادبیات جالب بودند ولی گاهی میدیدم که معلم شعری را غلط میخواند یا معنی خیلی سطحی از آن ارائه میدهد .کلاً اینکه وقت زیادی از کلاس صرف دیکته کردن معنی شعر میشد را هیچوقت دوست نداشتم. یه مشکل اساسی این کلاسها هم این بود که کتاب نمیخواندیم. کلاً محدود بودیم به همان که در کتاب درسی بود و کتاب کمتر به ادبیات جهان پرداخته بود. من شخصاً مطالعه خارج از درس و مدرسه زیاد داشتم و کتابهایی که میخواندم برایم جالبتر بودند از چیزی که کتاب ما داشت.»
طاهره براتی هم تجربه بیش و کم مشابهی دارد. او که مجموعهای از داستانهایش را آماده انتشار کرده است میگوید: «من سال ۷۲ تا ۷۶ دبیرستان بودم. دبیرهامان اغلب آدمهای خنگی بودند و از ادبیات هیچ چیز جز همان کتاب درسی، سر در نمیآوردند. اما یکی از آنها به اسم خانم غفاری شدیدا تشویقم میکرد هر هفته یک انشا بنویسم و سر کلاس بخوانم و میدیدم لذت میبرد. هفت هشت سال بعد توی خیابون دیدمش. مرا شناخت. گفت براتی چه کار میکنی؟ گفتم «نویسنده شدم». بغلم کرد و گفت «بخدا اگر میگفتی دکتر شدم انقدر خوشحالم نمیکردی.»
بیشتر بخوانید:
ساره سکوت همین یک سال پیش کتاب شعرش رو در آلمان منتشر کرد توسط نشر گردون به نام چهارده معصومه ….اما کتاب خودش که ۵۶ صفحه داره مورد استقبال قرار نگرفت و با وجود اینکه تعداد کمی چاپ شد و در سایت آمازون برای فروش موجود هست کمتر مورد توجه مخاطبان قرار گرفته….ساره سکوت اشعاری با محتوای مناسب و قابل فهم برای همه داره مثل شعر مرگ گنجشک و مرگ پدر …اما اکثر شعر های ساره سکوت واضح برای خواننده نیست و خود ساره هم اصلا هیچ زحمتی برای توضیح دادنش به خودش نمیده و انتظار داره همه در سطح دکترای ادبیات فارسی شعر هاش رو بفهمند …ساره سکوت خودش رشته تحصیلی ادبیات فارسی نخونده . ساره سکوت اکثر شعر هایی که میگه بر اساس زندگی و اتفاقاتی بوده که توی زندگیش رخ داده مثل شعر هایی که زیاد توی جسد و مرگ و بستر تشریح بکار برده بخاطر اینکه رشته زیست پزشکی خونده و به کلاس تشریح جسد می رفته برای همینم از خون و جسد و مردن و این چیزها زیاد استفاده کرده . من خودم برای فهمیدن یکی از شعار هاش ده ها و صد ها بار شعر رو خوندم تا کم کم فهمیدم منظورش از اون شعر چی بوده گفتار ساره سکوت دربیشتر اشعارش روشن و واضح نیست
امير رضايي / 28 June 2016
ساره سكوت عزيز و گرامي ! مگر معلم هاي زبان انگليسي ؛ خيلي خوب درس ميدادن و شما ساره عزيز وقتي رفتي تورنتو آيا تلفظ كلمات انگليسي رو به خوبي بلد بودي ….مطمئنا آموزش زبان انگليسي توسط معلم هاي كم دانش توي ايران كه حتي خيلي از معلم ها درس هايي رو تدريس ميكنن كه تخصص اون درس رو نداردن معلم رياضي ادبيات ميخواد درس بده . معلم جغرافيا يا تاريخ ميخواد انگليسي درس بده وضعيت همين ميشه هر كسي سر جاي خودش نيست و حتي بعضي از معلم ها انگليسي يا زبان فارسي توانايي كافي رو براي تدريس ندارن . از طرفي مگه بچه ها علاقه مند بودن به يادگيري ….مشكل اصلي خود خانواده ها بودن كه تعداد زيادي از والدين يا كم سواد بودن يا بي سواد ….وقتي خود پدر و مادر اهل كتاب خوندن نباشه انتظاري نيست بچه هاي مدرسه مطالعات غير درسي داشته باشن …شما خانم ساره يك استثناء هستين و بودين….شما فراتر از هم نسلان خودتون حركت كرديد و انتظار دارين بقيه هم مثل خودتون باشن و همه اهل كتاب خوندن باشن توي ايران سرانه مطالعه كتاب فقط دو دقيقه است در حالي كه در كشور هاي اروپايي به چندين ساعت هم ميرسه حتي كشور هايي مثل فنلاند و سوئد ….در اروپا در تمام مترو ها و اماكن عمومي مردم مشغول كتاب خوندن هستن بجاي دعوا كردن و مشكل آفريني در سطح جامعه .وقت اضافه خودشون رو به بهترين صورت سپري ميكنن ..
امير رضايي / 29 June 2016