Opinion-small2

پس از انتشار خبر کشتار اورلاندو، بسیاری از فارسی/دری‌زبانان با قربانیان و خانواده‌هایشان همدردی کردند. اما بودند کسانی که با زبانی خشونت‌آمیز در مورد قربانیان حرف زدند. این نوشته به واکنش‌های بدون حس همدردی کاربران فارسی/دری زبان[1] در شبکه‌های اجتماعی نسبت به کشتار در کلوپ «پالس» اورلاندو در شب ۱۲ ژوئن می‌پردازد.[2] قصد من در این نوشته تقسیم‌بندی هراس‌ها و انزجارهای بیان‌شده نسبت به کسانی است که با همجنس رابطه دارند یا جنسیتی غیر منطبق با دوگانه زن و مرد دارند.

من تا جایی که توانستم، کامنت‌ها و واکنش‌هایی را که در شبکه‌های اجتماعی به صورتی غیرهمدلانه نسبت به قربانیان اورلاندو ابراز شده بود، بررسی کردم. موضع‌های آنها در یک تقسیم‌بندی کلی از این قرار است:

  • برخی داشتن حق زندگی را برای افرادی که با همجنس رابطه دارند زیر سؤال می‌برند؛
  • برخی موضوع رابطه جنسی با همجنس را به حیوانیت ربط داده و با ایجاد یک دوگانه انسان/حیوان می‌گویند که «حتی حیوانات هم با همجنس خود رابطه ندارد»؛
  • برخی موضوع را به بیماری بودن و غیرطبیعی بودن نسبت می‌دهند؛
  • هراس برخی دیگر از این کاربران نسبت به خود کنش سکس با همجنس و نسبت به تماس بدنی دو همجنس باهم است. آنان با توصیف نحوه سکس دو همجنس، این تماس‌ها را «کثیف» توصیف می‌کنند؛
  • برخی موضوع گرایش به همجنس را به پدوفیلی – یا سکس با کودکان ربط می‌دهند؛
  • برخی هم این موضوع را مطرح می‌کنند که چرا باید قتل این ۴۹ نفر بیشتر از قتل روزانه مردم خاورمیانه در رسانه‌ها مطرح شود؛
  • و در نهایت برخی هم سپاسگزار عمر متین به‌عنوان مجاهد راه حق هستند.

و اکنون تلاشی برای زدن «دو کلمه حرف» نه‌تنها با خشونت این گزاره‌ها در شبکه‌های اجتماعی، بلکه با همه کسانی که با قربانیان همدلی دارند، اما به این خشونت‌ها بی‌توجه‌اند، یا آگاهانه تصمیم گرفته‌اند با آنها درگیر نشوند.

Orlando Victims LGBT
قربانیان کشتار اورلاندو − عده‌ای از کشته شدن آنها ابراز خوشحالی کرده‌اند. چرا؟

از حیوان کمترند

معمولاً در ایجاد دیالوگ انتقادی با چنین گزاره‌ای نمی‌توان به انبوه مقالات علم جانورشناسی و زیست‌شناسی در مورد روابط جنسی با همجنس در بین حیوانات اشاره کرد و آنها را به‌عنوان سند محکمه‌پسندی ارائه داد. اینجا دوگانه انسان و حیوان ارزش نمادین در روابط گونه ای-جانوری دارد.[3] اینجا فردی که با همجنس رابطه دارد به سطح حیوان تقلیل داده می‌شود تا شامل همه گفتمان‌های اومانیستی حقوق انسان نشود.

می‌خواهم از همه‌کسانی که از کلمه حیوان این‌گونه استفاده می‌کنند که انگار حیوان به شکلی ازلی و ابدی موجودی پست‌تر از انسان است، درخواست کنم که از خودشان بپرسند در کجای پس‌زمینه ذهنی‌شان، در کدام تاریخ، در کدامین فرایندهای تعامل با دیگری، حیوان بودن چیز پستی شده است؟ زندگی همه ایرانیان و افغان‌ها که تا صد سال پیش در کنار مجموعه‌ای حیوان بوده است. حیوانات اهلی و وحشی بخشی از زندگی غیر صنعتی همه ما بوده‌اند. پس چه شد که حیوان پست شد؟ و به‌واسطه آن هرکس که با همجنس سکس می‌کند پست‌تر از حیوان شد؟

اینجا دارم انگشت می‌گذارم به یک نیاز اخلاقی برای تغییر مکان دیالوگ در مورد اخلاق از انسان به پساانسان، به فراانسان، به تراانسان. چراکه این مکان یک نقطه به‌طور بالقوه سودمند برای نقد خشونت‌ها به انسان و حیوان است و همچنین نقطه عزیمت جالبی برای نظریه‌پردازان در حوزه نقد پسااستعماری هم هست (نه تنها به این خاطر که به نقد نهایی مرد سفید پوست لیبرال کمک می‌کند بلکه موضوع تبعیض را به اومانیسم ربط خواهد داد.)

حیوانیت چیست؟ آیا یک چیز ثابت است؟ نشانه‌ای از تفاوت است؟ مربوط به تفاوت‌های تاریخی/نژادی/فرهنگی است؟ آیا حیوانیت یک کلیشه است؟ یک نشانه است؟ نشانه‌ای از وحشی بودن؟ از سکس کردن از مقعد؟ از لیسیدن چوچوله؟ از وارد کردی جسمی به غیر از آلت مردانه به مهبل؟ از لیسیدن مقعد؟ از «دخول» آلت مردانه به مرد؟ از جنسیت مشخص زن و یا مرد نداشتن؟

اینها صرفاً پرسش‌هایی طعنه‌آمیز نیستند. به نظر می‌آید که یک «سلسله‌مراتب فرهنگی» در ذهن کسانی که به دیگری حیوان می‌گویند وجود دارد که تمایلات جنسی و هویت های جنسیتی برخی انسان‌ها را به جایگاهی غیرانسانی انتقال دهند. پاسخ گفتن به اینکه چگونه می‌شود کسی وجود داشته باشد، زندگی‌اش در رابطه با همجنس تاریخ داشته باشد، تجربه زیسته‌اش بارها (ولو با تعاریف مختلف) تکرار شده باشد اما حق زیستن نداشته باشد، پرسشی جدی است که نمی‌شود فقط با آوردن مثال از پنگوئن‌ها و شیرها و کبوترها و گربه‌های «همجنس‌گرا» پاسخش را داد.

به غیر از لزوم توجه به انبوه اطلاعات علمی‌ای که نشان می‌دهند گرایش جنسی به همجنس فقط مخصوص جانوری به اسم انسان نیست، این نیاز وجود دارد که انسان جانور بودن خود را به رسمیت بشناسد. همچنین در روابط بین‌گونه‌ای این موضوع را هم به رسمیت بشناسد که انسان در گوناگونی‌های زیستی و زیسته‌اش، برتری ازلی و ابدی‌ای نسبت به حیوان ندارد. و این خودبرتربینی است که مشکل اخلاقی است؛ خودبرتربینی بر اساس نوع رابطه جنسی منتخب فرد، بر اساس انتخاب هویت جنسیتی، بر اساس انتخاب نحوه پوشش. حیوان بودن، یا همجنس‌گرا بودن، یا دوجنسگرا بودن، یا همه‌جنس‌گرا بودن یا تراجنسیتی بودن، هیچ جانوری را به جایی که حق نداشته باشد زندگی کند، نمی‌برد.

رابطه جنسی با همجنس چندش‌آور است

مرگ ۴۹ نفر – که به خاطر گرایش‌های جنسی و جنسیت‌های انتخابی‌شان هدف خشونت قرار گرفتند و به قتل رسیدند، نگاه انتقادی بخشی از کامنت‌نویس‌های شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان را معطوف به نفس خشونت به دیگری نمی‌کند. بلکه حالا که این خشونت در صدر خبرهاست، این حس در ذهن  برخی از مخاطبان فارسی/دری زبان ایجاد شده است که «این‌ها چقدر چند‌ش‌آورند».

اعتراف می‌کنم که با وجود اینکه نقد این مقاله تا حدودی به تحلیل‌گران پسااستعماری است که چرا میان تحلیل‌هایشان با این طیف از خشونت‌ها درگیر نمی‌شوند، خود این نقد هم نمی‌داند که چگونه می‌تواند با این طیف از افکار گفت‌وگو کند: افکاری که پس از خبر قتل ۴۹ نفر در کلوپ کوییرها، اول از همه معطوف می‌شوند به رابطه جنسی افراد با همجنس یا داشتن جنسیتی نا مطابق با دوگانه زن/مرد؛ سپس تک تک لباس‌های این افراد را در می‌آورند، در عریانی سکس آن‌ها را باهم تصور می‌کنند؛ بعد جزئیات این سکس را بیان می‌کنند؛ سپس در مرور تصویر این سکس در ذهن، حس «چندش» را برانگیخته می‌بیینند؛ و به‌واسطه این حس «چندش» نظر می‌دهند که امکان ندارد که چنین سکسی طبیعی یا عادی باشد.

این نگاه و این حس «چندش» فراتاریخی نیست و باید تحلیل شود. این مقاله امیدوار است که بتواند افراد آگاه و دارای حس مسئولیت اخلاقی و مدنی را راضی کند که با چنین افرادی و افکاری وارد گفت‌وگو شوند و از آنها بپرسند که آیا فکر می‌کنند که این حس انزجار و چندش یک کلیشه معاصر است یا تاریخی؟ (یا شاید اصلا باید نشان داد که چرا کلیشه است.)

ادبیات زبان فارسی و تاریخ‌نگاری‌های روابط جنسی در این مناطق که نشان می‌دهد روابط جنسی با همجنس، نه به شکل معاصر آن، اما به هر حال همواره وجود داشته‌اند: از مینیاتورها، تا میراث ادبی منظوم، تا متون و دیگر محصولات فرهنگی… پس این انزجار از رابطه جنسی با همجنس (یا جنسیت نامطابق با زن و مرد) مربوط چه زمانی است؟

این چندش‌ها مربوط به شیفت‌های تاریخی‌ای است که اتفاق افتاده است برای بازشناسی انتخاب‌های جنسی به عنوان یک انسان متمدن و تمیز که کار آلوده نمی‌کند.

اینکه وسواس در تمیزی سکس به دوران مدرن – در منطقه جغرافیایی ایران در سده ۱۹- باز می‌گردد تاریخ‌نگاری شده است. اینکه انسان «شرقی» پیش از سده ۱۹ انوع روابط جنسی با همجنس را داشته و در سطحی اجتماعی هم عنوان و شان این رابطه‌های جنسی با همجنس – به ویژه بین مرد و مرد – مطرح بوده، تاریخ‌نگاری شده است.[4] همچنین اینکه انسان شرقی در رابطه با اروپای سده ۱۸ و ۱۹ و برای رسمیت یافتن به عنوان یک انسان مدرن و متمدن، رابطه جنسی با همجنس را به عنوان یک میل پست و نکوهیده از صحنه اجتماعی حذف کرده و در اولین قوانین سکولار (مشروطه در ایران) آن را جرم‌انگاری کرده است، هم تاریخ‌نگاری شده است. بنابراین این موضوع مهم است که تاریخ‌نگار سده ۱۹ ایران و افغانستان، این تغییر جهت‌های تاریخی را به روی انسان دگرباش‌هراس امروزی بیاورد، تا آن انسان بداند که تاریخ این حس «چندش» به کجا باز می‌گردد و از چه روست که میل جنسی به همجنس در همه جای تاریخ زبان او وجود دارد،  اما در ذهن «مدرن» او تداعی‌کننده حس انزجار است.

آن کار که در سکس می‌کنند کثیف است

در واکنش به قتل ۴۹ نفر در اورلاندو، و لحظه لخت کردن این قربانی‌ها  و تصور کنش سکس او با همجنس، موضوع تمیزی و کثیفی خود سکس همجنس با همجنس در شبکه‌های اجتماعی مطرح شده بود؛ بیشتر از همه در رابطه با سکس مقعدی.

من به عنوان نویسنده این مقاله خوشحالم که کاربران شبکه‌های اجتماعی انزجار خود را از خود سکس مقعدی و ارتباط‌دهی‌اش به موضوع نظافت و کثافت این‌قدر صادقانه بیان کرده‌اند. از طرفی جالب است که جنبه‌های اضطراب از کثافت سکس با همجنس در مورد سکس با دیگرجنس زیاد مطرح نیست. وگرنه سکس مقعدی که در تجربه روابط جنسی انسان‌های دگرجنس‌گرا مطرح بوده و در ادبیات فقهی هم همیشه مطرح بوده  است.

پس اینجا شاید خود کنش سکس مقعدی یا که تماس دو چوچوله باهم، یا انواع و اقسام تماس‌های بدنی دو همجنس نیست که مطرح است، بلکه یک تفکر انتزاعی در مورد آلوده‌ار بودن این تماس‌ها نسبت به تماس‌های دگرجنس‌ها باهم است که مطرح است. در چنین نگاهی سکس را اگر با دگرجنس بکنی کثیف است و اما اگر با همجنس بکنی کثیف‌تر است.

اما این هم فقط نیست. این نیاز به ایجاد دوگانه پاکی/کثیفی درست مانند همان نیاز برای ایجاد دوگانه انسان/حیوان می‌خواهد انسانیت و روابط انسانی را از وادی تنانه آن جدا کند و به وادی ذهنی/انتزاعی برساند. نهادها و مراسم آیینی مدرنی مانند جشن عروسی و زایمان در زایشگاه، به غیر از کارکردهای دیگرشان این کارکرد را هم دارند که خود کنش سکس یا زایمان یک کودک از رحم به مهبل مادر تصور نشود.

البته جلوی تصور را هم نمی‌شود گرفت. برای همین هم این کاربران «آن» کار  را کرده‌اند: آن‌ها سکس دو همجنس باهم را تصور کرده‌اند. تصور موضوعی تنانه در وادی ذهن جایی است که فضا را برای گفت‌وگوهای بیشتر باز می‌کند. چراکه آنکس که تصور می‌کند ،خیلی بیشتر از آن کس که تصورش را هم نمی‌تواند بکند آماده است که در مورد آن چیزی که تصور کرده، فکر کند.

چرا خون کشته‌شدگان اورلاندو رنگین‌تر است؟

به صفحه فیس‌بوک زمانه بروید و کامنت‌هایی را بخوانید که پای مطالب مربوط به کشتار اورلاندو نوشته‌اند. مطرح کرده‌اند که: چرا رسانه‌ها کشتار هرروزه غیرنظامیان در خاورمیانه را با آب‌وتاب پوشش نمی‌دهند، اما کشتار این ۴۹ تن که «در حال رقص مرده‌اند»، برایشان این‌قدر مهم است.

کشتار در کلوپ کوییرها در اورلاندو در منطقه جغرافیایی‌ای اتفاق افتاد که جنبش‌های همجنس‌گرایان، دوجنس‌گرایان، تراجنسیتی‌ها و میان‌جنسی‌ها از سال‌های ۱۹۶۰ فعال بوده‌اند. این جنبش‌ها فضاهای امنی ایجاد کرده‌اند که البته برای همه یکسان امن نیست (اینکه در دوران‌های مختلف تاریخی همین جنبش‌ها خیلی از این هویت‌ها را در درون خود به حاشیه رانده‌اند، بماند). کلوپ پالس شهر اورلاندو در شبی که عمر متین به آن حمله کرد، محل امنی برای کسانی بوده که در درون خود جنبش‌های کوییر در آمریکا در حاشیه‌اند: مهاجران، غیر سفیدپوستان و کارگران کوییر.

اما مطرح شدن کشتار اورلاندو  توسط رسانه‌ها مهم است چراکه این نوعی خشونت بر اساس نفرت در فضایی است که قرار است فضایی امن باشد و  برای ایجاد این فضای امن تلاش‌های مدنی بی‌شماری شده است. ربط دادن کشتار اورلاندو به کشته‌های خاورمیانه معمولا به این قصد است که با مقایسه یکی با دیگری می‌خواهد به‌نوعی بگوید که پرداختن به یکی ارجحیت دارد. این نوع گزاره‌ها بیشتر از همه با خود موضوع سکس با همجنس و جنسیت نامطابق با زن و مرد مشکل دارند. جالب اینکه کسانی که این نقد را مطرح کرده‌اند حتی حاضر نیستند در بیان نقدشان از عبارت رابطه جنسی با همجنس یا همجنس‌گرایی، یا ترنس‌بودگی، یا دوجنس‌گرایی استفاده کنند.

این موضوع که جنگ‌های خاورمیانه موجب کشته شدن و جابه‌جایی بسیاری از غیرنظامیان شده است، هر روز در خبرها هست و تراژدی انسانی وحشتناکی است که همه انسان‌ها و از همه بیشتر قدرت‌های دخیل در جنگ داخلی سوریه، پاکستان، افغانستان، لیبی یمن،… مسئول آن هستند. اینکه سیاست‌های رسانه‌ای در مورد پوشش این تراژدی‌ها نقد شود هم موضوع مهمی است. اما خشونت بر اساس نفرت نسبت به آدم‌ها به دلیل گرایش جنسی و هویت جنسیتی‌شان هم خشونتی است که باید نقد شود و بیان شود. و باید مشخص بیان شود که این خشونت بر اساس چنین نفرتی با چنین کیفتی بوده است. حتی اگر کسی که این خشونت را انجام داده خودش تمایل به رابطه با همجنس داشته و از روی نفرت درونی‌شده (یا همجنسگراهراسی درونی‌شده) بر آن شده که قتل کند.

Orlando_Massacre._Omar_Matin

عمر متین: مجاهد راه حق

در تمام نظرات در مورد کشتار اورلاندو که به زبان فارسی و دری خواندم، حتی یک نفر از کسانی که از عمر متین در این کشتار حمایت کرده بود به منابع فقهی که حکم اعدام (بیشتر برای لواط) صادر می‌کنند اشاره نکرده بود. نه ذکری از داستان لوط بود و نه آن چند حدیث که کسانی که در حوزه منابع فقهی کار می‌کنند، آنها را می‌شناسند.

بیشتر کاربران حامی عمر متین از او برای مجاهد بودن تشکر کرده بودن و گفته بودند خوب کرد که این انسان‌های کثیف و منحرف و بیمار را کشت (کثیف و منحرف و بیمار در ادبیات فقهی در توصیف آن‌ها که لواط می‌کنند چه در جریان غالب فقه شیعه و چه در مدرسه‌های مختلف سنی استفاده نمی‌شود). اما ارتباط دادن این قتل‌ها به خدا به وفور در میان نظرات بود. خداپرستانی بودند که باور داشتند این قتل‌ها خواست خداست.

اینکه عمر متین که بوده را شاید هرگز نفهمیم. آنچه که می‌دانیم تا کنون داستان‌های ضدونقیضی است از اینکه او خودش تمایل‌های همجنس‌گرایانه داشته، اینکه در خانه تحقیر جنسیتی می‌شده، اینکه به‌احتمال زیاد خیلی از دنیای اسلامی جهادی پَرت بوده چون تفاوت بین گروه‌های «دولت اسلامی»، حزب‌الله، القاعده را نمی‌دانسته و خود را متعلق به همه آن‌ها خوانده است. اینکه فرزند یک خانواده مهاجر بوده و با یک ترکیب و تطبیقی از همه فرهنگ‌های پیرامونی‌اش – از جمله فرهنگ جریان اصلی آمریکایی –  برایش مردانگی، قلدری، زورمند بودن، تفنگ داشتن و پلیس شدن ارزش شده است. اینکه زن اولش را کتک می‌زده و با زن دومش روابط عاشقانه‌تر داشته است. این‌ها همه روایت‌های رسانه‌ای است.

عمر متین اکنون ظرف خالی‌ای است که می‌تواند با هر چیزی پر شود. برای کسی که نقد پسااستعماری می‌کند او نمادی از نرسالاری تفنگ باز آمریکایی است که همه‌ مشکلات داخلی را به گردن مهاجر از خارج آمده می‌اندازد. برای خیلی‌ها او نماد نرسالاری طالبانی، خشونت مرد مسلمان «وحشی» متعلق به سده اول اسلام است (با اینکه رابطه‌ای با این فرهنگ نداشته است جز اینکه اصالت افغانستانی داشته). برای برخی او غیرت مرد مجاهد است که مقابل «همجنس‌بازی»  غرب و فرهنگ منحرفش ایستاده است (با اینکه اگر او واقعا تمایل جنسی به همجنس داشته مجاهد منحرفی بوده است).

برای این مقاله عمر متین چیزی است که همچنان در حال ساخته‌شدن است. اگر تحلیل‌گر، مخاطب، و کلا هرکس که داستان را دنبال می‌کند بتواند از عمر متین فاصله بگیرد، و بیشتر تمرکز کند بر قربانی‌ها، مرگ‌شان، اینکه واکنش‌ها به این قتل‌ها چیست و اینکه سیاست این واکنش‌ها چیست، شاید فضای تحلیلی بهتری برای نقد فرهنگی باز شود: چه فرهنگ دگرجنس‌گراسالار و عشق تفنگ بازی آمریکایی و چه فرهنگ دگرجنس‌گراسالار و عشق مردانگی فارس/دری زبان؛ چه خدای مسیحی/چه خدای مسلمان/چه خداهای دیگر؛ چه نرسالاری استعماری آنگلو/چه نرسالاری بومی خودمان در ایران و افغانستان.

این مقاله همچنین می‌خواهد از تحلیل‌گران حوزه نقد پسااستعماری بخواهد در کنار تمرکز بر فرآیندهای (فرا)ملی که سیاست‌ها، هویت‌خواهی‌ها و کلیشه‌های معاصر را می‌سازند با کسانی هم که در سطح زمین (نه سطح انتزاعی نظریه‌پردازی) مشغول بازتولید این کلیشه‌ها هستند وارد گفت‌وگو شوند. بدون ایجاد این پل‌های فکری بین تحلیلگر و مخاطبی که به هر دلیل، دگرجنس‌گرایی را چیزی طبیعی، ازلی و ابدی فرض می‌کند، گفت‌وگوهای ما همه‌اش با برادر بزرگمان «استعمار» خواهد بود؛ بدون اینکه به استبداد فرهنگ معاصر فارسی/دری زبان در حوزه روابط جنسی چالشی وارد کنیم. به زبان خودمانی تا زمانی که تحلیل‌های ما با جنبه‌های دیگری هراسی/دگرباش هراسی در تمام این فرهنگ‌ها درگیر نشود، کار اساسی همچنان باقی مانده است.


پانویس‌ها

[1] تأکید به زبان فارس/دری در این مقاله به این دلیل است که برای بررسی اجمالی واکنش کاربران به کشتار اورلاندو، من کلمه اورلاندو را در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان در فیس‌بوک، توییتر و گوگل پلاس جستجو کردم. این مقاله دیدگاهی نتوانسته است بر زبان‌های اقوام ساکن ایران و افغانستان که زبانشان غیر از فارسی/دری است نگاهی بیاندازد چراکه نویسنده این زبان‌ها را بلد نیست. این یک انتخاب نژاد پرستانه نبوده و به خاطر محدودیت‌های سوادی است.

[2] در این نوشته به واکنش‌هایی که به هر شکلی همدردی خود را با قربانیان اورلاندو نشان دادند، کاری ندارم. همچنین این دیدگاه در مورد شخص عمر متین – تفنگداری که ۴۹ نفر را کشت و ۵۳ نفر را زخمی کرد نیست – و آن‌قدرها به این موضوع کاری ندارد که چنین لحظه کشتار و نفرتی محصول فرهنگ عمر متین به‌عنوان یک آمریکایی عشق مردانگی و تفنگ بازی و پلیس شدن است؛ یا محصول سیاست‌های خرید و فروش آزاد اسلحه در آمریکا؛ یا محصول خشونت‌های پدر عمر متین که او را با فحش‌های جنسیتی تحقیر می‌کرده و «کونی» می‌خوانده؛ یا محصول نفرت عمر متین از خودش که «شاید» به همجنس حس عشق و نیاز سکسی داشته، یا محصول احکام فقه‌های مختلف اسلامی در مورد رابطه با همجنس؛ یا محصول خوانش‌های فرهنگ جریان اصلی مسلمانان از داستان لوط در کتب مقدس ابراهیمی؛ یا محصول تغییرهای پارادایمی تاریخی در دوران پس از استعمار کشورهای مسلمان نشین، قدرت گرفتن ناسیونالیسم‌های نرسالار بومی، قدرت گرفتن گروه‌های نظامی جهادی، قدرت گرفتن طالبان در افغانستان و پاکستان، القاعده در همه جای جهان، گروه دولت اسلامی (داعش) و….؛ و یا یک ماتریس از روابط همه این شاخص‌ها به علاوه اقتصاد سیاسی همه این شاخص‌ها.

[3] حیوان بودن نه اما «وحشی» بودن ارزش نمادینی است که نقد پسااستعماری در نگاه استعمار کننده نسبت به مستعمره بارها نقد کرده است.

[4] الف –  انواع این روابط با همجنس‌گرایی، آنچنان که ما امروز به صورت گرایش در می‌یابیم، تفاوت داشته؛ این نگاه گرایشی نگاهی امروزی است. برای اطلاعات بیشتر در مورد اجراگری‌ها و هنجار‌های جنسی ایران قرن ۱۹ میلادی نگاه کنید به کتاب «زنان سیبیلیو، مردان بی‌ریش» افسانه نجم آبادی.

Najmabadi, Afsaneh. Women with Mustaches and Men without Beards Gender and Sexual Anxieties of Iranian Modernity. Berkeley: University of California Press, 2005.

با توجه به پژوهش های کتاب فوق این گونه‌ها از روابط جنسی بین همجنسان مرد در دوران اواخر صفویه و قاجار تاریخ‌نگاری شده‌اند. آبجی، باجی: به ترکی مفهوم خواهر را دارد ولی برای مردان نیز به کار می‌رفته است. مردی که از دخول در مقعدش لذت جنسی می‌برد و ترجیح می‌دهد با مردان دیگر رابطه جنسی از طریق دخول مقعدی ایجاد کند. (ص.۲۱۲). شاهد: نوعی نظربازی در سنت صوفیان با پسران زیبا بوده است که زیبایی آن‌ها شهادت وجود/قدرت/زیبایی خداوند قلمداد می‌شده است. شاهدبازی و اشعار عاشقانه برای شاهد‌ها در ادبیات فارسی بسیار یافت می‌شود.(ص.۱۷). بی‌ریش:  به مردی اطلاق می‌شده که موی صورتش تازه درآمده بوده یا  کمتر از عموم مردان بوده است و با مردان یا پسران رابطه جنسی داشته است. (ص.۳۵). مأبون‌: مأبون یا مرد ابنه‌ای مردی بوده که معشوق مردان دیگر می‌شده است. ابن سینا در کتب پزشکی‌اش، مأبون بودن را نوعی بیماری از سر بی‌ارادگی تعریف می‌کند، اما برداشت ابن سینا همانند برخورد عالم پزشکی در اروپای قرن ۱۸-۱۹ نبوده، که همجنس‌گرا را به عنوان یک «گونه منحرف» مطرح می‌کنند. (ص.۱۷ و ۵۷). کافربچه، مغبچه یا ترسابچه: معشوق مردان مسلمان از ادیانی غیر از اسلام بودند و نوعی رابطه مرئوسی جنسی بین مسلمانی که با کافربچه عشق بازی می‌کرده، وجود داشته است. کافربچه، اشاره به پسران از هر دینی غیر از اسلام، مغ‌بچه اشاره به پسران زرتشتی و ترسابچه اشاره به پسران مسیحی دارد. (ص. ۲۳۵). اَمرَد، ساده و یا کوسه: امرد اشاره به جوانی داشته است که تازه ریش درآورده اما هنوز ریشش پرپشت نشده است. امرد‌ها معشوق مردان بودند و این صفت سنخیتی با «زن صفتی» نداشته است. دلیل تاکید به این مسأله این است که انسان معاصر، مردانی که معشوق مردان دیگر‌اند یا تمایل به ایجاد رابطه احساسی و جنسی با مردان دیگر دارند را، با پیش فرض، زنانه محسوب می‌کنند. این رابطه در ایران قاجار برقرار نبوده است و امرد برای جذب مردی دیگر به خود، اجراگری زنانگی از خود بروز نمی‌داده است و نقش‌های جنیستی خود را به عنوان یک امرد حفظ می‌کرده است. به عبارتی مردان دیگر به امرد‌ها به دلیل «زنانه بودن» آن‌ها جذب نمی‌شدند. (ص. ۱۵-۲۵). مخنث: مردی بزرگسال که تمایل به ایجاد رابطه با مردان بزرگسال دیگر داشته است و معمولا خود را شیبه مردان جوان‌تر و بی‌ریش آرایش می‌کرده است. مخنث‌ها نیز به «زن صفتی» معروف نبودند و دلیل جذب مردان دیگر به آن‌ها، زنانه بودن مخنث‌ها نبوده است (ص.۱۶). آدم داری: سنت مردان بزرگسال برای مصاحبت جنسی، معاشرت و همراهی با مردان جوان‌تر از خود بوده که به مرد بزرگسال در این رابطه «مِلحف» (به مفهوم دربرگیرنده) می‌گفتند (ص. ۲۴).

توجه داشته باشید که واژگان ذکر شده در بالا، دیگر عملا منسوخ شده‌اند و این نوع روابط هم اگر وجود داشته باشد، این روز‌ها اسم خاص یا رسم خاصی ندارند (چناچه مثلا بی‌ریش‌های دربار قاجار داشته‌اند). هویت‌ها یا اجراگری‌های جنسی که شامل روابط  با همجنس یا رفتارهای خارج از تعریف روابط جنسی بر اساس دوگانه زن و مرد بوده است، امروز اگرچه همچنان وجود دارند اما با‌‌ همان تعاریف و اسامی که در تاریخ ادبیات فارسی و تاریخ مردمی ایران مطرح بوده‌اند، دیگر مرسوم نیستند. کسی دیگر از کلمات شاهدبازی، امردبازی، بی‌ریش نوازی، آدم داری یا مأبون‌بازی برای توصیف انواع خاص روابط بین دو مرد استفاده نمی‌کند. همچنین هویت‌های جنسی/جنسیتی امرد، بی‌ریش، شاهد، مأبون، مخنث که تا اوایل دوران پهلوی در ایران هم کاربرد داشته‌اند، دیگر هویتی نیستند که اشخاص برای تعریف خود از آن استفاده کنند.

ب – هلن کافی، در مطلبی که با عنوان «تهران: عشقی پرخطر» که در کتاب با عنوان سکشوالیته و اروتیسم در میان مردان جوامع مسلمان در سال ۱۹۹۱ منتشر شده است، می‌نویسد:

«در طول سال‌های پایانی حکومت شاه، شاهدبازی (که هیچ‌گاه رضایت شاهد‌ها یا پسر‌ها لحاظ نمی‌شد) آرام‌آرام جای‌اش را به همجنس‌گرایی (سبک غربی) داد. در ۱۹۷۷ همه‌ مردم تهران شایعه‌ ازدواج یک نقاش و یک موسیقی‌دان را دهان به دهان نقل می‌کردند. امروزه ناممکن است که بتوان علایق «ناهنجار و غیراسلامی» افراد را بر زبان آورد. اما حتی کور‌ترین و شدید‌ترین سرکوب‌ها هم نمی‌تواند ماهیت انسان را تغییر دهد…. و نبودِ آزادی، حاشیه‌نشینی زنان، اقتصاد بیمار باعث می‌شوند تا هزاران اکبر [مردی همجنس‌گرا از طبقات فقیر‌تر جامعه ایران است] به تن‌فروشی رو کنند، باعث می‌شود تا سرباز‌ها تجاوزگر شوند، و باعث می‌شود تا هنرمندان همجنس‌گرا تن و روحشان را روانه‌ تبعید کنند» (ترجمه از حمید پرنیان).

نگاه کنید به:

Helene Kafi. 1982. “Tehran: Dangerous Love”. In: Sexuality and Eroticism Among Males in Moslem Societies. Edited by Arno Schmitt. New York: Haworth Press, 1992. 67-69.


در همین زمینه

مجموعه‌ای از مطالب درباره کشتار اورلاندو