Opinion-small2

« هرچه می‌گذرد بیشتر ترجیح می‌دهم که از انسان‌های «دوآتشه» فاصله بگیرم، با آنها بحث نکنم. گفت‌وگو با آنها هیچ فایده‌ای ندارد و فقط وقت و انرژی آدم را هدر می‌دهند. فرقی نمی‌کند مسلمان دوآتشه باشند یا مسیحی دوآتشه، فمینیست دو آتشه، آتئیست دوآتشه، لیبرال دوآتشه، کمونیست دوآتشه، آنارشیست دوآتشه، ناسیونالیست دوآتشه، علم گرای دوآتشه، گیاه‌خوار دوآتشه، آدم‌های خیلی سنتی و کلا تمام دوآتشه‌ها. تکلیف شیوه تعامل اجتماعی با مذهبی‌های دوآتشه خیلی زودتر برایم روشن شد. اطرافم از مذهبی‌های دوآتشه و بی‌منطق خالی نبود که سعی داشتند همه را قانع کنند مثل آنها فکر کنند. اما سال‌ها زمان لازم داشتم که یاد بگیرم چگونه باید با انواع دیگر دوآتشه‌ها سر کنم. کلا دوآتشه‌ها موجودات عجیبی هستند. در عقیده، مذهب یا سنت چنان ذوب می‌شوند که گویی برای دیدن باقی نقطه‌نگاه‌ها و عقاید کور شده‌اند. یکی از ویژگی‌هایشان هم این است که خیلی نارسیستی، عقیده یا مذهب خود را برترین می‌دانند و متعاقب آن خودشان را! اغلب می‌خواهند دیگران را تغییر دهند و در قالبی که آنها به آن اعتقاد دارند، جای دهند. اگر در قالب آنها جا نشوی واکنش‌های هیستریک نشان می‌دهند…».

یک شیوه دفاع از عقیده
یک شیوه دفاع از عقیده

هفته گذشته مطلب کوتاهی در فیسبوک شخصی‌ام منتشر کردم درباره «دوآتشه بودن». این بخشی از آن نوشته بود. در پی این نوشته واکنش‌های متفاوتی دریافت کردم و بعضی از واکنش‌ها بسیار عصبانی به نظر می‌رسیدند. گویا تعدادی از فعالین سیاسی چپگرا نوشته را توهین به عقاید خود تلقی کرده بودند و سعی داشتند نویسنده به فلان و بهمان متهم کنند.

بسیار اتفاقی، شادی صدر، هفته گذشته در فیس‌بوک و اینستاگرام شخصی خود عکسی منتشر کرد که او را بر روی یک مبل با طرح‌ها و نمادهای عزاداری عاشورا نشان می‌داد و جامی نیز به دست گرفته بود. به گفته این وکیل و فعال مدنی، از هفته گذشته تاکنون بیش از ۳۲ هزار کامنت فحاشی، کلمات رکیک جنسی و تهدید به قتل از سوی افسران جنگ نرم و ارتش سایبری در زیر این عکس در اینستاگرام نوشته شده است.

کسانی که واکنش‌های منفی نشان داده‌اند ادعا می‌کنند که او به مقدسات مذهبی آنان توهین کرده است. رسانه‌های داخلی نیز به این موج دامن زده‌اند. برخی روشنفکران نیز این عکس را «توهین و بی‌احترامی به باورهای عمومی» مردم ایران دانسته‌اند و به گفته آنان شادی صدر با این عکس اعتقادات میلیون‌ها ایرانی را که به «امام حسین» ارادت دارند به سخره گرفته است.

واقعا فکر می‌کنید آن نوشته فیس‌بوکی یا عکسی که شادی صدر منتشر کرده بود توهین به عقاید سیاسی و مذهبی مردم بود؟ آیا نقد و بازنگری یا به طنز کشیدن باورهای مذهبی یا سیاسی، بی‌احترامی به گروهی است که این باورها را دارند؟ آیا کسانی که هرگونه نقد و نظر مخالف با عقیده‌شان را بی‌احترامی و توهین برداشت می‌کنند، به عقیده خود تعصب ندارند؟ و آیا تعصب داشتن یعنی ما به عقیده‌ای با ارج ویژه پایبندیم؟ درنهایت، اگر عقیده ما از سوی دیگران نقد یا به طنز کشیده شود باید احساس کنیم که به ما، عقیده و هویت ما توهین شده است؟ اگر عقیده ما به نقد و طنز کشیده شود حتما باید از کوره در برویم، فحاشی و مقابله‌به‌مثل کنیم، یا مرگ و نابودی دیگری را بخواهیم که ثابت کنیم عقیده ما برحق است؟

داشتن عقیده لزوما نباید تعصب‌‌آمیز باشد

پس از انتشار آن نوشته در فیس‌بوک یکی از دوستان بحثی را آغاز کرد درباب تعصب. او معتقد بود که تعصب چیز بدی نیست و درحال حاضر اگر قرارست چارچوب فکری داشته باشیم، باید تعصب داشته باشیم. به نظر او چارچوب فکری ما با تعصب یکی است. هرچه سعی کردم که استدلال کنم تعصب داشتن با داشتن یک چارچوب فکری متفاوت است، به ثمر ننشست و بحث نیمه رها شد.

از واکنش‌های عصبی بسیاری از مردم نسبت به عکس شادی صدر و این نوشته فیس‌بوکی نیز چنین به نظر می‌رسد که کم نیستند افرادی که عقیده به دین یا باور سیاسی خود را با تعصب داشتن در باور مذهبی و سیاسی خود یکی می‌دانند.

اما تعصب با عقیده داشتن تفاوت دارد. تعصب به این معنی است که ما قادر نباشیم به عقیده خود به طور انتقادی نگاه کنیم و اگر کسی به عقیده ما انتقاد کرد، بسیار عصبانی می‌شویم گویی به ما توهین شده است و سعی می‌کنیم از خودمان دفاع کنیم. برعکس، وقتی ما به باوری بدون تعصب عقیده داریم، به عقیده خود نگاه می‌کنیم، نقدش می‌کنیم و اگر به این نتیجه رسیدیم که عقیده‌مان دیگر با واقعیت یا استدلال‌هایمان همسویی ندارد، بازنگری‌ یا رهایش می‌کنیم.

تعصب روح پرسش‌گر را می‌کشد

یکی از مضرات تعصب داشتن این است که روح پرسش‌گری را از انسان می‌گیرد و او را به پاسبانی تبدیل می‌کند که باید از یک باور به هرقیمتی محافظت کند. درحالی‌که، روح پرسش‌گر انسان است که باعث می‌شود رشد کند و ببالد و مرزهای تازه را در خود و دنیای بیرونش کشف کند. بدون روح پرسش‌گر انسان مانند رباتی است که برای فکر کردن و رفتار کردن به شیوه خاصی برنامه‌ریزی شده‌است.

جلال ستاری در گفت‌و‌گویی با ناصر فکوهی در کتاب «فرهنگ و زندگی روزمره» می‌گوید:

«آن چه امروز در میان جوانان وجود ندارد، پرسش‌گری است. جوانان آن قدر که پاسخ دارند، پرسش ندارند! »

جلال ستاری به نکته درستی اشاره کرده است اما این تنها به جوانان محدود نمی‌شود. آنچه امروز در میان بسیاری از مردم ایران وجود ندارد، پرسش‌گری است و این مسئله تاحدی به این بازمی‌گردد که بسیاری از ما به باورهای خود تعصب داریم. این تعصب ناشی از زیستن در جامعه‌ای با حکومتی استبدادی-مذهبی است که از بدو تولد می‌کوشد روح پرسش‌گر را در شهروندانش بکشد و به جایش باورهای اسلامی مورد تأیید خود را جایگزین کند.

جامعه به ما یاد می‌دهد که متعصب باشیم و تنفس در خفقان خواه ناخواه نفس کشیدن آزاد را از یادمان می‌برد. با این‌حال، اگرچه نمی‌توان تأثیر وضعیت استبدادی موجود بر شکل‌گیری عقایدمان را نادیده گرفت، اما اگر به چرایی رفتار و عقایدش آگاه شویم، می‌توانیم خود را تاحدی از بار آموزش‌های ‌نادرست پیشین رها کنیم و خود را دوباره و دوباره بنویسم. چراکه ما ربات نیستیم.

در همین زمینه