آیا باورهای دینی و مقدسات مذهبی در زمره «محدودیتهای آزادی بیان» هستند؟ آيا «احترام به عقاید دیگران» ضروری و لازم است؟ آیا «جلوگیری از رنجش عمومی» به لحاظ اخلاقی، اصل و قاعدهای قابل اتکاست؟ استاندادرهای حقوق بشری در این میان چه میگویند؟
در چه سطحی بحث میکنیم؟
پاسخگویی مسئولانه به پرسشهایی از این دست منوط به بحثی «بروندینی» است. به این معنا که مومنان راستین معمولا هیچ نیازی نمیبینند به مسائلی از این دست بیاندیشند.
موازین مذهبی، دستکم در میان مسلمانان تعاریف شفاف و گویایی در این باره دارد. برای مثال فقه شیعه آرای بسیار روشنی درباره کفرگویی، ارتداد یا سب نبی و … دارد. هر چند گفته میشود این مراجع تقلید هستند که خطوط کلی یا چهارچوبهای اصلی احکام شرعی را تبیین میکنند، اما در عمل «تشخیص مصادیق» با پیروان و مقلدان است و از این روی است که مساله میتواند ابعاد خطرناکی بیابد.
در پیروی و همراهی با این قواعد فقهی در ساختارهای مذهبی نظیر نظام قضایی جمهوری اسلامی، تمهیدات حقوقی مشخصی در نظر گرفته شده است. برای نمونه در ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی میخوانیم: «هر کس به مقدسات اسلام یا هر یک از انبیای عظام یا ائمه طاهرین یا حضرت صدیقه طاهره اهانت نماید، اگر مشمول حکم سابالنبی باشد، اعدام میشود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد.»
در همین ارتباط در ماده ۲۶ قانون مطبوعات سال ۱۳۶۴ (اصلاحی سال ۷۹) نیز میخوانیم: «هر کس به وسیله مطبوعات به دین مبین اسلام و مقدسات آن اهانت کند، در صورتی که به ارتداد منجر شود حکم ارتداد در حق وی صادر و اجرا میشود و اگر به ارتداد نینجامد، طبق نظر حاکم شرع بر اساس قانون تعزیرات با وی رفتار خواهد شد.»
لذا به نظر میرسد که در بحث «دروندینی» یا در سطح رژیم حقوقی-کیفری حاکم، ابهام یا نادانستههای زیادی وجود نداشته باشد و آرا و احکام به نسبت روشن است.
از سوی دیگر به نظر میرسد آنهایی که قائل به این موازین فقهی هستند، چندان این دغدغه را ندارند که باورهایشان منطبق با موازین و ارزشهای حقوق بشری یا اخلاقی فرادینی هست یا نه. آنچه برایشان مهم است صرف پایبندی و تعبد مذهبی است.
استدلالهای حامیان محدودیتها
همانطور که در بند پیشین اشاره شد، در بحث «دروندینی» گفتوگوی خیلی زیادی نیست و مومنان با استناد به آرای معتبر شرعی، خودشان میتوانند درباره موضوعی به توافق برسند یا نرسند. اما در بحث بیروندینی قضیه به کلی متفاوت است و باید استدلالهای عمومی و عقلانی آورده شود.
با در نظر گرفتن این نکته، موافقان محدود شدن آزادی بیان معمولا دو استدلال در «لزوم احترام به مقدسات مذهبی» طرح میکنند:
استدلال نخست این است که جلوگیری از «رنجش عمومی» امر لازمیست و این موضوع با آنچه که «خیر جمعی» یا رضایت جمعی شهروندان نامیده میشود پیوند دارد.
در این استدلال، آنها میگویند به اعتبار آن که بخش قابل ملاحظهای از جامعه بر روی مقدسات مذهبی حساس است یا نسبت به آن موضع دارد، رنجاندن این شمار زیاد از افراد جامعه، امری «غیراخلاقی» است و حتی میتواند خشونتزا باشد.
گفتههایی از این دست یک استدلال محوری دارد. آنها میگویند آرای عمومی یا آنچه که عموم مردم میپسندند، شاخص و معیار تصمیمها و رفتارهای فردی و جمعی است. به این معنا که اعتقادات و باورهای عمومی مردم محترم است و نبایستی آنها را موضوع هجو و وهن قرار داد و این «حد آزادی بیان» است، چرا که چنین امری ممکن است به رنجش عمومی بیانجامد یا جامعه مذهبی آن را توهین به خود قلمداد کند.
حامیان تحدید آزادی بیان، آرای عمومی یا باورهای اعتقادی مردم را «اصل» و معیار گرفتهاند، در حالی که به نظر میرسد اصل، پایبندی به حقیقت، آزادی/عدالت و ارزشهای اخلاقی است. تجربههای تاریخی پرشمار نشان داده است که مردم الزاما بر حق نیستند و نبایستی در هر حالتی به آنها اعتبار داد. تجربه فاشیسم در اروپا یا همدستی غیرقابل انکار بخشهای بزرگی از مردم با قدرتهای حاکم در سرکوب اقلیتها و دگراندیشی در کشورهای پیرامونی، خط بطلان آشکاری است بر چنین باورهای عوامگرایانه و پوپولیستی.
حقیقت ماجرا این است که «معیار»، پایبندی یا میزان تعهد به آموزههای اخلاق و تلاش برای آزادی و رهایی از دُگمهای تاریخی و اجتماعی است. حتی در دموکراسیهای نیمبند لیبرالی نیز بر لزوم رعایت حقوق اقلیتها یا دگراندیشان تاکید شده است. بنابراین اگر قرار باشد محدودیتی هم بر آزادی بیان تعریف شود، این رعایت حقوق و آزادیهای اقلیتهای سرکوب شده است و نه خواست یا میل اکثریتی که منابع قدرت و رسانهها را در اختیار دارند و به طور تاریخی به بازتولید کلیشههای فرهنگی/مذهبی پرداختهاند.
از سوی دیگر به نظر میرسد که در بحث «احترام به عقاید دیگران» یک بدفهمی جدی هم وجود دارد. روشن است که هر اندیشه و باوری نه تنها محترم نیست، بلکه بایستی آن را از ساحت جامعه نیز حذف کرد. نژادپرستی یا باورهای همجنسگرا هراسانه از نمونههای بارز چنین اندیشههایی هستند. با این توضیح، آنچه در نهایت میتواند محترم باشد «حق افراد در انتخاب آزادانه» مذهب یا تعلق به هر باور و اندیشهای خاص است و نه ماهیت خود مذاهب یا باورهای اعتقادی گوناگون.
استدلال دومی هم که در بحث لزوم محدود بودن آزادی بیان به سبب ملاحظات مذهبی آورده میشود این است که «موازین حقوق بشری» نیز چنین محدودیتهایی را پذیرفتهاند، یا این گونه گفته میشود که در خود غرب نیز «آزادی بیان» مطلق نیست.
پنهان نمیتوان کرد که چنین محدودیتهایی برای آزادی بیان در مجموعه قوانین برخی از کشورهای غربی کماکان وجود دارد، اما نکته مهم این است که این قوانین سالها است که دیگر اجرا نمیشوند. در واقع سطح رواداری مومنان در جوامع غربی به اندازهای رسیده است که حتی هجو و وهن مقدسترین نمادهای مذهبی نیز اغلب تحمل میشود و ضرورتی ندارد که دولت یا سایر نهادهای عمومی دخالتی در وضعیت کنند.
اما اینکه گفته شود موازین حقوق بشری هم چنین محدودیتهای را پذیرفتهاند، حرف سراسر بیربط و گزافی است. دستکم ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر در این زمینه صراحت کافی دارد: «هر كس حق آزادی عقيده و بيان دارد. حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقايد خود بيم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»
با این حال در اسناد و کنوانسیونهای بعدی، از جمله در ماده ۲۰ کنوانسیون حقوق مدنی-سیاسی ( ۱۹۶۶)، محدودیتهایی برای آزادی بیان قید شده است. تبلیغ برای جنگ و ترغیب مردم به نفرتپراکنی قومی، نژادی و مذهبی از محدودیتهای تعریف شده برای آزادی بیان است.
نکته محوری این است که اعمال این محدودیتها شروطی دارد که حتما باید رعایت شوند. شرط اول و اساسی این است که «معیارهای یک جامعه آزاد و دموکراتیک» برای محدود کردن آزادی بیان مدنظر است، با این توضیح که رواداری مورد انتظار در جوامع به نسبت آزاد را بایستی شاخص و معیار قرار داد و نه هنجارهای پذیرفته شده در یک جامعه سرکوب شده و استبدادی را.
شرط دوم این است که اعمال این محدودیتها بایستی به موجب قانون باشد، به این معنا که افراد به سلیقه خودشان نمیتوانند اقدامی کنند. مساله دیگر هم این است که استناد به این محدودیتها تنها در یک حالت یا وضعیت اضطراری امکانپذیر است.
و سر آخر این که اعمال این محدودیتها نبایستی با حقوق و آزادیهای گروههای اقلیت در تعارض قرار گیرد.
با این توضیحها شاید بشود این طور جمعبندی کرد که هر چند «آزادی بیان» مطلق نیست و قیودی برای آن تعریف شده است، اما به طور قطع «حفظ ملاحظات مذهبی» قیدی برای آزادی بیان دیگران نیست.
جدا از آن، این وظیفه تمامی نیروها و رسانههای مترقی است که به طور دائمی به نقد اجتماعی بپردازند و برای تحقق لائیسیته، ترویج رواداری و تقدسزدایی از باورهای مذهبی خشونتزا بکوشند.
بارها، خود مردم متعصب مسلمان و حتی جوانهایی چندان پای بند نیستند و نماز نمیخوانند در برابر اهانت یا شوخی با چیزهایی مقدس دینی میدانند واکنش تند نشان داده اند.
————————————————————————————–
در ضمن احترام نگذاشتن لزوما به معنی بی احترامی نیست. این دو جدا از هم هستند. احتارم نگذاشتند حداکثر بی تفاوت بودن است.
————————————————————————————-
همچنین، وقتی روحانیان و اصحاب دین و مذهب و پیروانش چیزی را مقدس میپندارند دیگر فرقی نمیکند طرف مقابل استدلال کند و منطق، آنها نمپذیرند، اگر قدرت داشته باشند دست به خشونت میزنند و اگر رد حکومت باشند با وضع چنین قوانینی کسانی گمان میکنند به مقدساتشان توهین کرده سرکوب یا نابود میکنند.
————————————————————————————-
معادله ساده است، احترام و بی احترامی به مقدسات دینی و مذهبی تابع قدرت طرفین است و نه معیار معقول بودن عمل.
ستوده / 01 June 2016
بی احترامی و توهین به مقدسات کاذب و دروغین مسلمانها کاملا مجاز و پسندیده است.*** به عبارت دیگر مسلمان که هیچ حقی برای بشریت قائل نیست مقدساتش هم بی ارزش و بی معنی است.اصولا یک مسلمان (بخوانید ***)نباید از حق حیات و حمایت قانونی برخوردار باشد.پیامبرشان هم دروغگو و جنایت پیشه بود و آیینشان هم مروج جنایت و ضدیت با بشریت است صرفا برای کسب قدرت و امتیازات مادی.
نقی / 01 June 2016
هیچ چیز مادی و معنوی به نام تقدیس وجود ندارد .
اگر بنا باشد چیزی به نام ( مقدس ) بودن وجود داشته باشد ، از دو حالت نباید بیشتر باشد و آن اینکه :
یا باید همه چیز و همه کس ( مادی و معنوی ) مقدس و تقدیس شده باشد و یا باید هیچ چیزی مقدس و تقدیس شده نباشد .
البته تنها و تنها ذات ( باریتعالی ) به عنوان خالق و آفریننده هست که شایسته تقدس و مقدس بودن است و بس .
بهنام / 02 June 2016
مرسی از این مطلب جالب. در واقع این نوع بحثها با این نوع مطالب میتوانند به نتیجه برسند. شعار و تبلیغ به خشونت برای پیشبرد اهداف، کار به جایی نمیبرد. بحث پیچیده ای است. برای بسیاری از شهروندان آلمان هر گونه انتقادی از دین یهود نژادپرستی و ارتجاعی پنداشته میشود اما توهین به اسلام و مسلمان نشانه نواندیشی است. و البته مسلمانان هم در این روند سهم بسزایی دارند چون اهل رواداری نیستند.
عالیه قاضی / 02 June 2016
من مخالف توهین به مقدسات مردم هستم، ولی تجاوز به حریم شخصی افراد را به اسم دین تحمل نمیکنم.
شهروند / 02 June 2016
اگر منظور از اعتقاد ….. دين اسلام است . بايد بگويم
خير .. نيازى به احترام گذاشتن نيست،
آدم / 04 June 2016
بک خروار ترهات و خزعبلات و چرندیات و دروغ و آشغال و حرف مزخرف در یک جعبۀ بوگندوی پر از کثافت چبانده اند و اسمش را گذاشته اند مقدسات تا حق انتقاد و آزادی بیان را از آزاد اندیشان بگیرند. یک شیرین عقلی از راه می رسد و می گوید بنا بر باورهای مقدس من زمین صاف است! آیا بنده موظفم به مقدسات چنین جاهل ابلهی احترام بگذارم؟
درست به دلیل احترام گذاشتن اجباری به مقدسات است که این نکبت بیش از هزار سال است که تداوم یافته است.
سهراب رستمی / 26 July 2017
اگر آزادی به این معنا باشد که هرانسانی حق دارد بدون بیم و واهمه از زندان و تکفیر و چماق و سرنیزه و چوبۀ دار و کهریزک عقاید و “مقدسات” خود را به صدای بلند اعلام کند، بدیهی است که احترام جایز است. اما اگر معنایش آن باشد که دکر اندیشان هر گفتار و عقیدۀ سخیفی را به به کنان و احسنت گویان بپذیرند و انتقاد هم نکنند، احترام جایز که هیچ شرافتمندانه هم نیست.
Afrasiab Kinehtooz / 27 July 2017