Opinion-small2

ابعاد انسانی فاجعه کنونی سوریه و نقش ایران در این فاجعه را فعلا کنار بگذاریم و برای چند لحظه از منظر منافع ویژه خود جمهوری اسلامی به این فاجعه بپردازیم تا معلوم شود قاسم سلیمانی حتی از این منظر هم مستحق دادگاهی شدن است.

منافع ایران در سوریه چه بود؟
سوریه نه مستعمره ایران بود و نه متحد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی. نه تنها مستعمره ایران نبود بلکه از همان سال١٣٦٠ طبق یادداشت‌های رفسنجانی «واگذاری مقداری نفت مجانی به سوریه و فروش بقیه نفت درخواستی به قیمت ارزانتر از بازار» شروع شده بود. حکومت بعثی عربی هم طبعا نمی‌توانست اشتراکی ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی داشته باشد.
تنها منافع جمهوری اسلام  در سوریه، فراهم آوردن امکان کمک به حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین بود.

همن سیدی، تحلیل‌گر مسائل منطقه
همن سیدی، تحلیل‌گر مسائل منطقه

این دو منفعت – هم از منظر جهان اسلام و هم در افکار عمومی منطقه و هم در میان طیفهای گوناگون سوریه − چنان مشروع بود که هر گروه دیگری هم که آنها را پی می‌گرفت، می‌توانست در سوریه امکاناتی برای تأمین آنها پیدا کند. نه تنها اسلامی ها و اخوان المسلمین و ..، بلکه حتی لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها و ناسیونالیست‌های سوری هم این بخش از سیاست خارجی ایران را قبول داشتند. پس از درگیری های ٢٠٠٦، حزب الله حتی در بین مردم منطقه محبوبیت بسیاری یافته بود.
اما سیاستی که نماد آن “قاسم سلیمانی” شده است، و اصرار بر «حفظ بشار اسد به هر قیمتی» صرف نظر از فاجعه بزرگ انسانی و کشتار قریب سیصدهزار انسان و ظهور داعش و …، حتی به این دو بخش از منافع جمهوری اسلامی هم زیان وارد کرد.

ایران هزینه بسیاری داده بود تا از دید جهان تسنن، موقعیت خود را از یک کشور شیعی به یک کشور اسلامی ضد اسرائیلی ارتقا دهد. ارتباط ویژه با حماس به عنوان یک جریان رادیکال سنی، دلیلی برای این پذیرفته شدن در جهام اسلام بود. در واقع حماس کلید اتصال ایران به جهان تسنن بود.
اما سیاست‌های پنج سال گذشته “قاسم سلیمانی”، ایران را مجددا از کشوری اسلامی و ضد اسرائیلی، به کشوری شیعی و ضد سنی تبدیل کرد (در پنج سال اخیر خبر چندانی از اسرائیل نیست و در ازای هر یک خبر از فلسطین، ده خبر از سوریه می‌شنویم). از میان متحدان تهران، حزب الله را هم به موضع شیعی و ضدسنی کشاندند و همچنین حلقه اتصال به جهان اسلام را با از دست دادن حماس پاره کردند.

قاسم سلیمانی در یکی از بار عام‌های سیدعلی خامنه‌ای
قاسم سلیمانی در یکی از بار عام‌های سیدعلی خامنه‌ای

در این میان نقش قاسم سلیمانی از خامنه‌ای هم بیشتر است. اگرچه خامنه‌ای بر «حفظ بشار اسد به هر قیمتی» تاکید کرده بود اما این قاسم سلیمانی بود که به عنوان مسئول اول و حاضر در صحنه می بایست غیرممکن بودن این استراتژی و ممکن بودن راه حل‌های دیگر با حفظ همه منافع جمهوری اسلامی را به خامنه‌‌ای منتقل می‌کرد.
اما شخصیت او بیشتر شبیه آن ماموران متملقی است که تا رئیس بگوید کلاه فلانی را بیاور، جهت احتیاط سرش را هم برایش می‌آورد.

نمونه عکس سیاست فوق را می توان در سیاست آمریکا نسبت به مصر دید. پس از دو دهه داشتن رابطه ویژه با حسنی مبارک، تا آمریکا متوجه شد حفظ او غیرممکن یا پرهزینه است، به شرط حفظ منافعش، رفتن او را پذیرفت و با محمد مرسی هم وارد روابط ویژه شد و بعد از آن هم مجددا همین سیاست را راجع به سیسی در پیش گرفت، یعنی بر حفظ افراد اصرار نکرد، بلکه بر حفظ منافعش تاکید کرد.

هنوز بسیار مانده تا هزینه های تحمیلی قاسم سلیمانی بر سیاست و اقتصاد ایران در سوریه و عراق و شبه جزیره عربستان آشکار شود، حتی از منظر منافع جمهوری اسلامی.


در همین زمینه: