دو پدر از دو خانواده به ناگه به همسران و فرزندانشان اعلام میکنند که همجنسگرا و عاشق هم هستند. داستان برونآیی یک زوج همجنسخواه به همسر و خانواده در میانه ۷۰ سالگی و در نزدیکی به دوران بازنشستگی، بانی خلق یکی از بامزهترین سریالهای کمدی سالهای اخیر در شبکه اینترنتی «نِتفیلیکس» شده است.
داستانی که فراتر از آنکه روایت از روزمرگی و شوخیهای ساده باشد، تلاشی است برای ارتقاء نگرش اجتماعی نسبت به مسئله خود بودن، حق انتخاب بر تن، حق عشقورزیدن، حق دیده شدن و حق مورد پذیرش دوست، خانواده و همکار قرار گرفتن، حق ازدواج کردن و البته، حق اشتباه کردن، یادگرفتن و پیش رفت داشتن.
آگهی فصل نخست سریال «گریس و فرنکی» را در این لینک تماشا کنید:
دو زوج ثروتمند کالیفرنیایی که به واسطه شراکت مردان خانواده باهم دوست نزدیک هستند در میانه ۷۰سالگی با مشکلات معمول زندگی امروزی روبهرو هستند: کار، کهنسالی، بچهها و نوهها، جروبحثهای روزمره بین زوجها و دعواهای همیشگی بین دو همسر و مانند آن.
در اولین قسمت سریال، مردها، همسرهایشان را برای صرف غذا دعوت کردهاند و زنها فکر میکنند این دو میخواهند بالاخره بازنشستگی خودشان را اعلام کنند. ولی در عوض، مردها اول به آنها میگویند ما از شما طلاق میگیریم، بعد میگویند که همجنسگرا و عاشق هم هستند. مردها قرار است آشکارا با هم زندگی کنند و بهزودی هم با همدیگر ازدواج خواهند کرد.
پشت سر این سریال، چهرههای برجسته طنز آمریکای شمالی قرار گرفتهاند، چهرههایی که هرکدام بهنوعی این هنر را یک گام به جلو بردهاند، ولی در طول عمر کاریشان، این مسئله را هم مد نظر قرار دادهاند که چطور میتوان کمک کرد تا افراد جامعه بهتر همدیگر را درک کنند و بهتر با خوبیها و بدیهای همدیگر کنار بیایند.
مارتا کافمَن یکی از دو تهیهکننده و خالق اصلی «گریس و فرنکی» است، او البته یکی از دو خالق و تهیهکننده اصلی سریال «دوستان» هم بود. نقش دو زن اصلی سریال را جین فوندا و لیلی تامپلین بازی میکنند، یکی در کنار دیگر جوایز، صاحب اسکار است و دومی جوایزی متعدد از جمله اِمی در دست دارد. این دو زن، فارغ از آنکه هنرپیشههایی نامآشنا هستند، چهرههایی برجسته در جنبش زنان آمریکا نیز محسوب میشوند. نقش مردها را هم برنده چندین جایزه اِمی و گلدن گلاب، مارتین شِین و همچنین هنرپیشه جایزه برده، سام واترسون بازی میکنند.
فصل دوم سریال در اولین هفته ماه مِی / اردیبهشت امسال در نتفیلیکس پخش میشود؛ آگهی فصل دوم را در این لینک تماشا کنید:
موضوع دگرباشان جنسی کهنسال
جامعه دگرباشان جنسی بیشتر با چهرههای جوانتر خودش را در سریالها و فیلمها ظاهر شده است و حتی در آثاری که به موضوع بخش کهنسالتر این جامعه پرداختهاند، بازهم جایی برای چهرههای جوانتر همیشه باز بوده است. ولی «گریس و فرنکی» چنین نمیکند: متمرکز بر بخش کهنسال جامعه باقی میماند.
جوانی امروزی که در کودکی و نوجوانیاش شاهد رشد جنبش دگرباشان جنسی در آمریکای شمالی بوده و الآن از آزادیهای گوناگون، مانند حق زندگی کردن بر اساس هویت و گرایش جنسی خود و یا حق ازدواج سود میبرد، شاید درست متوجه نشود چرا این تغییرهای اجتماعی، همانطور که بر او تأثیر گذاشتهاند، بر چهرههای مُسنتر این جامعه تأثیرگذار نبودهاند، یا چرا برای افراد مسن به هیچ عنوان ساده نیست تا خودشان را به دیگران عیان کنند و از حقوق اجتماعی بهسختی کسب شدهشان، لذت ببرند.
اگر یک نفر هفتاد سال داشته باشد و در آمریکای شمالی زندگی کند، در میانسالیاش شاهد این بوده که قوانین بهتدریج از جرمانگاری رابطه جنسی رضایتمندانه بین دو همجنس بالغ به قوانینی برابر بین همه انسانها تغییر میکنند.
تا سال ۲۰۱۵ در آمریکا حق آزادی ازدواجی برابر در تمامی ایالتها برایش وجود نداشت. انسانی که تا میانسالی خودش را پنهان نگه داشته، برایش ساده نیست تا یک مرتبه بیاید و خودی عیان کند، بگوید من که هستم، بگوید عاشق چه کسی هستم و بگوید ما میخواهیم آزادانه و برابر مانند هر انسان دیگری، با همدیگر زندگی کنیم.
کمدی به نفع تغییر اجتماعی
شاید برای همین است که برونآیی یک زوج در هفتاد سالگیشان برای مخاطب تکاندهنده و در عین حال قابلتوجه است.
طنز به کمک داستان میآید تا مخاطب را همراه خودش به درکی بهتر از شرایط اجتماعی رودررو با شخصیتهای داستان راهنمایی کند: زوج عاشق داستان هر دو از ثروت کافی بهرهمند شدهاند، هر دو یک عمر وکالت کردهاند، یک شرکت دارند و سرمایهگذاریهای مشترک. ولی تمامی اینها دلیلی بر این نمیشود که راهشان برای برونآیی به خانواده ساده باشد.
هفتهها طول میکشد تا زنهایشان واقعیت را قبول کنند، هرچند هر دو در شخصیتهای داستانیشان در برنامههای کمک به جامعه دگرباشان جنسی شرکت داشتهاند.
برای بچههای هر دو خانواده هم طول میکشد تا بتوانند با نقش اجتماعیهایشان به عنوان چهرههای تحصیل کرده و پیشرو در جامعه در مقابل این واقعیت کنار بیایند که پدرهایشان همجنسخواه هستند و حالا میخواهند نه تنها بعد یک عمر زندگی با مادرهایشان، این موضوع را بهتمامی دوستها و آشنایان علنی کنند، بلکه میخواهند با هم ازدواج کنند. برای بعضی از بچهها این سؤال پیش میآید که به نوههای این زوج چه بگویند؟
طنز همراه سختیهای این روند میشود و به مخاطب اجازه میدهد یک دل سیر همراه تناقضهایی بخندد که چهرههای داستان با آن دست به گریبان هستند: اینکه چطور خودشان باشند، ولی بقیه را هم وادارند تا آنها را همانطور که هستند قبول کنند.
این کاری ساده هم نیست، به ویژه که تمامی بخشهای جامعه – به عنوان مثال در بین همکارهای وکیل این زوج – آمادگی این را ندارند تا با واقعیت روبهرو بشوند. همکارهایی که یک عمر در زندگی اجتماعی خود را دگرجنسخواه معرفی کردهاند، حالا ظاهر دگرجنسخواه خود را کنار زدهاند و آنچه هست نمایان شده است. این دو مرد همجنسگرا عکسالعملی مناسب جایگاه و شأن اجتماعیشان انتظار دارند: اما آیا میتوانند مورد پذیرش قرار بگیرند؟
باید به تماشای سریال نشست و دید چه نصیب هر دید و بازدید با دوست و آشنا و فامیل میشود.
صحبتهای فاندا و تاملین در مورد نقششان در این سریال را در این ویدئو تماشا کنید:
صراحت کلام
جمع هنرپیشهها، نویسنده و تهیهکنندههای سریال در یک نقطه با هم مشترک هستند: صراحت کلام. آنچه باید گفته شود، همه را بلافاصله جلوی چشم مخاطب قرار میدهند. هم این کار را در زندگی اجتماعی خودشان انجام میدهند و هم در زندگی داستانیشان در طول سریال.
این یکی از نقاط قوت داستان میشود، اوج به گرههای روایتی میبخشد و میگذارد تا تماشاگر هم جابهجا به دیالوگهای داستانی – مخصوصاً بین دو همسر، گریس و فرنکی – بخندد و هم میخکوب اثر باقی بماند.
تفاوت «گریس و فرنکی» با دیگر سریالهای مشابه هم در همین صراحت کلام و طنز قوی آن است: روایت داستانی، چهرههای داستانی را سیاه و سفید نقش نمیزند، بلکه میگذارد خوبی و بدیهایشان همزمان نمایان گردند. همچنین روایت داستانی، چهرههای داخل اثر را قربانی شرایط اجتماعی نقش نمیزند، بلکه نشان میدهد چطور انتخابهای فردی است که یک نفر را قربانی یا پیروز گرههای داستانی میکند.
حق انسان بر تن، روح و روان
انسانها عادت کردهاند به اینکه خودشان را فدای زندگی خانوادگی، رسمها و سنتهای اجتماعی بکنند. در این میانه، شاید بسیاری فراموش کرده باشند که انسان حق انتخاب بر تن، روح و روان خودش دارد. «گریس و فرنکی» در کنار آنکه یک زوج همجنسخواه را در بطن داستان خود قرار میدهد، ولی در عین حال فقط محدود به این زوج باقی نمیماند.
دیگر شخصیتهای داستانی: گریس، فرنکی و بچهها و نوههایشان، هر کدام با داستانهای زندگیشان و روزمرگیشان، سختیها و شادیهایشان در طول روایت نمایان میشوند و در هر قسمت سریال، در کنار تفریحی که مخاطب از تماشای یک اثر دلپذیر میبرد، به او یادآور میشوند که هر انسانی بر تن، روح و روان خودش حق انتخاب دارد.
همچنین یادآور میشوند انسانها حق دارند زندگیشان را اگر میخواهند به گند بکشند – همانطور که پسرخوانده فرنکی با اعتیاد به موادمخدر و الکل چنین کرده بود. و حق دارند برگردند، اشتباههای زندگیشان را قبول کنند و دوباره حق دارند تا تلاش کنند و زندگیشان را بسازند – همانطور که پسرخوانده هماکنون ترک اعتیاد کرده و دورههای بعد از ترک را میگذراند، کار میکند و سعی میکند دوباره خودش را به دیگر اعضای خانواده اثبات کند.
«گریس و فرنکی» ساده داستانش را بیان میکند و دوستداشتنی، ولی در کنار آن، تصویری تازه از جامعه امروز همراه خودش آورده است. تصویری که به مخاطب اجازه میدهد تا با مسائل اجتماعی آشنایی بیشتری داشته باشد. چون مخاطب در آسودگی تماشای یک سریال طنز است، با آسودگی خاطر بیشتری پذیرای تصویرهای ارائه شده در سریال میشود.
درنهایت ولی، «گریس و فرنکی» کلاس درس جامعهشناسی یا چگونه با دگرباشان جنسی کنار بیاییم نیست، بلکه یک اثر جذاب طنز است، لبریز دوستی، شوخی، خنده و گرههای داستانی که تماشای باز شدنشان لذتبخش است و تبدیل به یکی از بهترین سریالهای طنز چند سال اخیر آمریکای شمالی شده است.
اﺭﻣﻐﺎﻧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮاﻱ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺑﻲ ﻫﻮﻳﺖ اﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ و ﺗﻔﻜﺮاﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻗﻠﻢ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ,و ﻣﺎ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮاﻥ اﻳﻦ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻲ ﺷﻮﻳﻢ
reza / 03 May 2016
خیلی هم عالیه
بیتا / 03 November 2016