خبرهای اقتصادی در سال ۱۳۹۱ فضای قابل توجهی از رسانههای فارسی زبان را به خود اختصاص داد. بدین ترتیب واژههای کلیدی چون «تورم»، «گرانی»، «بیکاری، «نرخ ارز»، «تحریم»، «فقر» و «یارانه» در رسانههای ایران بسیار تکرار شدند.
اگر قرار باشد در میان دهها موضوع اقتصادی، تنها به پنج عنوان اکتفا کنیم، شاید موضوعاتی همچون «سقوط ارزش ریال»، «تورم افسار گسیخته» که آن روی سکه سقوط ارزش ریال است، «افزایش بیکاری» و بالاخره دو موضوع «گسترش تحریمها» و «قانون هدفمندی یارانهها» مهمترین عنوانهایی باشند که رسانهها روی آن مکث کردند. ویژگی سال گذشته اقتصاد ایران همانا تعمیق اقتصاد رکود تورمی بود که از حدود سه سال پیش از آن آغاز شده بود، اما تحت تاثیر تزریق دلارهای نفتی پنهان مانده بود. گسترش تحریمها موجب محدود شدن توزیع دلارهای نفتی شده و یکی از عوامل مهمی بود که پرده از روی بحران پنهان اقتصاد برکشید.
هر چند رکود در کشورهای پیشرفته غالباً با کاهش تورم همراه است، ولی برخلاف آنچه در کشورهای دیگر رخ میدهد، اقتصاد ایران شاهد رکود همراه با تورم بسیار شدید است، اما رانتی بودن و نفتی بودن اقتصاد ایران موجب شده تا رکود و تورم همزمان تجربه شود. همین شرایط است که موجب شده در شرایطی که تورم بین المللی حدود سه درصد است، نرخ تورم در ایران دست کم هشت برابر و بنا بر گزارشی دیگر، دست کم ده برابر این میزان باشد. همزمان، هرچند حکومت داعیه اقتصاد بدون ربا را دارد، نرخ بهره بانکها دست کم هفت برابر و حتیگاه ده برابر میانگین بهره در اروپاست. نرخ بهره در بازار غیر رسمی البته از این هم بیشتر است. اگر بیکاری آشکار در اتحادیه اروپا را حدود ١٠ درصد بدانیم این رقم برای ایران البته بسیار بالاتر است و علیرغم اشتغال کاذب در دولت، شاید به سه برابر این هم برسد. نرخ رشد اقتصادی هم وضع مناسبی ندارد و هر چند دولت ارقام و آمار رشد اقتصادی را مانند نرخ تورم و بیکاری پنهان میکند، اما میزان آن چیزی نزدیک به صفر است و در خوشبینانهترین حالت از یک درصد هم تجاوز نمیکند. تازه این به لطف تزریق بیوقفه درآمد نفتی به اقتصاد بوده است که دارای آثار تورمی است. بنابراین، رشد اقتصادی برونزا است و کافی هم نیست که مشکلی مثل بیکاری و ناکارآمدی اقتصادی را حل کند.
سقوط ارزش ریال
یکی از حوادث چشمگیر و بهیاد ماندنی اقتصادی سال گذشته همانا سقوط ارزش ریال در مقابل سبد ارزهای بینالمللی بود.
نرخ ارز بیان ارزش پول ملی یک کشور در مقابل پول سایر کشورهاست. طبیعی است وقتی پول ملی یک کشور به علت تورم یا حتی تکانههای بزرگ سیاسی ارزشش را از دست میدهد، تعادل میان ارزش آن با سایر پولها از بین میرود و آن پول از ارزش میافتد. سقوط ارزش ریال افشاکننده واقعیتی بود که دولت با بهکارگیری روشهای گوناگون سعی در پنهان کردن آن دارد. علیرغم انکار دولت یک تورم دو رقمی در اقتصاد ایران وجود داشته که تنها بخشی از آن خود را نشان داده بود و قاعدتاً میبایست در برابری ارزش ریال با سایر ارزها تاثیر میگذاشت. گسترش دامنه تحریمها از سویی موجب کاهش صادرات نفتی شده و از سوی دیگر راه ورود ارز به داخل اقتصاد را تاحد قابل توجهی مسدود کرده است. بدین ترتیب طبیعی بود که دولت نمیتوانست به اندازه کافی ارز به بازار تزریق کند، اما با افزایش تنش سیاسی و اقتصادی بازیگران عرصه اقتصاد اعم از سرمایهگذار، بازرگان و مصرفکننده هم برای جلوگیری از سقوط ارزش نقدینگی و حفظ قدرت خرید خود به بازار هجوم آوردند. طی همین فرایند بود که کاهش عرضه و افزونی تقاضا تعادل بازار را به نفع گرانی ارزهای خارجی رقم زد.
تورم افسار گسیخته
مرکز پژوهشهای مجلس اعلام کرد: با نرخ تورم۲۱. ۸ درصدی سال ۲۰۱۲، رتبه ششم جهانی و اول منطقهای برای جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسید. آمارها نشان میدهد که نرخ تورم در ایران ۴ ۳٫ برابر میانگین کشورهای آسیای جنوب غربی است، اما این همه داستان نبود، چون هرچه به پایان سال نزدیک شدیم نرخ تورم افزایش یافت؛ به گونهای که طبق تازهترین تخمینهای بانک مرکزی میانگین نرخ تورم سال ۱۳۹۱ بیش از ۳۰ درصد ارزیابی شد. البته این ارقام چندان جدی گرفته نشد. چون این ارقام نه با تجربه عمومی، ملموس و روزانه شهروندان سازگاری داشت و نه با تخمینهای اقتصاددانهای مستقل خوانایی داشت.
تورم افسار گسیخته مواد غذایی که میانگین آن برای سال جاری بیش از ۵۰درصد هم تخمین زده شده، پدیدهای جدا و منفک از ساختار و شرایط جاری اقتصادی نیست. یک سلسله عوامل در طی یک فرایند دست به دست هم دادند و حاصل آن این شده است که میبینیم. هم عوامل ساختاری بلندمدت و هم عوامل کوتاهمدت در این فرایند نقش دارد. سیاستهای دولت و بانک مرکزی عامل اصلی این فرایند است، اما بخش خصوصی در این فرایند بیتاثیر نیست. برخی تلاش میکنند همه مشکلات را با مسئله اجرای قانون یارانهها یا تحریمها توضیح دهند، اما هرچند نمیتوان نقش این دو را نادیده گرفت، باید گفت مشکل بیش از اینهاست. این ساختار بیرمق و ناتوان اقتصاد ایران است که مشکل اساسی است، و الا تولید گوشت مرغ که دارای روندی نسبتاً ساده است و جزو ارزانترین مواد پروتئینی است، نباید دشوار باشد. بلکه بالعکس این بازار بزرگ مصرفی ایران، هر تولید کنندهای را تشویق میکند که در این بازار سرمایهگذاری کند. اگر این بازار را به شرکتهای خارجی بدهند، گمان میرود به راحتی مسئله را حل میکنند. اما مشکل مداخله دولت در اقتصاد، فساد مدیریت، ناامنی مالکیت و سرمایهگذاری، بیآیندگی، بیثباتی حقوق همه مانع اجرای این مهم است.
افزایش بیکاری
هر چند دولت بر اساس آمار رسمی ادعا کرد که نرخ بیکاری به حدود ۱۲ درصد کاهش یافته است، اما منابع دیگر و ازجمله برخی نمایندگان مجلس با اشاره به نرخ ۳۰ درصدی بیکاری ادعاهای دولت را نپذیرفتند. این امر البته چندان غیر منتظره نبود چون چگونه میتوان افزایش نرخ اشتغال را با کاهش رشد اقتصادی و کاهش سرمایهگذاری و مصرف جمع کرد؟
بازار کار ایران یک بازار کار سازمان یافته به معنای اروپایی کلمه نیست. بنابراین هم در عرضه و هم در تقاضای نیروی کار آماری دقیق یا روزآمد وجود ندارد. آمار اشتغال و بیکاری ایران معمولاً به طور فصلی و سالانه تهیه میشود. در مقایسه با ایران در کشورهای اروپایی پیشرفته، به عنوان مثال آمار هفتگی عرضه و تقاضای نیروی کار وجود دارد و نظام آماری، روزآمد و تاحد زیادی دقیق است. افزون بر این بخش غیر رسمی و زیرزمینی اقتصاد هم در این کشورها در مقایسه با ایران کوچک است. بنابراین، میان آمار و اطلاعات رسمی و تجربه روزمره تفاوت زیادی وجود ندارد. در ایران اما ارزیابیهایی که از بیکاری میشود، مبتنی بر تخمین است؛ مبتنی بر نمونههای کوچک و محدود است. بنابراین آمار مربوط به بیکاری نه جامع و شامل است و نه دقیق. اعلان آمار هم البته محدود به مصالح و منافع سیاسی است. بنابراین، نباید انتظار داشت که آمار بیان تجربه عمومی روزمره و اطلاعات دقیق باشد.
بخش سهم زیرزمینی اقتصاد، بخصوص در بازار کار، زیاد است و بنابراین، نمیتوان به آمارها اعتماد کرد. به طور کلی میتوان گفت اقتصاد ایران یک اقتصاد برونزاست؛ یعنی منابع مالی مورد نیازش را خودش خلق نمیکند. به همین دلیل هم توان شکوفایی و رونق را نه از درون بلکه از بیرون کسب میکند. چنین اقتصادی نوآوری ندارد و کارآفرین نیست. با توجه به پدیده جهانی شدن، کارآفرینی از مسیر آموختن از دیگران و رقابت و رفاقت بینالمللی میگذرد. اقتصاد منزوی و متروک ایران که در پی هر تنشی به لرزه میافتد چگونه میتواند از مزیت جهانی شدن استفاده کند. بیکاری در ایران شامل بیکاری ساختاری، بیکاری نهادی، بیکاری ادواری و همچنین بیکاری پنهان است. بیکاری ساختاری محصول ساختار کهنه و ناکارآمد اقتصاد ایران است که نمیتواند کارآفرینی کند. اقتصاد ایران یک اقتصاد پیرامونی و زایده اقتصادهای پیشرفته است که نیازمند فروش نفت خام ایران و تزریق منابع مالی آن برای گردش بنگاه است. سال گذشته دریافتهای ارزی به شدت کاهش یافت و در نتیجه میزان سرمایهگذاری و مصرف نیز کاهش نشان داد. پیامد چنین امری البته کاهش نرخ اشتغال و افزایش شمار بیکاران است.
گسترش تحریمها
در سال گذشته تحریمها مانند یک پازل به تدریج تکمیل شدند. ابتدا در سطح صنایع خاصی متمرکز بودند که دارای کارکرد دوگانه و مشکوک بودند. سطح تحریمها سپس گسترده شد و به صنایع دیگر و حتی صنعت نفت هم کشیده شد.
مسئله در همینجا هم توقف نکرد. چون فرایند تحریم تعمیق هم شد و بخش بازرگانی و سپس بخش مالی را هم هدف قرارداد. بنابراین میشود گفت که حلقههای تحریم ابتدا در سطح گسترده و سپس عمیق شد. بنابراین رابطه بازرگانی و مالی را هدف قرار داد و این هردو مکمل یکدیگرند و در صورت خطای یکی آن دیگری آن را کامل میکند. بنابراین امکان دورزدن این تحریمها کمتر میشود. بنابراین میشود گفت که تحریمها زنجیرهای مکمل و مکرری هستند که صنایع کلیدی، بازرگانی و امور اعتباری و مالی را هدف قرار داده است و در سطح و عمق پیش توسعه پیدا میکند. بدین ترتیب انتقال منابع ارزی برای خرید کالا و خدمات از خارج دستخوش محدودیت و زمینهساز بروز مشکلات دیگر در اقتصاد ایران شد.
اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها
حذف یارانه حاملهای انرژی دارای هدفهای چندجانبهای بود. نخست آنکه با شناور کردن قیمت انرژی به قیمت بازار، استفاده از انرژی و منابع مربوط به آن را کارآمد کند.
با توجه به اینکه بخشی قابل توجه از کسر بودجه دولت ناشی از یارانههای پنهان حاملهای انرژی بود، گمان میرفت با کاهش مصرف انرژی و همچنین کسب درآمد دولت از بابت آزادکردن قیمتها کسر بودجه دولت کاهش یابد و در نتیجه با کنترل نقدینگی، تورم مهار شود. همچنین اعلام شده بود با آزاد کردن قیمتها، قاچاق مواد سوختی از ایران به سایر کشورها کاهش یابد. به گمان تهیهکنندگان این قانون قرار بود که با اجرای آن، به کارگیری منابع تولید، ازجمله سرمایه، تکنولوژی و مواد بهینه شود و این البته بر نرخ تورم، اشتغال و همچنین رشد اقتصادی موثر واقع میشد.
افزون بر این، این قانون میبایست دارای اثراتی در توزیع مجدد درآمد و منابع میان شهروندان و لایههای گوناگون درآمد باشد. بنابراین، ظرفیت مصرف گروههای کم درآمد و دهکهای پایین میبایست با دریافت یارانه بهتر شود و سطح زندگی آنها نیز بالاتر رود. هر چند درآمد بودجه دولت بر اثر اجرای این قانون افزایش پیدا کرده است، اما هزینههای دولت چنان بالا گرفته است که نه تنها کسر بودجه مهار نشده بلکه بر میزان آن افزوده شده است. بخشی از این کسر بودجه خود محصول اجرای قانون یارانههاست که به علت پیشبینی نامناسب و همچنین اجرای نابهینه بهوجود آمده است. از قضا اجرای قانون که قرار بود با کاهش مصرف انرژی همراه باشد به این مهم نیانجامید. رهاسازی قیمتها همزمان با بیانضباطی دولت در بهکارگیری منابع مالی موجب شد که بزرگترین نقدینگی تاریخ ایران را شاهد باشیم. ترکیب این دو به تورمی انجامیده که به طور رسمی گفته میانگین سالانه آن حدود ۳۰ درصد است، اما اگر کاهش ارزش ریال را ملاک بگیریم که خود نماد دیگری برای تورم است، این تورم بیش از اینهاست. البته باید توجه داشت که دولت تلاش میکند با عرضه دلار به شکل مصنوعی و آمرانه هم شده بازار ملتهب ارزهای خارجی را آرام کند، والا شرایط بدتر از این میبود و در آن صورت نرخ شناور بازار در قیمت برابری ریال و ارزهای خارجی پدیدار میشد که معیار به نسبت واقعیتری برای ارزیابی نرخ تورم محسوب میشد. البته در اینجا میبایست همزمان اشاره کرد که فضای پرتنش بینالمللی و داخلی هم بر نرخ ارزهای خارجی بیاثر نیست، ولی عوامل داخلی و از جمله سوء سیاست مالی، پولی و بازرگانی- اقتصادی دولت عوامل موثرتری هستند.
شاید بتوان در یک جمع بندی فشرده و با تاکید بر شاخصهایی همچون نرخ تورم، نرخ رشد اقتصادی، چگونگی فضای کسب و کار و بالاخره رقابتپذیری به یک داوری در مورد اقتصاد ایران دست زد. بنا به اطلاعات و آمار منتشره مرکز پژوهشهای مجلس ایران با تورم ۲۱. ۸ درصدی در سال ۱۳۹۱ در رتبه یک منطقه و شش جهان قرار گرفت. کارنامه ایران در زمینه رشد اقتصادی هم مناسب نبود، چون آمار رسمی رشد اقتصادی ایران در همین معادل ۳۶ صدم درصد بوده که این وضعیت ایران را در رتبه ۲۳ منطقهای و ۱۶۴ جهانی قرار داد. همچنین بر پایه گزارش دبیر کل کنفدراسیون صنعت و طبق آمار بنیاد هریتیج، رتبه ایران در زمینه فضای کسب و کار بین ۱۷۶ کشور جهان ۱۶۸ بوده است. از نظر رقابتپذیری هم رتبه بینالمللی ایران کاهش پیدا کرد و به گزارش موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگان رتبه رقابتپذیری ایران با تنزل چهار پلهای جایگاه شصت و ششم (۶۶) جهانی را به خود اختصاص داد.