در میان نسل پیشین مراجع تقلید، آیتالله میرزا هاشم آملی (پدر لاریجانیها) اگرچه در اصول فقه از اساتید درجه اول حوزه علمیه قم به شمار میآمد اما در میان جامعه شیعی از کمترین اقبال برخوردار بود و مقلدان چندانی جز در همان منطقه آمل و لاریجان نداشت. آوردهاند که در پاسخ به یکی از علاقمندانش که علت خوشاقبال نبودنش در مرجعیت را از او میپرسید به عمامه سفید خود اشاره کرده بود و «سید نبودن» را عامل این ناکامی میدانست.
انتساب به بنیهاشم (خاندان پیامبر گرامی اسلام) و به اصطلاح سیادت در جامعه سنتی شیعی تنها یک امتیاز معنوی محسوب نمیشود بلکه هم فوائد مادی دارد و هم منزلت اجتماعی میآورد. در فقه شیعه هم برای امامتِ جمعه و جماعت، سید بودن یکی از اسباب ترجیح است و میگوید: حتی اگر دو نفر در عدالت و دانش و فضیلت با هم برابرند کسی را مقدم کنید که هاشمی است؛ یعنی سید است و منتسب به بنیهاشم. (به عنوان نمونه ببینید: آیتالله سیستانی. تعلیق عروةالوثقی. شرائط امام جماعت. مسئله ۱۸)
تاریخ مرجعیت شیعه (در ادوار مختلف آن) نیز از اولویت مراجع «سادات» بر «شیوخ» نشان دارد و به نظر میرسد این ترجیح در عرصه سیاست نیز کارکردهایی داشته که توجه حکومت شیعی را به خود جلب کرده است. گویا در این عرصه هم اولویتی نانوشته وجود دارد که رهبریِ جامعه شیعه با سادات باشد که هم نماد پیوند شیعیانند با اهلبیت پیامبر و هم وجه تمایز هویتیِ تشیع و تسنن را پررنگتر میکنند؛ هرچند «رهبری سیاسی» در جامعه شیعه، نسبت به «رهبری دینی و اجتماعی» آن امری متأخر و نوپدید است.
غرض اینکه اتفاقی نیست اگر در ایران، دو رهبر سیاسی پس از انقلاب از ساداتند و یا در لبنان که نه تنها دو رهبر پیاپیِ حزبالله (سید عباس موسوی و سیدحسن نصرالله) از تبار بنیهاشماند بلکه در بحثهای مربوط به جانشینیِ نصرالله در لبنان هم سخن از «شیخ نعیم قاسم» نیست با اینکه معاون نصرالله است و مهمترین شخص پس از او در این جریان به شمار میآید، بلکه سخن از روحانی دیگریست به نام «سید هاشم صفیالدین» که از نزدیکان سیاسی و البته خانوادگیِ نصرالله است.
از سوی دیگر، پیروان این رهبران، تبلیغات و ستایش خود از آنان را نیز بر همین امتیاز متمرکز کردهاند و با تکرار مدامِ «فرزند فاطمه» بودن یا «فرزند رسولالله» بودن، هالهای قدسی بر گرد شخصیت آنها میتنند و منبریها و پامنبرهای حکومتی هم با تکرار همین تعبیرات، علاقه زیادی به بازسازی جهتدارِ وقایع تاریخی نشان میدهند.
با این مقدمات (که بیشتر از جنس استشهاد است تا استدلال) میتوان پیشبینی کرد که رهبری آینده کشور نیز از بنیهاشم باشد و در جایی که مثلا صحبت از سید محمود هاشمی شاهرودی و یا سید مجتبی خامنهای است نوبت به شیخ صادق لاریجانی نرسد.
هنوز نمیتوان گفت که مهندسی بیت رهبری و شورای نگهبان برای جلوگیری از حضور سید حسن خمینی در مجلس خبرگان، خطر احتمال رسیدن او به رهبری را از میان برده است؛ اما برخی از تحلیلگرانی که این مهندسی را موفق میبینند و به دلائلی اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی را نیز از دائره احتمالات بیرون میگذارند، از سه نامزد مطلوبِ آیتالله خامنهای نام میبرند: سید محمود هاشمی شاهرودی، سید مجتبی خامنهای و شیخ صادق لاریجانی.
برخی از میان این سه تن، احتمال جانشینی سید مجتبی خامنهای را ضعیف میدانند. پیشتر نوشتهام که عللی چون عدم حضور رسمی او در عرصه سیاست و نیز نسبتاً ناشناختهبودنش، جانشینی «آقازاده» را دور از ذهن نمیکند؛ زیرا ما با ساختارى مواجهيم كه در آن امورِ دور از ذهنى مانند مرجعيت سيد على خامنهاى و رياست جمهورى محمود احمدىنژاد و ردصلاحيت اكبر هاشمى رفسنجانى را به امرى باورپذير تبديل كرده و كافى است رهبر جمهورى اسلامى “احساس تكليف” كند و از طریق توصیه یا وصیت، بازوهاى نظامى و اقتصادى بيت و دستگاه عريض و طويل تبليغات رسمى را براى باورپذير كردن وراثت رهبرى و مرجعيت در بیتِ خود به خدمت بگيرد. (متن کامل این تحلیل در ماهنامه میهن. شماره ۳. یادداشت «رهبری و مرجعیت آقازاده» منتشر شده است.)
اما فرض کنیم که کمیته تعیین رهبر که به گواهی سید علی شفیعی (نماینده خوزستان در خبرگان) زیر نظر رهبری و با ریاست محمد یزدی در حال فعالیت است میان دو نفر (شاهرودی و لاریجانی) مخیّر باشد؛ این هر دو در مسئولیتهای واگذار شده از سوی رهبری مشترکند؛ هر دو، دو دوره رییس قوه قضاییه بودهاند، عضویت در مجلس خبرگان، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نیز در کارنامه هر دو هست.
هر دو آیتاللهزاده و متولد عراقاند. هر دو در حساسترین شرایط نسبت به رهبر جمهوری اسلامی ابراز وفاداریِ تام و تمام کردهاند و البته هر دو مخاطبِ ستایشهای ویژه او بودهاند. اما ذائقه فقهی، سنت تاریخی و منافع هویتی ایجاب میکند که در این برابریِ نسبی، اولویت با «هاشمی» باشد؛ این هاشمی اما هم در نام خانوادگیاش هاشمی است و هم در تبار تاریخیاش. امتیازی که باعث میشود عمامه سفیدِ صادق لاریجانی برای او نیز همچون پدرش خوشاقبالی نیاورد.
————————————————————————————————————
◄ مقالات و دیدگاههای دیگر: نظام میمیرد • پرونده جانشینی
نویسنده محترم، که با اشاره به تعلیقه ای از عروه آقای سیستانی در صددند اینگونه القا کنند که سید بودن امتیاز نزد کار به دستان اسلامی است، انتخاب آقای منتظری در مجلس خبرگان رهبری به قائم مقامی را پاک فراموش کرده اند. تا امروز نیز شنیده نشده که کسی بگوید برکناری او، به خاطر سید نبودنش بوده است.
رجب زاده / 12 April 2016
دوستی داشتم که جدش آخوند بزرگی بوده. از قول پدربزرگش نقل می کرد که آقام از متقاضیان پول می گرفت و سپس بر منبر می گفت دیشب جدم رسول الله در خواب بر من ظاهر شد و گفت فلانی هم از ماست و به این ترتیب سیادت یک خاندان دیگر آغاز میشد. عجبا که ملت ایران در عین دشمنی عمیق با اعراب، چنان دلبسته خاندان نبوت هستند که گویا آنها فرزندان زرتشت و دشمن اعراب بوده اند. این هم یکی دیگر از تناقضات ما ایرانی ها.
میترا / 12 April 2016
ما ملتی هستیم که اسم بچههای خود را چنگیز، و تیمور میگذاریم. یاد آقای دکتر هلاکویی افتادم. من تا به حل یک یهودی ندیدم که اسم بچه خود را آدولف، یا هیتلر گذشته باشد.
saeed / 13 April 2016
نکته ظریفی بود
ندا کارگر / 13 April 2016
چه قدر جالب در ذهن همه نقش میکنند رهبر اینده را!!!چند وقتی است همه رسانه ها دست به دست هم دادند تا اذهان ملت ایران را اماده پذیرش و حلاجی رهبر اینده کنند!!مگر فرقی میکند؟اصل بر این است که اینها نباشند نه اینکه منتظر معجزه ای تا امامی نازل شود و دگرگونی حاصل شود.
کاوه / 13 April 2016
از شرایط لازم برای ولایت مطلقه فقیه داشتن بی نهایت رو است که بفرمایش ولی امر مسلمین جهان «بفضل خدا» بچه های میزرا هاشم از این نظر کمپانی رو هستند. نمیدانم میزرا هاشم چه خوراکی به اینها میداده و اینها را دست چه کسانی داد تا اینجور پرورده شدند !
پیام / 13 April 2016
از آقای اکبرین چنین یادداشت ** بعید بود. به هر حال دوستان فراموش نکنند که رهبر آینده در نبود آیت الله خامنهای انتخاب خواهد شد نه در حضورش!
babak / 14 April 2016