براساس برآورد مرکز آمار ایران در ۳/۱۲/۹۱، جمعیت ایران به ۷۷ میلیون و ۱۷۶ هزار و ۹۳۰ نفر رسید. این انسانها باید- مطابق نظریه قابلیتهای آمار تیاسن/مارتا نسبام- در گام اول دارای “زندگی انسانی” باشند و در گام بعد به آستانه “زندگی خوب” گام نهند، نه آن که راه طی شده آنان را به سراشیبی “زندگی مادون انسانی” بیفکند. شرط آن است که کشور بسامان باشد.
رژیم سیاسی نه آفریده آسمان است، نه معمولاً ساخته بیگانگان (دولتهای خارجی)، بلکه محصول ظرفیتهای تاریخی و اجتماعی جامعه و مردم است. این مدعا را نباید نژادپرستانه تفسیر کرد و گفت که ذات برخی از جوامع با دموکراسی سازگار است و ذات جوامعی دیگر با نظامهای دیکتاتوری. همان مردمی که نظامهای دیکتاتوری را خلق کردهاند، میتوانند پس از تحولات معرفتی و اجتماعی، قدرتمند شدن از طریق سازمانیابی و ایجاد توازن قوا میان دولت و جامعه مدنی، نظامهای دموکراتیک بسازند.
ایران در شرایط تاریخی حادی به سر میبرد که متغیرهای خارجی نقش تعیین کنندهای در سرنوشت آن بازی میکنند. وضعیت به گونهای است که اگر سازشی با دولتهای غربی به رهبری دولت آمریکا، درباره مسائل مورد نزاع صورت نگیرد، ایران و ایرانیان به سمت نابودی خواهند رفت.
مدعا این نیست که بهبود روابط ایران و دولتهای غربی موجب حل مسائل، رفع مشکلات و گذار به نظام دموکراتیک خواهد شد. مدعا این است که نزاع کنونی، قطار تحریمهای فلج کننده اقتصادی را به سرعت تمام به حرکت در آورده است. قطاری که به خودی خود جامعه را از درون نابود میسازد و میتواند به تهاجم نظامی به ایران منتهی شد. در آن صورت، احتمال تجزیه ایران بسیار بالا خواهد بود. برای داشتن تصویی از شرایط کنونی ایران کافی است بدانیم که در ۱۰ ماه اول سال ۹۱ میزان کلاهبرداری در مقایسه با مدت مشابه در سال قبل ۳۰ درصد افزایش یافت. در ۹ ماهه سال جاری وقوع سرقتها نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۲۱.۳ درصد افزایش داشت. آمار سرقت خودرو امسال نسبت به سال گذشته ۴۳ درصد افزایش داشت. جامعه روزانه با ۷۵- ۷۰ هزار چک برگشتی روبرو شد.
تأکید بر نقش اساسی متغیرهای خارجی به معنای نفی عوامل داخلی نیست. بی کفایتی دولت و تخریبهای اقتصادی آن غیر قابل کتمان است. به چهار نمونه زیر بنگرید:
الف- کلنگ ساخت آزاد راه تهران- شمال در سال ۱۳۷۵ به زمین خورد. هزينه اجرای اين طرح از ۱۲۵ ميليارد تومان در زمان کلنگ زنی به چهار هزار ميليارد تومان در اواسط پروژه افزایش یافت. اما اینک معاون وزیر راه میگوید اگر ۳ هزار میلیارد تومان اختصاص یابد، تنها قطعات ۲ و ۳ آن ظرف سه سال آینده ساخته خواهد شد. با این نوع مدیریت معلوم نیست که طرح ۲۰ ساله (یعنی در سال ۱۳۹۵) هم به پایان رسیده باشد.
ایران در شرایط تاریخی حادی به سر میبرد که متغیرهای خارجی نقش تعیین کنندهای در سرنوشت آن بازی میکنند. در صورت تهاجم نظامی به ایران احتمال تجزیه کشور بسیار بالا خواهد بود
ب- تحریمهای اقتصادی از ابتدای انقلاب وجود داشت و در سالهای اخیر به شدت افزایش یافتهاند. درست است که تحریمهای جدید راه انتقال بانکی پول را به روی ایران بستهاند، اما مدیریت با کفایت میتوانست از قبل در این خصوص دوراندیشی کرده و جامعه را با کمبود دارو روبرو نسازد تا رئیس داروخانههای دانشکده داروسازیی علوم پزشکی تهران بگوید: “بیمار را با چکش نمیتوان بیهوش کرد”.
پ- ایران از سال ۲۰۰۴ در حال ساختن رآکتور تولید آب سنگین اراک است. قرار بود این پروژه در سال ۲۰۰۹ پایان یابد. با توجه به تحریمهای همه جانبه و معضل مدیریت، ایران به مقامات آژانس اطلاع داده که در سه ماهه اول سال ۲۰۱۴ این رآکتور آغاز به کار خواهد کرد. اما آغاز به کار آزمایشی آن هم در سال ۲۰۱۴ دور از انتظار خواهد بود (بازرسان آژانس سالانه چهار گزارش از بازدیدهای خود از این ساختمان در حال ساخت ارائه میکنند). مسئله از زوایه مدیریت، ساخت پروژه ۵ ساله ظرف مدت حداقل ۱۰ ساله است.
ت- اقتصاد دولتی به شدت فسادآفرین است. پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی یک مصداق سیستم فاسد دولتی است که به این نوع نتایج منتهی میشود. از مرداد تا بهمن ۱۳۹۰ به این پرونده رسیدگی شد و برای ۳۲ تن از متهمان کیفرخواست صادر گردید. سپس طی ۱۳ جلسه علنی متهمان دادگاهی شدند (۱۲/۴/۹۱ آخرین جلسه دادگاه بود). شهریور ماه حکم اعدام چند نفر از متهمان اعلام و جهت تأیید به دیوان عالی کشور ارسال شد.
در ۱۹/۱۱/۹۱ دفتر دادستانی کل کشور خبر تأیید حکم اعدام مه آفرید امیرخسروی و سه تن دیگر از متهمان را اعلام کرد. رئیس بانک ملی شعبه کیش به حبس ابد و دو تن از معاونان سابق وزرأ به ۱۰ سال زندان و انفصال و شلاق و جزای نقدی و استراد وجوه دریافتی محکوم شدند. سپس اعلام شد که حکم جهت اجرا به دادسرا ارسال شده است. آیا این گونه مجازاتها- مستقل از عادلانه یا ناعادلانه بودن- حلال مسئله فساد و رانت خواری اقتصادی دولتی هستند؟
در عین حال، نقش متغیرهای خارجی را به هیچ وجه نباید دست کم گرفت. اگر تحریمها ادامه و افزایش یابند، حتی اگر اداره کشور به بهترین اقتصاددانان نیز سپرده شود، مسائل کشور حل نخواهد شد. کافی است به اثر تحریمهای اقتصادی بر درآمدهای نفتی سال ۱۳۹۲ بنگریم. در بودجه پیشنهادی دولت، کل درآمد نفتی سال آینده، ۳۱ میلیارد دلار پیشبینی شده است (هر بشکه نفت ۹۵ دلار و هر دلار ۲۱۳۰ تومان).
این در حالی است که درآمد صادرات نفت ایران در سال ۱۳۹۰ معادل ۱۱۰ میلیارد دلار بوده است (هر بشکه نفت ۸۰ دلار و هر دلار ۱۰۵۰ تومان). بدین ترتیب و در بهترین وضعیت، با کمتر از یک سوم درآمد نفتی سال ۹۰ مواجه خواهیم بود. مطابق بودجه سال ۱۳۹۱ قرار بود روزانه ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه صادرات نفت داشته باشیم (هنوز گزارش عملکرد سال ۹۱ منتشر نشده است)، اما با توجه به تحریمها، دولت در لایحه بودجه سال ۹۲ صادرات روزانه یک میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه را پیشنهاد کرده است که تحقق آن روشن نیست.
با تحریمهای ۱۸/۱۱/۹۱ آمریکا، کشورهای خریدار نفت ایران حق ندارند ارز آن را به ایران بپردازند، بلکه فقط باید کالاهای مجاز در اختیار کشور قرار دهند. اسدالله عسکراولادی ضمن اذعان به این امر گفته است که آنان “کالاهای بنجل” به جای پول به ما تحویل میدهند. احمدینژاد هم در ۲۴/۱۲/۹۱ گفته است که پول نفت را “از ما میگيرند و جنس بنجل به ما میدهند”.
مشاور مدیرکل اطلاعات خراسان رضوی نیز در ۲۵/۱۲/۹۱ گفته است: “در جنگ اقتصادی قشر متوسط رو به ضعیف، جامعه هدف را تشکیل میدهد و دشمن با تحریم و محدودسازی جمهوری اسلامی ایران میخواهند تا این قشر در مقابل نظام قرار گیرند… اگر چه دشمن در جنگ اقتصادی تمام توان خود را به کار گرفته اما تنها ۵۰ درصد موفق شده و ضعف اقتصادی و سرمایهداری به این جنگ دامن زده تا مردم باور کنند تحریمهای دشمنان اثر کرده است”.
سالانه بين ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر از ايرانيان تحصيل کرده برای خروج از ايران اقدام میکنند و ايران از نظر فرار مغزها در بين ۹۱ کشور در حال توسعه و توسعه نيافته جهان مقام اول را از آن خود کرده است.
قیمت ارز که با خبرهای خوشبینانه پیرامون مذاکرات ایران با کشورهای ۱+۵ در آلماتی و وعده چند باره وزیرامورخارجه درباره کاهش سریع تحریمهای اقتصادی، به حدود ۳۴۰۰ تومان کاهش یافت، در صورت مثبت نبودن دور بعدی مذاکرات و عدم کاهش تحریم ها، مجدداً سیر صعودی در پیش خواهد گرفت.
ایران در سال ۹۱
اینک به چند نمونه از مسائل و مشکلات کشور بنگرید:
یکم- خشکسالی طولانی مدت شدید: اولاً: ایران کشور خشک است، یعنی سطح بارش آن یک سوم متوسط بارش جهان است. اکثر مناطق ایران بیابانی، نیمه بیابانی و کم باران است. دوما: در دو سه دهه گذشته کشور به شدت گرفتار خشکسالی شده که در برخی از سالها میزان بارش از میانگین ۵۰ ساله پائینتر بوده است. سهم آب شیرین هر ایرانی یک نهم یک فرد روس است. سوما: مدیریت آب شیرین در ایران بسیار بد و ضد توسعه است. حدود یک چهارم بارش سالانه به صورت آب شیرین قابل استحصال است، که حدود ۹۰ درصد آن در بخش کشاورزی مصرف میشود.
دوم- تولید گندم (صادرات و واردات): پیش از اجرای طرح هدفمندسازی یارانهها، مصرف گندم کشور ده و نیم میلیون تن در سال بود. طرح یارانه به دنبال کاهش مصرف گندم و صادرات مازاد آن بود (وعدهی تولید ۱۴ میلیون تن گندم برای سال ۹۱). به گزارش گمرک ایران، تا آذر ماه ۵ میلیون و ۶۰ هزار تن گندم وارد کشور شده است (رشد صد در صدی). گفته میشود واردات گندم تا پایان سال به حدود ۱۰ میلیون تن رسیده است.
دلایل امر به این شرح است: اول، تداوم خشکسالی موجب کاهش تولید شده است. دوم، تأمین کود از ۴ و ۷ میلیون تن در سال ۱۳۸۵ به زیر ۲ میلیون تن در سال ۹۰ سقوط کرده است. کاهش ۲ و ۷ میلیون تنی کود برای تغذیه زمین ها، به معنای کاهش تولید گندم است. سوم، به علت تعیین قیمت تضمینی پائین گندم توسط دولت- یعنی ۴۲۰ تومان- و افزایش قیمت جو، کشاورزان گندم را به خوراک دام تبدیل کردند.
دولت فقط توانسته است ۲ و ۱ میلیون تن گندم از کشاورزان بخرد. چهارم، تحریمهای اقتصادی، واردات و ذخیره سازی مواد غذایی برای طولانی مدت را ضروری میسازد. پنجم، تحریمهای اقتصادی دریافت درآمدهای نفتی را بسیار مشکل کردهاند. دریافت کالا- از جمله گندم- به جای ارز، یکی از راه حلها است.
سوم- آلودگی هوای پایتخت: تعداد روزهایی که شهروندان تهرانی هوای “ناپاک” تنفس کردهاند، در ۶ سال اخیر به شدت افزایش یافته و در سال ۱۳۹۰ به ۲۱۸ روز رسیده است (۱۴۴ روز شرایط سالم و ۳ روز شرایط پاک). خودروهای تولید داخلی فاقد استاندارد، علت بیش از ۸۰ درصد آلودگی هوای تهران هستند. روزانه ۶۱ میلیون لیتر بنزین در کشور مصرف میشود. از ۲۴/۱۲/۹۱، تمامی این ۶۱ میلیون لیتر در داخل کشور تولید میشود. گفته میشود که کیفیت بنزین تولید شده نامطلوب است و این امر نیز نقش موثری در آلودگی هوا دارد.
از سوی دیگر، قائم مقام سازمان محیط زیست گفته است: “هر فروند هواپیما در هر بار نشست و برخاست برابر ۳ هزار دستگاه خودرو ایجاد آلودگی میکند”، به همین دلیل کلیه پروازهای فرودگاه مهرآباد باید به فرودگاه امام خمینی انتقال یابد. اما اجرای این تصمیم کار چندان سادهای نخواهد بود.
چهارم- ترافیک: بخش عمده معضل ترافیک به رفتارهای ترافیکی رانندگان باز میگردد که میبایست از طریق فرهنگ سازی درست شود. وقتی که در ترافیک تلف میشود، اعصابی که در ترافیک خرد میشود، نزاعهایی که به دنبال تصادف رخ میدهد؛ بخشی از پیامدهای این معضلاند.
طی سالهای گذشته، سالانه حدود یک میلیون و سیصدهزار دستگاه خودرو در داخل تولید شده است، بدون آن که خیابانهای شهرها گسترش یافته باشند. شبکه مترو غیر گسترده و آن چنان ناکارآمد است که تأثیر چندانی در کاهش ترافیک نداشته است. حل مسئله ترافیک کار بسیار دشواری است که حتی یک نظام دموکراتیک نیز معلوم نیست از پس آن برآید.
پنجم- مهاجرت: به گزارش صندوق بينالمللی پول، سالانه بين ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر از ايرانيان تحصيل کرده برای خروج از ايران اقدام میکنند و ايران از نظر فرار مغزها در بين ۹۱ کشور در حال توسعه و توسعه نيافته جهان مقام اول را از آن خود کرده است. این فرایند معادل خروج ۵۰ میلیارد دلار سرمایه سالیانه از کشور است. گزارش صندوق افزوده که بیش از ۱۵ درصد سرمایههای انسانی ایران به آمریکا رفته و ۲۵ درصد آنان به کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی اروپا مهاجرت میکنند.
در حالی که در هفت سال ریاست جمهوری احمدینژاد ۳۰ ماده خوراکی پرمصرف به طور میانگین ۳۰۹ درصد گران شده است، آیا چیزی برای کارگران و طبقه متوسط باقی میماند که با آن زندگی کنند؟
اکثریت دانش آموزهای ایرانی که در سالهای اخیر در المپیادهای جهانی کسب رتبه کردهاند، به آمریکا رفتهاند. فضای سیاسی سرکوب نیز موجب شده تا بسیاری از منتقدان سیاسی و روزنامهنگاران از راههای غیرقانونی ایران را ترک کنند.
ششم- اقتصاد: نقدینگی از ۹۲ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۸۴ به ۴۳۰ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۱ افزایش یافته است. نرخ رشد نقدينگی ماهانه در سال ۱۳۹۱ به طور متوسط بيش از دو برابر نرخ نقدینگی در ماههای متناظر سال ۱۳۹۰ بوده است. این نقدینگی- و عوامل دیگر- تورم رسمی ۳۲ درصدی را به دنبال آورده است.
دولت ۲۰۰ هزار میلیارد تومان به بخش خصوصی و نظام بانکی بدهکار است. بخش خصوصی نیز ۷۰ میلیارد تومان به نظام بانکی بدهکار است. نظام بانکی با ۱۲۰ درصد وام پرداختی، ورشکسته است. برای انجام این عمل، بانکها از بانک مرکزی استقراض کرده اند، در حالی که تا پیش از سال ۸۵، دولتها برای جبران کسری بودجه، اقدام به استقراض از بانک مرکزی میکردند. در لایحه بودجه سال ۹۲، دولت پیشنهاد کرده است که بانک مرکزی ۱۰ میلیارد دلار دیگر به بانکها قرض دهد تا در اختیار فعالان اقتصادی قرار گیرد.
هفتم- دور از دسترس شدن همه چیز: اولین نیاز جوانها شغل است. اما فرایند اشتغال زایی متوقف شده و با تعطیلی کارخانهها، شمار بیکاران افزایش یافته و خواهد یافت (مطابق گزارش سازمان جهانی کار و بانک جهانی ۴۲ درصد از ایرانیان اشتغال آسیبپذیر داشته و سایه آسیبهای شغلی و بیکاری را بر سر خود احساس میکنند). باید شغلی داشت تا ازدواج کرد. باید زن و شوهر درآمدی داشته باشند تا بتوانند آپارتمانی اجاره کنند. حقوقهای فعلی بسیار کمتر از میزان اجاره بها است.
حال فرض کنید جوان آرزو داشته باشد که اتومبیلی خریداری کند. قیمت خودروهای داخلی میان حداقل ۱۷ میلیون تومان و حداکثر ۲۰۰ میلیون تومان در نوسان است. با این قیمتها چگونه میتوان صاحب خودرو شد؟ اگر جوانان قصد داشته باشند که صاحب خانه شوند، چه باید بکنند؟ قیمت مسکن آن چنان افزایش یافته است که جز اقلیتی محدود دیگر هیچ کس نمیتواند امیدوار باشد که روزی مالک منزلی شود (یک آپارتمان ۸۰- ۷۰ متری در تهران، حداقل ۲۲۰ میلیون تومان و حداکثر ۸۰۰ میلیون تومان است).
بدین ترتیب، دولت با دور از دسترس کردن همه نیازها، نسلی ناامید و گرفتار بحرانی روحی میسازد. “طبق آخرین تحقیقات انجام شده در سال ۸۹ و ۹۰ حدود ۲۳.۶ درصد افراد ۱۵ تا ۶۴ سال کشور که ۱۲ میلیون نفر میشوند دچار اختلالات روانی هستند“.
در حالی که در هفت سال ریاست جمهوری احمدینژاد ۳۰ ماده خوراکی پرمصرف به طور میانگین ۳۰۹ درصد گران شده است، آیا چیزی برای کارگران و طبقه متوسط باقی میماند که با آن زندگی کنند؟ در این شرایط، شورای عالی کار ایران حداقل دستمزد سال ۹۲ را ۴۸۷ هزار تومان اعلام کرد که ۲۵ درصد بالاتر از حد اقل دستمزد سال ۱۳۹۱ است، در حالی که نرخ رسمی تورم در سال جاری ۳۲ درصد بود.
هشتم- قلمرو سیاست داخلی: در ساختار سیاسی، اصلاحطلبان تقریباً در انفعال به سر میبردند. اما در حوزه جامعه مدنی و زندانها (از جمله مصطفی تاج زاده، قدیانی، و…) همچنان صدای اعتراض سیاسی آنان بلند بود. در ماههای اخیر اکثریت آنان به این نتیجه رسیدهاند که در انتخابات ریاست جمهوری نامزد معرفی کنند و تا حدی که من اطلاع دارم قرار است زندانیان اصلاح طلب نیز پشتیبانی خود را از نامزد اصلاح طلبان- خصوصاً خاتمی- اعلام نمایند.
محمود احمدینژاد تأثیرگذارترین چهره سیاسی ایران در سال ۱۳۹۱ بود (رجوع شود به مقاله “احمدی نژاد، تأثیرگذارترین شخصیت سیاسی دهه ۸۰ ایران“). هیچ کس به اندازه او “دستور کار سیاسی” نساخت و دیگران را به دنبال خود نکشاند. به عنوان نمونه به موارد زیر بنگرید:
تشکیل مجدد هیأت نظارت بر قانون اساسی علیرغم مخالفت صریح شورای نگهبان، رد قوانین مصوب مجلس- از جمله قانون بودجه سال ۱۳۹۱ (رجوع شود به مقاله “احمدی نژاد، تجربهای منحصر به فرد“)- درخواست بازدید از زندان اوین و انتشار نامه سرگشاده به رئیس قوهی قضائیه پس از رد درخواستش، درخواست برقراری پرواز مستقیم تهران- نیویورک و ارتباط اساتید ایرانی با اساتید آمریکایی و رد شدن این درخواستها (رجوع شود به مقاله “احمدی نژاد آماده درگیری است، خامنهای چه میتواند بکند“)، دفاع از انتخابات آزاد با شرکت همه سلائق (رجوع شود به مقاله “کیف کردن در سرزمین سوخته احمدی نژاد“)، طرح مذاکره مستقیم با آمریکا (رجوع شود به مقاله “مذاکره با آمریکا:آری، نه“)، حکم مشایی به عنوان ریاست دبیرخانه غیرمتعهدها و رساندنش به عرش، افشاگری علیه برادر لاریجانیها در مجلس، طرح مذاکره مستقیم با آمریکاییها پس از مخالفت خامنهای در ۲۲/۱۲/۹۱، طرح مدعای بازگشت چاوز با امام زمان و مصافحه با مادر چاوز (رجوع شود به مقاله “از رجعت چاوز تا همدردی با مادر چاوز“).
او در تمامی این موارد موفق شد تا دیگران را به دنبال خود کشانده و همه را به گفت و گو درباره این نوع اقدامات وادار سازد. مسئله چاوز، صدای همه مراجع تقلید- از جمله آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله صافی گلپایگانی – و فقیهانی چون – از جمله آیتالله محمد یزدی و آیت الله جنتی– را درآورد. جعفر شجونی- عضو شورای مرکزی روحانیت مبارز تهران- گفته است:”همه مراجع به خاطر آقای مشایی در خانه شان را به روی احمدینژاد بستند”.
احمدینژاد در برابر نظام، روحانیت و طبقه حاکمه سه دهه گذشته ایستاده است. اما نزاعاش بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی است، نه دموکراسی و حقوق بشر و آزادی. اگر از این زاویه درگیر میشد- با هر پیشینهای- میتوانست بخش مهمی از جامعه را پشت خود گرد آورد.
احمدینژاد در برابر نظام، روحانیت و طبقه حاکمه سه دهه گذشته ایستاده است، اما نزاعاش بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی است، نه دموکراسی و حقوق بشر و آزادی.
نهم- قلمرو سیاست خارجی: پرونده هستهای و تحریمهای اقتصادی (تحریم نظام بانکی در بخش مبادلات مالی و ارزی که از طریق “سویفت” صورت گرفت، بانک مرکزی را در تبادلات بانکی بینالمللی و انتقال ارز با مشکل جدی دست به گریبان کرد، تحریمهای نفتی و پتروشیمی، تحریم بیمه کشتیها…)، داستان سوریه، سوق دادن بهار عرب به نزاع شیعه و سنی توسط عربستان سعودی و قطر، از جمله مهمترین مسائل سیاست خارجی در سال ۱۳۹۱ بودند.
ایران در سال ۹۲
آیا جامعهای با این شرایط در آستانه تحولی سرنوشت ساز قرار ندارد؟ آیا باید چشم به انتظار تحولی از درون یا برون بود؟ آیا جامعه نمیتواند به همین نحو به حیات خود ادامه دهد؟ ابتدأ به چند مسئله مهم سال آینده بنگریم:
یکم- انتخابات ریاست جمهوری: انتخابات جمهوری اسلامی، با همه اشکالات ساختاریاش، دارای کارکردهای مهمی است. همیشه نوعی رقابت جدی میان جناحهای مختلف نظام برقرار بوده است. هر جناحی که از ساختار سیاسی حذف شود، گروههای موجود بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/ معرفت/ منزلت اجتماعی به جان هم خواهند افتاد و گروهبندیهای جدید شکل خواهد گرفت. به گروههای مختلف بنگرید:
الف- اصلاحطلبان: قصد دارند با چهرههای شاخص وارد مبارزه شوند، اما نظام نمیخواهد آنان کاندیدا شوند، اگر هم بشوند، رد صلاحیت خواهند شد.
ب- احمدینژاد: هدف اصلی او کاندیداتوری مشایی و اجرای طرح پوتین- مدودف است. اگر مشایی رد صلاحیت شود و او نتواند کاری انجام دهد، روشن نیست نامزدهای بعدی اش رأیآور باشند. برخی از اصولگرایان گفتهاند که در صورت رد صلاحیت مشایی، احمدینژاد تا برکناری وزیر کشور، عدم برگزاری انتخابات و استعفأ پیش خواهد رفت.
پ- اصولگرایان سنتی: این گروه نیز با کاندیداهای متعددی وارد صحنه شدهاند. اگر یکی از چهرههای شاخص اصلاحطلب در رقابتها حضور داشته باشد، همه اصولگرایان بر سر یک فرد اجماع خواهند کرد. حتی اگر فردی چون نجفی در رقابت حاضر باشد و همه اصلاحطلبان از او حمایت کنند، باز هم ممکن است اصولگرایان به سوی اجماع پیش روند. اگر اصولگرایان موفق به حذف مشایی و اصلاحطلبان شوند، در آن صورت رقابت میان اصولگرایان سنتی و جبهه پایداری در خواهد گرفت.
سناریوی آخر، سناریوی مقبول آیتالله خامنهای است، اما پیش بینی مشکل است. برای این که تحولات خارجی و داخلی سه ماه آینده، واکنش احمدینژاد به رد صلاحیت مشایی، کاندیداتوری یا عدم کاندیداتوری چند چهره شاخص اصلاحطلب و هاشمی رفسنجانی؛ همگی در تصمیم گیری آیتالله خامنهای تأثیرگذار خواهد بود. ضمن آن که پیامدهای ناخواسته عمل گریبانگیر او خواهد شد.
دوم- طرح هدفمندسازی یارانهها: در شرایط بالا بودن نرخ رشد نقدینگی و نرخ رشد ارز، اجرای مرحله دوم طرح هدفمندسازی یارانهها میتواند خطرناک باشد. کشورهایی که تحت تحریمهای فلج کننده اقتصادی قرار نداشتهاند، حذف سوبسیدها را به مرور و طی سالهای متمادی انجام دادهاند.
آنان که به دریافت پول نقد عادت کردهاند، این امر را حق مسلم خود دانسته و دولتهای بعدی نیز قادر به حذف آن نخواهند بود. طنز تلخ آن است که احمدینژاد وعده دوران انقلاب- مبنی بر دادن پول نفت به خانواده ها- را عملی کرد.
در حالی که احمدینژاد – به دلایل انتخاباتی- به شدت فشار میآورد تا از طریق چهار و نیم برابر کردن قیمت حاملهای انرژی (بنزین، نفیت سفید، گازوئیل، مازوت، گاز، برق، و…) ماهیانه به هر فرد ۱۲۰ هزار تومان یارانه پرداخت کند. او در لایحه بودجه ۹۲، ۱۲۰ هزار میلیارد تومان درآمد از افزایش قیمت حاملهای انرژی در نظر گرفته است که اگر به تصویب مجلس برسد، شوک تورمی عظیمی ایجاد خواهد کرد.
احتمال کمی وجود دارد که مجلس اجرای مرحله دوم را به تصویب برساند (مطابق مصوبه بودجه سال ۹۲، دولت از افزایش یارانه نقدی در ۳ ماهه اول سال منع شده است). در این صورت واکنش احمدینژاد مهم خواهد بود. حداقل به مردم خواهد گفت: میخواستم از ابتدای سال یارانه نقدی هر فرد را سه برابر کنم، اما مجلس نگذاشت.
اکثریت مردم اقتصاددان نیستند و به پیامدهای زیانبار این امر توجه ندارند. آنان که به دریافت پول نقد عادت کردهاند، این امر را حق مسلم خود دانسته و دولتهای بعدی نیز قادر به حذف آن نخواهند بود. طنز تلخ آن است که احمدینژاد وعده دوران انقلاب- مبنی بر دادن پول نفت به خانواده ها- را عملی کرد.
سوم- مذاکرات هستهای و تحریمهای اقتصادی: مقامات غربی و ایرانی مذاکرات آلماتی را خوشبینانه ارزیابی کردهاند. اما نمیتوان به این داوری اعتماد کرد. در روزهای ۱۶ و ۷ مارس کارشناسان طرفین در استانبول دیدار کرده و جزئیات فنی نشست پنجم و ششم آوریل در آلماتی را بررسی خواهند کرد.
جیمز کلیر- مدیر اطلاعات ملی آمریکا- در گزارش سالانه خود به کنگره نوشته است:
“ارزیابی ما این است که ایران نمیتواند مواد هستهای تحتنظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تغییر دهد و آنها را به اورانیوم غنیشده مناسب و در حجم لازم برای تولید سلاح تبدیل کند، پیش از آن که این اقدامش فاش شود”. ایران میخواهد توانایی تولید سلاح اتمی را به دست آورد تا اگر لازم شد و تصمیم گرفت بتواند آن را تولید کند، “اما ما نمیدانیم که آیا در نهایت چنین تصمیمی خواهد گرفت یا نه”.
محل نزاع- آن گونه که در نقاشی نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویر کشیده شد- ذخیره سازی بیش از ۲۵۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی است (خط قرمز نتانیاهو). ایران نیز میزان ذخیره خود را زیر این سطح نگاه داشته است. اما غنی سازی اورانیوم که مطابق قوانین آژانس حق ایران- به عنوان یکی از اعضا- است، به معنای ساختن بمب اتمی نیست. ممکن است ایران ۱۰۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی داشته باشد و نتواند یا نخواهد بمب اتمی بسازد.
با همه اینها، دولتهای غربی در برابر اجابت مطالبات خود از سوی ایران، نه تنها حاضر به لغو همه تحریمها نیستند، بلکه فقط برخی از تحریمها را به حالت تعلیق در خواهند آورد. به نوشته کورت ولینتین در یونگه ولت: “تا زمانی که کنگره آمریکا که ۸۰ تا ۹۰ درصد نمایندگان و سناتورهای آن در تمام مسائل مربوط به خاور نزدیک پیوسته و بدون برو برگرد آن طور رای میدهند که لابی اسرائیل اراده کند، هیچ دولتی در آمریکا قادر به پایان دادن به این مناقشه نیست. به این ترتیب گرچه اسرائیل خود بر سر میز مذاکرات حضور ندارد ولی برای مخالفت با هرنوع تلاش دیپلماتیک برای حل مسئله حق وتو دارد”.
چهارم- امیدهای خامنهای: برخی از تحولات منطقه و جهانی موجب امیدواری خامنهای شده است تا معجزهای به سود “عظمت طلبی اتمی” او صورت گرفته و از این مخمصه خارج شود. آن تحولات به قرار زیرند:
الف- تحریمهای نفتی: نهاد تأمین انرژی آینده آمریکا طی گزارشی نوشته است که همچنان میتوان به تحریمهای بیشتر نفتی ایران ادامه داد، اما این پنجره احتمالا تا نیمه سال آینده، بیشتر باز نخواهد بود. پس از سپتامبر ۲۰۱۳ انتظار میرود رشد تقاضا برای نفت در چین شتاب بگیرد. این پیش بینی اگر درست باشد، به سود مدعای آیت الله خامنهای مبنی بر ایستادگی است.
انتخابات جمهوری اسلامی، با همه اشکالات ساختاریاش، کارکردهای مهمی دارد. هر جناحی که از ساختار سیاسی حذف شود، گروههای موجود بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/ معرفت/ منزلت اجتماعی به جان هم خواهند افتاد و گروهبندیهای جدید شکل خواهد گرفت.
ب- بنبست سوریه: دو سال جنگ داخلی در سوریه فاجعه (۷۰ هزار کشته، یک میلیون آواره به کشورهای همسایه، دو و نیم میلیون آواره در داخل کشور، نابودی نظام خدمات درمانی، تبدیل ارتش ۲۲۰ هزار نفری سوریه به ۱۱۰ هزار تن، ارتکاب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت توسط رژیم و مخالفان، استفاده حکومت و مخالفان از کودکان در فعالیتهای نظامی، اعزام گروههای تروریستی از سراسر جهان به آن کشور و قوت گرفتن آنان، تقسیم کشور به سه منطقه در دست کردها و سنیها و علویها) آفریده است.
چند میلیارد دلار کمکهای مالی دولتهای غربی و عربی به مخالفان و تسلیح آنان به سلاحهای آمریکایی توسط عربستان سعودی و قطر به تشدید فاجعه کمک کرده است.
دولتهای عربی، غربی، ترکیه، چین، روسیه و ایران؛ منافع خود را تعقیب کرده و میکنند. هر یک از سه کشور ترکیه، عربستان سعودی و قطر میکوشند تا کنترل مخالفان را در چنگ داشته باشند. حتی معاذ الخطیب- رئیس کنونی ائتلاف معارضان سوری- مخالف تجزیه سوریه بوده و سیاستهای قطر را منتهی به این نتیجه مییابد.
دیگر هیچ کس از سقوط سریع بشار اسد- آن گونه که اوائل گفته میشد- سخن نمیگوید، بلکه پیش بینیهای مأیوسانه از تداوم جنگ داخلی و گسترش آن به کشورهای همسایه صورت میگیرد. اینک آیتالله خامنهای احساس میکند که برای حل مسئله سوریه دولتهای غربی به جمهوری اسلامی نیازمند هستند.
پ- افغانستان و عراق: قرار است که نیروهای آمریکایی تا سال آینده از افغانستان خارج شوند. خارج کردن طالبان از لیست گروههای تروریستی و مذاکره با آنان برای صلح و شراکت در حکومت به نتیجه نرسیده است. کرزای نیز که باید کنار رفته و رئیس جمهوری جدیدی انتخاب شود، به دنبال مدل پوتین- مدودف است. به همین جهت بر حملات لفظی خود بر دولت آمریکا و مقاصد استعمارگرانهاش در افغانستان افزوده است.
به دنبال سخنان کرزی، به دلیل به خطر افتادن جان سربازان آمریکایی، به دستور فرمانده ناتو بر تدابیر امنیتی به شدت افزوده شد. ناامنی در افغانستان ادامه داشته و همچنان شاهد عملیات انتحاری بوده و خواهیم بود.
در عراق نیز فعالیتهای تروریستی گروه القاعده و گروههای مورد حمایت عربستان سعودی و قطر به شدت افزایش یافته است. همه روزه صبح را با خبر کشته و زخمی شدن دهها تن آغاز میکنیم. عربستان سعودی و قطر- همچنین ترکیه- به دنبال سرنگونی دولت مالکی به عنوان دولتی شیعی هستند. نزاع دولت مرکزی با منطقه کردستان تحت رهبری بارزانی نیز عملاً عراق را به سه بخش کردها، سنیها و شیعیان تقسیم کرده است.
خامنهای بر این گمان است که آمریکا برای برقراری ثبات در افغانستان و عراق هم به ایران نیازمند است، نه این که با حمله به ایران، کل منطقه را بی ثبات و آینده سازد.
ت- کاهش وابستگی آمریکا به خلیج فارس: فناوریهای جدید تولید نفت آمریکا را طی سالهای آینده به اندازهای بالا خواهد برد که- به گفته اوباما- از سال ۱۰۱۶ به صادر کننده گاز و از سال ۲۰۱۷ به مقام اول تولید نفت خواهد رسید (به این مقاله و این گزارش بنگرید). اگر این امر محقق شود، عربستان و قطر و بحرین و کویت و…دارای جایگاه پیشین در سیاست آمریکا نخواهند بود.
استیصال آدمی را به امدادهای “غیبی” و “غربی” امیدوار میسازد. اما ممکن است وضعیت بحرانی و رو به سراشیبی سالها به مسیر خود ادامه داده و وضعیت بدتر و بدتر شود. فراموش نکنیم که ما در منطقهای زندگی میکنیم که از مدتها قبل کلنگی کردن آن آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
ث- نزاع با چین: چین به سرعت در حال رشد است و مطابق برخی پیش بینیهای کارشناسان اقتصادی، میرود تا از قدرت دوم اقتصادی جهان به قدرت اول مبدل شده و جایگزین آمریکا گردد (همچنین بنگرید به گزارش سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی در این زمینه).
به این دلیل، و دلایل دیگر، نگاه آمریکا به شرق آسیا معطوف شده است. جنگ سایبری میان آمریکا و چین که به اخطار متقابل طرفین انجامیده، بخشی از نزاع است. تهدیدهای اتمی کره شمالی مورد حمایت چین را هم بر این قضایا باید افزود.
نتیجهگیری
هیچ کس پیامبر و خدا نیست که آینده را پیش بینی کند. تاریخ گشوده است، اما همانگونه که مارکس در ابتدای هیجدهم برومر لوئی بناپارت نوشته است: “آدمیان هستند که تاریخ خود را میسازند ولی نه آن گونه که دلشان میخواهد، یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند؛ بلکه در شرایط داده شدهای که میراث گذشته است”. ساختارهای اجتماعی و واقعیتهای ستبر پیشین، دست و پای آدمیان را بسته و “توانایی” هایشان برای تحقق “خواست” هایشان را محدود میسازند.
همیشه انسانهای جان به لب رسیده گفته و میگویند:”این وضع قابل دوام نیست”. استیصال آدمی را به امدادهای “غیبی” و “غربی” امیدوار میسازد. اما ممکن است وضعیت بحرانی و رو به سراشیبی سالها به مسیر خود ادامه داده و وضعیت بدتر و بدتر شود. فراموش نکنیم که ما در منطقهای زندگی میکنیم که از مدتها قبل کلنگی کردن آن آغاز شده و همچنان ادامه دارد. فقط دولت آمریکا به تنهایی چند هزار تریلیون دلار برای کلنگی کردن منطقه هزینه کرده است.
اخیراً تونی بلر گفته است که پس از سوریه نوبت ایران است. اما او نژادپرستانه، وضعیتهایی چون وضعیت عراق را محصول کلنگی کردن آن کشور به وسیلهی آمریکا و بریتانیا به شمار نمیآورد، بلکه به “ذات/طبیعت” این جوامع نسبت میدهد.
دولت آمریکا مطابق قانون مصوب کنگره مکلف است در هرگونه تحولی در منطقه خاومیانه برتری استراتژیک اسرائیل را تأمین کند. سیاستهای آیت الله خامنهای هم میتواند به سوریهای شدن ایران منتهی شود. فقط خامنهای و زمامداران جمهوری اسلامی نیستند که باید دست به انتخاب بزنند، اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم باید میان دو مدل گذار از جمهوری اسلامی دست به انتخاب بزند: مدل کلنگی کردن ایران و سوریهای شدن یا مدل لهستان، مجارستان، شیلی، برزیل و افریقای جنوبی (رجوع شود به مقاله “سازش با حکومت استبدادی“).
سردادن شعارهای بدون پشتوانهی عملی، موجب یأس و سرخوردگی بیشتر خواهد شد. فرض کنید فردی بگوید: “اسلام علت العلل همهی مسائل و مشکلات ایران است و باید نابود شود تا مسائل حل و مشکلات رفع شوند”. به صدق و کذب این مدعا کاری ندارم، مهم دست نیافتنی بودن این خواست است. لنین و استالین و جانشینانشان همه کار کردند تا دین را نابود سازند، اما نشد. به کشورهای عضو شوروی سابق- خصوصاً خود روسیه- بنگرید. راسل- آته ایست شهیر قرن بیستم- میگفت: دین هزار جان دارد و هر چه تیر به آن بیندازید از بین نمیرود. وعدهی نابودی اسلام و عدم تحقق آن، نا امید کننده است.
جامعه و مردم و جوانان ایران امروز نیازمند امید هستند. امید را باید ساخت. اما امید محصول وعدههای محقق ناشدنی و ویرانگر نیست. امید براساس تناسب واقعیتها و آرمانها ساخته میشوند. برای عبور از جمهوری اسلامی، باید به طور ایجابی و دقیق نشان داد که چگونه میتوان این هدف را محقق کرد؟ این امید آفرین و امیدساز است، نه کلی گویی و شعارهای غیر عملی. امدادهای غیبی و غربی سوریه ساز است و سودی به حال نیروهای خواهان دموکراسی ندارد.