اگر هاشمی شاهرودی و لاریجانی گزینههای جانشینی رهبر نظام اسلامی باشند، آیتالله خامنهای کدامیک را انتخاب میکند؟ در این رقابت دست بالا با کیست؟ انتخاب کدامیک ضرر کمتری برای گذار ایران به دموکراسی دارد؟
◄ در همین زمینه از دیدگاههای مختلف: نظام میمیرد • پرونده جانشینی
سید محمود هاشمی شاهرودی در نجف به دنیا آمد ولی پدر و مادر او اصالتا ایرانی بودند. گفته میشود که ماجرای عراقی شدن این خانواده، به مهاجرت پدربزرگ سید محمود به کربلا و قصدش برای اقامت در آنجا برمیگردد. پدر سید محمود (آيتالله سيد على حسينى شاهرودى) در هنگام مهاجرت نوجوان و شاگرد پدر کفاشاش بود. او در کنار کفاشی، به تحصیل در حوزه علمیه نجف رو آورد و یکی از شاگردان برجستۀ آیتالله خویی شد. او نخستین کسی است که تقریرات درس آیتالله خویی را نوشته است. سید علی در چهل سالگی درگذشت و سید محمود با مادرش (دختر آیتالله سيد على مددى موسوى قائينى از علمای خراسان)، تحت سرپرستی عمویش به بغداد رفت و در مدارس عادی مشغول به تحصیل شد ولی علاقه او به تحصیل علوم دینی، باری دیگر پایش را به نجف و کربلا و مدرسه علوم دینی باز کرد. آن گونه که خودش میگوید، در کمتر از ده سال به یکی از برجستهترین شاگردان سيد محمد باقرصدر (فقیه و فعال سیاسی عراقی، اعدام در ۱۹۸۰م.) تبدیل شد و آیتالله خمینی و خویی نیز از دیگر استادان او بودهاند. به دلیل همین ارتباطش با صدر، یک بار دستگیر و چهل روز زندانی شد. پس از آزادی، که همزمان با پیروزی انقلاب ۵۷ ایران بود، تظاهراتی برای اعلام پشتیبانی از آیتالله خمینی راه انداخت و در پی تهدید نیروهای امنیتی حکومت عراق به بازداشت او، در اوایل فروردین ۵۸ عراق را به مقصد ایران ترک کرد.
پستهای حکومتی در جمهوری اسلامی
سید محمود شاهرودی در آغاز اقامت در ایران، ریاست “مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق” را بر عهده داشت؛ حزبی عراقی که برای مبارزه با صدام حسین در ایران تاسیس شد و وکیل عام آیتالله صدر بود. او بیشتر به عنوان یک فعال سیاسی عراقی تبعیدی شناخته میشد. آیتالله خمینی هیچ مسئولیتی حکومتی و دولتی در ایران به او نداد. به گفته خود شاهرودی، در یک دیدار که همراه برخی دیگر از عراقیان معارض صدام حسین با آیت لله خمینی داشته است، خمینی او را به تدریس در حوزه قم توصیه کرده است.
پستهای حکومتی شاهرودی با روی کار آمدن علی خامنهای آغاز شدند. او در سال ۱۳۷۳ با حکم خامنهای به عضویت شورای نگهبان درآمد و هنوز در این پست باقی است. در ۱۳۷۸ (تا سال ۱۳۸۸) به ریاست قوه قضائیه ایران و همزمان به عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران منصوب شد. در ۱۳۹۰ نیز ریاست هیئت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه را به او واگذار کردند. او مقامات دیگری هم دارد که غیر از عضویت در مجلس خبرگان، تمام شان به صورت مستقیم با حکم آیتالله خامنهای بوده است.
روابط شاهرودی و خامنهای
برخی قرائن نشان میدهند که رابطه این دو تن، فراتر از رابطه رئیس و مرئوسی است. نخستین بار، زمانی که خامنهای از سوی آیتالله خمینی مسئول تشکیلات یا دفتری با نام نهضتهاى اسلامى بود، هاشمی شاهرودی را موظف ساخت تا مجلس اعلا و تشكيلاتِ جامعه روحانيت مبارز عراق را تاسیس کند. (منبع) به گفته شاهرودی، تا پیش از این، دوستی او با خامنهای در حد سلام و علیک بوده است؛ اما این آشنایی مختصر، بعدها به یک دوستی عمیق منجر شد. شاهرودی سالها بعد در یکی از جلسات درس خود (۲۸ آبان ۱۳۷۶) اشاره کرد که هممباحثه علی خامنهای است: «بنده مدتهاست در خدمت مقام معظم رهبری در بحثهای فقهی … حاضر بودهام.» در دهه هفتاد شمسی، این خبر میان طلاب و روحانیان قم و تهران نیز شایع بود که شاهرودی با رهبر نظام اسلامی مباحثه میکند.
«مباحثه» اصطلاحی حوزوی است به این معنا که طلابِ همشاگردی، مطالب درسی را برای رفع اشکال و جا افتادن مطلب در ذهن، با یکدیگر مرور و درباره آن بحث میکنند. علی خامنهای، در سالهای آغاز رهبری به دلایل مختلف نیازمند اعتبار فقهی بود. آغاز مباحثه او با شاهرودی به همین دوران باز میگردد. او نه اجازه اجتهادی در دست داشت و نه اثر فقهی مکتوبی از خود منتشر کرده بود. (درباره صحت و سقم ادعای اجتهاد و مرجعیت خامنهای و ماجراهای مربوط به آن، نگاه کنید به کتاب «ابتذال مرجعیت شیعه» نوشته محسن کدیور و نیز اینجا که خلاصه کتاب در آن آمده است.) این هممباحثگی میتواند در نزدیکی بیشتر آنها به یکدیگر و رسیدن شاهرودی به مقاماتی مانند ریاست قوه قضائیه مؤثر بوده باشد. میتوان حدس زد که بدین ترتیب، هاشمی شاهرودی از میزان تواناییهای فقهی علی خامنهای نیز مطلع و در این موضوع، از اصحاب سرّ او است. این نکته را هم نباید واگذاشت که برای علی خامنهای در آن سالها نشستن پای درس مدرّسان رسمی و مجتهدان حوزه برای تقویت توانایی فقهی خود ممکن نبود.
شانس جانشینی شاهرودی
این روزها در رسانهها و محافل سیاسی داخلی و خارجی، از شاهرودی و چند نفر دیگر به عنوان نامزدهای احتمالی جانشینی خامنهای یاد میشود. اگر این گمانهزنیها درست و اساسا شاهرودی در میان گزینهها باشد، شانس او چقدر است؟ برای ارائه پاسخ به این مسئله، ابتدا باید دید کدام اشخاص و مراکز در تعیین رهبر آینده نظام اسلامی ایفای نقش میکنند. از میان اشخاص و مراکز تاثیرگذار، ما در این نوشته، تنها به کسی میپردازیم که به نظر میرسد از بیشترین اثر بهرهمند است: آیتالله خامنهای.
رهبر فعلی نظام اسلامی، در ماههای گذشته بارها نگرانی خود را از این که چه کسی و با چه روندی به جای او انتخاب یا منصوب شود، نشان داده است. به این دلیل و دلایلی دیگر، به نظر میرسد که او مستقیم در ماجرای تعیین جانشین خود دخالت کند تا خطرِ واقعهای ناخواسته را دفع کند و تعیین جانشینی رهبری را نیز از تاثیر وقایعی تصادفی مانند خاطرهگوییهای غیرمستند و نامعتبر هاشمی رفسنجانی در ماجرای به رهبری رسیدن خودش دور سازد. اما شرط خامنهای برای جانشین خودش چیست؟
گفتار و رفتار خامنهای در ماجراهای مشابه، نشان داده که در این ماجرا نیز جدا از شروط عمومی قضیه، شرط جانشینی، پیش از هرچیز، صراحت قولی و عملی جانشین در پیروی از مشی او است: جانشین باید باور خود به پاردایمهای خامنهای در عرصههای مختلف داخلی و خارجی را صراحتا، عملا و به قول خود او در «اقدام و عمل» ثابت کرده باشد. خامنهای بارها نشان داده است که فریب ظاهرسازی را نمیخورد و از هواداران و پیروانش صراحت در سخن و عمل طلب میکند. او در نصب مسئولین نظام، به هیچ وجه تساهل به خرج نمیدهد و نیز مداراگری و مرضیالطرفین بودن را برای مقامات حکومتی خوش نمیدارد. بنابر مشی او، در وقایع اختلافی حتی سکوت، نوعی تقصیر است و دست کم موجب طرد میشود؛ همان گونه که در ماجرای سال ۸۸ اصطلاح «ساکتان فتنه» برای کسانی به کار رفت که هرچند هیچ گونه همنوایی با معترضان انتخاباتی نداشتند ولی اعتراضات را به شدت و با صراحتی که او لازم میشمرد، محکوم نکردند.
در دوره ریاست هاشمی شاهرودی بر قوه قضائیه، مجموعه زیر نظر او از برخورد با منتقدان، روزنامهنگاران، فعالان حقوق بشر و دیگرانی که نقدی صریح از روند جاری کشور داشتند، کوتاهی نکرد، اما به نظر نمیرسد که او در عرصه «اقدام و عمل» همچون برخی رقیبان خود از جمله صادق لاریجانی (یکی دیگر از گزینههای احتمالی جانشینی رهبر) پُرکار بوده باشد. هاشمی شاهرودی در ابراز و اعلام برائت و دشمنی با جریانهای منتقد داخلی نظام اسلامی اشخاصی مانند هاشمی رفسنجانی) آن بیملاحظگی، صراحت و بیشفعالی لاریجانی را ندارد.
مشی رفتاری و خلق و خوی شاهرودی ـ تا آنجا که خود را نشان داده ـ دوری از درگیری و پرهیز از تشنج است؛ چیزی که با رویه ثابت آیتالله خامنهای منطبق نیست. شاید شاهرودی چنین رفتارهایی را بر خلاف پرستیژ مرجعیت میداند و شاید خصوصیات روانی و شخصیتی و یا حتی سابقه اقامت در نجف و همنشینی چندین ساله او با کسانی مانند آیتالله صدر در این موضوع دخیل باشد.
به هر حال، او چند سالی است که بیشتر در تیپ یک مرجع تقلید نجفی فرو رفته و درباره وقایع سیاسی، جز در مواردی که عدم اظهار نظر صریح میتواند گران تمام شود، چندان نمیگوید. تندترین حمایت او از آیتالله خامنهای و اصل ولایت فقیه به حدود بیست سال پیش در سال ۷۶ در واکنش به سخنان آیتالله منتظری باز میگردد که در آنجا شاهرودی بدون اشاره به نام منتظری، او را در جرگه «دوستان جاهل و ناآگاه یا مغرض» جای داد و گفت: «بهترین فردی که امروز میتواند در جامعه ما این پرچم را به دست گیرد مقام معظم رهبری است… .»
در آن جلسه، شاهرودی اعتبار رای و خواست مردم را زیر سوال برد و گفت: «اصل ولایت و حاکمیت از آیات و روایات متعددی استفاده میشود که این مربوط به خداوند متعال و بعد پیامبر اکرم(ص) و بعد ائمه و بعد “من ینصبه الائمه علیهمالسلام” [یعنی کسی که امامان او را منصوب کنند] است. اینطور نیست که به مردم اختیار داده شده باشد… . اصلا مساله شورا به مفهوم امروزی و انتخاب و اختیار ولی امر و سیستم حکومتی براساس انتخاب به معنای دموکراسی، یکی از بدعتهایی است که از فرهنگ غرب آمده و از بعضی فرهنگهای مخالف شیعه آمده.» (این سخنان در رسانههای آن زمان منتشر نشد. برای تفصیل آن به اینجا نگاه کنید.)
در سالهای گذشته، شاهرودی در مناسبتهای دیگری نیز صراحتا به آیت الله خامنهای اظهار وفاداری کرده است؛ ولی او در اظهارات خود غالبا تندی کسانی مانند لاریجانی را ندارد. شاهرودی در اظهار نظرهای سیاسیاش در سالهای اخیر، به شیوه معمول استادان ارشد فقه و اصول در دوران پس از انقلاب عمل میکند که گاه در پایان یا آغاز جلسه درس، از واقعه مهم سیاسی روز چند کلمه میگویند. اقدامات ولایتمدارانه و اعلام وفاداریهای او به رهبر نظام اسلامی در کمّ و کیف و قول و عمل، هیچ گاه به پای صادق لاریجانی نمیرسد و گویی او نمیتواند تمایل خود به مدارا را پنهان کند. این رفتار شاهرودی باب طبع محافظهکاران تندرو نظام اسلامی و طیف افراطی طلاب قم نیست و او را به عنوان چهرهای تا حدودی معتدل و میانهرو مطرح میکند. بدین ترتیب، اگر معیار آیتالله خامنهای اقدام و عمل باشد، باید دست بالا را به لاریجانی داد و با چنین معیاری از ظواهر برنمیآید که آیتالله خامنهای برای جانشینی خود شاهرودی را نامزد کند.
عامل دیگری که شانس شاهرودی را در مقایسه با لاریجانی کم میکند، برتری به لحاظ پرستیژ شخصیتی و توانایی فقهی او نسبت به لاریجانی است. چنانچه این دو نفر واقعا از نامزدهای مناسب رهبری نزد آیتالله خامنهای باشند، از میان آنها بُرد با کسی است که به لحاظ فقهی، ضعیفتر و از نظر شخصیتی و استقلال فکری، کمرنگتر است. هیچ معلوم نیست شاهرودی که در جوانی حکم اجتهاد از آیتالله صدر گرفته (کسی که در صدور اجازه اجتهاد بسیار سختگیر بوده) و دارای آثار متعدد مکتوب فقهی است و به ظاهر، از استقلال شخصیتی و فکری و اعتماد به نفس بیشتری برخوردار است، بر همان مشی خامنهای بماند.
حتی معلوم نیست که او با دستگاههای فعلی زیرمجموعه رهبری چه کند و معلوم نیست که دربست در اختیار سپاه بماند. احتمال آن میرود که او برای اطلاع از اوضاع کشور، منابع دیگری جز منابع و مسئولان امنیتی فعلی را به کار گیرد. این احتمال هم هست که از کسانی مثل هاشمی رفسنجانی کمک بگیرد. به گفته برخی تحلیلگران، شاهرودی در برخی وقایع سیاسی، موضعگیریهای صریحی به نفع آیتالله هاشمی رفسنجانی داشته و بنابر برخی اطلاعات، گویا شورای نگهبان در انتخابات خرداد ۱۳۹۲در غیاب شاهرودی اقدام به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی کرده است. برخی نیز برآناند که شاهرودی هنگام طرح موضوع رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی به نشانه اعتراض جلسه را ترک کرده است.(منبع)
اگر این گونه باشد، شاهرودی از این پس تنها به عنوان یک مرجع تقلید رو به رشد، محافظهکار و (تا حدودی) اهل مدارا ظاهر خواهد شد که دوست ندارد صریحا وارد دستهبندیهای سیاسی شود و مایل است به قدر امکان، همه جریانات و شخصیتهای داخلی نظام را با خود داشته باشد. با این حساب، در سالهای آینده، نهایت نقش شاهرودی در حکومت ایران، به حضور او در مجلس خبرگان رهبری و برخی مناصب کم دردسر دیگر خلاصه خواهد شد و او هیچ شانسی برای رهبری ندارد، مگر آن که در پشت پرده، بین او و آیتالله خامنهای خبرهایی باشد که اثبات این ادعا به هیچ وجه ممکن نیست.
شاهرودی و لاریجانی به دلیل فقدان پایگاه مردمی و سیاسی شانسی برای جانشینی ندارند.
babak / 07 April 2016
چشم همگی روشن که به لطف انقلاب ۵۷ به اصطلاح وطن پرستان و طبقه تحصیل کرده و روشنفکر میهنن پرستان ایرانی از ایران رانده و آواره شدند و بعد از ۷۵۸ سال حکام بغداد و اعراب مجددا جانشین بنی عباس
( ۷۵۰ تا ۱۲۵۸ میلادی ) و بنی امیه ( 632–750میلادی) شده به ایران بازگشتند و حکومت را در دست خواهند گرفت ، دو آخوند عراقی که *** کاندید اصلی حکومت سلاطین *** در ایران هستند .
باش تا صبح دولتت بدمد ، ،کین هنوز از نتایج سحر است
جهان آرشید / 07 April 2016
رهبر بی رهبر ، مملکت اینهمه متخصص و کاردان دارد ، دیگر دوره رهبر و اراجیفی مثل این گذشته ، رهبر مربوط به سال 1357 بوده که مردم درک درستی از آینده کشورشان نداشتند و مردم آن زمان بدلیل سادگی هایشان فریب آخوندها را خوردن ولی الان دنیا و شرایط ایران با آن زمان به کلی فرق کرده و ایرانیان که خود کنترل کشورشان را در دست دارند نیاز به حکومت عرف و سکولار و غیر عمامه ای دارند ، با توجه به خوی انحصاری و استبدادی آخوندها یقین دارم کسی تاج و تخت را به رقبای آخوند نخواهد داد چرا که اگر چنین کاری کنند دودش مستقیم به چشم خودشان میرود و آخوندک بعدی فورا حکومت را بین پسرانش موروثی خواهد کرد . به این دلایل ایران رهبر سوم را به خود نخواهد دید و این سرآغاز گذار ایران به دموکراسی خواهد بود .
یاسر / 08 April 2016
انچه یک مقام و مسئول مفید و کارمد و دلسوز یک کشور میکند، تنها مکان تولد وو اصلتش نیست. بلکه افکار و عقاید و دانش و تخصص اش است و بعد تعهد در راستای ان. تعهد اخلاقی و حقوق در یک نظام قانون مند. در همین نظام های شرق اسلام زده، چه مقاماتی که جد اندر جد، بومی بودند و بزرگترین خیانتها به منافع مردم و جنایتها و کارهای خسارت بار انجام دادند.
;kar / 09 April 2016