خبرگزاری‌های مختلف به نقل از ایلنا، گزارش فصل کوتاهی از زندگی یک کودک بدسرپرست به نام ستاره را از زبان مددکاران جمعیت امام علی، روایت کرده‌اند. بر اساس این گزارش، ستاره ۱۰ ساله در یکی از محلات حاشیه‌ای بومهن با مادر و برادرانش زندگی می‌کند و پدر او چندین سال است که خانواده را رها کرده و یارانه این خانواده را نیز برای خود برمی‌دارد. مادرش معتاد است و احتمال می‌رود که از ستاره برای خرید و فروش مواد مخدر استفاده می‌کند.

مددکاران احتمال داده‌اند که ستاره از لحظه تولد اعتیاد داشته چون مادرش در زمان بارداری کراک، تریاک و شیشه مصرف می‌کرده است. حال، ستاره کودکی‌هایش یا در پی مواد سپری می‌شود یا مورد تعرض مردی قرار می‌گیرد که مواد مخدر مادرش را تامین می‌کند.

Child

روزی که ستاره تصمیم گرفت با جمعیت امام علی مرتبط شود، از سوءاستفاده جنسی که موادفروش از او می‌کرد خبر داد. مادر او ۱۴ سال است که در اعتیاد زندگی می‌کند و برادرانش بیکار و آن‌ها نیز معتاد هستند. ستاره با حسی آمیخته از شرم و ترس به مددکاران گفته بود که مواد فروش مادرش در نبود مادر و برادران ستاره به خانه آن‌ها می‌آید، وسایل‌شان را می‌دزدد و صورت او را لمس می‌کند. به گفته مددکاران این کودک بارها مورد تعرض جنسی قرار گرفته و مادرش نیز بارها ضرب و شتم‌های این فرد را متحمل شده است.

به گفته مددکاران اولین دیدار آنها با ستاره، به اسفندماه سال گذشته برمی‌گردد که با «دخترکی نحیف و رنجور» مواجه شدند با «صورتی تکیده و رنگ‌پریده» که «لباس‌هایش پاره بود و به مدرسه نمی‌رفت.»

ستاره تنها نمونه‌ای‌ست از کودکان بدسرپرست که توانسته به نحوی با مددکاران حقوق کودک در ایران مرتبط شود. چه بسیار کودکانی که اسیر فقر و اعتیاد خانواده‌ها شده‌اند و همان‌طور که بارها گفته شده در موارد بسیاری به عنوان «اشانتیون» به خریداران مواد پیشنهاد داده می‌شوند تا شهوت خود را بر سر این «جایزه» خالی کنند.

شنیدن عنوان «بدسرپرست» برای کودکان گاه تنها به پسوند اسم‌شان می‌ماند که با بی‌تفاوتی از کنارش عبور می‌کنیم اما بدسرپرستی برای کودکان می‌تواند به معنای از دست رفتن نهایی کودکی و زندگی آن‌ها باشد. کودکانی که به خواست خود قدم به این جهان نگذاشته‌اند و هر آن‌چه خانواده گرفتار آن باشد، کودک به همان گرفتار خواهد شد.

البته بدسرپرستی تنها در میان خانواده‌هایی که وضع اقتصادی خوبی ندارند وجود ندارد، اعتیاد و فقر تنها دلایل بدسرپرستی نیستند. بسیاری از کودکانی که از سوی خانواده مورد آزار قرار می‌گیرند و صدای‌شان در هیاهوی شهر و طبقه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، گم می‌شود نیز بدسرپرست هستند. اما هرچه از مراکز شهرهای کلان دورتر شویم، بیشتر به محله‌هایی می‌رسیم که در میان جمعیت فقیر و معتاد، کودکانی مشغول بازی هستند. همان‌هایی که کودکی‌شان را در سختی روزگارشان فراموش کرده و تن به تصمیم‌ها و الزامات خانواده می‌دهند.

تکه‌ای ماده‌ مخدر برای برخی از این خانواده‌ها آنقدر اهمیت دارد که فرزند خود را نیز برای به دست آوردن آن، می‌فروشند؛ ولو برای چند دقیقه.

 بر اساس آخرین آمارها، حدود ۲۳ هزار کودک در خانه‌های کودک و نوجوان سازمان بهزیستی هستند که «سرپرست با صلاحیت و موثر» ندارند. ۸۷ درصد از این کودکان، بدسرپرست هستند.

در گزارش منتشر شده در خبرگزاری‌های ایران، مددکاران با علم به وضعیت ستاره، بارها با خانواده او تماس برقرار کرده‌اند تا ستاره را برای ترک اعتیاد به کمپ تخصصی بفرستند اما مادر او مانع انجام این کار شده است. حتی یک‌بار که ستاره بیمار شده بود، مادرش به جای درمان به او تریاک داده بود، وقتی مددکاران متوجه شدند و خواستند او را به بیمارستان منتقل کنند باز هم مادرش ممانعت کرده بود. ستاره در گردنش غده‌ای دارد و هر روز خون‌دماغ می‌شود اما باز هم مادرش اجازه نداده که مددکاران او را به بیمارستان برسانند.

بنا به اظهارات مددکاران، برای نجات ستاره از چنین شرایطی با سازمان بهزیستی تماس برقرار شده اما به آن‌ها گفته‌اند که صرفا گزارشی در این خصوص برای قوه قضاییه ارسال کرده‌اند. مشخص نیست طی یک ماه اخیر چه اقداماتی برای نجات ستاره انجام شده اما هر روز که می‌گذرد حتما زخمی دیگر بر روح و تن این کودک وارد می‌شود.

واگذاری سرپرستی کودکان بدسرپرست به سازمان بهزیستی با حکم قوه قضاییه امکان‌پذیر است. در واقع دادگاه باید تشخیص دهد که آیا بایستی این صلاحیت از والدین گرفته شود یا خیر. اما صحبت‌های مسوولان نشان از اولویت مسایل دیگری دارد.

علی کاظمی، قاضی دادگستری و مدیر کل امور اسناد و مترجمان قوه قضاییه پیش‌تر به خبرگزاری ایلنا گفته بود جدا کردن سریع کودکان از والدین‌شان راه‌کار خوبی نیست و «بسیاری از قضات نیز از این راهکار استفاده نمی‌کنند و اعتقاد دارند پدر و مادر بودن، شانی است خدادادی و طبیعی و نمی‌توان به راحتی این وضعیت را بر هم زد.»‌

به گفته او سعی و تلاش دادگاه و قضات در حفظ «خانواده» است و اگر هیچ‌ راهی باقی نمانده باشد در آن‌ هنگام سرپرستی کودکان به سازمان بهزیستی محول می‌شود. در عین‌حال شهادت‌های کودک نابالغ به تنهایی برای دادگاه قابل قبول نیست و ادعاهای پدر یا مادر است که مقبول می‌افتد. اما چه کسی تضمین می‌کند به عنوان مثال بعد از تعهد به عدم خشونت علیه فرزند، عامل خشونت چنین رفتاری را دیگر مرتکب نشود؟ چه ضمانتی هست که در خشونت بعدی کودک زنده بماند؟‌

از سوی دیگر در سپردن سرپرستی کودکان به سازمان بهزیستی نیز هزار اما و اگر وجود دارد. بارها مددکاران مختلف که در معدود ان‌جی‌اوها یا نهادهای مدنی، مشغول به کار هستند از کاستی‌ها و نواقص سازمان بهزیستی صحبت کرده‌اند. عدم رسیدگی به موقع به کودکان، نبود نظارت بر نحوه عملکرد این سازمان حتی در مواردی کودکان را در موقعیت بدتری قرار می‌دهد. تا به حال موارد بسیاری وجود داشته که مددکاران به سراغ کودکان بهزیستی رفته‌اند و متوجه ‌شده‌اند که این کودکان در آن سازمان نیز امنیت قابل تکیه‌ای ندارند؛ ممکن است مورد سوءاستفاده جنسی کودکان بزرگ‌تر از خود قرار بگیرند یا حق‌شان در آن محیط نیز به گونه‌ای پایمال شود.

از سوی دیگر تشخیص مددکاران برای قضات در دادگاه به تنهایی سند نیست. یعنی اگرچه مددکاری ممکن است تشخیص دهد که سرپرستی کودک بایستی از والدین سلب شود، اما اولویت‌هایی که ذکر شد و همچنین تعیین احکام بنا به صلاح‌دید قاضی، آن‌هم در درازمدت، کودکان بسیاری را در معرض خطرهای بزرگ‌تر از پیش قرار داده است.

اگرچه قانون حمایت از کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست با وجود انتقادها، به تصویب رسیده اما نمونه ستاره و کودکانی که هر روز می‌توان آن‌ها را در خیابان‌ها مشغول کار و بازی توامان دید، نشان‌ می‌دهد که هر قانونی جدای از تصویب نیاز به نظارت و عملکرد بهینه برای تاثیرگذاری دارد. این در حالی‌ست که لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان نیز با انتقادهای بسیاری همراه است اما در نهایت در حال خاک خوردن زیر دیگر پرونده‌های کمیسیون قضایی است.

در تمام ساعت‌هایی که یکی پس از دیگری می‌گذرد اما کودکان بسیاری بدون فریادرس، مورد خشونت قرار می‌گیرند و حقوق‌شان پایمال می‌شود.