از ۲۰۰ مسلمان بنیادگرا که در عملیات تروریستی شرکت داشتند ۴۵ درصدشان مهندس بودند. مقایسهای بین گروههای اسلامگرا و جریانهای مقاومت مذهبی و سکولار در کشورهای جهان سوم به یک نتیجه ختم میشود: حضور بیش از حد میانگین مهندسین در بین گروههای خشونتطلب و افراطی.
شمار دانشآموختگان رشته مهندسی در میان تروریستهای اسلامگرا بسیار بیشتر از حد میانگین است. دو جامعهشناس پژوهشی انجام دادهاند که چرایی پیوند این رشته با ترور را توضیح میدهد. دلایل وجود تروریسم اسلامگرایانه در همه عرصهها جستجو شده است. بعضیها دلیل آن را خود اسلام میدانند که به نظر آنها دینی تهاجمیست. در مقابل گروهی دیگر قبول ندارند که راه محافظهکاران مذهبی به ترور ختم میشود و معتقدند که برعکس این تروریسم است که در حال جنگ با نسخه سنتی اسلام است.
مطمئنا این امر را که پاسداران کاخ صدام حسین چگونه تبدیل به پیکارجویان مقدسنمای داعش شدهاند، هیچ آموزه قرآنی توضیح نمیدهد. به همین دلیل بسیاری ریشه موضوع را در بحرانهای جامعه عرب میجویند که غرب هم در آن سهیم است. در تشریح مسئله از وضعیت نامناسب مهاجران نیز استفاده میشود؛ این که گاهی فقر باعث میشود که ایدئولوژی خشونتگرای مذهبی پیروانی بیابد، گاهی هم ثروت که پشتوانه مالی توسعه آن میشود. یا استعمار، یا سرمایهداری، یا خودکامگی در شرق.
اما انبوهی از علیت، این خطر را دارد که موجب توضیح هیچ چیزی نشود؛ امری که شامل بسیاری از توصیفات در باره تروریسم هم میشود. تروریستها تقریبا بدون استثنا مرد و اغلب جوان و مسلمان هستند، اما آیا از ویژگی دیگری هم برخوردارند؟
آنها گاهی به عنوان افراد تحصیلکرده ظاهر میشوند و گاهی به عنوان شکستخوردگان قعر اجتماع. محمد عطا که یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ اولین هواپیما را به برجهای دوقلو در نیویورک هدایت کرد، فرزند یک وکیل دادگستری در مصر بود و در رشته شهرسازی تحصیل میکرد. در مقابل شریف کواشی یکی از دو برادر مسئول کشتار «شارلی ابدو» پیتزا پخش میکرد و قبل از آن دوره آموزشی تکنسین الکترونیک را ناتمام گذاشته بود و مدرک مربیگری بدنسازی داشت. عبدالحمید اباعود، طراح حمله تروریستی ماه نوامبر ۲۰۱۵ در پاریس از یک خانواده مراکشی مهاجر مرفه در بلژیک آمده بود. برعکس اسماعیل عمر مصطفایی که به جمعیت حاضر در سالن کنسرت «باتاکلان» شلیک و بعد خود را منفجر کرد، بزرگشده حومه پاریس و ساکن اقامتگاه ویژه افراد بیخانمان بود.
مهندسین تروریست
آیا هیچ سرنخی در دست هست که نشان دهد چرا آدمها تروریست میشوند؟ نه کاملا. دیگو گامبتا، استاد جامعهشناسی در دانشگاههای فلورانس و آکسفورد به همراه اشتفان هرتوگ، استاد علوم سیاسی در مدرسه اقتصاد لندن تحقیقی در زمینه یافتن الگویی بیوگرافیک بعد از ترور ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اسلامگرایان انجام دادند. یافتههای این تحقیق، ابتدا در مقالهای منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. اخیرا نتایج کامل این پژوهش به صورت کتابی منتشر شده است که در آن از جمله آمده است: در بین تروریستهای اسلامگرا بیش از حد متوسط مهندس و دانشجویان رشتههای فنی دیده میشود.
عبدالمطلب شهروند نیجریه که سال ۲۰۰۹، قصد منفجر کردن هواپیمای عازم دیترویت را داشت و پیش از اقدام بازداشت شد، دانشجوی ماشینسازی در لندن بود. سیفالدین رزگویی تروریستی که سال ۲۰۱۵ در تونس ۳۸ گردشگر را به قتل رساند، مهندس برق بود. مهمترین تروریست تحت پیگرد در هند، عبدلسبحان قریشی فارغالتحصیل رشته الکترونیک و متخصص کامپیوتر است. ازهاری بن حسین که بمبگذاریهای سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ را در بالی اندونزی انجام داد، دکترای علوم مهندسی و استاد دانشگاه در مالزی داشت. محمد یوسف عبدالعزیز که یک سال پیش پنج سرباز را در تنسی به قتل رساند، مهندس برق بود. دوکو عمروف «امیر قفقاز» سردسته تروریستهای چچن و مسئول بمبگذاری مارس ۲۰۱۰ در مسکو مهندس ساختمان بود. از ۲۵ نفری که مستقیما در حادثه ۱۱ سپتامبر دخالت داشتند بیش از یک سومشان در دانشکده فنی تحصیل کرده بودند.
تروریستها؛ فنی یا فقیر؟
از ۲۰۰ مسلمان بنیادگرایی که در عملیات تروریستی شرکت داشتند ۴۵ درصد مهندس بودند. پرواضح است که رقم یادشده نه تنها به نسبت کل جمعیت رقم بالاییست، بلکه سهم آنها در کشورهای مربوطه تنها یک درصد است. حتی اگر همه فارغالتحصیلان دانشگاهی را در کشورهایی که منشاء تروریستهاست در نظر بگیریم، نسبتی بیش از ۱۰ درصد جمعیت بدست نمیآید. بنابراین نمیتوان مدعی شد که تروریستها جزء قشرهایی از جامعه هستند که چیزی جز زنجیر یا فقر خود برای از دستدادن ندارند. نسبت بالای مهندسین حتی در مورد حدود ۵۰۰ «جهادگر غربی» که به عراق و سوریه رفتهاند هم صادق است. این دو برابر میزانیست که از نظر آماری انتظار میرفت.
اما آیا منطقیتر نیست که دانشجویانی از رشتههای الهیات و حقوق در جنبشهای سیاسی فعالتر باشند که ایمان و اعتقاد و بازتولید مناسبات سنتی قوه محرکه ایدئولوژی مذهبیشان است؟ این در مرحله شکلگیری بنیادگرایی اسلامی نیز همانند ناسیونالیسم سیاسی در جوامع عربی صدق میکند که واعظان، وکلا و معلمان غالب بودند. اما به محض اینکه موضوع به فعالیتهای تروریستی مربوط میشود، افرادی با پیشینه تحصیلات علوم انسانی بیشتر در عرصه تروریستهای چپ یافت میشوند تا راستگرا. گامبتا و هرتوگ به این دلیل تروریستهای راستگرا را با اسلامگرایان رادیکال مقایسه میکنند. این که در گروههای دستراستی رادیکال غربی هم به نسبتی بیش از حد معمول مهندسین حضور دارند.
نخستین دلیل مرتبط به شمار بالای مهندسین در شبکههای تروریستی میتواند تواناییهای فنی باشد اما پژوهشگران این دلیل را رد میکنند. ساختن بمب غالبا نیازمند تخصص آکادمیک نیست. تروریستهای متخصص مواد انفجاری اقلیت بسیار کوچکی را در هستههای تروریستی تشکیل میدهند و مهندسین هم سهم ویژهای در بین آنها ندارند. بررسی بیش از ۲۰۰ مورد عملیات تروریستی نشان میدهد که آموزههای مربوط به تحصیلات عاملان ترور، سهم قابل توجهی در برنامهریزی و اجرا نداشته است.
چرا مهندسها؟
اولین توضیح در باره رادیکالیزهشدن مهندسین طبیعتی اقتصادی دارد، اما ناشی از وضعیت واقعا نکبتبار افراد محروم از امکانات اجتماعی نیست، بلکه انتظارات برآورده نشده وابستگان یک طبقه ممتاز، بستری تاریخی برای دستزدن به ترور را فراهم میآورد. از دهه ۱۹۶۰ میلادی و مانند همه جای جهان، در جهان عرب هم سیستم آموزشی گسترش یافت. اما وقتی که از دهه ۷۰ وضعیت اقتصادی کشورهای در حال توسعه دچار مشکل شد و در دهه ۸۰ قیمت نفت کاهش یافت، تحرک پیشرفت اجتماعی تحصیلکردها ناگهان بسیار محدود شد. امکانات طبقه متوسط کاهش یافت، سیستم آموزشی دولتی کهنه و دسترسی به مشاغل دولتی ناممکن شد.
در همین زمینه، کری ویکهم، کارشناس علوم سیاسی در آمریکا پژوهشی وسیع در باره اخوانالمسلمین مصر انجام داده و نتیجه گرفته که تولید فارغالتحصیلان دانشگاهی که جذب بازار کار نمیشوند، راه پیوستن به بنیادگرایی اسلامی را هموار میکند. گامبتا و هرتوگ از تاریخ اقتصادی مصر نقل میکنند: «کشورهای کمی مانند مصر وجود دارند که چنین درصد بالایی از جمعیت خود را با چنان میزان ناچیز تولیدات صنعتی به مدارس عالی فرستاده باشند.»
رفتار تهاجمی و فقدان موقعیت اجتماعی
موضوع مورد بحث، هم سویه بیوگرافیک و هم سویه سیاسی-اجتماعی دارد. شبکههایی در دانشگاهها شکل گرفتند که در آن به تنگناهای مهندسین و تکنسینهایی میپرداختند که راه پیشرفت و ترقیشان بسته شده بود و در چارچوب سختگیرانه اخلاقی مذهبی و ریاضت تفسیر میشد. خشم علیه یک شیوه زندگی «غربی» از قضا در بین کسانی پدیدار میشد که راهشان برای رسیدن به آن زندگی سد شده بود.
آنها از تلاشگران یک روند مدرنسازی غیرسیاسی، به مخالفان «مدرنیته فریبنده و فاسد» تبدیل شدند. در پژوهش الیزابت لونگونس از دانشگاه ورسای در باره طبقه متوسط خاورمیانه (۲۰۰۷) آمده است که بیشترین حد اسلامگرایی در مشاغل مربوط به مهندسی و پزشکیست، زیرا در نیم قرن گذشته آنها بالاترین حد کاهش منزلت و موقعیت اجتماعی را داشتهاند.
نتیجه متفاوتی نیز مورد توجه گامبتا و هرتوگ قرار گرفت و آن سهم بسیار کم تحصیلکردهها در شبکههای اسلامی در غرب است. در مقابل درصد افراد دارای مشاغل جزئی و دریافتکننده کمکهای اجتماعی بسیار بالاست. اغلب مجرمان خردهپا و اعضای باندهای تبهکار به واسطه پیوستن به پیکارجویان اسلامگرا به هویت و شخصیت جدیدی دست مییابند. ادوین باکر پژوهشگر تروریسم در هلند طی تحقیقی به این نتیجه رسید که یک چهارم جهادگران «غربی» سابقه جرایم قبلی دارند. همچنین در کشورهای مسلمان با شرایط مساعدتر توسعه اقتصادی (عربستان سعودی، سنگاپور، اندونزی، بخشی از هند) سهم تحصیلکردهها از طبقه متوسط در گروههای تروریستی آشکارا کمتر است. از ۲۵ تروریست مرتبط با حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تعداد ۱۵ نفر شهروند عربستان سعودی بودند اما تنها یک نفر از آنها مهندس بود.
ترس مشترک؛ عامل ارتباط
با وجود این شواهد، در غرب و همچنین کشورهای دارای بازار کار مناسبتر، حضور مهندسین در بین رادیکالها بیش از حد متوسط است. مقایسه بین اسلامگرایان خشونتطلب و مسالمتجو و همچنین بین گروههای مقاومت مذهبی و غیرمذهبی در کشورهای جهان سوم به همان نتیجه ختم میشود: حضور بیش از حد میانگین مهندسین در بین گروههای خشونتگرا و افراطگرایان مذهبی.
این نتیجهگیری موجب شد که پژوهشگران، نظریه جسورانهتری ارائه دهند. این نظریه به این واقعیت تکیه میزند که علاوه بر تروریسم اسلامگرا، در گروههای دستراستی رادیکال هم مشاغل فنی و مضافا حقوقدانها بیش از حد متوسط حضور دارند. گامبتا و هرتوگ تاکید میکنند که نقاط مشترکی بین هر دو نوع ستیزهجویی وجود دارد: دلبستگی به تصویر به ظاهر از دسترفته ساختار اجتماعی سلسلهمراتبی، ترس از هرج و مرج، فرودستی زنان تحت مردان، اهمیت دادن به خالصبودن اندیشه یا نژاد، نفرت از یهودیها، حق ورود اختصاصی به گروه – «باید مسلمان باشی تا برای امت پیکار کنی، یا آمریکایی سفیدپوست باشی تا به «ملت آریایی» متعلق باشی، اما نباید کارگر بود تا بتوان برای طبقه کارگر جنگید.»
بیش از همه نظم اجتماعی سختگیرانه و ایده «خلوص» از وجوه اشتراک اصلی هر دو گروه رادیکال هستند. برای سلفیها و دیگر گروههای رادیکال اسلامی، جهان سرچشمه همه خطرهای ناشی از ناپاکیست: از طریق نگاهها، لمس کردنها، اندیشهها و ارتباطهای اجتماعی.
همچنین عدم مدارا در مقابل ابهامات را میتوان در تفکر گروههای یاد شده تشخیص داد، امری که در روانشناسی سیاسی دهه ۱۹۴۰ جزء فهرست ویژگیهای شخصیتهای اقتدارگرا بود. و نهایتا گرایش به ارائه راهحلهای آسان سیاسی برای ایجاد جامعهای با نظم آهنین.
در مورد اسلامگرایان تندرو، میتوان به مایوس شدن آنها از جوامعی اشاره کرد که در قالب هژمونی توسعه مدعی راهحلهایی بودند. فرض گامبتا و هرتوگ این است که افراد دارای مهارتها یا علاقمندهای فنی، اصرار زیادی دارند که برای معضلات اجتماعی راهحلهای روشن وجود دارد. بر همین اساس، آنچه نزد آنها رفتار انحرافی، نقض هنجارها و یا بینظمی تلقی میشود، موجبی برای تلاش در جهت تغییر است.
یکی از جالبترین نتایجی که از طرف پژوهشگران بدست آمده، به باورهای مذهبی خشونتگرایان مربوط میشود. حامیان عملیات تروریستی به جدی بودن اعتقادات مذهبی بمبگذارها کاری ندارند. و مذهبی بودن بسیاری از تروریستها اساسا در بستری شکل گرفته که تصمیم اجرای خشونت سیاسی پیش از آن گرفته شده بود. بنابراین توضیح چرایی افراطگرایی خشونتگرا را نمیتوان در مذهب یافت. افراطگرایی، سختگیری و آمال نظمی اجتماعی خود یک مذهب است که آنها به آن اعتقاد دارند.
به نظرم نکته ی ساده و در عین حال بسیار مهمی که در این نوشتار به آن اشاره نشده این است که طراحی و اجرای یک عملیات تروریستی علاوه بر تجربه نیازمند هوش بالاتر از متوسط نیز هست…. و از آن جا که بیشتر این تروربست ها از کشورهایی میان که برای رشته های انسانی کار و درآمد مناسبی وجود نداره معمولا افراد با هوش بالاتر جذب رشته های فنی و یا پزشکی میشن (دقت شود که نوشتم هوش نه شعور)…..از طرفی معمولا بچه های فنی بیشتر به مطالعه ی علوم انسانی می پردازن و عملگراتر هم هستند…به همین دلیل ساده تعداد تحصیل کرده ی رشته ی فنی در این گروه ها بالا می رود…..
Aram / 04 April 2016
من مکانیک خوانده ام . چرا تروریست انفجاری نشده ام؟
اشکان / 04 April 2016
این امر در کشور ما هم سابقه دارد. در زمان شاه تشکیلات های سیاسی اکثر از دانشکده فنی دانشگاه تهران و یا پلی تکنیک عضو گیری می کردند. واین دانشگاهها بیشترین دانشجویان سیاسی را داشتند. بنیانگزاران سازمانهای فدائیان خلق . مجاهدین و نهضت آزادی همه یا فارغ التحصیلان رشته های فنی بودند یا دانشجوی همان دانشگاه.
یک نگاهی به لیست کابینه بازرگان بیاندازید ببینید اکثرآ مهندس هستند. نزیه و معین و… در کابینه رجایی غیر از خودش و احمد توکلی که هردو دیپلمه بودند باقی آنها همه مهندس بودند. از میرحسین موسوی و بهزاد نبوی و غرضی گرفته تا بقیه
دلیل این امر یعنی گرایش شدیدتر مهندسان به سیاست نسبت به مثلا فارغ التحصیلان اقتصاد و فلسفه و علوم سیاسی این است که نگاهشان به جهان بقول هایدگر نگاه تکنیکی است. تمام مشکلات را مثل مسئله ریاضی نگاه میکنند و برای آن راه حل پیدا میکنند. جواب ها هم مثل جواب مسائل قطعی و غیرقابل تردید است. دو دو تا چهار تا
در حالیکه جامعه انسانی مسئله ریاضی نیست و همه مسائل تا قدری قابل حل هستند و هیچ پاسخی هم قطعی نیستند
بیژن / 05 April 2016
من زياد مطالب عنوان شده را قبول ندارم. انچه كه خودم در دانشكده مهندسي شاهد
ان بوده ام، رشد نا همگون در بسياري از دانشجويان مهندسي است كه علت ان فيزيكي و
مكانيكي بودن ماهيت مهندسي و جدا بودن اين علوم از فاكتو ر انساني است. به همين دليل در دانشكده
مهندسي افرادي را ميبينيم در نهايت هوش و استعداد فني، و سخت كوشي ،اما بدوي در ساير جنبه هاي ديگر انساني
حتي رعايت اصول اوليه نظافت شخصي. و يادمان باشد برعكس همه دانشكده ها، دانشكده مهندسي
از نظر تعداد دختر به پسر ، كاملا محيط مردانه است.
بهزاد / 07 April 2016