[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130317_Heritage_Budhha2_Rouhani.mp3[/podcast]

زمانی که در سال ۲۰۰۱ سخنگوی طالبان از قصد این گروه برای تخریب آن‌چه که آن را «بت‌ها و آثار غیر اسلامی» در افغانستان می‌نامید خبر داد، امواج این خبر دنیا را به شکل غیر منتظره‌ای تکان داد و افغانستان فراموش شده در غبار جنگ‌های داخلی و فقر برای بسیاری به‌ویژه در کشورهای غربی دوباره «کشف» شد.

در کنار کارزار گسترده‌ای که در رسانه‌های بزرگ برای پوشش این موضوع به راه افتاد، اینترنت نیز توانست ظرفیت‌های خود را برای جهانی کردن یک موضوع محلی به‌خوبی نشان دهد.

در این میان دولت‌ها، نهادها و مؤسسات بین‌المللی نیز برای متوقف کردن دستور ملا عمر به تکاپو افتادند. سازمان یونسکو از یک سو و تعدادی از کشورهای اسلامی از سوی دیگر به طور مستقیم با طالبان و نمایندگان آن‌ها تماس گرفتند و از آن‌ها خواستند از این‌کار خودداری کند. حتی در این میان پیشنهادهایی برای پرداخت پول به طالبان در ازای تخریب نکردن مجسمه‌‌ها نیز مطرح شد. به عنوان مثال ژاپن و موزه متروپلیتن نیویورک مبالغ کلانی پیشنهاد دادند. مدیر موزه متروپلیتن گفته بود برای آن که خیال طالبان از عدم وجود این آثار در افغانستان راحت باشد، حتی حاضر است پس از خرید این مجسمه‌ها آن‌ها را از افغانستان خارج کند.

انفجار مجسمه‌های بودا: نابود کردن میراث فرهنگی مردم هزاره و تلاش برای برون‌رفت از انزوای جهانی
انفجار مجسمه‌های بودا: نابود کردن میراث فرهنگی مردم هزاره و تلاش برای برون‌رفت از انزوای جهانی

اما شاید این همان لحظه‌ای بود که طالبان به دنبال آن بودند، لحظه‌ای طلایی برای استفاده از یک موقعیت استثنایی و پاسخ دادن حملات تبلیغاتی با یک ضد حمله جانانه. جامعه جهانی درست در لحظه‌ای پیشنهاد پرداخت پول در ازای مجسمه‌های بودا را مطرح کرد که افغانستان به دلیل حکومت طالبان و جنگ‌های داخلی تحت تحریم‌های گسترده قرار داشت. از طرف دیگر بروز یک خشکسالی سخت و دشوار و در پی آن یک قحطی نیز نفس بسیاری از مردمان افغان را به شماره انداخته بود. طالبان در ازای این پیشنهادها اعلام کرد جامعه جهانی در حالی که برای مردم افغانستان هیچ دلسوزی ندارد، حاضر است برای مشتی سنگ بی‌ارزش میلیون‌ها دلار خرج کند. به این ترتیب، طالبان از این موقعیت برای غیر اخلاقی جلوه دادن عمل جامعه جهانی و نشان دادن تضاد آن با وضعیت افغانستان سود برد.

اما آیا می‌توان این احتمال را مطرح کرد که کل ماجرای تخریب مجسمه‌ها برای جلب توجه جهانی به موضوع شرایط دشوار و فقر فزاینده در افغانستان طراحی شده بود؟ این احتمال را برخی از تحلیل‌گران از جمله فرانچونی و لنزرینی (Francioni and Lenzerini) مطرح کرده‌اند. به اعتقاد آنان چنین صحنه‌پردازی دقیقی از سوی طالبان برای تکان دادن و شوک وارد آوردن به جامعه جهانی طراحی شده بود تا توجه آن‌ها از یک‌سو به مسائل افغانستان جلب شود و از سوی دیگر طالبان را به عنوان گروه حاکم بر آن سرزمین به رسمیت بشناسند. طالبان در زمان تسلط خود بر افغانستان تنها از سوی سه کشور عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحده عربی به رسمیت شناخته شده بود و بقیه کشورهای جهان و سازمان ملل از به رسمیت شناختن آن خودداری کرده بودند.

طالبان که زمان انفجار را با زمان عید قربان تنظیم کرده بود، به طور ضمنی «بت‌شکن» بودن خود را نیز به حضرت ابراهیم منتسب می‌کرد. درحالی‌که افغانستان با قحطی دست و پنجه نرم می‌کرد، پس از تخریب مجسمه‌ها یکصد گاو در نقاط مختلف توسط طالبان و به شکرانه این «بت‌شکنی» قربانی شدند.

از سوی دیگر هستند تحلیل‌گرانی که معتقدند مغز متفکری که پشت این ماجرای خوابیده بود، نه طالبان بلکه گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن بود. در حقیقت بن‌لادن از تخریب مجسمه‌‌ها به عنوان یک ابزار قوی ارتباطی با دنیای بیرون استفاده کرد. این درست در لحظه‌ای بود که القاعده اهداف خود برای جهاد جهانی علیه هژمونی غرب را اعلام کرده بود.

این نکته را نیز باید در نظر گرفت که زمانی که طالبان بر سر کار آمدند، در ابتدا و در سال ۱۹۹۹ ملا محمد عمر فتوایی مبنی بر لزوم حفظ آثار تاریخی و فرهنگی پیش از اسلام صادر کرد. او در فرمان خودش در آن زمان به این نکته اشاره کرده بود که از آن‌جایی که این مجسمه‌ها دیگر مورد پرستش کسی در افغانستان نیست، بنابراین دولت طالبان به آن به دید یک منبع درآمد نگاه می‌کند.اما بعد روند حوادث به گونه‌ای دیگر رقم خورد تا به صدور فتوای تخریب رسید. بنابراین در مرحله نخست، وجود این آثار تضادی با ایدئولوژی مذهبی طالبان نداشت. این نکته دیگری است که احتمال سیاسی بودن تصمیم طالبان را بیشتر تقویت می‌کند. بسیار محتمل است که القاعده از نفوذ خود بر طالبان استفاده کرده و آن‌ها را به سمت این عمل سوق داده باشد تا خود نیز بتواند بهره‌برداری تبلیغاتی لازم را ببرد.

به هنگام تخریب مجسمه‌ها، تصویربردار تلویزیون الجزیره اجازه یافت تا از مراحل انفجار تصویربرداری کند و سپس این تصاویر از الجزیره پخش شد. گویی پیروزی همواره به یک شاهد نیاز دارد و بدون آن صحنه کامل نیست. در افغانستانی که پس از حضور طالبان تلویزیون به طور کلی ممنوع شده بود و تمام رسانه‌ها به یک «رادیو صدای شریعت» تقلیل یافته بودند، ناگهان حضور این دوربین فیلمبرداری مهم تلقی شد. پس از تخریب کامل مجسمه‌ها نیز که چندین روز طول کشید، گروهی از روزنامه‌نگاران خارجی برای بازدید و تصویربرداری از محل دعوت شدند.

اما تناقض قضیه در آن‌جاست که کسانی که علیه هرگونه تصویر، شمایل و پیکره‌ای در افغانستان جهاد می‌کردند و معتقد به نابودی آن‌ها بودند، در عمل خودشان نیازمند تصاویر تلویزیونی برای صدور پیام‌شان به جهانیان شدند. در حقیقت شمایل‌شکنان خود به اندازه شمایل‌پرستان اسیر قدرت جادویی تصویر بودند.

اما عامل دیگری که نباید آن را فراموش کرد نقش نزاع‌های قومی در تخریب این آثار کم‌نظیر فرهنگی و تاریخی است. این عامل نیز باعث می‌شود تا دلیل تخریب مجسمه‌ها فقط به دلایل مذهبی تقلیل پیدا نکند. مجسمه‌های بودا در دره سرسبز بامیان واقع شده بودند، یعنی جایی که مسکن و زادگاه مردم هزاره است؛ مردمی که قرن‌‌ها در کنار این آثار بودایی زندگی کرده بودند و آن را بخشی از چشم‌انداز فرهنگی و تاریخی دره بامیان می‌دانستند. اما اختلاف‌های مهم قومی و مذهبی میان گروه طالبان و قوم هزاره وجود داشت و در طول دوران حضور طالبان، هزاره‌ها آسیب‌های جانی و مالی فراوانی متحمل شدند. طالبان که در حال تسلط بر کل کشور افغانستان بود نیاز داشت تا مهر پیروزی و نشان تسلط خود را بر هزاره‌ها نیز بر زمین بکوبد. متلاشی کردن مجسمه‌هایی که برای هزار و پانصد سال در دره بامیان قد برافراشته بودند، می‌توانست به معنای تسلط بر هزاره‌ها و شاید تحقیر آن‌‌ها نیز به چشم بیاید. بنابراین شاید بتوان گفت پیام تخریب مجسمه‌ها از یک سو نشان دادن تسلط کامل بر کشور، و از سوی دیگر راهی برای ارتباط برقرار کردن با دنیای خارج و نیاز به دیده شدن و به رسمیت شناخته شدن بود.

با تخریب بوداها، رسانه‌های جهانی به طور هماهنگ این عمل را «وحشی‌گری» و «بربریت» نامیده و آن را نشانه‌ای از تفکر «قرون وسطایی» خواندند و آن را به انگیزه‌های افراطی مذهبی تقلیل دادند. با اینکه هرگز مشخص نیست مقصود گویندگان از به کاربردن «قرون وسطا» یا «سده‌های میانه» به عنوان دشنام چیست، اما ظاهراً تمام رسانه‌ها در ابتدا با یکدیگر هم‌نظر بودند که این عمل تنها ناشی از «جهل» و «تعصب» است. چنین تحلیل‌های تقلیل‌گرایی «میراث فرهنگی» را تنها در مقام یک قربانی و خارج از تعامل با دنیای سیاست در نظر می‌گیرد و از نقش آن به عنوان سلاحی مؤثر در جلب توجه رسانه‌ها توسط طرفین درگیر غافل می‌شود.

انگیزه طالبان برای تخریب مجسمه‌ها، فقط دلایل مذهبی برای پاک کردن افغانستان از آثار غیر اسلامی یا به قول آن‌ها بت‌ها نبود، گرچه آن‌ها از آموزه‌های انعطاف‌ناپذیر ایدئولوژیک خود نیز در این راه استفاده کردند. انگیزه‌های سیاسی، نیاز به نشان دادن و تثبیت قدرت و جلب توجه جامعه جهانی به افغانستان فقیر و بحران‌زده، و همچنین وارد شدن به یک جنگ رسانه‌ای نیز در این میان دخیل بوده است. از سوی دیگر نیز این واقعه در طول کارزار تبلیغاتی برای جنگ علیه طالبان و القاعده در افغانستان بارها و بارها توسط رسانه‌های آمریکایی به‌کار گرفته شد. پس از حملات یازدهم سپتامبر به مرکز تجارت جهانی نیویورک، این دو رویداد در پوشش رسانه‌ای با یکدیگر همسان نشان داده شدند و به عنوان دو روی سکه تروریسم تصویر شدند. این در حالی است که به عنوان مثال در همان‌ سال‌ها، بخشی از میراث فرهنگی در عربستان توسط وهابی‌ها تخریب می‌شد، اما هرگز در هیچ رسانه‌ای منعکس نشد.

گرچه اعتراف به این نکته تلخ است، اما با کمک این واقعه شوم، میراث فراموش‌شده فرهنگی در افغانستان و به خصوص میراث بودایی آن مورد توجه جهانی قرار گرفت. تخریب بوداها در افغانستان و پیچیدگی دلایل آن و استفاده‌های بعدی از این ماجرا نشان داد میراث فرهنگی نیز همانند پدیده‌های دیگر انسانی نمی‌تواند برکنار از تعامل و درآمیختگی با دنیای سیاست باشد.
بودا، سی.ان.ان و طالبان، بیژن روحانی