میلیونها سال از عمر زمین گذشته و اکنون برای نخستین بار، تودههای یخ تابستانی اقیانوس منجمد شمالی در حال ناپدید شدن هستند. تا سال ۲۰۳۶ اگر وضع به همین ترتیب ادامه پیدا کند، قریب به دو سوم مردم جهان در مناطقی خشک و کمآب زندگی خواهند کرد. و بهانهی جنگهای آینده (آیندهای که گویا دیگر از راه رسیده است) چیزی نخواهد بود جز آب.
در وضعیت امروز آب و هوایی جهان، طنین الهیاتی «پایان» به وضوح به گوش میرسد. یک وضعیت آخرالزمانی و دیستوپیایی تمامعیار؛ کابوسهایی که از تماشای آنها در فیلمهای هالیوودی لذت میبردیم، رفتهرفته به تجربیات واقعی ما در جهان بدل شدهاند. و در صدر فهرست کابوسها، تغییرات آب و هوایی با حروفی درشت و ترسناک حک شدهاند؛ تغییراتی که امروز سازمانهای امنیتی کشورهای بزرگ دنیا آن را بحرانی بزرگ برای امنیت و تعادل جهانی میدانند. به نقل از سازمان سیا، تغییرات آب و هوایی «عواقبی خواهد داشت ورای توان مدیریتی جوامع و نظام جهانی»… کتاب «الهیات سیاسی تغییرات آب وهوایی» با اخطارهایی از این دست آغاز می شود.
چرا علیرغم آن که بسیاری از دانشمندان محیط زیست با زبانی آخرالزمانی از گرمایش زمین حرف میزنند، اراده و تقدمی سیاسی معطوف به آن وجود ندارد؟ چرا با وجود آن که سوختهای فسیلی تهدیدی آشکار برای بشر و بقا هستند، ساخت ۲۰۰۰ نیروگاه جدید در دستور کار دولتها قرار گرفته است؟
«الهیات سیاسی تغییرات آب وهوایی»(۲۰۱۴) کتابی است نوشتهی مایکل نورثکات، استاد اخلاق در دانشگاه ادینبرو، و از پیشروان اخلاق مسیحی محیط زیستی، که با تکیه بر منابع مهم فلسفی از جمله آرای لاتور، استگنر و وایتهد، میکوشد پژوهشهای علمی و تفاسیر الهیاتی را به هم پیوند زند و پاسخی سیاسی-مسیحی به بحرانهای محیط زیستی امروز دهد.
مدرن بودن، یعنی انکار سیاسی بودن آب وهوا
فصل ابتدایی کتاب، با عنوان «ژئوپلوتیک فاجعهی آرام»، بررسیای دقیق و مفصل از تأثیر و نتایج اختلالات آب و هوایی آنتروپوژنیک (Anthropogenic) است، یعنی اختلالاتی که ریشه در فعالیتهای بشری دارند. نورثکات ما را تا «قلمروی فرهنگی» پیشامدرن به عقب میبرد، تا زمانی که این ایده به شکل جهانشمول مورد قبول بود که بشر و آب و هوا، انسان و تمام محیط طبیعی به شکل درونی به هم پیوند خورده و جداییناپذیر اند؛ روزگاری نه چندان دور، زندگی ما جهان طبیعی را شکل میداد، و جهان طبیعی به نوبهی خود امکانات ما را برای بقا. بشر خود را بخشی از آفرینش میدانست، و در نتیجه، برای مراقبت و حفاظت از آن احساس مسئولیت میکرد.
با انقلابهای کوپرنیکی و دکارتی در اوایل دوران مدرن، این نوع نگاه به جهان بحرانی شد و به تاریخ پیوست. بنا بر این تفسیر الهیاتیِ نه چندان بدیع، بشر، منفک و بیگانه با جهان آفرینش، طبیعت را به ابژهی بیجان آزمایش و استثمار خود بدل کرد. نورثکات بر انسانمحوریای تأکید میکند که همزاد جهان مدرن بوده است. اکنون شاید انسان بتواند وقوع باران را پیشگویی کند، اما هرگز دیگر آن را نمیسازد. باران نسبت ذاتی خود را با اجتماع انسانی از دست داده است. نتیجهای که نورثکات میگیرد، روشن است: «مدرن بودن، یعنی انکار سیاسی بودن آب وهوا.»
در فصلهای دوم و سوم کتاب، نورثکات شکاف انسان و طبیعت، و مسئلهی هبوط را به ترتیب با محوریت زغال سنگ و نفت دوباره طرح و بازسازی میکند. موضوع فصل چهارم تجارت کربن و کیش آن است.
ریشهی بحران، نزد نورثکات، در جدایی طبیعت از فرهنگ، روح از بدن و در نهایت اخلاق از علم است. در جهانی که طبیعت و جامعه به شکلی کاذب از هم جدا شدهاند، نورثکات با ارجاع به انسانشناسی برونو لاتور، فیلسوف فرانسوی، از ما میخواهد خود را همچون موجوداتی مرکب در جهان درک کنیم.
«الهیات سیاسی تغییرات آب و هوایی» پر است از جزئیات جالب توجه علمی، اخلاقی و تاریخی: از هشدارهای بهداشتی در مورد مصرف زغال سنگ در لندن قرن سیزدهم تا طرح پوشش یخچالهای طبیعی با ورقههای پلیاتیلن-آلومینیوم برای افزایش سطح بازتابندگی زمینی.
نورثکات با این نوع راهحلها مخالف نیست، از جمله مثلاً با دفن خاکستر ضایعات و فنآوری بیوکار (biochar) در پاسخ به مسئلهی دیاکسیدکربن. [بیوکار، نوعی زغال فنآوریشده از ضایعات مواد ارگانیک مانند تراشههای چوب است که به عنوان مکملی غنی برای خاک میتوان از آن استفاده کرد] با این حال، این راهحلهای فنی-علمی در قیاس با طرح کلان نورثکات جزئینگر و کمدامنه اند.
نورثکات مدافع تغییری بنیادیتر در سطحی عمیقتر است: یک انقلاب بشری در سطح جهانبینی. آنچه باید اصلاح شود نگاه انسان به خویش و به طبعیت است. پیشنهاد نورثکات بازنگری در گسست معرفتشناختیای است که طی آن طبیعت از فرهنگ در جهان مدرن منفک شد. ریشهی بحران، نزد نورثکات، در جدایی طبیعت از فرهنگ، روح از بدن و در نهایت اخلاق از علم است. در جهانی که طبیعت و جامعه به شکلی کاذب از هم جدا شدهاند، نورثکات با ارجاع به انسانشناسی برونو لاتور، فیلسوف فرانسوی، از ما میخواهد خود را همچون موجوداتی مرکب در جهان درک کنیم.
بیشک نورثکات برای بدبینیاش به جهان مدرن دلایل کافی دارد، اما مشکل در خوشبینی بیش از اندازهی او به جهان پیشامدرن است. چیزی که نورثکات از یاد برده، پروندهی قطور تخریب و ویرانی طبیعت به دست انسان پیشامدرن است (در تمدن مایا در آمریکای مرکزی، در سرزمین مردمان باستانی پوئبلو، در جزایر پلینزی و…)، انسانی که قبل از دوران دکارت و بیکن، و بدون یاری کوپرنیک و لاک، جنگلهای زیادی را ویران و رودخانههای بسیاری را خشک کرده است.
ملتها علیه عقلانیت مدرن
در فصل پنجم کتاب، نورثکات به سنجش دامنه و افق مذاکرات بینالمللی میپردازد. او به گفتگوها چندان خوشبین نیست؛ چگونه میتوان خوشبین بود وقتی هیچکس آب و هوا را به رشد اقتصادی مرجح نمیداند؟ نورثکات مینویسد: «دموکراسی مبتنی بر سرمایهداری بر پایهی یک توهم بنا شده است: اینکه رشد اقتصادی میتواند آزادی و رفاه مادی را در سرتاسر زمین منتشر کند.»
در فصلهای ششم و هفتم مباحث رنگ و بوی الهیاتی غلیظتری میگیرد. در این فصلها، نورثکات آرای کارل اشمیت در مورد بحران سرمایهداری جهانی و نقدهای او از لیبرالیسم را مرور میکند. سپس، در سطحی اخلاقی، فضیلتهای زندگی در آنتروپوسن را مورد بررسی قرار داده، و با ارجاع به مکاینتایر نیاز انسان به وجود اجتماعهای اخلاقی را میسنجد. [Anthropocene اصطلاحی در زمینشناسی است که به آخرین مرحله (epoch) از آخرین دورهی (period) زمینشناسی اشاره دارد، همان مرحلهای که اکنون در آن به سر میبریم.] فصل با مسیحاگرایی و با ارجاع به ویلیام بلیک پایان میپذیرد: «آگاهی انسان از طریق فهم خیالی و حسی جهان مادی تجسم مییابد، و این علاوه بر آگاهی از طبیعت و بشریت، شامل آگاهی از الوهیت نیز میشود.»
جدا از این اشارات الهیاتی و اخلاقی، اما راهحل بنیادی نورثکات، چیزی که بتواند این ناهنجاری بی حد و مرز آب و هوایی را سامان بخشد، در مفهوم «ملت» خلاصه میشود.
نظریهپردازان مدرن معتقدند ملتها پدیدههایی مصنوعی اند که هیچ خصیصهی اخلاقی مشخصی در جهت خیر عمومی ندارند؛ در برابر این ایده، نورثکات اما اصرار دارد که واجد ملت بودن اخلاق خاص خود را به همراه میآورد. در برابر بحرانهای محیط زیستی، پاسخ نورثکات ساده و درعین حال پیچیده است: اخلاق ملی. در الهیات سیاسی نورثکات، حاکمیت ملی جایگزین حاکمیت الهی شده است. امروز جز نیروی ملتها چه چیز میتواند جاهطلبی شرکتهای بزرگ چندملیتی سوختهای فسیلی یا تولید گازهای گلخانهای را مهار کند؟ پیشنهاد نورثکات استفاده از مرزهای جغرافیایی همچون امکانی برای احیای مرزهای اخلاقی است. «تغییرات آب و هوایی فراسوی مرزهای جغرافیایی عمل میکنند، اما به میانجی اقتدار ملتها میتوان آن را مدیریت کرد.»
شاید حق با نورثکات باشد، آنجا که معتقد است تنها نیرویی الهیاتی میتواند ما را نجات دهد، چیزی شبیه به یک معجزه. بیشک، در جهانی که خدا در آن مرده است، این معجزه را جز نیرویی مردمی شکل نخواهد داد؛ با این حال، پیشنهاد ملت را در ابتدای قرن بیست و یکم باید گامی رو به عقب تعبیر کرد. امروز سرگردانی انبوه آوارگان بدون دولت در میان مرزها گواه روشنی است بر آن که تا چه اندازه مفهوم دولت-ملت خود بخشی از صورت مسئله است. وانگهی، وجود انواع دیوارهای سیمانی و الکترونیکی بر مرزهای ملی، اگر واجد معنایی باشد، چیزی جز بحرانی بودن مفهوم دولت-ملت نیست. لیکن فراسوی ملتها و مرزها، کدام نیروی واقعی را میتوان یافت که بتواند در مقابل بحران بسیح شود؟ پاسخ به این مسئله ما را فراتر از مرزهای کتاب نورثکات خواهد برد. فراتر از مرزهای کتاب نورثکات و البته ورای واقعیت موجود؛ پیش به سوی تخیل!
منبع:
Michael Northcott. A Political Theology of Climate Change (SPCK Publishing, 2014)
مطالب تلخیص شده کتاب بسیار مفید و جالب بودند ای کاش مترجمی کمر به ترجمه کتاب ببندد، واقعا جای خالی چنین متن های فلسفی و اخلاقی علمی در ادبیات حال حاضر فارسی احساس میشود… باسپاس از مدیران رادیو زمانه…..
کلو / 11 March 2016