Opinion-small2

پیام زهرا رهنورد نه فقط برای مادر خود که پیامی برای جامعه مدنی ایران بود؛ در روزگاری که مادران قاصد پیام‌های ماندگار فرزندان دربند خویش شده‌اند.

به تجربه دانسته ایم آنگاه که زنان، همدل و همدست، جامه پیام آوری به تن کنند، به همان طریق می‌روند که مادر سهراب و ندا، مادران عزادار و مادران خاوران رفته‌اند و این بار نیز مادری پیام  فرزند خویش را قاصد شد و با این پیام پرسشی را پیش روی ما نهاد. پرسشی درباره چرایی غربت نسبی موضوع حصر در میان عموم فعالان جامعه مدنی ایران.

Mansoureh-Shojaei-2
منصوره شجاعی

واقعیت این است که بعد از حصر، نه قیامت شد و نه کارستانی برآمد. نه کسانی بدان خانه نشینان محصور سرزدند و نه تمامی همرهانشان جامه‌دران عافیت خویش شدند. حتی امروز موضوع حصر به انتخابات پیوند داده شده تا که بیشتر مشروعیت یابد. چرا؟

برای پاسخ به این پرسش بگذارید ابتدا، نگاهی اجمالی به حصرزنان در ایران کنیم. هرچند کشف و شهود تاریخ غیر مکتوب و مخفی کشورهای استبدادزده نگاهی عمیق تر و جامع‌تر طلب می‌کند.

به هر روی، طبق روایات مکتوب، اولین زنی که حصر خانگی را در ایران تجربه کرد، طاهره قره العین اولین زن شاعر آزادیخواه بود. وی درسال ۱۲۵۵ بعد از اتهاماتی که به ناحق بر او واردشد، به مدت سه سال در خانه کلانتر وقت تهران  در حصر بود و عاقبت به دستور ناصرالدین شاه کشته ودر چاه انداخته شد. طریق مبارزه و داستان کشته شدن او بارها به سخن و نوشته آمده است اما  پررنگ کردن داستان حصر اوبه تازگی و به لطف یادآوری از شمع‌های مرده در پیام زهرا رهنورد، به قلم فرشته قاضی در وب‌سایت زمانه منتشر شد.

بخوانید: زنان در حصر خانگی

طبق همین گزارش، مریم فیروز موسس تشکیلات زنان حزب توده، بعد از تحمل هفت سال زندان سرانجام درسال ۱۳۶۸ آزاد می‌شود اما از آن تاریخ تا آخرین روز عمرش یعنی در ۹۸ سالگی، به مدت ۱۷ سال در حصرخانگی بوده است.

نفر سوم فاطمه کروبی است که از سال ۱۳۸۹ به همراه همسرش به مدت ۷۰ روز در حصر خانگی بود. وی پس از آزادی در مصاحبه‌ای با سحام نیوز چنین گفته است: «من حقوق رایج یک زندانی نظیر حق هواخوری روزانه یا دسترسی به تلفن را حتی یک بارهم در ۷۱ روز گذشته نداشته‌ام.»

زهرا رهنورد، چهارمین زن است که پنج سال از حصر خانگی او می گذرد. او در دوران جنبش سبز  با چارقد رنگارنگ و شالی سبز، دست در دست همسر خویش گذارد و پا به پای مردم ایران قدم برداشت. چندی پیش زهرا رهنورد، مادرخویش را به یاد آوری از شمع های مرده می‌خواند. این پیام از زنی است که خود مادر، همسر و همراه  است. زنی که در روز جهانی زن در سال ۱۳۸۸، در دفتر کوچکش میزبان زنان برابری خواه شد تا «هم اندیشی سبززنان» را همچون بازوی زنانه جنبش سبز به راه اندازند.  آن روز نسرین ستوده و نرگس محمدی، نوشین احمدی، ژیلا بنی یعقوب، شهلا لاهیجی و فاطمه راکعی حضور داشتند. مینو مرتاضی و فرزانه طاهری، طلعت تقی نیا و مرضیه آذرافزا، عالیه مطلب زاده و فریده غائب، شهلا فروزانفر و فریده ماشینی و کسانی چون من هم بودند. آن روز رنگارنگی جنبش زنان در آن دفترکوچک به نوشتن بیانیه اعلام موجودیت هم‌اندیشی، ختم شد که در آن مسئله پیوستن به کنوانسیون بین‌المللی زنان را هم نوشتند که خود همچون مانیفست عام برابری‌خواهی است. اینک پس از گذشت پنج سال پژواک آن همه صدای گوناگون، در پی یافتن چرایی این سکوت است.

Zahra_Rahnavard

از نگاه من سه عامل اصلی را در کنار عواملی که از سوی کسانی دیگر نیز طرح شده، می‌توان دلیلی بر سکوت جامعه مدنی بر حصر چنین زنی دانست:

یکم: سرکوب و ارعاب

دوم: عافیت طلبی برخی از اصلاح‌طلبان و یاران حصریان

سوم: نوظهور بودن حصریان در قامت منتقدان مدنی حاکمیت در آن دوران.

عامل یکم و دوم، اظهر من الشمس است و نیز در فرصت دیگر می‌توان بدان پرداخت. اما عامل سوم در واقع حامل یک پرسش اصلی است: حصریان از کجا آمده بودند؟

مهدی کروبی، روحانی مقبول حاکمیت و رییس دو دوره مجلس جمهوری اسلامی بود و همسرش نیز رییس مجمع اسلامی بانوان، همکار بنیاد شهید و سرپرست ستاد کمک رسانی به مجروحان جنگ و رییس دو بیمارستان سپاه پاسداران بوده است. میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران جنگ بود که البته در کنار همه شائبه‌ها، برنامه اقتصاد کوپنی را خوب مدیریت کرد. اما این ویژگی‌ها آنی نبود که جامعه مدنی نسبتا مدرن برآمده از وقایع پسا دهه ۶۰ و پسا جنگ سرد را پاسخگو باشد. در این میان زهرا رهنورد، زنی دانشگاهی و هنرمند بود؛ هرچند از نزدیکان به حاکمیت و همسر نخست وزیر دوران جنگ. فخرالسادات محتشمی در گزارش فرشته قاضی درباره او چنین می‌گوید: «شناخت من از خانم رهنورد برمی‌گردد به روزهای انقلاب که من نوجوان بودم و تحت تاثیرفضای انقلابی کشور به عنوان یک دانش آموز انقلابی پرشروشور مطرح بودم و یکی از الگوهای ما در مبارزات خانم رهنورد بود که پا به پای مردم بود و چیزی که به لحاظ شخصیتی در ما تاثیرگذار بود، این بود که راه خودش را خودش انتخاب کرده بود و اسلامش تحمیلی نبود دینش انتخابی بود… .»

اگرازتلخی شجره نامه خوانی‌های رایج بگذریم و به رفتار جبرانی و تفکر انتقادی امروزه افراد صحه بگذاریم، حصریان و به طور مشخص زهرا رهنورد، هم جبران کردند و هم نقد. اما دریغ که دولت مستعجل بودند. به عبارت دیگر، سرکوب و آشوب آن دوران، کوهی از دود و آهن و آتش میان آنان و مردمان خسته پدید آورد تا آن پیوندی که برای مثال، میان فخری محتشمی دانشجوی پرشور انقلاب و آن زن انقلابی که اسلامش هم اختیاری بود ایجاد شده بود، دیگر فرصت تکرار نیابد.

آنجا که قرار بود پیوند ایجاد شده آنان در قامت منقدان مدنی ایران، راه به اعماق جامعه مدنی برد، راه به حصر و سکوت کشیده شد. هواداران جنبش سبز هم  آن هواداران آرمانگرای زمانه انقلاب نبودند.

بدین روی، آنچه پیش آمد، غریبه ماندن اکثر فعالان جامعه مدنی، به ویژه جوانان و طیف‌های گوناگون مردم با این کسان بود که آن روزها در قامت منتقدان سیاست‌های انتخاباتی دولت و حکومت خود به افواج مردم پناه برده بودند و آنچه کسر آمد، محک خوردن این کسان در بزنگاه های قدرت و سیاست در تمام این دوران بود.

به عنوان مثال، اگر آن حرکت‌های اراده مندی که از سوی مردم برمه در دوران حصر خانگی آنگ سان سوچی برنده جایزه نوبل شکل گرفت، در ایران پسا جنبش سبز اتفاق نیفتاد؛ دلایلی گوناگون دارد که بی‌تعارف باید به آن نگاهی عمیق شود.

در دوران حصر سوچی، زنان میانمار شب‌های تاریک، سفره های غذا را به پشت می‌بستند و مخفیانه پارو به قایق‌های کوچک می‌زدند تا به پای دیوار خانه قهرمان مبارزاتی خویش برسند. در پای آن دیوار بود که بقچه‌های غذا به نشانه همدلی و همبستگی به داخل خانه او پرتاب می‌شد. آن روزها، در اواخر دهه ۸۰، دو سال از روزی که آنگ سان سوچی با شعار اتحاد، نظم و عشق، یکه و تنها شوهر و فرزند در کشوری دیگر گذاشته بود و رو به سوی وطن کرده بود می‌گذشت. هواخواهان دموکراسی در برمه آن دوران و نیز دوران‌های بعد، روزهای مخالفت با شورای نظامی را در سایه تصویر این زن به یاد سپرده‌اند.

فرصتی که رهبران جنبش سبز برای نقد و جبران به دست آوردند کوتاه‌تر از آن بود که صادقانه و مردمی‌ بودن سیاست‌هایشان محک بخورد و سلسله‌ای از مبارزات مدنی را به دنبال داستان حصر به کوچه و خیابان کشد.

و حالا زهرا رهنورد با توسل به جادوی کلام شعر، انگار پیامی اززبان همه مادران دربند برای مادر خویش فرستاده است. این پیام، پیامی است برای جامعه مدنی، کلامی است جادویی برای ایجاد پیوند و یا تجدید بیعت با جامعه مدنی و به ویژه جامعه مدنی زنان. کلامی که از سوی ما که اکنون ظاهرا نه دربندیم و نه در حصر پژواکی گسترده‌تر می‌یابد. خوانش دوباره این کلام به تعداد فعالان جنبش برابری خواهی زنان قابلیت تاویل و تفسیر دارد: به یاد آریم از تمام زنانی که همچون شمع سوختند تا راه روشنگری و عدالت را روشن نگه دارند. از پروانه فروهر یاد آریم از ندا سلطانی و هاله سحابی، از زهرا بنی یعقوب و ترانه موسوی از نرگس محمدی و بهاره هدایت از زینب جلالی و آتنا فرقدانی، از مادران بهایی دربند و حصر. به یاد آریم از تمام زنانی که همچون شمع سوختند تا راه رسیدن به برابری و عدالت را روشن نگه دارند.