روز جهانی زبان مادری، مرهون و مدیون مبارزات مردم بنگلادش، به خاطر زبان مادریشان است. کشور کنونی بنگلادش بعد از استقلال پاکستان به رهبری محمدعلی جناح از هند، با هزار و ۶۰۰کیلومتر فاصله، به عنوان پاکستان شرقی نامیده شد. رهبران پاکستان غربی، برخلاف رهبران خردمند کنگره هند، آزادی و برابری از جمله دین و زبان را همراه با سیستم فدرال واقعی در کشور خود ایجاد نکردند، بلکه پاکستان غربی به بهانه وحدت دینی (مسلمان بودن اکثریت) میخواست با داشتن جمعیتی کمتر از ۵۰میلیون، آن هم مرکب از هشت زبان مختلف، کشور ۷۵میلیونی بنگلادش را از خواندن، نوشتن، تحصیل، تدریس و دفاع حقوقی در دادگاهها به زبان مادری خودشان، با سرکوب پلیسی محروم کند و آنها را اردو زبان سازد.
عمر این ستم زبانی، بیش از هفت سال طول نکشید. کشور کنونی پاکستان بعد از استقلال (در سال ١٩۴٧ با هند از انگلستان) و سپس جدایی از آن کشور، با شورش دانشجویی و سراسری بنگلادش برای حفظ هویت زبان مادری و انسانی خود روبهرو شد و سرکوب پلیس و جنایتهای غیر انسانی هم بهجایی نرسید و استقلال بنگلادش را که از حمایت بیدریغ هند هم برخوردار بود، به ناچار به رسمیت شناخت. پاکستانیها پس از این تجربه تلخ، این فهم را داشتند که سنت قاعد اعظم خود محمدعلی جناح را در تحمیل زبان اردو در داخل کشور باقیمانده پاکستان، تا حدی کنار بگذارند و با ایجاد سیستم فدرالیسم و آزادی زبانهای مادری از قبیل پشتونی و بلوچی و … در کنار زبان مشترک انگلیسی و اردو، بقا و همزیستی خودخواسته پاکستان را تضمین کنند.
تبدیل زبان رسمی و انحصاری اردو به زبان مشترک، در واقع تضمیننامه استقلال پاکستان کنونی شد و بر تنشهای اقتصادی ناشی از فقر و بیکاری و اختلافات دینی، عشیرتی و تاریخی، تنشهای زبانی فرهنگی را هم اضافه نکرد. از بیست و یکم نوامبر سال ۱۹۹۹، سازمان ملل متحد (یونسکو) نیز ٢١ فوریه را روز بزرگداشت زبان مادری اعلام کرد و به رسمیت شناخت.
روز زبان مادری، ضیاء صدرالاشرفی
۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری است و ایرینا بوکووا، مدیر کل یونسکو، در پیامی برای بزرگداشت این روز در سال ۲۰۱۶، “آموزش با کیفیت، زبانهای نظام آموزشی و نتایج یادگیری” را تم این روز در سال ۲۰۱۶ اعلام کرده است.
در پیام مدیر کل یونسکو آمده است: «هدف از تاکید بر اهمیت زبانهای مادری در نیل به آموزش با کیفیت و حفظ تنوع زبانی، پیش بردن دستور کار جدید سال ۲۰۳۰ برای توسعه پایدار است. برابر با هدف چهارم برنامه توسعه پایدار سازمان ملل، دستور کار سال ۲۰۳۰ بر روی آموزش با کیفیت و یادگیری مادمالعمر برای همگان متمرکز است تا همه مردان و زنان را قادر سازد مهارتها، دانش و ارزشهایی را به دست بیاورند که رسیدن آنها را به هر چه که آرزو میکنند، ممکن سازد تا بتوانند در جامعه خود مشارکت کامل داشته باشند.»
به گفته ایرینا بوکووا، این امر به ویژه برای دختران، زنان و البته اقلیتها، بومیان و مردمان روستایی بسیار مهم است: «این موضوع در چارچوب برنامه جامع عملیاتی ۲۰۳۰ آموزش و پرورش یونسکو که نقشه راهی برای پیاده کردن دستور کار سال ۲۰۳۰ است بازتاب یافته و شامل تشویق احترام و مسئولیتپذیری کامل برای استفاده از زبان مادری در فرآیند آموزش و یادگیری و حفظ و ترویج تنوع زبانی است.»
در این پیام آمده است که زبانهای مادری در یک رویکرد چند زبانه از مولفههای بنیادی آموزش باکیفیت هستند که خود پایه و اساس توانمندسازی زنان و مردان و جوامع آنهاست: «ما باید قدرت زبانهای مادری را در این پیوند درک کرده و آن را بپرورانیم تا اطمینان یابیم هیچ کسی از حق برخورداری از آیندهای عادلانهتر و پایدار، محروم نشود.
با وجود این پیام و رویکرد مورد نظر یونسکو، آموزش زبان مادری از حقوقی است که در تمام ۱۷۷ سال آموزش مدرن در ایران، نادیده انگاشته شده است. این در حالی است که دستکم در چهار دهه گذشته، بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی و طبق میثاقهای بینالمللی، ایران متعهد به اجرای برنامههای آموزش ربان مادری بوده، اما عملا از اجرای آن سر باز زده است.
فارسی، تنها زبان مردم ایران؟
پاسخ به این سوال که مردم در ایران به چه زبانی حرف میزنند (که گاه مردمان کشورهای میزبان از ایرانیان مهاجر میپرسند)، کار سختی است، بهخصوص اگر قرار باشد به واقعیت، چنان که واقعا هست، وفادار ماند.
گزینه دمدستی و سرراست البته «فارسی» است، اما واقعیت این است که فارسی زبان مادری بخش زیادی از مردم ساکن در جغرافیای سیاسی ایران نیست.
در این مورد البته آمار دقیقی در دست نیست. به گزارش درگاه ملی خدمات الکترونیک ایران، که گیلکی و مازنی را هم فارسی به حساب آورده، ۲۵ درصد ایرانیها ترکی، هفت درصد کردی، دو درصد لری و شش درصد عربی، بلوچی، ارمنی، آشوری یا به زبانهای دیگر حرف میزنند.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، تفکیک دقیقتر، ولی متفاوتی دارد: فارسی ۶۱ درصد، ترکی ۱۶ درصد، کردی ۱۰ درصد، لری شش درصد، عربی دو درصد، بلوچی دو درصد، ترکمنی یک درصد و سایرین یک درصد. در اینجا خبری از گیلکی و مازنی نیست، در حالیکه در تخمین کتابخانه کنگره آمریکا در سال ۱۹۸۶ آمده است که هفت درصد مردم ایران به زبانهای گیلکی و مازندرانی حرف میزنند.
آموزش مطلقا فارسی
وجه مشترک تمام آمارها درباره گروههای زبانی در ایران، این است که حدود ۴۰ درصد مردم ایران به زبانی جز فارسی حرف میزنند، یعنی اقلیتی نه چندان کوچک.
اما تحصیل در ایران، به هیچ زبانی جز فارسی امکانپذیر نیست. تمامی مدارس در ایران، از مقطع اول دبستان (و پیشدبستانی) تا پایان متوسطه فارسی هستند و آموزش انگلیسی و عربی به عنوان زبان خارجی و زبان مذهب اکثریت، اجباری است.
این به آن معناست که ۴۰ درصد کودکان ایران، تا هفت سالگی در خانه و جامعه به یک زبان حرف میزنند و از اولین مهر ماه بعد از هفتسالگی، باید خواندن و نوشتن را به زبان دیگری بیاموزند.
بسیاری از کودکان ترک، کرد، عرب، بلوچ و …، تجربه تلخی از سالهای اول مدرسه دارند چون برخلاف کودکانی که زبان مادریشان فارسی است، آنها فقط قرار نیست خواندن و نوشتن بیاموزند؛ برای بسیاری از آنها، آغاز مدرسه آغاز یادگیری یک زبان جدید است، زبانی که بخشی از آنها هرگز آن را چون زبان مادری نمیآموزند.
مشکلی به قدمت آموزش مدرن
مشکل آموزش زبان مادری در ایران، مساله جدیدی نیست. اولین مدرسه مدرن ایران در سال ۱۲۱۷، هر چند در ارومیه که شهری است با ساکنان ترک و کرد تاسیس شد، اما زبان آن فارسی بود. یک سال بعد هم مدرسهای در تبریز، باز هم به زبان فارسی به راه افتاد.
ساختار کنونی مدارس در ایران، یعنی از هفت تا ۱۸ سالگی، در اوایل دوران پهلوی شکل گرفت و در سال ۱۳۰۰، قانونمند و نظاممند کردن سیستم آموزشی شروع شد، از جمله در ۱۳۱۲ اولین قانون تربیت معلم تصویب شد و در همه آنها، همهچیز به زبان فارسی بود.
صمد بهرنگی، معلم و نویسندهای که سالهای کوتاه عمر خود را به تدریس در مدارس روستاهای دورافتاده آذربایجان (زادگاه خود) پرداخت، در جزوهای به نام «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» مینویسد: «در کتاب (سال اول دبستان) مثلا کشیده شده است از جایی آب میریزد و زیرش نوشته است: “آب”. بچه فارسیزبان این را که ببینید خواهد گفت “آب”. و معلم هم که هدایتش کند، میفهمد که نوشته زیر شکل هم “آب” است. اما اگر بچه تُرک همین تصویر را ببیند خواهد گفت “سو”. بعد معلم خواهد گفت که “سو” نباید گفت و باید گفت “آب”. بچه هم که همهاش “سو” گفته و شنیده، تا یاد بگیرد که “سو” همان آب است، یک ساعت گذشته …. حالا فرض کنیم که همان ساعت یاد گرفت که “سو” همان آب است. به خانه که میرود باز “سو” خواهد گفت و شنید و تا فردا کلمه آب را فراموش خواهد کرد ….»
اوضاع البته حالا نسبت به سال ۱۳۴۴ –زمانی که بهرنگی این مقاله را نوشته- تغییراتی کرده است و دیگر کمتر کودکی است که تا هفت سالگی، به واسطه رسانه، آشنایی حداقلی با زبان فارسی نداشته باشد. اصل مشکل اما همچنان به قوت خود باقی است. هر کودکی به زبان مادری خود فکر میکند. یاد دادن الفبا و سواد خواندن و نوشتن به کودکی که زبان مادریاش فارسی نیست، درست مثل آموزش یک زبان خارجی است. یادگیری یک زبان خارجی در هفت سالگی، آن هم با متد و کتابهایی که برای فارسیزبانان تالیف و تدوین شدهاند، کار سادهای نیست؛ حتی اگر کودک سابقا با آن زبان آشنایی داشته باشد.
حتی اگر فرآیند آموزش را تنها به زمینهای برای ورود به بازار کار تقلیل دهیم، کودک غیرفارسیزبان، باید شانس برابر با هموطن فارسزبان خود داشته باشد. از این منظر، آموزش زبان مادری دستکم در سالهای اول تحصیل، حق کودک است.
زبان، میانجی محتوای آموزش و دانشآموز
آموزش، پدیدهای صرفا منطقی و عقلانی نیست و جنبههای عاطفی و هیجانی هم دارد. دانشآموز اگر با موضوع یادگیری و همینطور مدیوم میانجی آموزش (در اینجا زبان) ارتباط برقرار نکند، روند آموزش به درستی طی نخواهد شد.
صمد بهرنگی، در همان کتاب، تصاویر و متنهای موجود در کتابهای درسی را با وضعیت زندگی روستاییان آذربایجان (جایی که خود مشغول تدریس است) مقایسه میکند: «در کتاب [اول دبستان] تصویری بود که آذر، دارا و پاپا و ماما جانشان را در حال شام خوردن نشان میداد: میزی در وسط با رومیزیاش، صندلیها دور و بر آن، اتاق بزرگ و دوزکدار، مثل جمال عروس. کارد و چنگال، بشقابهای چینی، تُنگها و لیوانهای بلور و چه و چه. آنوقت من که از شاگردانم میپرسیدم: “اینها چهکار میکنند؟”، همه ماتشان میبرد. اگر هم بیمقدمه میگفتم دارند شام میخورند، صد درصد دروغگویم میپنداشتند. آخر مگر نه این است که وقت شام خوردن سفره میگسترند و دده بالاش مینشیند و ننه پایینش و بچهها اینور و آنور و کاسه سفالی را وسط میگذارند و ننه آبگوشت یا شوربا را توش میریزد و تیلیت میکند و اول پدر و بعد دیگران دستهاشان را میکنند توی کاسه و میخورند؟ خب پس این چهجور شام خوردنی است که معلم میخواهد به آنها بقبولاند؟ چهار جمله زیر این تصویر بود: بابا شام میخورد. مادر شام میخورد. دارا شام میخورد. آذر شام میخورد. برای تدریس این چهار سطر ساده من بیشتر از یک ساعت وقت صرف کردهام. مجبور بودم برای قبولاندن این که در این شکل شام میخورند، مقدمهچینی کنم و شاگردانم را آماده کنم …. »
او چندین مثل دیگر هم میزند: «نوشته بود “دارا سر شانه میکند”. شاگرد دِهی مثل او که غرض ماست، هرگز جسارت این را ندارد که سر شانه کند. اصلا این کار پیش او بد است. حتی بارها از آخوند شنیده است که سر شانه کردن مردان حرام است. اصلا در خیلی مدرسههای شهر نیز زلف گذاشتن قدغن است و نتیجه چنین جسارتی چوب تر مدیر محترم است …. شاگرد روستایی فقط گاهگاهی ننهاش را دیده است که از حمام درآمده و سر شانه میکند …. عکسی هم که از دارا چاپ کردهاند که سر شانه میکند به زعم بچه روستایی دروغ است …. این که شلوارش تا بالای زانو میآید هم دروغ است. مگر با این وضع میشود به مدرسه رفت؟ آموزگار پدر آدم را درمیآورد. اصلا آدم از زور خجالت و شرم نمیتواند چنین لخت و پتی به کوچه و بازار بیاید. بچهها چه میگویند؟»
البته مثالهایی که بهرنگی میزند، اگر بلاموضوع نشده باشند، تا حدود زیادی کمرنگ شدهاند، اما اصل همچنان باقی است: تا زمانی که دانشآموز فرم و محتوای آنچه قرار است فرا بگیرد را از خودش نداند، فرآیند یادگیری مختل خواهد بود.
سعید پیوندی، جامعهشناس آموزش و استاد دانشگاه که مقیم فرانسه است، ادعاهای تجربی صمد بهرنگی را در قالبی جامعهشناختی بیان میکند: «زمانی که نوآموز میتواند کلماتی را که میشنیده یا میگفته بخواند و بنویسد، رابطه حسی خاصی میان تجربه و آموزش شکل میگیرد. وقتی دانشآموز به زبانی غیر از زبان مادری خودش یاد میگیرد، نوع رابطه او با موضوع یادگیری و نیز فضای اجتماعی یادگیری و کنشهای متقابل اجتماعی و فعالیتهای آموزشی، میتواند دچار نوعی آسیب شود. یعنی هم در بعد رابطهاش با دنیا چرا که این یک دنیایی است که با دنیای طبیعی او فاصله دارد؛ بهخصوص از نظر زبانی، هم در رابطهاش با دیگری برای اینکه این دیگری میتواند دیگریای باشد که با او متفاوت است. همزمان از بعد فردی هم نوعی تنش به وجود میآید میان هویت به ارث برده (هویت خانوادگی، هویت فرهنگی و هویت اجتماع محلی) و هویت جدیدی که در مدرسه باید شکل بگیرد.»
به این ترتیب دانشآموزانی که زبان مادریشان فارسی نیست، دنیای آموزش و مدرسه را از خود نمیدانند و این یکی از دلایل سرخوردگی کودکان از تحصیل و آمار بهمراتب بالاتر ترک تحصیل در استانهای غیرفارسیزبان ایران است.
رابطه عاطفیای که فرد با زبان مادری دارد، هرگز با هیچ زبان دیگری شکل نمیگیرد. توان یادگیری، حافظه و قدرت حفظ دادهها با این بُعد عاطفی، ارتباط مستقیم دارد. به این ترتیب آموزش به زبان مادری توان یادگیری کودک را افزایش میدهد.
از نظر آماری هم، از جمله در ایران، رابطه مستقیمی وجود دارد بین زبان مادری از یک سو و میزان سواد، راهیابی به مدرسه وادامه تحصیل، امید تحصیلی و سایر شاخصهای آموزشی از سوی دیگر.
زبان مادری از منظر حقوقی
«میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» عهدنامهای است از سازمان ملل متحد که بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر تنظیم شده است.
بنا بر ماده ۲۷ این میثاق، در كشورهایی كه اقليتهای نژادی، مذهبی يا زبانی وجود دارند، اشخاص متعلق به اقليتهای مزبور را نمیتوان از اين حق محروم کرد كه از فرهنگ خاص خود برخوردار شوند و به دين خود متدين بوده و بر طبق آن عمل كنند و زبان خود را به کار برند.
این میثاق از سال ۱۹۷۶ لازمالاجراست. حکومت سابق ایران آن را در ۱۳۵۴ تصویب کرده و بنا به قوانین بینالمللی، جمهوری اسلامی هم به آن متعهد است.
اما در کشوری چون ایران با تنوع قومی و زبانی بالا، عملی کردن آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری، بسیار سختتر از نوشتن هزاران مقاله در ستایش آن است.
اساسیترین مشکل هم این است که فقهای حاکم در ایران، اعتقاد و التزامی به آموزش زبان مادری ندارند و حتی در حد تاکید اصل ۱۵ قانون اساسی نظام مستقر. در روز جهانی زبان مادری، میگیرند و میبندند، آن را تهدیدی امنیتی میپندارند و حتی اجازه تاسیس فرهنگستان زبانهای غیرفارسی را نمیدهند و در جواب خواسته مشروع ۴۰ درصد از مردم ایران، میگویند “کار کار اینگیلیز است“.
دولت حسن روحانی البته گامهایی در این جهت برداشته، از جمله تدریس یک کتاب ادبیات کردی در دبیرستانهای برخی شهرهای کردستان، اما در مجموع در همچنان بر همان پاشنه میگردد.
در همین زمینه:
زبان مادری، خلافآمد زبان آمرانه
آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی
واکنش یونسی به آموزش زبانهای غیر فارسی در ایران
لزوم آموزش زبانهای غیر فارسی در مدارس
طرح تدریس زبان مادری، «زیر سر انگلیسیها» است
ما ملت ترک آذربایجان از هر چی بگذریم از زبان مادری خود نخواهیگ گذشت / هویت و هستی ما با زبان مادریمان معنا پیدا میکند
محسن / 21 February 2016
هويت بنام هويت فارسي كه در دوره پهلوي ها ساخته شد ارام ارام در حال فروريزش است
اساس اين هويت شامل حجم بزرگي ادبيات مرده و فسيل شده كه فقط بدرد كلاس هاي درس اجباري ميخورد نظريه رد شده اريايي (اين نظريه توسط تحقيقات علمي زنتيك بكلي رد شد )تاريخي كه جعلي از اب درامد (تاريخ هخامنشي و.كوروش و ..) و زباني وابسته بزبان عربي و عقيم كه ناتوان از بيان مفاهيم نو است و دشمن شماره يك مليت هاي جغرافياي ايران است
شيرازي / 21 February 2016
آقا یا خانم شیرازی. تمام آنچه را که با خرسندی ختم شده پنداشتید تتمه ی فرهنگ و تاریخ کشوری است که واقعا هیچ ندارد جز ادبیاتی غنی و تاریخی که احتمالا در گذشته قابل توجه بوده. این شعف مانند آن است که انسان بر روی گور والدین خود به رقص و پایکوبی بپردازد.
من منکر تغییر زبان و ادب کشورمان نیستم ولی آن را الزاماً چیز زیبا یا مفیدی نمی دانم. دایره واژه های تازه وارد به فرهنگ جوانان ما یا شامل الفاظی است که تنفر و خشم آنها نسبت به خرابکاری های نسل گذشته خود را نمایش می دهد یا حاصل استفاده بسیار قشری از تحولات اجتماعی و فناوری اطلاعات در دنیای خارج است که هیچ مایه رشد و تعالی بعدی از ابعاد توسعه این ملت نمی شود. اگر هم تصور بر آن است که سایر گویش ها و زبانهای کشور می توانند کمبودهای زبان فارسی را برای اتصال بهتر به مدرنیته فراهم آورند که باز حرفی است گزاف و بی پایه.
آموزش رسمی به زبان مادری اقوام درست مثل آموزش رسمی دانش به زبان فارسی است: مانع اتصال به جامعه جهانی !!! تنها خاصیت آن می تواند ارضای حس تعلق قومی، بقای خرده فرهنگها و احتمالاً تا حدی بهبود دستاوردهای آموزشی مدارس است که خود با کاهش افق دید آموزش گیرندگان همراه خواهد بود.
به هر حال بر این باورم با افزودن درس انتخابی ادبیات و زبانهای مختلف کشورمان و آموزش علوم پایه به زبان انگلیسی می توان کشور را در راه توسعه و اتحاد ملی بهتر یاری داد.
میترا / 21 February 2016
اموزش علوم بايد به زبان انگلیسی باشد نه به زبان الكن فارسي
ساسان / 21 February 2016
با سلام در همه دنیا کشورها در پی به هم پیوستنند در فرانسه و چنیدن زبان وجود داشت که همه اش ملغا شد و این فرانسه نیرومند را با فرهنگ غنی ساخت در آلمان همینطور در اسپانیا همین طور در آمریکا بیشتر از صد زبان به انگلیسی تبدیل شد. در کشور ما به عنوان یکی از غله های ادبیات و شعر و فرهنگ جهان هر روز کسی در جایی کدعی زبان مادری ست. کم مانده که اصفهانی ها و یزدیها و مشهدیها هم مدعی زبان مادری شوند. البته اینها همه از سیاست ی ضد مردمی و ضد بشری اسلام ناب می آید. بنده خودم تبریزی هستم اما در کمال صداقت فرهنگ و ادبیات من ادبیاتن و فرهنگ فارسی ست حتا اگر آذری زبانها مرا خائن و پست و … خودفروخته بنامند. بدبختانه ظلمی که به تمنامی مردم ایران می شود را بعضی بهانه قرار می دهند که این به خاطر زبان است و قومیت و فلان. نه اینطور نیست. زنده باد ایرانی آزاد و آباد و یکپارچه و با یک زبان واحد زنده باد تمامی شهر ها و روستاهای ایران و زنده باد زبان پارسی و مرگ بر هیچکس.
استاد پرنده از تبریز / 22 February 2016
من نمی داتنم مثلا اگر زبان قزوینی یا مشهدی یا آذری و یا هر زبان دیگری غیر از زبان پارسی را در ایرلان و یا در هر منطقه ای از ایران زبان مادری بنامییم و آنرا باد کنیم و باد بزنیم چه اتفاقی می افتد. غیز از اینکه مردم انجا را زبون و خار کنیم و حقیرشان گکنیم چه اتفاقی می افتد. من خودم مخلوطی از رشتی و استارایی هستم در فومن بدنیا آمده ام در تهران و شیراز و و مراغه بزگ شده ام به زبان آذری و فارسی و اندکی گیلکی حرف می زنم اما فردوسی و حافظ و مولوی و نیمایوشیج و فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث شاعران منند. صادق هدایت ضد اسلام رمان نویس من است. من فکر می کنم ایران دشمنی روحی روانی و جسمی و خشن تر از اسلام به خود ندیده است. ایران با اسلامزدایی از خودش می تواند دوباره ایران شود. ایدون باد….
نا الف دال / 23 February 2016
زبان هورامی تمام ویژگی های یک زبان باستانی را داردمانند رعایت جنسیت در صرف افعال و ضمایر و صفات و وجود اصوات و صامت هایی که در زبانهای فارسی و کردی موجود نیست. بنابراین زبانی که قدمتش از فارسی دری هم بیشتر است چگونه می تواند زیر مجموعه زبان کردی باشد که خود به مراتب حادث تر است. قلت جمعیت نمی تواند بهانه ای برای این امر باشد . امروزه زبان اوستایی متکلم ندارد و نیز زبان پهلوی و با این حال این دو زبان اصالت خود را حفظ نموده اند زیرا قواعد و واژه های مخصوص بخود را دارند و این در باره زبان هورامی نیز صادق است.در گذشته نه چندان دور مردم اورامانات خود را گوران میدانستند و نام کرد به اقوام جاف و اردلان و سورانی اطلاق میشد و تنها در چند دهه اخیر در اثر رشد ناسیونالیزم کردی و توسعه ابزارهای پخش و ترویج زبان و فرهنگ سورانی مانند کتب و جراید و کانال های ماهواره ای و سایتهای انترنتی بود که بتدریج این حس مستقل بودن هورامی ها یا گوران زایل شد. اما تجارب کردستان عراق نشان داد که ناسیونالیزم کردی بیش از هرچیزی زبان هورامی را تهدید میکند . در گذشته نه چندان دور در استان سلیمانیه عراق تعداد متکلمین بزبان هورامی بسیار بیشتر از امروز بود اما در یک قرن اخیر زبان هورامی در عراق به چند روستای دور افتاده منحصر شده است. و هرگاه بحث زبان مادری پیش می آید ناسیونالیستهای کرد و گروههای قومگرای آن که مورد حمایت ***و ***اند سعی دارند وانمود کنند که مثلا زبان سورانی زبان مادری همه مردمان ساکن در غرب ایران یا شمال بین النهرین است و همانند ناسیونالیستهای عرب و ترک و فارس سعی در اسیمیله کردن قومیتهای کوچکتر دارند این آسیمیلاسیون در شمال بین النهرین اقوام آسوری و کلدانی و شبک و یزیدی و هورامی را مشمول خود قرار داده است.
زبان هورامی در غرب ایران / 28 March 2016
جنایات اکراد در طول تاریخ:
1- همکاری با مغولان در فتح اربیل و شهرهای آسوری نشین شمال بین النهرین و کشتار سکنه آن و اشغال تدریجی آن مناطق
2- کشتار صدها هزار آسوری در دهه 1840 میلادی در شمال بین النهرین و جنوب شرق آناتولی توسط بدرخان بیگ حاکم بوتان
3- کشتار صدها هزار ارمنی و آسوری در 1915 توسط اکراد بنا بر امرپانترکان عثمانی (گروههای فاشیست موسوم به ترکهای جوان و کمیته اتحاد و ترقی)
4- کشتار دهها هزار آسوری توسط اسماعیل آقا سمکو در استان شمال غربی ایران و غارت مهاباد توسط نامبرده در جنگ جهانی اول
5- همکاری همه جانبه گروههای کرد ایرانی (کومله و دمکرات) با حزب بعث عراق در جنگ ایران – عراق
6- همکاری گسترده اکراد عراق با رژیم های سلطنتی و جمهوری در ایران بر ضد حکومت عراق
7- حمایت گسترده اکراد ترکیه و سوریه( پ ک ک و پ ی د) از رژیم بعث سوریه و بشار اسد بر ضد مردم این کشور و سعی در اخراج قبایل عرب و آسوری از شمال شرق سوریه
8- پاکسازی قومی آسوریان و اقلیتهای قومی و مذهبی در شمال بین النهرین توسط حکومت کردها در شمال بین النهرین و تبانی مسعود بارزانی با گروه داعش در تسلیم شنگال به این گروه تبهکار و نسل کشی یزیدی ها
9- امید بستن اکراد به حملات نظامی ویرانگر آمریکا و اسراییل و حتی روسیه به کشورهای چهارگانه برای فروپاشی آنها و ایجاد دولت مستقل کردی
آنتی پان ترک - آنتی پان کرد / 12 May 2016
گیلکی :
ساق بیبی
گیلکی فارسی نیه ،امان گیلک اسیم ،فارس نیعیم،ای زماتی فرسه کی امی گیله زاکان ب خوشانه ماری زوان فرسن،گیلکن خوشانه ونگ ای رو اشتاوانن شمره…
فارسی :
سلام
گیلکی فارسی نمی باشد،ما گیلک هستیم،فارس نیستیم،یک زمانی خواهد رسید که فرزندان گیلک مان به حق زبان مادری خود می رسند،ملت گیلک روزی صدای خود را به گوش همه می رسانند
گیله برار / 05 June 2016
اصرار بر تکزبانی آموزش در ایران، چیزی جز فارسیوفوبیا درپی نخواهد داشت و نتیجه آن در آینده فارسیزدایی از مناطق قومی ایران خواهد بود.
خوشبختانه، انحصار آموزش و رسانه از انحصار دولت درآمده است. آگاهیهای هویتی افزایش یافته است. ندیدن اینهمه تغییر و مخالفت با زبان و فرهنگهای غیر فارسی، به واگرایی مضمن در بین ملل و اقوام ایرانی را درپی خواهد داشت. افراد تنگنظر و انحصارطلب، خیال میکنند دارند به زبان فارسی خدمت میکنند و حال آنکه تنها به فارسیهراسی دامن میزنند.
امیرآبادی / 22 September 2016