اوت امسال، عکسی منتشر شد که دلسوزیِ مردمِ قارهی امریکا را برانگیخت: پدری کودکِ مُردهاش را در آغوش گرفته و در حالِ سوگواری است. این پدر و کودک [همراه با هزاران نفرِ دیگر] از سوریه به اروپا گریخته بودند. اما پس از حملاتِ پاریس در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵، کریس کریستی (فرماندار نیوجرسی) و دکتر بن کارسن (نامزدهای جمهوریخواهان برای ریاستجمهوری ایالات متحده) چهرهی تازهای به مهاجرانِ سوریها دادند.
کریس کریستی، با موجسواری روی اضطرابِ امریکاییها دربارهی پذیرشِ پناهندگانی که بهرغمِ معصومیتِ ظاهریشان تروریستهای بالقوهای هستند، اعلام کرد که «حتی یتیمهای سهساله»[ی سوری] نیز نباید واردِ ایالاتِ متحده شوند. کارسن نیز اظهار کرده، درست همانطور که والدین کودکانشان را از «سگِ هاری که در محله میپلکد» حفاظت میکنند، امریکاییها نیز باید در برابرِ بیماریِ واگیر و مرگبارِ پناهندگانِ سوری از خود حفاظت کنند. وقتی مجلسِ نمایندگان نیز متعاقبا با تعدادِ بالایی رای داد که ایالاتِ متحده مرزهای خود را روی پناهندگانِ سوری ببندد، وحشتِ کریستی و کارسن در صحنهی سیاسی مشروعیت یافت.
رنه ژیرار و مسئله خشونت
چند روز پیش از حملاتِ پاریس، یعنی در ۴ نوامبر ۲۰۱۵، رنه ژیرار در پائولو آلتو و در ۹۱ سالگی درگذشت. میراثِ ژیرار (یک عمر نوشتن دربارهی خشونت و دین و شرایطِ انسانی) هرگز اینقدر حیاتی دیده نمیشد که پس از این حملات و وحشتهای برآمده از داعش. ژیرار در «بلاگردان» مینویسد «هر شخصی باید از خودش بپرسد چه رابطهای با این بلاگردان[1] دارد. من نمیدانم چه رابطهی با آن دارم، و مطمئن هستم که خوانندگانِ من نیز چنینند. ما فقط دشمنیهای مشروع داریم. و با این حال، تمامِ جهان سرشار از بلاگردانها است».
شگفتیِ کمی دارد که ربی جاناتان سکز، که بینشهای ژیرار را در کتابِ تازهاش «نه به نامِ خدا: رویارویی با خشونتِ مذهبی» به کار بسته، در گفتگوی اخیری بیان کرده که «دو نفر عمیقترین بینشهای سدهی بیستم را مطرح کردهاند؛ زیگموند فروید و رنه ژیرار».
درجِ خبرِ فوتِ ژیرار در روزنامههای فرانسه و بریتانیا و آلمان و اتریش و ایتالیا و اسپانیا نیز همین را تصدیق میکند؛ و فرانسوا اولاند (ریاستجمهورِ فرانسه – زادگاهِ ژیرار) نیز ژیرار را «روشنفکری دلسوز» نامید که ایدههایاش حالا «تاریخِ اندیشه را رقم میزنند».
تاثیرِ عمیقِ ژیرار بر حوزههای متفاوتی چنان است که پس از برگزیدنِ وی به [عضویتِ] فرهنگستانِ فرانسه در ۲۰۰۵، میشل سر وی را «داروینِ علومِ انسانی» نامید. آثارِ ژیرار گرچه افتخاراتِ بسیاری را از آنِ خویش کرده، اما وی همیشه چهرهی مناقشهبرانگیزی بود، عمدتا به این خاطر که تئوریِ میلِ محاکاتی[2] و مکانیسمِ بلاگردان را در سبکِ تئوریِ کلان و با فحوایی انجیلی عرضه داشته است. اندیشهی ژیرار که در دههی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و با جریانداشتنِ پسا-ساختارگرایی و ساختارزدایی و نقدهای معاصری نظیر استثناباوریِ مسیحی، اندیشهای نابهنگام دیده میشد، به خاطرِ همین اصلِ اولِ نظریهی محاکاتی اما همهنگام دافعه و جاذبه داشت.
ژیرار بنیادهای تئوریِ خویش را در کتابِ نخستاش «فریب، میل، و رمان» ریخت. وی در این کتاب به این بحث پرداخته که ادبیاتْ الهامبخش و بازتابدهندهی تجربهی انسانی است؛ ادبیات همچنین میتواند تجربهی انسان را دگرگون سازد. نویسندگانِ آثارِ بزرگ ادبی، حقیقتِ تجربهی انسانی را پنهان نمیسازند و در خدمتِ وهمهای «رمانتیک» نیستند؛ بل آثارِ «رمانی»ای مینویسند که شرایطِ انسان را روشن میسازند: این نویسندگان با ارائهدادنِ الگوهایی برای تقلیدکردن، هستیِ متفاوتی را افشا میسازند که در آنْ «حقیقت جای فریب را میگیرد، یادسپاری جای عذاب، سامان جای پریشانی، و عشق جای نفرت را».
یوجین وب، با تحسینِ رویکردِ ژیرار به ادبیات، وی را «منتقدِ ادبیای که از نظرِ اخلاقی جدی است» میداند و همردیفِ دانته و ساموئل جانسن و سارتر قرار میدهد. این اندیشمندان با مراعاتِ نکتههای «حقیقتِ اخلاقی» در ادبیات، «نه به خاطرِ خشنودیِ صرفِ روشنفکری یا زیباشناختی، بل برای یافتنِ راهی جهت پرداختن به این مشکلات در عمل» به ادبیات روی میآورند. اینکه ژیرار به «مشکلات در عمل» پایبند بود، وی را قادر میساخت تا نهتنها در مطالعهی ادبیات، بل در مطالعهی دین نیز نشانِ خویش را بگذارد. بهراستی نیز، هرچند تئوریِ میلِ محاکاتی از کاوشهای ژیرار از رمان برآمده، بزرگترین دستآوردهای این تئوری اما در تاملاتِ وی بر دین و در کتابهایی همچون «خشونت و امر مقدس»، «چیزهای پنهانی از آغاز بنیادِ جهان» و «بلاگردان» تحقق یافتهاند.
خیلیها بر این باورند که دین به خشونت میانجامد. برای ژیرار اما میلِ محاکاتی و قربانیسازیِ جایگزین است که در طولِ پیشرفتِ تکاملی پدیدار شده و خاستگاهِ خشونت در جامعهی انسانی و همهی نهادهای فرهنگی از جمله دین است. در نگاهی سطحی، میلِ محاکاتی میخواهد چیزهایی را داشته باشد یا بجوید که فردِ دیگری دارد. در نگاهی عمیقتر اما این میل در انسانها بیدار میشود چون ما فاقدِ بودن هستیم. هر یک از ما به دیگری نگاه میکند تا بفهمد برای بودنْ باید به چه چیزی تمایل داشته باشد؛ هرچند، هر یک از ما توجهی خود را نه به ابژهای که دیگری مطلوباش میداند، بل به دیگریای معطوف میکنیم که قطعا قادر است مقدارِ بسیار بیشتری از بودن را تفویض کند: «میلِ تقلیدی همیشه میل به دیگری-بودن است».
ما پی میبریم که هر چه تسلطمان بر ابژهی میلِ الگوهای[3]مان بیشتر میشود، این الگوها بیشتر و بیشتر ما را طرد میکنند و از ما رویگردان میشوند. در نتیجه، و در اثرِ این میل، انسانها در معرضِ رقابتی سلطهجویانه قرار میگیرند که به خشونت میانجامد. ستایش و رویگردانی، ساختارِ تجربهی من را شکل میدهند تا اینکه، در پایانِ حیرتبرانگیزِ این موازنهی رقابت که تفاوتِ بین من و الگوی من با میلِ تک و مشترکی محو میشود، میبینم که الگویِ من بدل به هیولای دوسری شده که هر چه پیشتر جذاب مینمود حالا همانقدر دافعه دارد. میل حالا دچارِ بحرانِ محاکاتی شده است.
کشمکشهای محاکاتی
منازعاتِ بین برادرها در اسطوره و تاریخ (مانند هابیل و قابیل، یعقوب و عیسو، پولونیکس و اتئوکلس، رموس و رمولوس) نشان میدهد که کشمکشهای محاکاتی خبر از تحولاتِ بزرگی میدهند. گروههای اشخاص، نشانههایی از اختلاف (اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) را بر خود دارند که منجر به منازعاتِ محاکاتی میشوند. این ستیزها ائتلاف کرده و یکدیگر را تقویت میکنند تا اینکه گروهی از مردم در بحبوحهی زد و خوردِ محاکاتی، خشونتاش را معطوفِ قربانیای میکند که بهطورِ اتفاقی برگزیده شده. وقتی خشونت بر این بلاگردان اعمال شد، این موجود نیز نقشِ جایگزینی برای همهی آنهایی را دارد که بلاگردان را محکوم میکنند. اما همین بلاگردان وقتی کشته میشود، موردِ ستایش و تکریم قرار میگیرد.
خشونت، در جامعه موج زده و روی قربانیای متمرکز شده و [ماهیتِ آن خشونت و ستیز] دگرگون میشود. آن جامعه نیز برای مدتی در صلح به سر خواهد برد. همانطور که رابرت هامرتن-کلی این مکانیسم را توصیف میکند: «خشونت از بین میرود و انسانیت و دین و فرهنگْ جایِ آن را میگیرد». آیینها در مرکزِ این فرآیند هستند چون جوامع را قادر میسازند تا در محیطی کنترلشدهْ خشونتی را بازتولید کنند که در ابتدا باعثِ پیداشِ جامعهی انسانی شده و حالا آن را اما تقویت میکند. اسطورهها اثرِ آشتیدهندگیِ بلاگردان را ثبت میکنند؛ و قربانی را ابزارِ منفعلی برای تحولِ خودش معرفی میکنند. قانون نیز محلی برای این قربانیکردن است. نمادها و نشانهای دیگر [ستیز] عموما سرکوب میشوند؛ بنابراین، تنها شاهدِ باقیماندهی خشونتِ فرهنگ-سازْ همانا آلودگی و چرکی است که از قانون [به بیرون] نشت میکند.
میراثِ ژیرار
بیش از سه دهه است که دینپژوهان به ایدههای ژیرار متوسل شده تا آثارِ خویش را پربارتر کنند. الهیدانهای مسیحی و انجیلپژوهها بینشهای ژیرار دربارهی مکانیسمِ بلاگردان را از اهمیتِ بالایی برخوردار میبینند. ژیرار گفته است که اسطورهها مکانیسمِ بلاگردان را از چشماندازِ شکنجهگر بازگو میکنند: قربانیِ خشونتِ مردمی، گناهکار است. انجیلها اما بر عکس، از اسطوره فاصله میگیرند و قربانی را بیگناه معرفی میکنند. مسیح، که در زمانهی بحرانِ اجتماعی میزیست، قربانیِ کنشِ مردم شد؛ اما بیگناهیاش، به شهادتِ انجیلها، مکانیسمِ بلاگردان را در هم میشکند و بنیادهای فرهنگی که بر قربانیسازی بنا شده را برای همیشه متزلزل میسازد. حتا دانشپژوهانی که مخالفِ آرای ژیرار هستند نیز به تاثیربخشیِ آثارِ وی گواهی میدهند؛ در نتیجه، ژیرار تاثیرِ گستردهای داشته است، بهویژه روی دانشپژوهانی که میخواهند پویاییشناسیِ آیینها، معنای اسطوره، خاستگاهها و تاریخِ خشونت، و رابطهی بین خشونت و دین را بفهمند.
میراثِ ژیرار چیست؟ ژیرار در ۱۹۸۱ در واکنش به نقدهای اولیهی دیگران بر آثارِ خود، چنین مینویسد: «نظریهها قابلیتِ بسط و توسعه دارند. باید نقد شوند. وقتی مردم میگویند آثارِ من بسیار نظامند است، من در جوابشان میگویم «من تا حدِ ممکن نظامندش کردهام تا شما بتوانید خطاپذیریِ آن را ثابت کنید»». ژیرار به توصیهی خودش عمل کرد. وی در مکاتباتی که در طولِ یک دهه با ریموند شواگر (الهیدان) داشت، دیدش به عهدِ جدید را تغییر داد، چشماندازش به بقایایِ دینِ منسوخ در آن متون را از نو تدوین کرد، و نگاهاش به مکانیسمِ بلاگردان در آن متون را اصلاح کرد.
ژیرار در یکی از آخرین کتابهای خویش، یعنی در «قربانی»، به بیرون از مدارِ دینِ غربی میرود تا در وداهای هندو شاهدِ کسوفِ منطقِ قربانیسازی باشد؛ البته در سنتِ هندو، مکانیسمِ قربانیسازی با مکانیسمی که در متونِ مقدسِ یهودیت و مسیحیت یافت میشود، قابلِ مقایسه اما یکی نیست.
مدافعانِ نظریهی محاکاتی نیز مانندِ خودِ ژیرار همواره رویکردی انتقادی به نظریهی وی دارند. در سالهای اخیر، دانشپژوهیای به وجود آمده که مبتنی بر نظریهی محاکاتی است و دینهای جهان را به شیوههای تازهای موردِ کنکاش قرار میدهد. گروههای بینالمللیِ پژوهشی، استلزامات و دلالتهای نظریهی محاکاتی را در عصبشناسی و زیستشناسیِ تکاملی و باستانشناسی و روانشناسیِ شناختی موردِ تحقیق قرار دادهاند. دانشپژوهانِ فمینیست، در واکنش به انتقادهای اولیهی توریل موی و سارا کافمن (دانشپژوهانِ فمینیست) دست به کار شده و جنبههای دیگرِ نظریهی محاکاتی یعنی خشونتِ جنسیتی را کاویدهاند؛ اینکه تجسم [یا شخصیتبخشی] چهطور به ستیزِ محاکاتی منجر میشود. دانشپژوهای دیگر نیز در مطالعاتِ خود دربارهی تجربهی افریقایی-امریکاییها (از بردگی تا کنون)، از آرای ژیرار بهره بردهاند. اندیشههای ژیرار همچنین منبعی برای تحلیلِ خطراتی شده که گرمایشِ جهانی برای محیط زیست دارد.
با این وجود، میراثِ ژیرار هنوز اقبالِ کامل پیدا نکرده است. ژیرار به دنبالِ دانشپژوهیِ فعالی است که قادر است در عمل به مسائل بپردازد: هر چند، ژیرار در آخرین اثرش، «جنگیدن تا به آخر»، به ظرفیتِ انسان برای جلوگیری از یک فاجعهی آخرالزمانی نگاه انداخته است. وی تاکید کرده که «خشونت، دشمنِ وحشتناکی است، بهویژه چون همیشه بَرنده است».
ژیرار در «بلاگردان» به خطراتی اشاره میکند که هدفِ قربانیسازی در دنیای مدرن به همراه دارد. با توجه به مکانیسمِ بلاگردان، انسانها ظرفیتِ خویش برای محدودساختنِ خشونت را از دست دادهاند، زیرا دیگر نمیتوانند کشتارِ متقابل و لجامگسیختهای ترتیب دهند و حملهی متمرکزی به یک بلاگردان داشته باشند. در نتیجه، بشر دست به محاکاتِ شدیدا خشنی میزند که هیچ گریزی از آن ممکن نیست. اما [کتابِ] «بلاگردان» با ذکرِ امیدِ موجهای به پایان میرسد. اگر یکدیگر را ببخشیم، میتوانیم جلوی خشونتِ آخرالزمانی را بگیریم. وی در «جنگیدن تا به آخر» با این ادعا مخالفت میکند که سیاستْ ناتوان از مقابله با تشدیدِ افراطگریها است، اما شک دارد که انسانها بتوانند از لبهی این پرتگاه عقب بروند. در همین خصوص، جملهی معروفِ مارتین لوتر کینگ بهجا است: «انتخاب بین خشونت و عدمخشونت نیست، بل بین عدمخشونت و عدمهستی است».
ژیرار از دیگران میخواهد تا نظریهی وی را به جای ردکردن، به چالش کشند. در دنیایی که منطقِ قربانیسازی بر آن حاکم است و دیر یا زود شاهدِ انهدامِ متقابل خواهد بود، ژیرار از ما میخواهد تا بهترین بینشهای انتقادیمان را به آثارِ برانگیزاننده و اندیشناکسازِ وی عرضه کنیم.
منبع: Religion Dispatches
پانویسها
[1] بلاگردان در زمینهی اندیشهی ژیرار همانا طرفِ سوم و بیطرف و ضعیف و حاشیهای است که طرفینِ دعوا به هنگامِ توازنِ نیروها (و عدمِ امکانِ پیروزی یکی بر دیگری) انتخاب میکنند تا مصالحه کنند و وی را عاملِ تمامِ بحرانها و موضوعاتِ دعوا معرفی میکنند.م
[2] محاکات در عربی یعنی حکایتکردن و بازگفتن و تقلیدکردن و مشابهی-چیزی-شدن است. تئوریِ ژیرار بر این باور است که رفتارهای آدمی مبتنی بر محاکات یا تقلید است و هدفِ آن همانا تملک و سلطه است. و خشونت نیز در همینجا پدیدار میشود؛ چون دو نفر بر سرِ هدفِ یکسان با هم رقابت و همسنجی میکنند و میخواهند مانع از موفقیتِ دیگری شوند.م
[3] الگو یا واسطه یا رقیب همان دیگریای است که میلِ محاکاتیِ ما معطوف به اوست.م
ترجمه مسخره؛ اصطلاحات عجیب و بی ربط از یک نوشته فلسفی در زبان اصلی یک نوشتار سراسر مزخرف در زبان فارسی ساخته !!!؟؟ خاک بر سر زبانی که که انقدر ابعاد و افعال و واژگانش محدودند که حتی با 70 درصد عاریه گرفتن از زبان عربی هم عاجز از انتقال مفاهیم است
ali / 19 February 2016