اعتراف به اشتباه، انتقاد از خود و پذیرش نقد از سوی دیگران در جامعهای که تار و پود آن به استبداد گره خورده، به شکل طلبکاری، تظلمخواهی و توجیه رفتار اشتباه نمایان میشود.
پدیدهای رایج در جامعه ایرانی که در رفتار افراد بسیاری بازتاب دارد. در رفتار و کردار افراد یک جامعه استبدادزده، از سردمداران قدرت و مقامهای حکومتی گرفته تا هنرمندان و فعالان فرهنگی و اجتماعی، عذرخواهی جایی ندارد.
آنها با فرهنگ نقد آشنا نیستند و همه آنچه به جای نقد به آن باور دارند یا در تخریب معنا مییابد یا در تقدیس؛ هیچ پدیده بینابینی وجود ندارد که امکان تغییر رفتار اشتباه را فراهم سازد.
مقامات حکومتی در چنین جامعهای تنها وقتی “صدای انقلاب مردم” را میشنوند که پایههای حکومتشان متزلزل شده و آنها مجبورند کشور را ترک کنند، اما تا پیش از آن حتی یک بار به اشتباه در عملکردشان اعتراف نمیکنند.
دامنه چنین رفتارهای طلبکارانهای تا جایی است که حتی وقتی میلیونها نفر به تقلب و کودتای انتخاباتی در ایران اعتراض میکنند، رهبر جمهوری اسلامی کوچکترین انتقاد و اعتراضی را برنمیتابد و همچنان بر سر مواضع خود میماند.
این مکانیزم تنها در رفتار سردمداران قدرت نمود ندارد، بلکه نوعی همسانی با آن در سطح جامعه نیز ایجاد شده که از فرهنگ سالهای مدید آمریت و تابعیت نشات میگیرد؛ فرهنگی که در آن همیشه باید در برابر قدرت چاپلوسی کرد و در برابر افراد فاقد قدرت با زبان طلبکار و حق به جانب سخن گفت. جایی برای تجدید نظر در بحث وجود ندارد و اگر تغییر رفتاری هم صورت بگیرد، محصول نوعی اجبار است.
رفتارهای اشتباه و حتی غیرحرفهای از سوی برخی از اعضای جامعه پزشکی در ایران که مدتهاست نمونههایی از آنها در صدر اخبار رسانهها قرار میگیرند از جمله مواردی است که کمتر با عذرخواهی و تلاش برای جبران خطا همراه بوده و بالعکس، این اغلب مردم و افکار عمومی بودهاند و هستند که به خاطر نوع برخورد احتمالا قدرناشناسانه، مورد انتقاد قرار میگیرند و در مقابل، پزشک یا تیم پزشکی خطاکار، حتی در صورتی که عملکردشان منجر به فوت فردی شده باشد، به بهانه کمبود امکانات و “خدمت به خلق در ازای حقوق ناچیز” تبرئه میشوند.
نمونه دیگر از چنین فرهنگی، نمایان در رفتار هنرمندان و نویسندگان و اهالی فرهنگ جامعه ایران است که کمتر دیده شده کسی از میان آنها احیانا به خاطر نوشته یا محتوای تولیدی نژادپرستانه، ضد زن و هموفوبیا، از مخاطبان و منتقدان عذرخواهی کند.
در بیشتر موارد، این افراد وقتی به خاطر رفتارهای نژادپرستانه و سکسیستی و هموفوبیا –به ویژه در شبکههای اجتماعی– مورد نقد قرار میگیرند، همچنان سفت و سخت بر سر موضع خود میمانند و منتقدان را به تندروی و عقاید رادیکال متهم میکنند.
اما شاید یکی از زمختترین و عریانترین شکلهای فرهنگ طلبکاری و توجیه رفتار اشتباه، اظهارات اخیر علیرضا افتخاری، خواننده صاحبنام ایرانی باشد که در گفتوگو با رسانهها از ماجرای حمایت خود از محمود احمدینژاد، مهمترین عامل کودتای انتخاباتی سال ۸۸، به گونهای توجیهگرانه پرده برداشته و تب و تاب حمایت سرسختانه خود در آن روزها را تنها به در آغوش کشیدنی از سر اجبار و سلام و علیکی چند ثانیهای تقلیل داده است. این اعتراف هم البته به این دلیل صورت میگیرد که پس از سالها، “قدرناشناسی” احمدینژاد به خواننده مورد نظر ثابت شده است.
او خود در این اظهار نظر درست به این دلیل از احمدینژاد گلهمند است که چرا قدر حمایتهای افتخاری را ندانسته و حتی “زنگ گوشی موبایل خود را با صدای یکی از آهنگهای او تنظیم نکرده”.
هنرمندی که در سالهای نه چندان دور با اصلیترین عامل کودتای انتخاباتی در ایران سر و کار داشته و به گفته خود به خاطر پنج میلیون تومان که بیحساب و کتاب و قرارداد به حساب او واریز شده، در دام یک برنامه تبلیغاتی افتاده، امروز نه تنها از رفتار اشتباه خود پشیمان نیست، بلکه سر تیز انتقاد را به سمت مردم جامعه چرخانده و با تظلمخواهی از انگیزه آن روزهایش برای خودکشی میگوید تا به این ترتیب منتقدان خود را با عذاب وجدان روبهرو سازد. او تنها یک نمونه از عدم انتقادپذیری و اعتراف به اشتباه در جامعه استبدادزده ایران است؛ جامعهای که در آن افراد به جای جبران اشتباه، یا در صدد توجیه آن برمیآیند یا از جامعه گلهمند میشوند.
اما اینگونه اعترافات احتمالی هم بر خلاف خواسته این افراد برایشان اعتبار و همدردی نمیآفریند، بلکه این رفتار، درجه بیپروایی آنها را در همراهی با قدرت سرکوبگر نشان میدهد و تایید این مساله را به دنبال دارد که برخی افراد تا به زور درهم شکسته نشوند، حاضر به بیان اشتباهات خود نیستند.
در جوامع دمکراتیک اما نقدپذیری، ترس تولید نمیکند. حتی انتقاد از خود و درنگ کردن به قول آنتونی گیدنز، ویژگی جامعه مدرن است. افراد در چنین جامعهای در پس رفتارهای خود میایستند، تردید میکنند، رفتارهای نادرست خود را زیر سوال میبرند و یقینها موضوعیت خود را از دست میدهند. از وزیر و نخست وزیر و رهبران احزاب سیاسی گرفته تا هنرمند و نویسنده و فعال اجتماعی، همه به راحتی انتقاد را میشنوند و از آماده نقد خود هستند. در چنین جامعهای، نقادی اعتبار میآفریند و اعتبار افراد را بالا میبرد، چرا که باعث میشود آنها با اشتباههای خود درگیر شوند.
این در حالی است که افراد در جامعه استبدادزده در مواجهه با اشتباهات خود یک رویکرد دارند؛ تا آخرین لحظه آن را توجیه میکنند و حتی وقتی به اعتراف دست میزنند از نوع نقدپذیری و انتقاد از خود نیست. این اعتراف یا به شکل درهم شکستن صورت میگیرد، مثل رفتار برخی رهبران سیاسی که تا وقتی بر سر قدرت هستند هیچگونه انتقادی را بر نمیتابند اما وقتی قدرت را از دست میدهند، توبه میکنند و عملکرد سابق خود را از بیخ و بن زیر سوال میبرند. یا به صورت طلبکاری از جامعه که کماکان فرد بر سر موضع نادرست خود باقی میماند و اگر هم اعترافی میکند، به اشتباه خود نیست بلکه به شرایط ناگواری است که در آن به سر برده و حالا میخواهد جامعه را دچار عذاب وجدان و همدردی کند.
در این میان اما اگر بخواهیم از تاریخ بیاموزیم، امثال “تختی” را سرمشق میگیریم که با سر برافراشته به قدرت حاکم “نه” گفتند و به سبب همین آشتی ناپذیری با استبداد، به خود اعتباری همیشگی بخشیدند.
هم از این رو، خواندن اعترافنامه علیرضا افتخاری بیش از آنکه در مخاطب همدردی بیافریند، افکار عمومی منتقد او را به محق و به جا بودن انتقادات مجاب میکند و نه به موجه بودن رفتار خوانندهای سرشناس که در روزهای سخت یک ملت، کنار عاملان کودتا و سرکوب ایستاد و با آنها دست همراهی داد و آنها را به آغوش کشید.
ساده، زیبا و عمیق؛ ممنون.
رویا / 18 February 2016
ملت باید گذشت کند. هنرمندان در طول تاریخ آویزان کیسه بخشش حکام بوده اند و کسی از این بابت خرده ای بر آنها نمی گیرد. هنرمند نمی تواند همچون انسان عادی به رتق و فتق امور عادیش بپردازد و حسابگر و چرتکه انداز باشد. حتی فردوسی هم شاهنامه را به طمع مالی سرود. حتی حافظ هم چشم به دست شاه شجاع داشت. یا هنرمندان را از دغدغه روزی برهانید یا اگر چنین خبطی کردند آنها را از هستی ساقط نکنید!
میترا / 18 February 2016
اصولا ما در کنار نقد و نقدپذیری باید روحیه گذشت هم داشته باشیم و تسامح را هم تشویق کنیم. اما نوع توضیحات آقای افتخاری از سر نادان پنداشتن مردم بود و نه عذرخواهی.
اینجا موضوع هنرمند نیست بلکه روحیه و منش برخوردی فرد هست. هنرمندان هم مثل بقیه باید تاوان منطقی و متعارف اقدامات و شیوه های برخورد خود را بدهند. بهتره که اصلاح رفتاری را به صورت ه=عام در نظر بگیریم و با واردکردن این موارد دنبال ایجاد راه فرار برای برخی نباشیم
Mansour / 18 February 2016
صدچون تویی فدای یک تارموی استادعلیرضاافتخاری
سینا / 18 February 2016
خانم میترا، این که نوشتید توجیه بود نه استدلال، من ماندهام تا کی میخواهیم از این توجیهها استفاده کنیم: نیاز به امرار معاش دلیل چاپلوسی و همکاری با ستم! در مورد فردوسی من هیچ مستندی تا به حال ندیدم که تایید کرده باشد شاهنامه را برای محمود غزنوی گفته باشد، در مورد حافظ البته واضح هست، دالی هم طرفدار فرانکو بود، فاشیست بود و البته نقاشی بزرگ، حالا این چه ربطی دارد که زشتی رفتار آدمی از لحاظ اخلاقی توجیه شود، یعنی مثلاً اگر من معماری برجسته باشم یا سرآمدِ هنرمندانِ جهان این توجیه میکند که بیاخلاق و وقیح باشم یا جنسِ چاپلوسیام مرغوب و قابل اغماض میشود؟ در اوج سرکوب، در زمانی که مردم برای احقاق یک حق ساده کشته و شکنجه شدند، یکی صرفاً ناچار شده برای امرار معاش قربانصدقه جلاد برود، خب حالا هر که بوده، فرق میکند؟ البته که فرق میکند، همانطور که این آقا به شجریان نامه نوشت و پاسخ درخورش را گرفت، راستی اگر اینطور که شما توجیه کردید چه فرقی هست مثلاً بین اینها، بین این آقا با شجریان، با حسین زمان و کسانی دیگر که در آن زمان این تفاوت را میفهمیدند؟ تو را بخدا دست از این توجیهِ «امرارِ معاش» بردارید، اگر شاه شجاع ظالم بوده که من نمیدانم و حافظ با معیارهای آن زمان چاپلوس! خب ئقت کنید شما هم با نگاه امروزیتان به خوبی از آن یاد نمیکنید.
رویا / 18 February 2016
با درود بر همه ايرانيان ، حكومتي بي هويت كه بازور و جنايت براي خود هويت ميسازد البته افراد بي هويت چون نامبرده را مميطلبد . ( اب هرز ، گودال را ميجويد ) اين مشكل از من است كه به بي هويتها بها ميدهم و انها نيز بر خود نيز ميباورانند كه هويت و بنيان دارند . حكومت سفله پرور است . وقتي جلادان و شكنجه گراني چون پورمحمدي و عماد وزراي دادگستري و كار حكومت بنفش ميشوندو با دختران ماتيك زده مورد استقبال قرار ميگيرند ، سفله گي نهادينه ميشود و ارزش. پاينده ايران ، سربلند ايراني
كشكساب / 18 February 2016
رویا خانم من هم هنوز سند صورتحساب ابوالقاسم برای سلطان محمود و سند پرداخت را ندیده ام ولی بر عقل و تجربه خود اتکا می کنم و می گویم هنرمندان در طول تاریخ به منابع ثروت و قدرت نزدیک شده اند چرا که آنها خریداران اصلی هنر بوده اند. هنر چیزی بوده است لوکس که هیچ عامی حتی اگر از آن سر در میاورده برای آن به کسی پرداختی نمی کرده. امروز هم وضع در کشور ما بهتر از این نیست. در غیاب حق تالیف و تصنیف هنرمند ان و صاحبان مالکیت معنوی در خطر فقر هستند. در کشوری که 40 میلیون دلار به یک فیلم ساز می دهند تا جلع تاریخ دین بکند، هنر مندان دیگر باید سماق بمکند یا به مشاغل دیگر روی بیاورند.
از طرف دیگر ماجرای تناسب جرم با مجازات هم اصلی عقلانی است. فکر نمی کنید آقای افتخاری نه تنها خود متنبه شده بلکه برای دیگران هم درس عبرت خوبی شده. هنرمندان دیگری را می شناسم که در فیلم هایی بازی کردند که جنبش 88 را به لجن می کشید ولی مردم این معامله را با آنها نکرده اند. تازه بسیاری برای شکم گنده یکی یا چشم رنگی دیگری غش و ضعف هم می کنند. این دوگانگی را چجور توجیه کنیم جز اینکه ملت ضعیف کش باز یکی را گیر آورده اند.
میترا / 18 February 2016
خانم میترا:
1- امرار معاش چاپلوسی را توجیه نمیکند وگرنه مرزی بین وجدان و اخلاق اجتماعی و خودفروشی باقی نمیماند، اینطور هرکسی میتواند از مسوولیت رفتار اجتماعیاش شانه خالی کند، از یک شکنجهگر تا چاپلوسی کوچک.
2- گیر دادید به فردوسی، گرچه موضوع این بحث نیست اما شعر فردوسی که مربوط به 10 قرن پیش است هم لوکس و برای دربار نبود وگرنه بصورت مردمی در نمیامد تا حدی که ابیاتش ضربالمثل شود و نقالیاش کنند.
3- بنظرم موضوع اصلی نوشته شخص افتخاری نیست، نوعی عادتِ توجیهگری رفتاری ناپسند و مالهکشی روی آن است. عادتِ استبدادزدهِ اعتراف نکردن به اشتباه و مسوولیت رفتار خود را نپذیرفتن است. قرار نیست کسی افتخاری را مجازات کند، مردم قضاوت خودشان را دارند.
رویا / 19 February 2016
وای ازدست بعضی ازاین جماعت ورسانه ها
چن ساله محکمه برپاکردن چه محکمه ایی که هیات منصفه وشاکی وشاهدوقاضیشم خودشونن وافتخاری رو واسه کرده وناکرده ش محکوم می کنن
چه نظرهاکه نمی دن چه تحلیل های عجیب وغریب و قلمبه سلمبه البته اغلب بی ربط که نمی کنن طوری که انگاربه تمام امورشده وناشده اشراف کامل دارن.آخه بزرگواران، عالی جنابان، علیا حضرت هایه خرده هم انصاف ویه سوزن هم به خودتان لطفا
سینا / 19 February 2016
چنان فضاروبرعلیه افتخاری مسموم وغبارآلودکردن که بیچاره آدم انگارهرحرفی که می زنه وهرکاری که انجام می ده عین خبط وخطاست یاحتماآمیخته به یه تزویر وریایی هستش .نفرمایید نه که درعمل معمولابامواضع تخریبی وتحریفی ودرکل سیاه نمایی درقبال گفته ها ورفتارافتخاری دررسانه هاوفضای مجازی مواجهیم
سینا / 19 February 2016
آقای علیرضا افتخاری همچون خانم گلشیفته فراهانی و یا
بانو الهام چرخنده و همچون اکثریت ایرانیان دچار بیماری
روانی «خود شیفتگی» هستند و بهمین سبب در «خود »
هرگز اشکالی ندیده و مشکل و اشتباه را همواره از جانب
دیگری میدانند. و در چنین جامعه ای پس چه میتوان بیش
از این انتطار داشت که خود شیفته دیگری چون خامنه ای
به قدرت رسانده شده و لقب پوشالی «معظم» به «خود»چسبانده
و «خود» را عقل کل خودشیفتگان دیگر و کل جامعه شیفته پرست
بداند!؟! ایول!!!
حمید / 19 February 2016
خانم شاد در مسند مدعی العموم نشسته اند و با صغرایی ضعیف به کبرایی عظیم رسیده اند. بی اینکه بحث کنند آقای افتخاری دقیقاً چه “جرمی” مرتکب شده ، عمل و شخصیت ایشان را نقد و بلکه ترور فرموده اند. موقعیت آقای افتخاری را عیناً مانند افرادی می دانم که به اعترافات زیر شکنجه مجبور می شوند. او با اینکه هنوز خود نمی داند واقعاً چه خطایی مرتکب شده ولی بدلیل فشار جامعه پیرامونش قصد دارد با نوعی از اعتراف که حد اقل بخشی از عزت نفسش را حفظ کند از هویت و شرف خود دفاع کند و بتواند به زندگی عادی خود باز گردد. آقای احمدی نژاد را چه دوست داشته باشیم چه نه، سالهای سال رییس جمهور رسمی این کشور بود و بعدها هم از او به همین عنوان یاد خواهند کرد. اینکه کسی بخواهد از حمایت یک رجل سیاسی برای بهبود شغل خود برخوردار شود نه کاری غریب است و نه مذموم. آقای افتخاری نه تیر خلاص به کسی زده، نه چماق برداشته، نه دست در جیب کسی کرده و نه اصولا کاری کرده که صدها هنرمند دیگر قبلا یا بعداً صد برابر آن را انجام نداده باشند. حال به چه دلیلی باید از او، و تنها از او انتظار داشته باشیم که بر بام خانه اش روند و در کوس رسوایی خود بدمد یا هاراگیری کند، امری است ناجوانمردانه، بسیار و دنباله روی از یک هیستری و هذیان جمعی در حد و قدر فرقه کوکلوس کلان.
میترا / 19 February 2016