Opinion-small2

اعتراف به اشتباه، انتقاد از خود و پذیرش نقد از سوی دیگران در جامعه‌ای که تار و پود آن به استبداد گره خورده، به شکل طلبکاری، تظلم‌خواهی و توجیه رفتار اشتباه نمایان می‌شود.

پدیده‌ای رایج در جامعه ایرانی که در رفتار افراد بسیاری بازتاب دارد. در رفتار و کردار افراد یک جامعه استبداد‌زده، از سردمداران قدرت و مقام‌های حکومتی گرفته تا هنرمندان و فعالان فرهنگی و اجتماعی، عذرخواهی جایی ندارد.

آنها با فرهنگ نقد آشنا نیستند و همه آن‌چه به جای نقد به آن باور دارند یا در تخریب معنا می‌یابد یا در تقدیس؛ هیچ پدیده بینابینی وجود ندارد که امکان تغییر رفتار اشتباه را فراهم سازد.

مقامات حکومتی در چنین جامعه‌ای تنها وقتی “صدای انقلاب مردم” را می‌شنوند که پایه‌های حکومت‌شان متزلزل شده و آنها مجبورند کشور را ترک کنند، اما تا پیش از آن حتی یک بار به اشتباه در عملکردشان اعتراف نمی‌کنند.

دامنه چنین رفتارهای طلبکارانه‌ای تا جایی است که حتی وقتی میلیون‌ها نفر به تقلب و کودتای انتخاباتی در ایران اعتراض می‌کنند، رهبر جمهوری اسلامی کوچک‌ترین انتقاد و اعتراضی را برنمی‌تابد و همچنان بر سر مواضع خود می‌ماند.

Zahra Bagherishad
زهرا باقری‌شاد

این مکانیزم تنها در رفتار سردمداران قدرت نمود ندارد، بلکه نوعی همسانی با آن در سطح جامعه نیز ایجاد شده که از فرهنگ سال‌های مدید آمریت و تابعیت نشات می‌گیرد؛ فرهنگی که در آن همیشه باید در برابر قدرت چاپلوسی کرد و در برابر افراد فاقد قدرت با زبان طلبکار و حق به جانب سخن گفت. جایی برای تجدید نظر در بحث وجود ندارد و اگر تغییر رفتاری هم صورت بگیرد، محصول نوعی اجبار است.

رفتارهای اشتباه و حتی غیرحرفه‌ای از سوی برخی از اعضای جامعه پزشکی در ایران که مدت‌هاست نمونه‌هایی از آن‌ها در صدر اخبار رسانه‌ها قرار می‌گیرند از جمله مواردی است که کمتر با عذرخواهی و تلاش برای جبران خطا همراه بوده و بالعکس، این اغلب مردم و افکار عمومی بوده‌اند و هستند که به خاطر نوع برخورد احتمالا قدرناشناسانه، مورد انتقاد قرار می‌گیرند و در مقابل، پزشک یا تیم پزشکی خطاکار، حتی در صورتی که عملکردشان منجر به فوت فردی شده باشد، به بهانه کمبود امکانات و “خدمت به خلق در ازای حقوق ناچیز” تبرئه می‌شوند.

نمونه دیگر از چنین فرهنگی، نمایان در رفتار هنرمندان و نویسندگان و اهالی فرهنگ جامعه ایران است که کمتر دیده شده کسی از میان آنها احیانا به خاطر نوشته یا محتوای تولیدی نژادپرستانه، ضد زن و هموفوبیا، از مخاطبان و منتقدان عذرخواهی کند.

در بیشتر موارد، این افراد وقتی به خاطر رفتارهای نژادپرستانه و سکسیستی و هموفوبیا –‌به ویژه در شبکه‌های اجتماعی‌– مورد نقد قرار می‌گیرند، همچنان سفت و سخت بر سر موضع خود می‌مانند و منتقدان را به تندروی و عقاید رادیکال متهم می‌کنند.

Eftekhari

اما شاید یکی از زمخت‌ترین و عریان‌ترین شکل‌های فرهنگ طلبکاری و توجیه رفتار اشتباه، اظهارات اخیر علیرضا افتخاری، خواننده صاحب‌نام ایرانی باشد که در گفت‌و‌گو با رسانه‌ها از ماجرای حمایت خود از محمود احمدی‌نژاد، مهم‌ترین عامل کودتای انتخاباتی سال ۸۸، به گونه‌ای توجیه‌گرانه پرده برداشته و تب و تاب حمایت سرسختانه خود در آن روزها را تنها به در آغوش کشیدنی از سر اجبار و سلام و علیکی چند ثانیه‌ای تقلیل داده است. این اعتراف هم البته به این دلیل صورت می‌گیرد که پس از سال‌ها، “قدر‌ناشناسی” احمدی‌نژاد به خواننده مورد نظر ثابت شده است.

او خود در این اظهار نظر درست به این دلیل از احمدی‌نژاد گله‌مند است که چرا قدر حمایت‌های افتخاری را ندانسته و حتی “زنگ گوشی موبایل خود را با صدای یکی از آهنگ‌های او تنظیم نکرده”.

هنرمندی که در سال‌های نه چندان دور با اصلی‌ترین عامل کودتای انتخاباتی در ایران سر و کار داشته و به گفته خود به خاطر پنج میلیون تومان که بی‌حساب و کتاب و قرارداد به حساب او واریز شده، در دام یک برنامه تبلیغاتی افتاده، امروز نه تنها از رفتار اشتباه خود پشیمان نیست، بلکه سر تیز انتقاد را به سمت مردم جامعه چرخانده و با تظلم‌خواهی از انگیزه آن روزهایش برای خودکشی می‌گوید تا به این ترتیب منتقدان خود را با عذاب وجدان روبه‌رو سازد. او تنها یک نمونه از عدم انتقاد‌پذیری و اعتراف به اشتباه در جامعه استبداد‌زده ایران است؛ جامعه‌ای که در آن افراد به جای جبران اشتباه، یا در صدد توجیه آن برمی‌آیند یا از جامعه گله‌مند می‌شوند.

اما این‌گونه اعترافات احتمالی هم بر خلاف خواسته این افراد برای‌شان اعتبار و همدردی نمی‌آفریند، بلکه این رفتار، درجه بی‌پروایی آنها را در همراهی با قدرت سرکوبگر نشان می‌دهد و تایید این مساله را به دنبال دارد که برخی افراد تا به زور درهم شکسته نشوند، حاضر به بیان اشتباهات خود نیستند.

در جوامع دمکراتیک اما نقد‌پذیری، ترس تولید نمی‌کند. حتی انتقاد از خود و درنگ کردن به قول آنتونی گیدنز، ویژگی جامعه مدرن است. افراد در چنین جامعه‌ای در پس رفتارهای خود می‌ایستند، تردید می‌کنند، رفتارهای نادرست خود را زیر سوال می‌برند و یقین‌ها موضوعیت خود را از دست می‌دهند. از وزیر و نخست وزیر و رهبران احزاب سیاسی گرفته تا هنرمند و نویسنده و فعال اجتماعی، همه به راحتی انتقاد را می‌شنوند و از آماده نقد خود هستند. در چنین جامعه‌ای، نقادی اعتبار می‌آفریند و اعتبار افراد را بالا می‌برد، چرا که باعث می‌شود آنها با اشتباه‌های خود درگیر شوند.

این در حالی است که افراد در جامعه استبدادزده در مواجهه با اشتباهات خود یک رویکرد دارند؛ تا آخرین لحظه آن را توجیه می‌کنند و حتی وقتی به اعتراف دست می‌زنند از نوع نقد‌پذیری و انتقاد از خود نیست. این اعتراف یا به شکل درهم شکستن صورت می‌گیرد، مثل رفتار برخی رهبران سیاسی که تا وقتی بر سر قدرت هستند هیچ‌گونه انتقادی را بر نمی‌تابند اما وقتی قدرت را از دست می‌دهند، توبه می‌کنند و عملکرد سابق خود را از بیخ و بن زیر سوال می‌برند. یا به صورت طلبکاری از جامعه که کماکان فرد بر سر موضع نادرست خود باقی می‌ماند و اگر هم اعترافی می‌کند، به اشتباه خود نیست بلکه به شرایط ناگواری است که در آن به سر برده و حالا می‌خواهد جامعه را دچار عذاب وجدان و همدردی کند.

در این میان اما اگر بخواهیم از تاریخ بیاموزیم، امثال “تختی” را سرمشق می‌گیریم که با سر برافراشته به قدرت حاکم “نه” گفتند و به سبب همین آشتی ناپذیری با استبداد، به خود اعتباری همیشگی بخشیدند.

هم از این رو، خواندن اعتراف‌نامه علیرضا افتخاری بیش از آن‌که در مخاطب همدردی بیافریند، افکار عمومی منتقد او را به محق و به جا بودن انتقادات مجاب می‌کند و نه به موجه بودن رفتار خواننده‌ای سرشناس که در روزهای سخت یک ملت، کنار عاملان کودتا و سرکوب ایستاد و با آنها دست همراهی داد و آنها را به آغوش کشید.