فیلم سقوط آزاد[1] ساخته‌ استفان لاکانت[2] و محصول ۲۰۱۳ کشور آلمان است که روایتگر داستان دو پلیس مرد در یگان ضدشورش است که به هم دل می‌بازند؛ در این یادداشت مروری خواهیم داشت بر این فیلم سینمای کوییر.

freierfall1

فیلم‌های داستانی (غیرمستند) سینمای کوییر را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: اول؛ فیلم‌هایی که به جنبش‌های دگرباشان جنسی[3] می‌پردازد که از مشهورترین آنها می‌توان به میلک[4] و جدیدترین از این نوع، غرور[5]، اشاره کرد. دوم؛ فیلم‌هایی هستند که داستان عموماً تلخ و دراماتیک زندگی دگرباشان را روایت می‌کنند.[6] کوهستان بروکبک[7]، روایتگر عاشقی دو مرد همجنس‌گرا در آمریکای دهه‌ی ۱۹۶۰، شناخته‌شده‌ترین فیلم در این زمینه است. گفته شده فیلم جدید کارول[8] همتای لزبین آن فیلم است[9] و فیلم «سقوط آزاد» که در اینجا قصد معرفی و بررسی آن را داریم همتای آلمانی فیلم آمریکایی «کوهستان بروکبک» است[10].

در این نگاشته در ابتدا خلاصه‌ای از داستان فیلم ارائه شده و سپس سه نکته پیرامون این فیلم که به نظرم جذابیت داشته است را می‌آورم. البته لازم به یادآوری است که این نگاشته نقد و بررسی یک فیلم از دیدگاه یک کارشناس سینما نیست و تنها نگاهی است از منظری دگرباشانه به فیلمی دگرباشانه.

خلاصه‌ی داستان فیلم[11] 

مارک بروگمن[12] (با بازی هانو کوفلر[13]) افسر جوانی است که در حال آموزش برای یگان ضدشورش[14] است. او در دانشگاه پلیس تلاش می‌کند که در تربیت بدنی از همتایانش جا نماند. مارک در ابتدا دوست ندارد با کای انگل[15] (با بازی ماکس ریملت[16]) هم‌اتاق مغرور و از خودراضی‌ش در دانشکده باشد. آنها یک مواجه‌ فیزیکی در هنگام تمرینات آموزشی با هم دارند اما بعد از آن مارک بابت رفتار تهاجمی‌اش از کای عذرخواهی می‌کند و با یکدیگر دوست می‌شوند. آن‌ها هر روز با هم به دویدن می‌روند و در خلال یکی از این دویدن‌ها وقتی می‌خواهند سیگاری به هم تعارف کنند کای، مارک را می‌بوسد گرچه می‌گوید این فقط یک شوخی بوده است. مارک که شگفت‌زده مایل به ادامه‌ تمرینات ورزشی با او نیست، به اصرار کای تنهایی به تمرینات ادامه می‌دهد.

tumblr_n0id90wdaw1s3hm5uo1_1280

در روزهای بعد مارک انگار در فکر آن بوسه در بهت و ناباوری است. یک بار دیگر وقتی مارک در جنگل آشفته مشغول دویدن است؛ کای ناگهان خود را با سرعت به او می‌رساند و معاشقه‌ای را آغاز می‌کند گرچه در ابتدا مارک تلاش برای برقراری رابطه جنسی را با کمی مقاومت پذیرا شده و برای مدتی کوتاه تسلیم کامجویی کای می‌شود اما خیلی زود بر دست‌پاچگی‌اش غلبه کرده و دوان دوان از او دور می‌شود؛ گویی از امر مهیبی می‌گریزد.

گرچه مارک، تلاش می‌کند از کای پرهیز کند اما به زودی کای به یگان پلیس وی منتقل می‌شود و او متوجه می‌شود نادیده گرفتن کای بسیار دشوار است. سرانجام کای بواسطه‌ یک همکار به سالن بولینگ می‌رود جایی که مارک و خانواده‌اش مشعول بازی هستند و به بتینا[17]، دوست‌دختر طولانی مدت و حامله‌ مارک، معرفی می‌شود، بتیتا و مارک به تازگی به نزدیکی خانه پدر و مادر مارک اسباب‌کشی کرده‌اند تا زندگی مشترک‌شان را آغاز کنند.

اگرچه مارک تلاش می‌کند به بتینا متعهد بماند و کای را فراموش کند اما نمی‌تواند احساساتش را نادیده بگیرد و سرانجام به جاده‌ای که همیشه با کای ورزش می‌کرده است باز می‌گردد جایی که کای منتظر اوست؛ آن دو در زیر باران با هم سکس می‌کنند. هنگامی که در ماشین نشسته‌اند و منتظرند لباس‌هایشان خشک شود کای به مارک می‌گوید که از آن لذت برده است. این دیدار باعث می‌شود مارک دیر به تمرینات دوران حاملگی بنینا (تمریناتی که یه زنان در دوران حاملگی برای زایمان راحت‌تر می‌دهند) برسد و این شک او را در مورد کارهای مارک افزایش می‌دهد. مارک روابط صمیمانه‌اش با کای را ادامه می‌دهد و به بهانه‌ی شیفت شب با او وقت می‌گذراند و کای کلید آپارتمانش را به او می‌دهد. در این حین مارک متوجه می‌شود که کمتر می‌تواند با بتینا رابطه جنسی داشته باشد که آن را با حاملگی بتینا توجیه می‌کند.

بعداً مارک و کای به یک «گی بار» می‌روند جایی که مارک از اکستازی (روان‌گردان) استفاده می‌کند. فردا صبح، ضمن اینکه بتینا تقاضای سکس مارک را رد می‌کند از او می‌پرسد که آیا پای زن دیگری در میان است؟ که مارک پاسخ منفی می‌دهد. بتینا، در حالی که مارک مشغول اصلاح صورت خود است به سراغ گوشی مارک می‌رود اما چیزی مشکوکی نمی‌بیند جز تماس‌هایی از کای.

بتینا پسری به دنیا می‌آورد و مارک تلاش می‌کند کای را از زندگی‌اش بیرون کند. کای با ماشین او را دنیال کرده و در جاده متوقفش می‌کند و از او می‌پرسد: چرا این روزها با او تماسی نداشته است؟ مارک پاسخ می‌دهد که نمی‌تواند دوست دختر و بچه‌اش را رها کند و هر چه بین آنها بوده تمام شده است. کای به او می‌گوید: بپذیر که گی هستی که مارک مشتی به او می‌زند و می‌گوید که رابطه آن‌ها برای او مربوط به قبل و اتفاقی بوده و می‌خواهد که تنها باشد. بعداً او به بتینا می‌گوید که احساس می‌کند دارد خفه می‌شود.

مارک در دانشکده متوجه می‌شود که کای در باری پیدا شده که یگانش به آن حمله کرده است. او به آپارتمان مارک می‌رود و دوباره شگفت‌زده می‌شود وقتی کای به او می‌گوید که حمله هفته‌ها پیش طرح‌ریزی شده بود. مارک به کای می‌گوید که از او نخواسته بود که به زندگی‌اش بیاید و زندگی او را تلخ کند و او را متهم می‌کند که به بار رفته است تا مرد دیگری پیدا کند و با او بخوابد. کای، مارک را یک خودخواه خطاب می‌کند که فقط به فکر خودش است و هرگز عاشقش نبوده است. کای به مارک می‌گوید که او را دوست دارد و هرگز با کسی دیگری نخوابیده است. مارک تلاش می‌کند که آپارتمان کای را ترک کند که خودش را در آغوش کای می‌یابد.

کای به دنبال یک اهانت جنسی همجنس‌گراهراسانه توسط افسر همکارش، لیمپینسکی[18]، با او درگیر می‌شود و وقتی مارک تلاش می‌کند آن دو را از هم جدا کند ضربه‌ای به صورتش می‌خورد. وقتی کای مارک را در بیمارستان ملاقات می‌کند، مارک به او می‌گوید که آنجا را ترک کند قبل از آنکه مادرش از راه برسد، وقتی که آن دو مشغول یک بوسه‌ی پراحساسند، مادر مارک از راه می‌رسد و ماجرا را می‌بیند. مارک به دنبال مادرش می‌دود و با هم در ماشین صحبت می‌کنند. او به مارک می‌گوید که او و پدرش او را بزرگ نکرده‌اند برای چنین چیزی. مارک خجالت‌زده و ناراحت، تنها به خانه بازمی‌گردد.

بعداً وقتی کای به دعوت بنینا به یک مهمانی دوستانه (دور همی[19]) می‌آید با پدر و مادر مارک مواجه می‌شود که به او می‌گویند از پسرشان دور بماند تا او بتواند به زندگی جدیدش برسد. کای به آن‌ها می‌گوید که عاشق پسرشان است، که مادر مارک را شوکه می‌کند. مارک که اینها را می‌شنود از او خواهش می‌کند که آنجا را ترک کند.

مارک، کای را در آپارتمانش می‌بیند تا کبودی صورت کای بعد از مشاجره با لیمپینسکی را ببیند و به او توصیه می‌کند به یگان دیگری برود تا از خودش حفاظت کند، و کای از او در مورد آینده‌ی رابطه‌شان می‌پرسد. مارک کلید آپارتمان او را بر‌می‌گرداند و آنجا را ترک می‌کند. وقتی به خانه خودش نزد بتینا برمی‌گردد، بتینا در حال جمع کردن وسایلش است تا با پسرش آنجا را ترک کند، او فهمیده است که مارک در مورد شیفت‌های شب‌کاری به او دروغ گفته است و از او در مورد رابطه‌اش با کای می‌پرسد؟ مارک هنوز نمی‌خواهد به رابطه‌اش با کای اعتراف کند و بتینا هم به او می‌گوید که نمی‌خواهد حقیقت را بفهمد و تلاش‌های مارک برای ماندن بتینا بی‌نتیجه است. مارک تلاش می‌کند او را در خانه فرانک[20] (دوست و همکار مارک) ببیند و به رابطه‌اش با کای اعتراف کند. بتینا از او می‌پرسد که آیا او گی است؟ و وقتی مارک جواب می‌دهد نه! بتینا می‌پرسد: پس او چی هست؟

سرانجام بتینا با پسرشان به خانه‌اش بر می‌گردد اما فاصله آشکاری میان آنها است که اوج آن حمله‌ عصبی بتینا در حمام به مارک است. مارک تلاش می‌کند کای را در آپارتمانش ببیند اما آنجا را خالی می‌یابد، کای از آنجا رفته است، همچنین یگان را بدون گفتن حتی یک کلمه، ترک کرده است.

هنگامی که لیمپینسکی تلاش می‌کند به مارک در مورد رابطه‌اش با کای کنایه بزند، مارک او را می‌بوسد و او را دست می‌اندازد که باعث می‌شود لیمپینسکی به او حمله کند. فرانک شاهد این ماجراست و اشاره می‌کند که لیمپینسکی می‌تواند از آنجا برود. مارک، غمگین و ناراحت تنها به گی بار می‌رود و گرچه بدنبال یک رابطه جنسی با مرد دیگری است اما او را پس می‌زند. وقتی به خانه برمی‌گردد. بتیتا و مارک به هم اعتراف می‌کنند که رابطه‌شان مانند گذشته نخواهد شد. فیلم در حالی تمام می‌شود که مارک در حال دویدن با همکارانش در دانشکده است، صحنه‌ای که فیلم با آن آغاز شده بود، او آنها را پشت سر می‌گذارد و تنها به پیش می‌رود برخلاف ابتدای فیلم که از دویدن جا مانده بود.

دوراهی‌های اخلاقی و ستیز با واقعیت

فبلم به خوبی بیانگر یک معمای اخلاقی است که مارک در آن گرفتار آمده است، او در آستانه‌ بچه‌دار شدن و به صورت اتفاقی و با قرار گرفتن کای در میانه‌ی راه زندگی‌اش به این حقیقت پی می‌برد که نمی‌تواند یک زن را مانند یک مرد دوست داشته باشد، یا لااقل این مرد خاص را از دوست دخترش بیشتر دوست دارد. مشکلی که دو شخصیت فیلم کوهستان بروکبک، و با شدت بیشتری انیس، هم با آن درگیر بودند، مشکلی که برای جامعه‌ همجنس‌گرای ایرانی خصوصاً در خانواده‌های سنتی و مذهبی و در شهرهای کوچک مشکل آشنایی است.[21] انسان‌های دگرباشی که به هر دلیلی از جمله ناآگاهی یا اطلاعات غلط، هوموفوبیا، اجبار جامعه و خانواده و… ازدواج می‌کنند و گاه دارای فرزند می‌شوند اما و هزار اما که هرگز نمی‌توانند حس حقیقی خود را فراموش کنند و با نادیده بگیرند.

freierfall7

مارک نماینده همه‌ همجنس‌گرایانی است که پیش از آنکه که گرایش جنسی خود را بشناسند و یا با شناخت آن و نادیده گرفتن آن همسر جنس مخالف و پدر/مادر می‌شوند و ناگهان این گرایش و حس شورش می‌کند و زندگی‌شان را پر تلاطم می‌کند[22]، و نباید فراموش کنیم این مشکل در مورد زنان همجنس‌گرا (لزبین‌ها) با شدت بیشتری مطرح است چون در حالی که پسرها از همان سنین بلوغ متوجه گرایش جنسی خود می‌شوند اما دخترها تا سنین بالاتر هم کمتر متوجه این نکته می‌شوند و وقتی متوجه شوند که ازدواج کرده‌اند و بچه هم دارند.[23]

با دیدن این فیلم و سرنوشت مارک، دوباره این پرسش‌ها به ذهنم هجوم آوردند: در شرایطی مانند آنچه مارک در آن گرفتار بود آیا باید به سادگی و با گفتن ابنکه چون یک فرد وارد یک قرارداد (= ازدواج) شده است، هر چند برخلاف گرایش جنسی‌اش، و از آنجا که خیانت در روابط زناشویی غیراخلاقی است[24]، بنابراین باید خویشتن‌داری کنند؟ آیا سرکوب گرایش جنسی خیانت نیست آن هم خیانت به خود؟ خیانت به خود غیراخلاقی‌تر است یا خیانت به دیگری؟ آیا کنش جنسی برخلاف گرایش جنسی که به احتمال زیاد مستلزم نوعی نقش بازی کردن و «خود نبودن» است یک دروغگویی رفتاری به طرف مقابل نیست؟ در شرایطی که به دلایلی چون ناآگاهی و همجنس‌گراهراسی و… امکان گفتن حقیقت به طرف مقابل نیست راه‌حل اخلاقی ماجرا چیست؟

حال اگر زن باشی و در جامعه‌ای چون ایران زندگی کنی چه خود همجنس‌گرا باشی و چه همسرت شدت این مشکل چند برابرمی‌شود. چون از طرفی زنان از نظر اقتصادی و مالی وابستگی زیادی به همسران دارند و اگر خود همجنس‌گرا باشند سخت است که از همسرشان جدا شوند. هم اگر همسرشان همجنس‌گرا باشد جدایی وی از او برایشان هزینه زیادی دارد. این به جز هزینه‌های عاطفی‌ای است  که دو طرف ماجرا باید پرداخت کنند (درست است که یکی از طرفین عشق اروتیک به دیگری ندارد اما این دلیلی نمی‌شود به او وابستگی عاطفی هم نداشته باشد). حالا باید فرض کنیم که فرزند یا فرزندانی هم در این بین وجود دارند و مطمئناً در جامعه نرسالار ایران که حمایت یک مرد از یک خانواده را ضروری کرده است و خانواده تک‌والدینی و تربیت فرزند بصورت تک‌والدی دشوار است؛ راه‌حل ماجرا و سرنوشت این فرزندان چیست؟ آیا می‌شود گفت به صرف اینکه این فرزند ناشی از اشتباه ما به این دنیا آمده است باید پدر یا مادر زندگی خود را برای او تباه کنند و به خاطر آینده او بسوزند و بسازند؟ و آیا مگر می‌شود ساختن وقتی در میانه آتش می‌سوزی؟

به نظرم پاسخ به این پرسش‌ها  با در نظر افراد مختلفی که با این درد و رنج زیسته‌اند و شنیدن داستان پررنجشان امکان‌پذیر است نه اینکه فیلسوف اخلاقی که احتمالاً دگرجنس‌گرا[25] هم هست و دستی از دور بر آتش دارد درباره این مسئله دشوار ابراز نظر کند. باید حداقل ده‌ها و صدها داستان غم‌آلود و درد و رنج جانکاه زندگی کسانی که این درد را چشیده‌اند و با تمام وجود لمس کرده‌اند شنیده شود تا بتوان به داوری درست اخلاقی در این مورد رسید. و چه خوب است که فعالان حقوق دگرباشان کمپینی در جهت اطلاع‌رسانی و کمک به افرادی که در چنین شرایطی زندگی می‌کنند، از طریق اطلاع‌رسانی انجام دهند.

هم‌جنس‌گرایی مردانه و فروپاشاندن مرزهای زنانگی و مردانگی

 در جایی خوانده بودم که یکی از ویژگی‌های فیلم بروکبک این است که در فضای فیلم‌های وسترن که کاملاً مردانه است روایتگر یک عشق اروتیک و همجنس‌خواهانه بین دو گاوچران است آن هم در سال‌ها دهه‌ ۱۹۶۰ میلادی. فیلم سقوط آزاد هم دقیقاً همین چنین ویژگی‌ای را داراست.

دو شخصیت اصلی فیلم دو مرد قوی هیکل هستند که همه ویژگی‌های یک مرد که یک جامعه نرسالار که مرزهای نعریف شده‌ قاطعی برای زنانگی و مردانگی است، را دارا هستند. آنها در محیط خشن و مردانه‌ای هم کار می‌کنند، در پلیس و آن هم به صورت مشخص یگان ضد شورش.

به نظرم تصویر کردن این دو شخصت خیلی هوشمندانه بوده است چون به راحتی این تصور بسیار غلط اما رایج و عامیانه را به چالش می‌گیرد که زنانگی در مردان و به طبع آن ظرافت و ضعف بدنی و آنچه که صفات رنانه‌اش می‌خوانند دلیل همجنس‌گرا بودن است.[26] روشن است کسانی که چنین تصوراتی دارند مرتکب دو اشتباه شده‌اند: نخست آنکه ترانس‌سکچوال[27] را با همجنس‌گرایی مردانه (گی) اشتباه گرفته‌اند. در حالی که ترانس‌سکچوال یا تراجنسی بودن امری مرتبط با هویت جنسی و جنسیت[28] است و همجنس‌گرایی امری مرتبط با گرایش جنسی.[29]  نسبت میان این دو عموم‌وخصوص من‌وجه است بدین معنی که برخی ترانس‌ها مانند کسانی که با بدن مرد دنیا آمده‌اند اما ذهنیت زنانه دارند می‌توانند هم‌جنس‌گرا یا دگرجنس‌گرا باشند، اما یک مرد همجنس‌گرا فردی است که چه از نظر فیزیکی و جه از نظر ذهنی مرد است و دوست دارد با یک مرد مانند خودش هم رابطه جنسی بگیرد.

دومین خطای کسانی که چنین تصوراتی را دارند این است که آنها تنها همجنس‌گرایان مرد با نقش جنسی بات، با همان لفظ توهین‌آمیزی که خطابشان می‌کنند (کونی)، را همجنس‌گرا تصور می‌کنند، در حالی که در بین همجنس‌گرایان نقش‌های جنسی متفاوت و متنوعی وجود دارد.

در هر صورت انتخاب دقیق و سنجیده‌ این دو شخصیت در این فیلم به راحتی این تصورات را به چالش کشیده است، دو مرد قوی که با هر استانداردی بسنجیم خصوصاً با استانداردهای جامعه‌ نرسالار کاملاً مرد هستند اما درگیر روابط عاطفی و عمیق عاطفی/اروتیک با یکدیگر می‌شوند؛ پلیس‌های ضدشورشی که توان کنترل شورش عشقی که شاید به نظر نرسالاران «زنانه» باشد را ندارند.

در پایان این قسمت لازم به یادآوری است که همجنس‌گرایی مردانه به دلیل در هم نوردیدن مرزهای زنانگی و مردانگی و نقش‌هایی که از پیش فرهنگ نرسالار برای زن و مرد تعریف کرده است بیش از لزبین فمنیسم[30] در جنبش آزادی زنان می‌تواند نقش مثبت داشته باشد چنان‌که این جنبش یکی از متحدان جنبش زنان بوده و هست.

مارک؛ همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا[31]؟

یکی از پرسش‌های که شاید برای بسیاری از غیردگرباشان پیش بیاید این است که مارک، هم‌جنس‌گرا بود و یا دوجنس‌گرا؟ باید گفت فیلم هیچ ارجاعی به گذشته مارک نمی‌دهد تا ما متوجه شویم که مارک پیش از این از حس خود بی‌خبر بوده است یا نه؟

برخلاف فیلم کوهستان بروکبک که با ارجاعی به گذشته انیس متوجه می‌شویم که او همجنس‌گراست، گرچه همجنس‌گراهراس هم هست. بنابراین با قاطعیت نمی‌توان در مورد مارک حکمی صادر کرد. اما با قاطعیت می‌توان گفت صرف داشتن رفتار جنسی مارک که هم با همجنس هم با جنس مخالف بود را نمی‌توان دلیل بر دوجنس‌گرا بودن او بدانیم چنان که در مورد هیچ کسی نمی‌توان چنین قضاوتی کرد چه اینکه رفتار جنسی[32]به هیچ‌وجه تعیین کننده‌ گرایش جنسی نیست.[33]

البته که باید با نظریه کوییر[34] هم‌آوا شد که خط‌کشی‌های صُلب و سخت بین زنانگی و مردانگی و همجنس‌گرا و دگرجنس‌گرا وجود ندارد.

محدودیت‌های نمایش اروتیسم مردان همجنس‌گرا

در اینجا نمی‌خواهم وارد مباحث درازدامن تفاوت بین اروتیسم و تصویر کردن صحنه‌های اروتیک و تفاوت آن با پورنوگرافی شوم و حتی نمی‌خواهم پیشاپیش با جدا کردن یکی از دیگری یکی را فراتر بنشانم و دیگری را فروتر اما به هر قاعده و میزانی که بسنجیم اروتیسم و صحنه‌های اروتیک موجود در این فیلم را نمی‌شود از مقوله پورنوگرافیک دانست و تمام آن‌ها حتی به مرزهای پورنوگرافی، اگر مرزی برای آن قائل باشیم، نزدیک هم نشده‌اند.

freierfall2

در این فیلم هم صحنه‌های معاشقه و رفتارهای حنسی همجنس‌گرایانه (مارک با کای) به تصویر کشیده شده است و هم صحنه‌های رفتارهای دگرجنس‌گرایانه (مارک با بتینا).

ارتباط جنسی مارک با یتینا از ابتدا تا انتهای فیلم چون دماسنجی نشان از تحولات مارک دارد، مارک هر چه با حرارت بیشتری به کای نزدیک می‌شود نسبت به بتینا سردتر و سردتر می‌شود. بعد از اولین بوسه کای، به بهانه‌ شریک شدن سیگار، ببینده وارد خلوت مارک و بتینا می‌شود که سکس خوبی دارند و به خاطر حامله بودن بتینا قدری با احتیاط عمل می‌کنند. یا شوخی آن دو با هم در حمام و دنبال کردن همدیگر تا اتاق خواب که نشانگر رابطه جنسی مطلوب این دو است. اما بعد از آن که ماجراهای مارک و کای بالا می‌گیرد و با هم سکس می‌کنند دیگر شاهد یک رابطه جنسی موفق مارک و بتینا نیستیم چنان که بعد از اینکه مارک و کای در خلوت خانه کای سکس دارند تقاضای بتینا برای کامجویی از مارک بی‌پاسخ می‌ماند. و در ادامه حتی شاهد درگیری هنگام کامجویی یکی از طرفینیم که دو بار در فیلم اتفاق می‌افتاد.

اما در مورد اروتیسم همجنس‌گرایانه این فیلم باید گفت اولین تماس مارک و کای بوسه‌ای است که کای از مارک در هنگام تعارف کردن سیگار می‌گیرد و دومین آن وقتی است که مارک به تنهایی و آشفته از فکر بوسه اول در جنگل مشغول دویدن است و کای به سرعت ناگهان به او می‌رسد و او را تحریک می‌کند که با فرار مارک به پایان می‌رسد.

تماس جنسی بعدی این دو که پس از کشاکشی نسبتاً طولانی مارک با خودش و بسیار رمانتیک و در زیر باران انجام می‌شود. کای در زبر باران، و در همان جاده‌ای که همیشه می‌دویدند، منتظر مارک است و مارک می‌آید کمی تردید هنوز با اوست و قدری در ماشین منتظر می‌ماند اما شورش عشق کار خود را می‌کند. مارک به طرف ماشین کای می‌رود، کای ایستاده در کنار ماشین منتظر اوست، قدری به هم نگاه می‌کنند و آغاز بوسه‌هایی که مارک ناگهان بوسه‌ها را آغاز نشده پایان می‌دهد و کای را برمی‌گرداند؛ کای رضایتمندانه تسلیم است که: «او به بدو محتاج بود و وی به او مشتاق شد[35]».

بلاخره کوشش‌ها و شیطنت‌هایش برای رام کردن سرکشی‌های معشوق نتیجه داده است و صید دیروز چو صیاد آماده تا کامی بگیرد؛ در این صحنه کای کاملاً آرام است و به مارک که سرآسیمه است کمک می‌کند تا بخشی از تنش را در تن خود داشته باشد. بعد که دوباره دوربین به سراغ آنها می‌رود وقتی است که با تن عریان در ماشین نشسته‌اند و منتظر خشک شدن لباس‌هایشان است مارک گویی کمی شرمنده است، شرمی که برای فردی چون مارک طبیعی است، اما کای، شخصی که با خودش و حس خودش کنار آمده است و لحظاتی پیش از معشوق کامکار شده است، ابراز لذت و رضایت می‌کند.

گرچه به سختی بتوان پذیرفت که سکس مقعدی به این سرعت و بدون ایجاد آمادگی در شریک جنسی انجام شود.

ارتباط جنسی بعدی کای و مارک که در فیلم تصویر شده است در خلوت خانه کای هست و بخوبی و روشنی وارد کشاکش‌های اروتیک تن‌های عریان آن‌ها می‌شود. گرچه احتمالاً به دلیل اینکه فیلم گی هست و عموم مردم دگرجنس‌گرا و احتمالاً همجنس‌گراهراس به استقبال تصاویر سکس دو مرد نمی‌روند، کارگردان نتوانسته است مانند فیلم «آبی گرمترین رنگ[36]» که اولین سکانس جنسی بین دو دختر را ده دقیقه طول داده، و فیلمبرداری‌اش هم ده روز طول کشیده است[37]، صحنه‌های سکس این دو را طولانی‌تر کند و این تصاویر چیزی کمتر از یک دقیقه از این فیلم صد دقیقه‌ای است.

شاید در آینده‌ای نزدیک با کمرنگ شدن هوموفوبیا شاهد آن باشیم که اکثریت جامعه که دگرجنس‌گرا هستند دیدن چنین صحنه‌هایی را تاب آورد و لطافت عاشقانه این روابط را درک کنند.

دفعه بعد که دوربین به خلوت آن‌ها وارد می‌شود آن‌ها با تنی عریان کنار هم نشسته‌اند و سیگار می‌کشند، درست قبل از سکانسی که فرزند مارک متولد می‌شود و این رابطه به سردی می‌گراید. از این بیشتر کارگردان وارد رابطه حنسی این دو نمی‌شود گرچه تصاویری لطیف از بوسه‌ها و اشک‌های عاشقانه و ظریف را می‌بینیم.

فرجام سخن

شنیده‌ها حاکی از آن است که این فیلم قسمت دومی هم دارد و نگارنده بی‌صبرانه منتظر ساخته شدن و دیدن قسمت دوم این فیلم است و اگر می‌خواست به کارگردانش برای ساختن قسمت دوم توصیه‌ای بکند این بود که در قسمت دوم هم نقبی به گذشته مارک بزند و هم نگاهی به آبنده مارک که با این حس تازه کشف شده چه خواهد کرد؟ و حال که مجبور است بین خود و همسر و فرزندش یکی را انتخاب کند چه خواهد کرد.

در ابتدای فیلم، هنگام تمرینات دانشکده، کای پیشتاز است و تلاش مارک برای رسیدن و پشت سرگذاشتن او ناکام می‌ماند و در انتها مارک پیشتازی می‌کند اما بدون کای، امیدوارم روزی این دو و هزاران مثل این دو در زندگی دوشادوش هم قدم بزنند.

 پانویس

[1] Free Fall/Freier Fall

اطلاعات این فیلم در پایگاه اطلاعات فیلم‌ها را در این لینک و سایت رسمی این فیلم به زبان انگلیسی را در این لینک ببینید.

[2] Stephan Lacant

[3] LGBTI (Lesbian, Gay, Bisexual, Transsexual, Intersexual)

[4] Milk

این فیلم ساخته‌ی گاس ون سنت (Gas Van Sant) و محصول ۲۰۰۸ کشور آمریکاست اطلاعات این فیلم را از اینجا ببینید.

[5] Pride

این فیلم ساخته‌ی متیو وارکوز (Mathew Wachus) و محصول مشترک بریتانیا و فرانسه (۲۰۱۳) است؛ اطلاعت این فیلم را در این لینک ببینید.

[6] البته فیلم‌های طنزی هم در این مورد وجود دارند که برای نمونه می‌توان به فیلم «عاشقتم! فیلیپ موریس» (I love you Phillip Morris) ساخته‌ی گِلن فیکارا (Glenn Ficarra) و جان رِکوآ (John Requa) و محصول 2009 کشور آمریکا، اشاره کرد. اطلاعات مربوط به آن را در این لینک ببینید.

[7] Brokeback mountains

این فیلم ساخته‌ی انگ لی (Ang Lee) و محصول ۲۰۰۵ کشور آمریکاست اطلاعات مربوط به این فیلم را در این لینک و تریلر آن را از اینجا ببنید.

[8] Carol

این فیلم ساخته‌ی تاد هینس (Todd Haynes) و محصول ۲۰۱۵ کشور آمریکاست اطلاعات آن را در این لینک ببینیید.

[9] این ادعای ائئن گلایبرمن است برای دیدن مقاله او که به فارسی ترجمه شده و همچنین گزارشی از فیلم کارول اینجا را ببینید.

[10] در تریلر این فیلم با زیرنویس انگلیسی این ادعا طرح شده است که آن را می‌توانید در اینجا ببینید.

[11] خلاصه‌ی داستان این فیلم براساس خلاصه‌ای است که در ویکی پدیای انگلیسی (اینجا) موجود بوده که بوسیله‌ی نگارنده ترجمه و به صورت اندکی اصلاحات و اضافاتی در آن اعمال شده است. این خلاصه کل داستان فیلم را بیان کرده است و به همین دلیل کسانی که این فیلم را ندیده‌‌اند و دوست ندارند داستان فیلمی را پیش از تماشا کردن بدانند توصیه می‌کنم این خلاصه و این یادداشت را نخوانند.

[12] Mark Borgman

[13] Hanno Koffler

[14] در فارسی معمولاً می‌گوییم یگان ضد شورش در حالی که معادل انگلیسی آن یگان کنترل شورش (riot control unit) است و این تفاوت دو دیدگاه دموکراتیک و اقتدارگرا را می‌رساند که یکی شورش را کنترل می‌کند و دیگری سرکوب.

[15] Kay Engel

[16] Max Riemelt

[17] Bettina

[18] Limpinski

[19] Get-together

[20] Frank

[21] شاید ناآگاهی انیس و جک در فیلم بروکبک در دهه‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ میلادی از گرایش جنسی‌شان کاملاً به جا باشد اما آیا در جامعه‌ی آلمان آن هم در سال ۲۰۱۳ هم پذیرفته است؟ واگر این مسئله در جامعه آلمان که من هنوز شناخت اندکی از آن دارم وجود دارد چه انتظاری می‌رود از جامعه‌ی هوفوبیا‌زده‌ی ایران که بسیاری فرار کنند از حس‌شان و به دامگه ازدواج با یک دگرجنس خود بیفتند و تا آخر رنج بکشند و رنج بدهند!

[22] برای من این مشکل، بسیار آشنا بود، و به همین دلیل هم این فیلم جذاب، افراد زیادی در ایران می‌شناسم که سرنوشتی مشابه مارک داشته و دارند. از میان افراد شناخته شده همجنس‌گرا که تن به ازدواج با غیرهمجنس داده‌اند هم می‌توان به محمد خردادیان، رقصنده ایرانی، اشاره کرد که در مصاحبه‌ای تلویزیونی می‌گوید عاشق مردی بوده است و او بدو گفته است که «که اگر ازدواج کنی من را یادت میره» این مصاحبه را می‌توانید در این لینک ببینید.

[23] برای نمونه به مصاحبه خانم ساقی قهرمان، شاعر و فعال حقوق دگرباشان جنسی، مراجعه کنید که می‌گویند برای مدت‌ها با دختری بودند اما فکر می‌کرده‌اند باید برادر او را دوست داشته باشند. البته ایشان دلیل این امر را علاوه بر ناآگاهی، دوجنس‌گرا بودن خودشان هم می‌دانند. این مصاحبه را در این لینک ببینید.

[24]برای دیدن یک نمونه از بررسی اخلاقی مسئله‌ی «خیانت» در زبان فارسی به مقاله آرش نراقی با عنوان «ملاحظاتی اخلاقی پیرامون خیانت در روابط زناشویی» که در این لینک قابل دسترس است مراجعه کنید.

[25] Heterosexual

[26] فرهنگ هلاکویی جامعه شناس و روانشناس هم چنین اشتباهی را مرتکب شده است صحبت‌های او را در این لینک ببینید.

[27] Transsexual

[28] Gender

[29] Sexual orientation

[30] Lesbian Feminism

لزبین فمنیسم به عنوان ایدئولوژی سیاسی ذیل فمینیسم معتقد است از آن‌جا که رابطه جنسی زنان با مردان موجب سلطه و تسلط مرد بر زن است زنان باید به رفتار جنسی با یکدیگر مبادرت کنند صرف ‌نظر از این‌که گرایش جنسی به مردان دارند یا به زنان.

[31] Bisexual

[32] Sexual behavior

[33] از دوستی شنیدم که دو شخصیت فیلم کوهستان بروکبک را دوجنس‌گرا می‌دانست وقتی دلیلیش را پرسیدم می‌گفت چون آنها ازدواج کردند و رابطه جنسی با همسرانشان داشتند باید قاطعانه گفت که رفتار جنسی به هیچ وجه نشانه گرایش جنسی نیست و دوماً بسیاری از همجنس‌گرایان در جوامع بسته (مانند زمانی که فیلم در آن می‌گذرد) مجبور می‌شوند تن به ازدواج بدهند و یا به دلیل هوموفوبیا و مبارزه‌ای که در دورن خود با این پدیده می‌کنند، ازدواج می‌کنند. و البته هیچ دلیلی وجود ندارد که یک همجنس‌گرا نتواند رابطه جنسی با جنس مخالف بگیرد و یا بالعکس چنان که در عالم واقع بسیاری را دیده‌ایم و اینکه اگر صرف رفتار جنسی را دلیل بر گرایش بگیریم باید تعداد همجنس‌گرایان با حداقل دوجنس‌گرایان جامعه خیلی بیشتر از اینها باشد و از حالت اقلیت دربیاند، خصوصاً در جوامعی مثل ایران که به دلیل تفکیک جنسیتی و دسترس پذیری کمتر به زنان تجربیات رفتار جنسی بین همجنس‌ها، خصوصاً در سال‌های اولیه بلوغ،  پدیده نادری نیست.

[34] Queer Theory

[35] اشاره به بیتی از حافظ: «سایه معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد / ما بدو محتاج بودیم او به ما مشتاق شد»

[36] Blue is the warmest color

این فیلمی ساخته‌ی عبدالطیف کشیش و محصول ۲۰۱۳ کشور فرانسه است و نام اصلی آن به فرانسوی «زندگی ادل» است اطلاعات مربوط به این فیلم را در این لینک ببینید.

[37] مجموعه‌ای از نقدها به این فیلم و که واکنش‌ها به سکانس‌های جنسی در این را هم شامل می‌شود را به زبان فارسی در این لینک ببینید.