دوم اسفند ۱۳۷۲ زنی در میدان تجریش تهران حجاب از سر برداشت و خود را به آتش کشید. زنی که فعال سیاسی بود و در کارنامهاش سابقه سالها فعالیت و مبارزه سیاسی داشت و همزمان پزشک بود و روانپزشک.
هما دارابی، استاد دانشگاه، روانپزشک و عضو حزب ملت ایران بود. همحزبیهای او در توصیفش میگویند که زنی بهشدت فعال بود و خیلی امید داشت که انقلاب تحولات مثبتی برای بهخصوص زنان به ارمغان بیاورد اما ناخشنود از آنچه در عمل اتفاق میافتاد و سرخورده از وضعیتی که بر زنان حاکم میشد، با خودسوزی به اعتراض برخاست.
انتقادها از وضعیت زنان در ایران، حقوق زنان و مسائل مربوط به حجاب به شکلهای مختلف مطرح میشود اما حتی در جستوجوی گوگل هم کمتر مطلبی بهدست میآید از سرگذشت و سرنوشت زنی که در اعتراض به تضییع حقوق زنان و حجابی که بهاجبار بر سر زنان نشست دست به خودسوزی زد. کمتر کسی از نسلهای جدید هم او را میشناسد و خبر دارد که میدان تجریش در اسفند ۱۳۷۲ چه تاریخی با او در خود نهفته است.
بهرام نمازی، عضو حزب ملت ایران در مصاحبه با زمانه، هما دارابی را زنی روشنفکر، مبارز، آگاه و پزشک تحصیلکرده مبرزی معرفی میکند که دارای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در دوران دانشجویی و بعد از آن بود. او میگوید: «طبیعی است فشاری که پس از انقلاب وارد آمد به بانوان در خصوص پوشش و حجاب و دیگر مسائلی که همه مطلع هستند روی ایشان بسیار بسیار اثر نامطلوب گذاشت و ایشان را دچار افسردگی کرد. به علت مقاومتی که درباره حجاب کرد از کار معذورش داشتند و همه این مسائل دستبهدست هم داد و ایشان دچار آشفتگی و پریشانی خاطر شد. کناره گرفت و وضعیت چنان پیش رفت که به آن واقعه دلخراش انجامید.»
او توضیح میدهد: «ایشان خیلی آدم حساسی بودند، خیلی روی انقلاب و مردم حساسیت داشتند حقوق زنان برای ایشان خیلی اهمیت داشت و هرکجا میرفتند برخلاف همه آن چیزی میدیدند که برای آن سالها مبارزه کرده بودند. مسئله حجاب و.. مجبورشان کرد که این کار را بکنند. مسئله حجاب، مسئلهای بود که ایشان را خیلی عصبانی کرده بود. در مجموع آدمی خیلی مبارز و حساس بود. با این کثافتکاریهایی که به نام مذهب و دین میکنند خیلی اذیت شد و هیچ راهی ندید. خواست بهصورت نمادین این کار را بکند که همه مردم متوجه بشوند جریان چیست و چه اتفاقاتی دارد میافتد. ولی خب مردم اینقدر سرگرم زندگی خود بودند که هیچ اتفاقی نیفتاد غیرازاینکه دوستانشان همه متأسف شدند. خیلیها هیچ به روی خودشان نیاوردند حکومت هم اصلاً هیچ به روی خودش نیاورد. فقط هم او نبود خانم فروهر را قبل از اینکه بکشند در امریکا متهم کردند که چرا آزادی و.. بعد آنطور او را کشتند مردم بیدار شدند؟»
هما دارابی، ۲۶ دی ماه ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. او از سال ۱۳۳۸ همزمان با ورود به دانشکده پزشکی عضو جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران شد و در ۱۶ آذر ۱۳۴۰ در مراسم بزرگداشت کشتهشدگان ۱۶ آذر سخنرانی کرد. پروانه فروهر در مصاحبهای درباره هما دارابی (متن مصاحبه را پرستو فروهر در اختیار زمانه قرار داده) گفته است: «خانم دارابی از دانشجویان مبارز دانشجویی سال ۱۳۳۹ هستند و همان هنگام عضو حزب ملت ایران بودند. در همان هنگام عضو کمیته دانشگاه بودند و بهعنوان یکی از سرشناسترین دانشجویان و یکی از اصلیترین مبارزان به زندان افتادند. در تمامی رویدادهایی که به انقلاب انجامید، حضوری کوشا و صمیمانه داشتند اما متأسفانه خوشهچینان پس از پیروزی انقلاب، چهرههای پرارج و کارا را یکی پس از دیگری کنار زدند و جای آنها را به از راه رسیدگان بیمایه دادند. خانم دارابی هم از این قانون دور نماند و سال تحصیلی ۱۳۶۹ او را برخلاف نص صریح قانون از استادی برکنار کردند. دلایلشان هم همان دلایل مسخرهای بود که همهجا با زنها برخورد میکنند، عدم رعایت شئونات.»
سیمین مخبر، یکی از دوستان نزدیک خانم دارابی در پیش از انقلاب به زمانه میگوید: «ما سالهای قبل از انقلاب که فعالیت جبهه ملی و ضد سلطنت بود دانشجو بودیم و قبل از اینکه بروند امریکا خیلی دوست بودیم من دانشکده حقوق بودم ایشان دانشکده پزشکی بود. فارغالتحصیل شدند و برای ادامه تحصیل رفتند امریکا. مدرک روانپزشکی را در امریکا گرفتند و بعد از بازگشت به ایران در دانشگاه تدریس میکردند. از نظر سیاسی عضو جبهه ملی بود، بهشدت طرفدار دکتر مصدق بود و بهشدت مخالف با کمونیستها و درباریها. بعد از انقلاب بیشتر در احمدآباد ایشان را میدیدم. مشکلات زیادی برای ایشان پیش آمد که باعث آزردگی ایشان شد و اثرات روانی روی ایشان گذاشت. بهخصوص بحث حجاب بود…»
فرزین مخبر، دیگر همحزبی هما دارابی به زمانه میگوید: «مسئله حجاب نبود تنها، خیلی فعال بود و خیلی امید داشت به انقلاب که تحول مثبتی بینجامد و بعد سرخورده شد از مسائلی که دید. ناخشنود بود از وضعیتی که پیش آمده بود. و نتوانست بپذیرد سرانجام آنهمه تلاش و مبارزه آن چیزی است که دارد اتفاق میافتد.»
پروانه فروهر آذر ۱۳۷۷ با ۲۴ ضربه چاقو توسط نیروهای امنیتی در منزل مسکونیاش به اتفاق داریوش فروهر کشته شد. او یکی از قربانیان قتلهای زنجیرهای است و متن سخنرانی او در مراسم ختم هما دارابی از اصلیترین منابعی است که در جستوجوی گوگل درباره خانم دارابی بهدست میآید.
خانم فروهر در این سخنرانی گفته است: (هما دارابی) در مورد زنان باورهای خاص داشت، باور داشت که زن برای آن به وجود آمده تا بهعنوان موجودی انسانی سرنوشت بشری خویش را کامل سازد و توقف زنان برای او موضوعی بس دردناک بود و سرانجام به این نتیجه دست یافت که اگر زنان میخواهند زندگیشان دگرگون شود باید خودکاری کنند. نباید چشمبهراه آینده بمانند، باید بیدرنگ دستبهکار شوند و وضع خود را زیر و زبر سازند. این وجدان، این خودآگاه، بیگمان در برابر قدرت هوشربای دستیابی به یک همبود انسانی، هر چه حساستر میشد. اما از سوی دیگر نیاز به شناختن هر چه بهتر جهان، به طرز تفضیلیتر، دقیقتر و زندهتر از گذرگاه برخورد واقعی با همنوعان احساس میشد. با چنین احساسی است که تا شور زندگی در او جریان دارد از آموختن و افزودن در گستره دانش خویش بازنمیایستد، راه میجوید، راه مینماید، پیکار میکند، از بامداد تا شامگاه که سر بر بستر مینهد، در تلاش است، هیچ کجا تسلیم نمیشود.»
خانم فروهر در ادامه توضیح داده: «وقتی انقلاب صورت گرفت گمان کرد زنان در جای طبیعی خود مستقر خواهند شد و نیازی به نبردی جداگانه نخواهند داشت، اما چنین نشد. آنها هیچ به دست نیاوردند که بسیاری هم از دست دادند … سوگنامه او تعارضی است میان خواستهای بنیادی و ناگزیریهای موقعیتی، چه راههایی بر او گشوده و کدام به بنبست میانجامید؟ چه مقتضیاتی او را محدود میداشت و چگونه یکه و تنها میتوان بر این مقتضیات چیره گردید و در یک همبود انسانی شرکت جست؟ صدای رسایش بهرغم جثه کوچک هنوز در این ایران بلازده جاری است، آنهمه پویایی، بالندگی، سرسختی و غرور، امروز او را با چه معیاری میتوانیم سنجید؟ او میخواست بهراستی شایسته زندگی باشد و میدانیم جز با انگیزه تلاش زنده نبود. شور ارتباط، دائمیترین جهت و مجوز واقعی تهور زندگیاش بود. وقتی این رابطه را زیر حقیرترین برچسبها قطع کردند، بهراستی نبض زندگی او را بریدند، نبض توفنده هستی پرثمرش را از کوبیدن باز داشتند. مبارزه برای او آیین بود، ایمان بود و این مبارزه در هر فرازی از زندگی در جایگاه ویژهای قرار گرفت. و آنجا که همه راهها بسته شد، زندگی را به پیکار فراخواند…»
ضمن ارج به آزادگی ایشان ، مبارزه با احساسات همخوانی ندارد. باید صبور بود . کاش ایشان بود و وضع مسخره و مضحکه ی آخوندها را میدید کمی میخندید به آنها.
حمید / 30 January 2016
روحش شاد.
حسن / 30 January 2016
با درود بر همه ايرانيان ، با ابراز نفرت هر گاهه ، نسبت بر آنچه كه با ابزار شدن منِ ايراني بر ميهنم آمد و ظلم غير قابل توصيف كه بر زنان و دختران ميهنم روا مشود ، عرض مينمايم بايد بيانديشم كه ، حكومتي كه عرصه بر يك بانوي بورسيه گرفته و به امريكا رفته و تحصيلات عاليه پزشكي و درمان رواني را ، گذرانده ، بگونه اي ميسازد كه براي رساندن صدايش ، ( خودسوزي كند ) ايا بايد با شركت من در انتخابات ، بعنوان نماينده من در سازمان ملل ، معرفي شود ؟ ياد او وهمه جانباختگان در اين حكومت ضد ايراني زندباد . پاينده ايران ، سربلند ايراني
كشكساب / 31 January 2016
باعث تاسف است. یادش گرامی باد.
یکی از خصوصیات انسانهای فرهیخته، هوش سرشار انهاست. از جمله هنرمندان…
احساسی بودن از خصویایت مردان و زنانی مبارز اجتماعی است. تا احسسا نداشته باشی چگونه میتوانی در برابر رنج همنوعان واکن نشان دهی؟
دوستان منم اروزم میکنم ای کاش او دست به خودسوزی نمیکرد ولی او را درک میکنمک چون میدانم احساسی بودن از خصویات نبابغ است. انسانهای نابغه احساسی هستند. به همین دلیل اطرافیان و دوستان باید حواسشان به امثال ایشان باشد. در مواقع لازم یاری و دلداری اش بدهند. بخصوص نباید او را تنها بگذارند. افسردگی از عوارضی هست که نوابغ میگرند بویژه آن دسته که احساساتشان همراه با آزادی خواهی و انسان دوستی است.
مانی / 31 January 2016
بسیار بسیار تاسف آور و دردناک بود و من به تازگی متوجه این رخداد شدم
نخست اینکه یک خانم تحصیلکرده (نه باسواد) و با ارزش ایرانی به اینصورت خودسوزی باید بکند تا حرفش شنیده شود که آنهم شنیده نمیشود! و مهمتر اینکه ابله بودن این خانم و امثال ایشان که برای به اصطلاح دفاع از حقوق زن و آزادی از سمت کسی که آن همه آزادی و حق تحصیل و کاز و در اجتماع بودن را به زنان داده بود به سمت آخوندی شپشو و ایران ستیز و زن ستیز پناه میبرند و او را در ماه میبینند و نتیجه آن شد که شد!! غولی که خانم دازابی و همقطاران تحصیلکرده اش (نه باسواد) مانند خانم فروهر از چراغ بیرون کشیدند ابتدا خود آنها را نایود کرد..
پاینده ایران و پریستارانش
کاویان / 31 January 2016
بارها در مورد خانم دارابی نوشتەام و بیاد دارم همان ایام کە ایشان خودسوزی نمود در شهر ارزروم کوردستان ترکیە خانم زکیە آلکان در اعتراض بە ممنوعیت نوروز از طرف ترکها خودسوزی نمود و با کالبد خود آتش نوروز را برای کوردها برافروخت کە امروزە بیش از هر وقت فروزان گشتە. اما متاسفانە از کالبد بیجان خانم دارابی بغیرازمظلومیت ایشان چیزی محقق نشد زیرا جامعە ایران در خواب عمیق است.
لینک زیر نامەای بە خانم نوریزاد، دختر آقای محمد نوریزاد کە ٥ سال قبل نوشتەام و از هما دارابی نیز یادشدەاست.
http://www.helwist.com/Nuseran/Hadi%20SofiZade/9%20%201%20%2012%20Nory%20zad.htm
هادی صوفی زادە، نروژ / 31 January 2016
یکی به راننده اتوبوس گفت
هی برای کی داری رانندگی میکنی اینها که همشون خوابند
یکی / 30 April 2016