او که میخندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
برتولت برشت
کاریکاتور جدید لوران «ریس» سوریسو در شارلی ابدو، اشک عبدالله، پدر آیلان را درآورد. «ریس» یکی از زخمیان و بازماندگان ماجرای حمله مسلحانه به دفتر شارلی ابدو در ۷ ژانویه ۲۰۱۵ است که حالا پس از واقعه، مدیر انتشارات مجله و مالک ۷۰ درصد سهام آن شده است.
«ریس» در شمارهی ۱۳ ژانویهی شارلی ابدو، جوانی از دست رفتهی آیلان، همان کودک دو سالهی سوریای را کشیده است که در سال ۲۰۱۵ در مسیر مهاجرت به اروپا، در دریای مدیترانه غرق شد. در آن زمان، تصویر جسد آیلان در ساحل، به سرعت موجی از خشم و اندوه را در سراسر جهان برانگیخت، تا آن حد که نام آیلان به استعارهای برای تراژدی آوارگان، پشت دروازههای اروپا بدل شد.
«اگر آیلان بزرگ میشد، چه کاره میشد؟»
«ریس» به این پرسش که در همان حال عنوان کاریکاتورش هم هست، به شکلی کنایی با ارجاع به اتفاقات شب سال نو در کلن پاسخ میدهد. در شب سال نو در شهر کلن در آلمان گروهی از پناهجویان خاورمیانهای دختران و زنان آلمانی را مورد تعرض جنسی قرار دادند.
کاریکاتورهای آیلان
«ریس» پیش از این نیز کاریکاتورهایی از آیلان کشیده بود: در شماره ۹ سپتامبر شارلی ابدو، با عنوان «خوشامدگویی به مهاجران!» دهها تصویر از آیلان منتشر شده که در پای چهارتای آن امضای «ریس» را میتوان دید.
در یکی از این تصاویر با عنوان «خیلی نزدیک به هدف…»، «ریس» جسد آیلان را در ساحل تصویر کرده است، همراه با تابلویی تبلیغاتی که روی آن در کنار علامتی شبیه به نشان مکدونالد این عبارت درج شده است: «تخفیف! یک بچه بخر دو تا ببر!» – تصویری هوشمندانه که بهای ارزان زندگی مهاجران و آوارگان را در دوران هژمونی فرهنگ «فستفود» و تولید انبوه اطلاعات به خوبی نشان میدهد.
در کاریکارتوری دیگر از ریس، آیلان در همان وضعیت جاودانهاش طراحی شده در حالی که دایناسوری کارتونی کودکانه به استقبال او آمده است: «خوش آمدید… به جزیرهی بچهها».
«جزیرهی بچهها» هم جایی نیست جز اروپا؛ سرزمین شیطنتها و حماقتهای کودکانه، که کلید آن در دست دایناسوری کارتونی و رنگی است؛ این دایناسور، کزیمیر، شخصیت اصلی برنامهای تلویزیونی مختص کودکان است، تحت عنوان «جزیرهی بچهها»، که در فاصلهی سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲ از تلویزیون فرانسه پخش میشد. کزیمیر هیولایی مهربان بود با پوست نارنحی با لکههای زرد و سرخ. این هیولای غول پیکر اما شوخ و سادهلوح حالا در مقام استعارهای برای میزبانان اروپایی به کار گرفته شده که از پناهجویان، و به عبارت دقیقتر از اجساد آنها، دیرهنگام اما با آغوش گشوده استقبال میکنند.
عنوان کاریکاتور سوم، «اثبات مسیحی بودن اروپا» است، که در آن مردی، ظاهراً مسیح، روی آب ایستاده داده و میگوید: «مسیحیان روی آب راه میروند»؛ در کنار او، کودکی در زیر آب، یادآور آیلان، اما میگوید: «بچههای مسلمان غرق میشوند.»
پیکان طنز، در اینجا بیشتر متوجه خصایص و رفتار مسیحی اروپاست تا مسلمانان؛ با این حال، بسیاری این ارجاع طنزآمیز را در کنار دیگر ارجاعات کاریکاتوری/هجوآمیز به آیلان برای انتقال پیامهای سیاسی و عقیدتی بدسلیقگی تلقی کردهاند و آن را عملی بیرحمانه و غیراخلاقی خواندهاند، به خصوص که این پیامها واجد محتوایی بیگانههراس و نژادپرستانه تعبیر شدهاند.
پیتر ابرت، فعال حقوق بشر و عضو بنیاد «وکلای سیاه» که علیه تبعیض نژادی در انگلستان مبارزه میکند، اعلام کرده است که قصد اقدام حقوقی علیه شارلی ابدو به اتهام برانگیختین نفرت نژادی دارد. به نقل از ابرت، «شوخطبعی و فکاهی باید تشویق شود، اما در قبال مرگ تراژیک یک کودک هرگز قابل قبول نیست. مگر ما به هولوکاست یا نسلکشی میخندیم؟»
ماجرای تصاویر طنزآمیز از آیلان به شارلی ابدو خلاصه نمیشود. پیش از این، در سپتامبر سال گذشته، طرح امانوئل شون از آیلان در مجلهی محلی «یونیون رنس» موجی از نقدها و ناخرسندیهای مشابه را برانگیخت. در طرح شونو، آیلان افتاده بر ساحل «با کولهی مدرسه بر دوش» زیر عنوان «آغاز سال تحصیلی» تصویر شده است. همارزی میان عذاب روزهای آغازین مدرسه و اضطراب بچهها و والدینشان با برزخ مهاجران و اضطراب آنها میان مرگ و زندگی در طراحی شونو، در حالی که چند هفته بیشتر از مرگ آیلان نگذشته بود، باعث شد بسیاری تصویر او را نژادپرستانه، «شارلی ابدویی» و دست آخر «نقاشی جبههی ملی» قلمداد کنند.
آخرین کاریکاتور «ریس» از آیلان، اما در مقایسه با نمونههای پیشین و مشابه، به وضوح خصمانهتر است. درحالیکه انتظار عمومی در قبال تراژدی این کودک سوری همدری یا دستکم سکوت است، «ریس» به شکلی بیرحمانه آن را دستمایهی طرح معضل پناهندگان در اروپا قرار داده است؛ نه معضلات و مشکلات عدیدهای که پناهندگان در جامعهی مقصد با آن دست به گریبان خواهند بود، بلکه مشکلاتی که آنها به زعم ملیگرایان، اروپامحوران، دستیراستیها و… در سرزمین مقصد ایجاد خواهند کرد. فهرست این مشکلات، اتهامات گسترهای از خشونت جنسی تا ترور سازماندهی شده را شامل میشود.
امروز این «تصور»، «پیش فرض» به عبارتی «فرافکنی» عمومی در اروپا در حال رشد و تکثیر است که هر پناهجویی یک تروریست بالقوه است. کاریکاتور «ریس» سوار بر امواج همین فرافکنی بیگانههراس پا را فراتر میگذارد و متضمن نوعی «راه حل نهایی» در قبال پناهچویان است؛ بنابر کاریکاتور ریس، «یک پناهجوی خوب، یک پناهجوی مرده است.» [راه حل نهایی، برنامهای بود به ابتکار هاینریش هملر، برای کشتار جمعی و نظامند یهودیان در جنگ جهانی دوم. ]
مشکلات استیو جابز بودن!
«اگر آیلان بزرگ میشد، چه کاره میشد؟»
رانیا عبدالله، ملکه اردن، یکی از کسانی بود که در توییتر خود به کاریکاتور «ریس» واکنش نشان داد و نوشت: «آیلان میتوانست دکتر، معلم، یا یک پدر مهربان باشد.» هانی عباس، کاریکاتوریست فلسطینی طرحی کشید از جسد آیلان که قلم شارلی ابدو در کمر او فرو رفته است. و کارتونیست دیگری، به تصویر و سؤال «ریس» با کشیدن پرترهای از استیو جابز پاسخ داد.
این همان پاسخی است که بنکسی، هنرمند گرافیتی مشهور انگلیسی، چندی قبل به مسألهی مهاجران داده بود. بنکسی ماه گذشته تصویری از استیو جابز، بنیانگذار شرکت اپل، را بر دیوار کمپ «جنگل» نقاشی کرده بود، جنگل در منطقهی کاله محل اقامت موقتی پناهجویان در شمال فرانسه در مسیرشان به سمت انگلستان است. در این تصویر، استیو جابز در قامت یک مهاجر ترسیم شده که کوله بر دوش، در حالی که یکی از مدلهای اولیه کامپیوترهای مکینتاش را در دست دارد، به روبهرو مینگرد. در بیانیهی کوتاهی که همراه این اثر منتشر شده، بنکسی میگوید: «ما اغلب بر این باوریم که مهاجران منابع کشور را میبلعند، در حالیکه استیو جابز پسر یک مهاجر سوری بود. شرکت اپل امروز سودآورترین شرکت دنیاست و سالانه ۷ میلیون دلار مالیات میپردازد و اینها همه به خاطر این است که آنها یک مرد جوان از شهر حمص سوریه را پذیرفتند.»
دیوارنگاری بنکسی، و پاسخ او به مسألهی پناهندگان اما چندان مورد پسند منتقدان سیاستهای دولتهای اروپایی در قبال آورگان خاورمیانهای قرار نگرفت. آیلان اگر بزرگ میشد، آیا واقعاً میتوانست استیو جابز باشد؟ چند درصد پناهندگان، و به طریق اولی، چند درصد شهروندان، امکان استیو جابز شدن را دارند؟ و در نهایت، چه مزیتی در استیو جابز شدن وجود دارد و چرا رؤیای نهایی پناهندگان باید تبدیل شدن به کسی مثل او باشد؟
استیو جابز شدن علاوه بر تلاش و کوشش، تا حد زیادی تابع توزیع بخت و به عبارت دیگر، محتاج «قرار گرفتن در زمان مناسب در جای مناسب» است؛ پناهندگان در این لاتاری جغرافیایی اغلب از قبل بازندهاند. نظام اجتماعی به گونهای ساماندهی شده است که مهاجران آفریقایی و خاورمیانهای از فرصت کمتری برای موفقیت در اروپا برخوردار هستند. و البته این سامانهی توزیع بخت در سطحی گستردهتر بر زندگی همهی فرودستان، کارگران، حاشیهنشینان و… سایه انداخته است. شاید در اینجا، باید حق را به «ریس» داد که میگوید: «کودکان مسلمان غرق میشوند، اما مسیحیان میتوانند معجزه کنند.»
وانگهی در سطحی بنیادیتر، مسأله نه ناعادلانه بودن رقابت برای استیو جابز شدن که نفس چنین رقابتی است. به عبارت دیگر، نظام رقابتیای که سیمای رستگاری در آن با چهرهی استیو جابز بازنمایی میشود، خود بخشی از صورت مسأله است. آنچه منتقدان دیوارنگاری بنکسی بر کمپ پناهندگان در کاله بر انگشت میگذارند، نسبت کمپانی اپل (در مقام یکی از نمادهای نظام سرمایهداری) با شرایط اجتماعی و اقتصادیای است که موجب آوارگی انبوهی از زنان و مردان و کودکان در کشورهای جهان سوم شده است. به چشم این منتقدان، استیو جابز بودن، همدستی با نظامی است که مسبب وضعیت اسفبار کنونی آوارگان است. جهانی که در آن استیو جابز، تجسم چهرهی موفقیت و خوشبختی است، همان جهانی است که آیلان را به دست امواج مرگبار سرنوشت سپرده است. در این جهان مخاطره آمیز، به خصوص برای شهروندان مناطق پیرامونی، راهحلهای زندگینامهای و شخصی در مقابل تناقضات و مشکلاتی که نظام میآفریند هرگز راهگشا نیستند؛ به علاوه، میان موفقیت شخصی و خیر عمومی ضرورتاً نسبتی وجود ندارد.
اریک لسرف، پژوهشگر فرانسوی، در مورد این جهان و ساختار تبعیضآمیز توزیع بخت در آن میگوید: «در پس هر برندهی خوشبخت در شوهای استعدادیابی، صفی طولانی از هزاران نفر بازنده وجود دارد. استثناء برنده اما واجد این قدر جادویی است که در زیر بار این شکست همگانی، مفری برای خیالپردازی کودکانه در مورد امکان موفقیت شخصی ایجاد کند. “من”های اتمیزه هر یک خود را برندهی بلیت بختآزمایی در قرعهکشیای تصور میکند که یگانه برنده آن خود منطق سرمایهداری است.»
ابتذال فاجعه
«آیلان اگر بزرگ میشد، چه کاره میشد؟»
تروریست، تجاوزگر به زنان، دکتر، استیو جابز؟ فارغ از این پاسخهای سرراست و خیالی، سؤال در سطحی واقعی به قوت خود باقی است. اما چه کسی باید به این سؤال پاسخ دهد؟ مسئول سرنوشت کودکان مهاجر چه کسی است؟ خودشان یا نظام اقتصادی و سیاسیای که مسببت آوارگی آنهاست؟
جنجال کاریکاتورهای «ریس»، از سوی دیگر، ما را پیش روی مسألهی چگونگی بازنمایی تصاویر فاجعهآمیز قرار میدهد. بیشک چیزی آزاردهنده در استانداردهای شارلی ابدو در این مورد وجود دارد؛ در اینجا، انحرافی ضدانسانی در کار است: واقعیتی تراژیک دستمایهی نمایشی مضحک و وقیح قرار گرفته است، و وقاحت نژادپرستانه نقاب انساندوستیای را پاره کرده که شهروندان جهان مدرن به آن بر چهرهشان خو کردهاند؛ این درست به اندازهی خود فاجعه غیرقابل تحمل است. واکنش به فاجعه «آدابی» دارد: همدردی یا سکوت؛ و انتظار بر این است که همه چیز، حتی اعمال خشونت، «پاستوریزه» و نامحسوس باشد. در پس این آدابدانی، اما دست آخر نوعی مکانیسم روانی برای نمادین ساختن و هضم فاجعه و در نهایت فراموشی در کار است و عمل میکند.
امروز ما در جهانی زندگی میکنیم، که ساکنان آن روز به روز بیشتر به تماشاگران وضعیت تبدیل میشوند؛ تماشاگرانی اما محترم و «خونسرد»؛ تو گویی هرچه گردش اطلاعات و تصاویر شتاب بیشتری میگیرد، افراد توانایی واکنش به وقایع (و فجایع) را بیشتر از دست میدهند و بیشتر به آن عادت میکنند.
این همان نقطهای است که انبوه تماشاگران منتقد شارلی ابدو، و کاریکاتورهای ریس همدیگر را ملاقات میکنند؛ جایی که فاجعه به واقعیتی پیشافتاده، مبتذل و هرروزه بدل میشود.
در یکی از کاریکاتورهای «ریس» از آیلان، تصویر کودک غرق شدهی سوری بر جلد مجلات و روزنامههای فرانسویای تصویر شده است که به زعم «ریس» جرأت نکردند تصویر آیلان را بر جلدشان منتشر کنند؛ مجله مد ELLE، مجلهی عامه پسند Psychologies، روزنامهی اقتصادی Les Échos، مجلهی آشپزی Cuisine Actuelle و…
کاریکاتوری بلند، همچون رشتهای تهی که دست آخر نوعی خونسردی مطلق و کلبی مسلکی محض در قبال فاجعه را منتقل میکند. روزگاری برتولت برشت نوشت: «و آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است»؛ از میان کاریکاتورهای آیلان، این شاید پوچترین و بیمعناترین آنها باشد برای جهانی که «خبر هولناک» را شنیده اما هنوز «میخندد»!
این پرت و پلاها و یک جانبه به قاضی رفتن ها و دیگران را متهم کردن دیگر خنده آور شده است. اگر اروپا و مسحیت بد است چرا مملکت بهشت برینی خود و اسلام را از حضور خود محروم کرده ای؟
Behrouz / 28 January 2016
«بیشک چیزی آزاردهنده در استانداردهای شارلی ابدو در این مورد وجود دارد؛ در اینجا، انحرافی ضدانسانی در کار است: واقعیتی تراژیک دستمایهی نمایشی مضحک و وقیح قرار گرفته است، و وقاحت نژادپرستانه نقاب انساندوستیای را پاره کرده که شهروندان جهان مدرن به آن بر چهرهشان خو کردهاند؛ این درست به اندازهی خود فاجعه غیرقابل تحمل است.»
ممنون آقای کیانپور، مطلب بسیار خوبی بود. و جمله ی پایانی «جهانی که «خبر هولناک» را شنیده اما هنوز «میخندد» عالی ست.
فکر کنم در این خط”جایی که فاجعه به واقعیتی پیشافتاده” باید باشه “پیش پاافتاده”
فرح طاهری / 29 January 2016
آقای بهروز ،
علت عصبانیت شما از نویسنده ی این متن چیست؟ شما سپاسگزار این قبیل نویسنده ها باش که لااقل با پرت و پلاهایشان سبب خنده ی مردمی از قبیل شما می شوند. مگر شما دوست نداری بخندی؟
شما در جهان” مسیحیت؟” روی آب راه برو و بنا بر اصل آزادی بیان رایج در “جهانتان؟” ، بگذار ایشان و دیگرانی که این جهان را در “سطح” شما نمی بینند، به حال همه ی زیر آب رفتگان تمامی ی قاره ها دل بسوزانند. هرکس بامش بیش/ برفش بیشتر.
روانکاو / 30 January 2016
هر پدیده ای سویه های متضاد دارد درک سویه های متضاد نشان از فهم واقعیت تراژیک زندگی انسانی است . نشان دادن سویه های متضاد واقعیت کار هنرمند است . علی رغم تراژدی وعلی رغم انان که می کوشند با بلند کردن پرچم سیاه وجود “بدبختی و شهادت ” واقعیات متضاد جهان انسانی را زیر ردای “انسان دوستی ” پنهان سازند وتصویری دروغین از جهان ادمی بدست می دهند . برشت بدرستی گفت انکه می خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است اما انکه خندیدن را ممنوع می کند در پی ایجاد جهانی است که در ان خبر هولناک بدل به واقعیت هرروزه شود .
شاهد / 30 January 2016