سفیر وقت فرانسه در تهران مصدق را حاصل جمع گاندی و روسو خوانده بود. مردی که تعهد به عدم خشونت و عشق به آزادی را در خویش جمع کرده بود.ایران امروز به این تجربه محتاج است زیرا نه به اصلاحی رفرمیستی و نه انقلابی خشونت بار, بلکه به اصلاح انقلابی نیازمنداست.

مصدق برای اجرای دو طرح، حضور در خانه قدرت را پذیرفت:

− اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و تخصیص درآمد حاصله از آن برای اصلاح اقتصاد, و

− اصلاح قانون انتخابات مجلس شورا و شوراهای محلی در جهت نهادینه کردن دموکراسی.

اگرچه هر دو طرح, فرمی اصلاح گرایانه داشتند اما در ماهیت، انقلابی و معطوف به تغییرات ساختاری بودند.

 اصلاح انقلابی در سیاست داخلی

 ناسیونالیسم در خدمت دموکراسی: ناسیونالیسم مصدق ابزاری در خدمت سرکوب و اعمال سیاست‌های تبعیض آمیز قومی بنام وحدت ملی نبود. همچنانکه عذری برای سرپوش نهادن بر تهدید واقعی حکومت اقتدارگرای شاهنشاهی نبود. مبارزه با سلطه خارجی انگلیس، تنها وجهی از مفهوم ناسیونالیسم مصدق را تشکیل میداد. ناسیونالیسم وی، بر دوپایه دموکراسی و استقلال بنا شده بود و پارلمانتاریسم دموکراتیک و دولت ملی ارکان آن را تشکیل میداد

 قانون‌گرایی رادیکال: مصدق به ارزش‌های بنیادین دموکراتیک به عنوان ضامن روح قانون‌گرایی معتقد بود. اما در شرایط ویژه‌ای که دربار، مجلس شورا را به ابزار استبداد تبدیل کرده بود، مصدق قانون‌گرا نمی‌توانست به همه فرایندهای قانونی وفادار بماند. وی بارها گفت که رأی مردم نسبت به فرایندهای قانونی موجود اولویت دارد زیرا ایشان روح قانون و جوهره آن هستند. فلسفه سیاسی او این بود:”هرجا که مردم هستند، مجلس همان جاست”. مصدق از پوپولیسم حاکم بر فضای سیاست و فرهنگ سیاسی موجود بهره می‌برد. اما، از قدرت جادوئی خویش به عنوان ابزار سرکوب استفاده نکرد.

 سیاست اخلاقی بدون ترویج رسمی اخلاقیات: برخلاف رویکرد سنتی سیاست موعظه اخلاقی، آرمان اصلی مصدق نهادینه کردن ارزش‌های مدنی در دولت و ایجاد دولتی بدون فساد بود تا به مفهوم شهروندی اعتبار بخشد. مصدق, فرهنگ مریدپرور و حامی پرور حاکم بر فرهنگ سیاسی را به چالش کشید. علاقه‌ای به شنیدن تملق از خود نشان نداد. القاب تشریفاتی را منع کرد. استفاده شخصی از امکانات دولتی را ممنوع ساخت. شخصاً دیناری حقوق دولتی به عنوان نخست وزیر نگرفت. بسیاری از هزینه مسئولیت‌های دولتی همچون سفرهای خارجی اش را شخصاً پرداخت می‌کرد. پلیس را از آزارمخالفینش برحذر داشت. با سنت‌های اشرافی سیاسی درافتاد. با تکیه بر کاریزمای دموکراتیک خویش, با مردم ارتباطی بی واسطه داشت زیرا به حقوق ایشان باور داشت.

 اصلاحات جامع و ساختاری: برنامه ۹ ماده‌ای مصدق شامل اصلاح قانون انتخابات، نظام قضایی، قانون مطبوعات، قانون کار، مالیات، آموزش، بهداشت, شوراها و اصلاحات ارضی بود. بر اساس این طرح, بیش از ۰۰۰ ۴۰ روستای کشور برخوردار از شوراهای نیمه انتخابی می‌گشتند. وی شاه را مجبور ساخت تازمین‌های دربار را به دولت واگذار نماید تا از آن طریق به کشاورزان منتقل شود. دانشگاه تهران را از نظر مالی مستقل از دولت اعلام نمود. تحصیلات رایگان و اجباری را نهادینه کرد. استقلال کانون وکلا را به رسمیت شناخت. وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی تغییر داد. بودجه ارتش را کاهش داد. مصدق، نخستین نخست وزیری بود که حتی پیش از پاره‌ای از دول غربی فرمان داد تا مذاکرات مجلس شورا بطور مستقیم از رادیو پخش شود. در سال ۱۳۳۱، از مجموع ۲۷۳ نشریه موجود در ایران، هفتاد نشریه برعلیه مصدق آزادانه قلم می‌زدند.

 بنیادی‌ترین اصلاح ساختاری دولت مصدق در شعار «اقتصاد بدون نفت» تجلی می‌یافت. توفیق نسبی‌ مصدق در بازسازی اقتصاد بدون نفت، صادرات ایران را ۱۳% افزایش و واردات آن را۵۰% برای مدت زمانی محدود کاهش داد. این تراز مثبت تجاری نشانه آشکاری برای یک شروع خوب در جهت تغییرات بنیادی در ساختار اقتصادی بود. از نظر سیاسی، اقتصاد بدون نفت، گامی اساسی در مقابله با دولت رانتیر و استبداد نفتی‌ در ایران بود. ویژگی دولت رانتیر این است که به سهولت، وابستگی خود به منابع داخلی درآمد را کاهش داده و از همین رو، متکی به طبقات اجتماعی نیست. شیوهٔ مدیریت درامد نفت در دولت رانتیر، دولت را از جامعه, مستقل و در برابر شهروندانش غیرپاسخگو می‌سازد.

اصلاح انقلابی در سیاست خارجی

  ناسیونالیسم در خدمت استقلال ملی: حسین فاطمی، معمار ملی شدن صنعت نفت، اهمیت مسئله نفت برای ایرانیان را همچون اهمیت استقلال برای اندونزی، هند، سوریه و لبنان دانسته بود. ازدیدگاه مصدق، مسئله ملی شدن نفت، نمادی از یک جنبش ناسیونالیستی در عصر پسا- استعماری بود. مهمترین علت ملی شدن نفت، جنبه سیاسی و نه اقتصادی آن بود. مصدق حاضر بود تا از نظر اقتصادی تقریباً به بهای هر قیمتی نزاع با شرکت نفت ایران و انگلیس را رفع و رجوع کند، اما حاضر نبود به هیچ قیمتی زیربار قرارداد دیگری با پیامدهای منفی سیاسی برود. اصل ملی شدن نفت از نظر وی غیرقابل مذاکره بود. مصدق در مجلس شورا گفت هرکسی بخواهد نبرد مقدس این ملت را از منظر دستاوردهای اقتصادی بسنجد و استقلال یک ملت را با چند میلیون پوند مقایسه کند بی تردید در اشتباهی بزرگ بسر می‌برد.

 سیاست موازنه منفی: سیاست موازنه منفی به معنی‌ چرخش در پارادایم سیاست خارجی ایران در جهت کسب استقلال از قدرت‌های بزرگ بود. سیاست موازنه منفی، علاوه بر نفی سلطه دول غربی، سلطه استعماری روسیه را نیز برنمی تابید، چنانچه مصدق با تمدید امتیاز خاویار و حق ماهیگیری در دریای خزر برای روسیه شوروی مخالفت کرد. تأثیر اصل موازنه منفی فراتر از مرزهای ایران نیز قابل مشاهده بود، زیرا نهایتاً به تشکیل بلوک سومی در سال‌های جنگ سرد انجامید که با اتخاذ سیاست بیطرفی فعال، سنگ بنای جنبش عدم تعهد را گذارد.

 دیپلماسی اعتراض: مصدق با منطق سیاست قدرت آشنا بود. از همین رو، از میانجی گری آمریکا برای دست یابی به راه حل ملی شدن نفت استقبال کرد. در ۱۳۳۰، مصدق با پیشنهاد جورج مک گی، دستیار وزارت خارجه آمریکا، در خصوص حل معضلات نفت بطور اصولی موافقت کرد. این طرح اما، توسط آنتونی ایدن، وزیر خارجه بریتانیا، پذیرفته نشد. در حالیکه بریتانیا ایران را تحریم اقتصادی کرده بود, مصدق جز با زبان قانون با بریتانیا سخن نمی‌گفت. وی ازحق تعیین سرنوشت و قیام ملی ایرانیان در کادر حقوق بین الملل در سازمان ملل دفاع کرد. وی هوشیارانه جنبش ضدّ استعماری مردم ایران را با جنبش استقلال ۱۷۷۳ آمریکا بر علیه استعمار انگلیس مقایسه کرد. مصدق، همچنین در دادگاه لاهه شخصاً حضوریافت و با ارائه ۱۸۱ مدرک برعلیه دخالت‌های نامشروع بریتانیا، از حقوق ملت ایران دفاع نمود. وی خطاب به دادگاه لاهه می‌گوید دولت وی تحت هیچ شرایطی صلاحیت این دادگاه را نخواهد پذیرفت، زیرا نمی‌تواند خود را در موقعیت خطرناکی قراردهد که ممکن است تصمیم دادگاه برای ملت ایران رقم بزند

مخالفت با امپریالیسم و نفی ضدیت با غرب: مصدق هیچگاه احساسات ضد انگلیسی مردم را تهییج نکرد. وی پیوسته احترام خویش را نسبت به مردم انگلیس و سنت‌های دموکراتیک آنها نشان می‌داد. مصدق تأکید می‌کرد که ایران نه با مردم انگلیس بلکه با کمپانی نفت انگلیس و ایران در جدال است. از دیدگاه وی، استعمار نه تنها عامل عقب ماندگی سیاسی– اقتصادی و وابستگی است، بلکه موجد تباهی فرهنگی و معنوی یک ملت نیز می‌گردد. با این وجود، ضدیت با امپریالیسم هرگز به مفهوم ضدیت کور با غرب، بیگانه ترسی, نژادپرستی و یا بازگشت به سنت‌های عقب مانده نبود

 میراث دیروز، درس‌های امروز

 مصدق تأثیری ماندگار و عمیق بر تاریخ و سیاست ایران گذاشته است. از همین رو، ایران امروز می‌تواند همچنان از میراث سیاسی و معنوی وی بهره برد. بی‌ تردید ایران امروز و دوران مصدق دارای شرایط یکسان نیستند وهر گونه الگو برداری مکانیکی از آن دوره کاری غیر تاریخی‌ است. با این وجود، واکاوی میراث تجربه تاریخی‌ دیروزمیتواند سهمی در مسئله شناسی‌ برخی‌ از مشکلات امروز ما داشته باشد. مصدق توانست به ما نشان دهد که حکومت اقتدارگرا بستر مناسبی برای نقض حاکمیت ملی‌ توسط دول دیگر فراهم می‌کند; می‌توان با مردم بی واسطه سخن گفت؛ به روح قانون‌گرایی وفادار ماند اما در بند واژه‌های قانون نماند؛ سیاست اخلاقی را اجرا کرد اما به طور رسمی ترویج نکرد؛ در برابر فرهنگ حامی پرور و مریدساز سرفرود نیاورد; با امپریالیسم مخالف بود بدون آنکه اسیر احساسات ضدیت با غرب گردید؛ به روند حاکم بر سیاست بین الملل انتقاد داشت اما درچارچوب همین سیستم به احقاق حق ملی پرداخت؛ به تغییرات بنیادین اجتماعی– سیاسی بدور از خشونت کور دست زد؛ و باور کرد که ایران پتانسیل رهایی از عوارض منفی دولت رانتیر و استبداد نفتی، به عنوان ویژگی منفی دولت مدرن ایران، را دارد.

واقعیت تلخ تاریخی اما، این است که مصدق نه در ایجاد یک دموکراسی پارلمانی مستقل توفیق یافت ونه در کسب استقلال سیاسی وحل و فصل نهایی قضیه نفت پیروز شد. پاره‌ای از علل این ناکامی محصول شرایطی بود که نه مصدق ونه هیچ رهبرملی دیگری قادر به کنترل آن نبودند. سوای از عامل خارجی‌ و برخی‌ عوامل داخلی‌، پاره‌ای از علل این ناکامی، متأثر از شخصیت و سیاست مصدق بود. در فقدان یک سیاست مؤثر حزبی، پوپولیسم مصدق نقشی بدیل و مؤثر بازی کرد. اما مصدق فاقد چارچوب سازمانی موثر برای تحقق یک نظام پارلمانتاریستی دموکراتیک بود. موفقیت کودتای سهل الوصول ۱۳۳۲، بخشاً مرهون فقدان یک سازمان فراگیر حزبی در حمایت از مصدق بود. دیگر آنکه، علیرغم تلاش برای عبور از موانع قانونی، مصدق همچنان میراث دار برخی منش‌های سنتی لیبرال قانون‌گرا بود که, به همراه ناکامی مکرر کوشش‌های پیشین ایرانیان در تشکیل یک نظام حزبی مؤثر، وی را نسبت به ایجاد یک حزب کارآمد دلسرد کرده بود. با این وجود، در تابستان ۱۳۴۱ در نامه‌ای اعتراف می‌کند که یکی از عوامل عقب ماندگی ایرانیان فقدان سازماندهی‌ اجتماعی– سیاسی است. جنبش دموکراتیک امروز مردم ایران میتواند از این اعتراف تاریخی، درس‌های تازه بیاموزد.

مصدق می‌دانست که حکومت مطلقه نه فقط مانع توسعه سیاسی است بلکه به سلطه بیگانگان خواهدانجامید. زیرا در فقدان حضور مردم، تسلط برحاکم مطلقه کار دشواری نیست. وی در دو جبهه مبارزه با حکومت مطلقه و امپریالیسم جنگید. در ایران امروز نیز، اقتدار تمامیت خواهان, تهدیدات خارجی را کاهش نخواهد داد. عزت و حاکمیت ملی ایران در صورتی محافظت می‌شود که سیاست نگاه به مردم جایگزین دل بستن به اقتدارگرایان داخلی‌ و بیگانگان گردد.

مصدق اهداف کلان جنبش را، اگر نه در همه جزئیات، تبیین و آن را به مردم منتقل کرد. اما گفتمان رفرمیسم ایران امروز, علاوه بر ضعف رهبری موثر, بخشا از سیاست‌هایی ضربه خورده است که مفاهیمی متضاد همچون دموکراسی مدرن و ولایت فقیه را در خویش جمع کرده و قانون‌گرایی را به ابزاری در دست مفسران رسمی قانون تبدیل کرده است. این در حالی است که مصدق حرمت قانون را در رعایت حرمت حقوق مردم می‌دید

 درسی که تجربه مصدق به ما می‌دهد این است که هنگامی که مصدق و مردم با یکدیگر بودند، جنبش دموکراتیک از گزند اقتدار مطلقه شاهی و استعمار در امان بود. آنگاه که مصدق، به هر دلیلی، از مراجعه مستقیم به مردم غافل ماند و به بسیج نیروهای اجتماعی نپرداخت, جنبش دموکراتیک مردمی نیز ناکام ماند. نخبه گرایی آفت جنبشهای دموکراتیک است. دموکراتیزاسیون می‌تواند از هر دو رهیافت«جدال و سازش درخانه قدرت» و «بسیج و مشارک فعال جامعه مدنی» بهره گیرد. جناح بندی درون خانه قدرت می‌تواند به موازات جنبش‌های اجتماعی در گذار به دموکراسی اهمیت داشته باشد. در فقدان تشکل‌های دموکراتیک و ضعف سازماندهی جامعه مدنی، اهمیت حضور فعال و مؤثر در خانه قدرت مهم است. این حضور اما، از سه منظر گفتمانی، سازمانی و رهبری در ایران امروز ناکام مانده است.

 چنانچه فخرالدین عظیمی استدلال می‌کند، ظهور مصدق محصول مجموعه پیچیده‌ای از شرایط ساختاری ایران سال‌های پس از جنگ دوم جهانی بود. مصدق آزادانه و آگاهانه، حضور در جبهه نبردی را برگزید که صاحبان قدرت بین الملل قواعد این نبرد را تحمیل کرده بودند. هراس از شکست اما، مصدق را از ورود به این نبرد باز نداشت. خانه قدرت برای وی مفهومی جز مسئولیت و امید برای تغییر نداشت. ایران امروز بیش از هرزمان نیازمند چنین رویکردی به سیاست است. رویکردی که درزبان آنتونیوگرامشی به روشنی تبیین شده است و مصدق آنرا تجربه و زندگی کرد: بدبینی‌های ذهنی را با قدرت یک اراده خوش بین از میان برداریم و پای در راه نهیم.

*مجتبی‌ مهدوی

استاد علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه، دانشگاه آلبرتا، کانادا