Opinion-small2

صادق لاریجانی- رئیس قوه قضائیه- طی سخنان تندی علیه هاشمی رفسنجانی، از جمله به شدت به او تاخت که چرا با “علامه تراشی”، سید حسن خمینی را “علامه” به شمار آورده است. لاریجانی خطاب به هاشمی رفسنجانی گفت: «آیا واقعاً شما تشخیص دهنده علامه هستید؟ کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند آیا قادر به فهم دقیق متون معمولی کتب حوزوی هستند؟ آیا می‌توانند ظرایف کتاب‌هایی مثل وسایل و کفایه شیخ انصاری را فهم کنند؟ آیا تحقیقات محقق نائینی، محقق عراقی، و محقق اصفهانی را در می‌یابند با این وضع اینها علامه تشخیص دهنده می‌شوند؟ اینها بازیگری است، اینها استهزاء حوزه‌های علمیه است، اینها خندیدن به شعور مردم است.»

هاشمی رفسنجانی نزد آیت‌الله خمینی و مراجع تقلید آن زمان فقه و اصول خوانده است. از ابتدای انقلاب تاکنون یکی از چند فرد قدرتمند اصلی جمهوری اسلامی بوده و ریاست مجلس خبرگان رهبری را هم بر عهده داشته است. حالا این که آیا ظرایف “وسایل” و “کفایه” را درک می‌کند یا نه، و اصلاً از تحقیقات محقق نائینی، محقق عراقی و محقق اصفهانی سر در می‌آورد یا نه، موضوع نوشتار کنونی نیست.

این که صادق لاریجانی هاشمی رفسنجانی را تحقیر می‌کند که فاقد سواد فقهی است و این فرد بی‌سواد، فرد بی‌سواد دیگری، یعنی سید حسن خمینی را “علامه” قلمداد می‌کند، این هم در نوشتار کنونی محل نزاع نیست.

آیت الله صادق لاریجانی، رئبس قوه قضاییه، مونتاژ با روی جلد کتاب "طهارت"
آیت الله صادق لاریجانی، رئبس قوه قضاییه، مونتاژ با روی جلد کتاب “طهارت”

جایگاه علمی و سیاسی افراد در نظام ولایی

شاید منتقدی بگوید جایگاه صادق لاریجانی کجا و جایگاه هاشمی رفسنجانی کجا؟ اما جایگاه سیاسی و علمی افراد امری ثابت و ماندگار نیست. هر دو تغییر می‌کنند و کرده‌اند. در نظام سلطانی فقیه سالار، نسبت فرد با ولی فقیه، جایگاه علمی و سیاسی فرد را هم تعیین می‌کند.

آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله منتظری و آیت‌الله صانعی سه مصداق مهم این مدعایند. نسبت آنان که با ولی فقیه تغییر کرد، جایگاه سیاسی و مرجعیت شان هم تغییر کرد. آیتـالله شریعتمداری و آیت‌الله صانعی توسط جامعه مدرسین حوزه علمیه قم سلب مرجعیت شدند. البته معنای این امر این نبود و نیست که اکثریت مقلدان این مراجع پس از اعلام نظر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دیگر از مرجع تقلید خود تقلید نکرده و به دیگر مراجع تقلید رجوع کرده‌اند. ولی رژیم با این روش آنها را به حاشیه و حصر کشاند.

محل نزاع نوشتار حاضر، “فقه فروشی” صادق لاریجانی است. چنان از فقه سخن می‌گوید که هر کس نداند گویی از فلسفه کانت، هگل، هایدگر، رالز، و…سخن می‌گوید. او به دنبال منکوب کردن شنودگانی است که تحت سلطه فقیهان به سر می‌برند. چنان از تحقیقات فقیهان دم می‌زند که ناآشنایان گمان برند که با تحقیقات معجزه آسایی روبرو هستند.

درباره نظرات خودش هم می‌گوید، نظراتی که من بیان کردم، “بحثی فنی و دقیق” بود، اما در برابر “توهمات و تخیلات” قرار گرفت. به ناقدانش می‌گوید: “جل الخالق از این همه دقت و هوشیاری!! “. سپس می‌افزاید: “ضعیف‌تر از این استدلال پیدا نمی‌شود، این بحث یک بحث فنی و دقیق است، و با استدلال‌های آسمان ریسمانی هم نمی‌شود آن را حل کرد”.

مطهری و شریعتی و فقه

این فقه چیست که این قدر عمیق است که حتی فقهی چون هاشمی رفسنجانی هم قادر به درک آن نیست. مگر در رسائل (فرائد الاصول) و مکاسب شیخ انصاری و کفایة الاصول آخوند خراسانی چه نوشته‌اند؟ مگر این فقه همان چیزی نیست که در حوزه‌ها تدریس می‌شود؟

مرتضی مطهری به شدت گلایه می‌کرد که حوزه‌های علمیه “در فقاهت هضم شده و خود رشته فقه هم در مجرائى افتاده كه از صد سال پيش به اين طرف از تكامل باز ايستاده است” (مرتضی مطهری، ده گفتار، ص ۲۸۸). حوزه‌ها به دانشکده فقه تبدیل شده‌اند (پیشین، ص ۲۸۰- ۲۷۹). فقه عامل رشد فقیهان است. به همین دلیل، “اگر كسى كفايه آخوند ملا كاظم خراسانى را بداند يك شخص محترم و با شخصيتى شمرده مى‌شود” (پیشین، ص ۲۲۰- ۲۱۹).”در نتيجه هزارها نفر پيدا مى‌شوند كه كفايه را چهارلا بلدند، يعنى خودش را بلدند، رد كفايه را هم بلدند، ردِ ردِ او را هم بلدند، اما دو نفر پيدا نمى شود كه قرآن را به درستى بداند! ” (پیشین، ص ۲۲۱- ۲۲۰). مطهری می‌گوید هزاران نفر کفایه دان بی خاصیت وجود دارد، اما صادق لاریجانی می‌گوید همین کفایه را هاشمی رفسنجانی نمی‌فهمد.

علی شریعتی در نقد همین فقه و فقها می‌گفت: آقا چه می‌کند؟ درس می‌دهد. چه درس می‌دهند؟ فقه درس می‌دهند. یعنی چه می‌گویند؟ نجاسات درس می‌دهند و ۲۰ سال است در بول گیر کرده‌اند. (به عنوان نمونه بنگرید به درس خارج فقه “مدرس الفقهاء والمجتهدین” آیت‌الله میرزا جواد تبریزی، تحت عنوان : نجاسات، بول و غائط، جلسه هجدم و نوزدهم ).

شریعتی می‌افزود: “فقه را می‌بینید که هزار مسئله در آداب بیت الخلاء طرح و کشف می‌کند” (علی شریعتی، مجموعه آثار ۹، ص ۱۲). “راجع به حیض، نفاس، جنابت، آداب بیت الخلاء احکام برده و حقوق خواجه بر برده‌اش هر چه خواهی بپرس، فقط در آداب مستراح رفتن شش ماه تحقیقات دقیق و نظریات مفصل علمی هست” (م ۹، ص ۲۳۴).

اینها چیزهایی هستند که صادق لاریجانی به آنها مباهات می‌کند. چرا؟ چون فقیهان در طول تاریخ بدین وسیله دسترنج مردم بیچاره را به نام خمس و سهم امام گرفته و خورده‌اند. بعد هم که نظریه باطل ولایت فقیه را اختراع کردند- که تصورش موجب تکذیبش می‌شود- قدرت سیاسی را هم به وسیله همین فقه در چنگال گرفتند.

کارنامه ۳۷ ساله جمهوری اسلامی

حتی اگر بپذیریم که هاشمی رفسنجانی قادر به درک متون فقهی نیست، اما اینک نه تنها مردم ایران، که همه مردم جهان، قادر به فهم فقه و فقاهت هستند. فقیهان ۳۷ سال است که با استناد به قانون اساسی در حال اجرای فقه‌اند. مگر فقه را آقایان به قوانین جمهوری اسلامی تبدیل نکرده و اجرا نمی‌کنند؟ مردم با پوست و گوشت و خون خود آن را حس می‌کنند. وقتی از جرثقیل فرد اعدام شده را آویزان می‌کنند، مردم معنای فقه را می‌فهمند که چیست. وقتی بر بدن افراد تازیانه وارد می‌آورند، همه معنای فقه را می‌فهمند. وقتی افراد را به اتهام اهانت به مقدسات زندانی یا اعدام می‌کنند، همه مردم فقیه می‌شوند. وقتی حکم ترور صادر می‌کنند- به عنوان نمونه حکم ترور سلمان رشدی- همه معنای عمیق تحقیقات محقق نائینی، محقق عراقی، و محقق اصفهانی را تشخیص می‌دهند. وقتی دست سارق را قطع می‌کنند و چشم فرد را به عنوان قصاص کور می‌سازند، همه به عمق فقه راه می‌یابند.

مگر حیله و کلک‌های شرعی رکن رکین این فقه نیست. این زیرکی فقیهانه چه سودی برای مردم داشته که هاشمی بلد باشد یا نباشد. کاشکی هاشمی رفسنجانی و دیگر فقیهان، فقه نمی‌دانستند:

کاشکی او آشنا ناموختی
تا طمع در نوح و کشتی دوختی
کاش چون طفل از حیل جاهل بدی
تا چو طفلان چنگ در مادر زدی

نافقیهان، از نظر معرفتی و اخلاقی برتر از فقیهانند (رجوع شود به مقاله: “برتری معرفتی و اخلاقی نا فقیه بودن“).

بدویت زدگی

فقیهان دائماً روشنفکران و رقبا را به غرب زدگی متهم می‌سازند. می‌گویند، حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، عدالت به معنای برابری، و… محصول غربیان است. یعنی محل رویش ایده‌ها را ملاک داوری درباره حسن و قبح و صدق و کذب آنها قرار داده‌اند. افرادی که از برساخته‌های دوران مدرن دفاع می‌کنند، از نظر اینان غرب زده‌اند. غرب زدگی هم نوعی بیماری است. به همین دلیل آیت‌الله خامنه‌ای بارها گفته است که “جریان روشنفکری ایران از ابتدأ بیمار متولد شد“. چرا؟ چون غربیان در پیدایش آن نقش داشتند و این جریان، جریانی غرب زده است.

بدین ترتیب گویی فقیهان از اندیشه‌های بومی و ملی – در برابر ارزش‌های غربی- دفاع می‌کنند. گویی می‌گویند که نظریه‌ها و ارزش‌های غربیان از آن ما نبوده و نیست، ما باید خودکفا باشیم و به آن چه خود پرورانده ایم، اکتفأ کنیم. اما این گونه نیست و این مدعا کاذب است. برای نشان دادن بطلان مدعای فقیهان، باید یک پیش فرض آنان را بپذیریم. آن پیش فرض این است که “محل رویش افکار و ایده‌ها ملاک داوری درباره صدق و کذب و حسن و قبح آنهاست”.

با قبول این پیش فرض کاذب، می‌پرسیم: فقه از کجا آمده است؟ فقه برساخته مردم جزیرة العرب پیش از اسلام است. قدمت قصاص و سنگسار و ارتداد و…حداقل به دین یهود می‌رسد و یهودیان آن‌ها را برساخته‌اند. خمس و حج هم قرن‌ها پیش از اسلام توسط اعراب ساخته شده‌اند.

بدین ترتیب، فقیهان عرب زده‌اند. اما عرب زدگی آنان، عرب زدگی امروزین نیست، بلکه عرب زدگی چند هزار سال پیش است و معنایی جز “بدویت زدگی” ندارد. باستانشاسان هم فرهنگ و تمدن‌های چند هزارساله گذشته را به ما می‌شناسانند، اما بدویت زده نیستند. یعنی قصد ندارند آن تمدن‌ها و رسم و رسوم را به مردم امروز به عنوان عالی‌ترین دستاوردهای بشری تحمیل کنند.

فقیهان باستان‌شناسان بدویت زده‌اند. عاشق سبک زندگی و مجازات‌های کیفری قبیلگی اعراب قرن‌ها قبل از اسلام‌اند. حقوق بشر، دموکراسی، عدالت به معنای برابری، آزادی، و…را به عنوان “جاهلیت مدرن” رد و طرد می‌کنند تا بدویت قبیلگی اعراب چند هزار سال پیش را به عنوان عالی‌ترین دستاورد بشری به مردم دوران مدرن تحمیل کنند.

با توجه به این مقدمات- از نظر اخلاقی و معرفتی- آیا حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، عدالت به معنای برابری، و… بر “باستان‌شناسی عرب زده بدویت زده” ترجیح ندارد؟

از پیامبر اسلام نقل کرده‌اند: “كسی كه شهادتين را بر زبان جاری می ‌كند، نماز ما را بخواند، رو به قبله نمايد و مثل ما حيوانات را ذبح نمايد…اين شخص مسلمان می‌باشد“. اما مرده ریگ فقه چنان پشمینه پوشان تندخوی مدعی رحمت را گرفتار کرده که دائماً یقه این و آن را می‌گیرند که “شما از نظر اعتقادی از اسلام عبور کرده اید و باید اعتراف کنید که مسلمان نیستید“. بهتر است اینها به جای گره‌گشایی از راز و رمز حیرت و ایمان ورزی، عمر را با نجاسات سپری کنند که ساحت قماربازی– به قول مولوی- و خطر کردن– به قول گیرکگارد- همیشه با شک و حیرت همراه است و ایمان اکثر مومنان آغشته به شرک است:

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام
گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند